رصد/ متن پيش رو در سايت تحليلي "رصد" منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست.
مناسبات انگليس با عربستان سعودي متحد بسيار نزديکش در يک ماهه اخير، شاهد بروز تحولات و فراز و نشيب هاي قابل توجهي به ويژه در عرصه عمومي بوده است. تيرگي روابط ديپلماتيک رياض و لندن با بازگشت سفير سعودي به کشورش به اوج رسيده است. گفتگوي زير با دکتر عباس لقماني، استاد دانشگاه و کارشناس روابط بين الملل در همين زمينه است.
گذشته رابطه انگلستان و عربستان چگونه بوده است؟
اگر ما به تاريخ مراجعه کنيم در حقيقت حکومت آل سعود موجوديت خود را از دولت انگليس دارد. يعني در قرن هجدهم و نوزدهم بعد از فروپاشي دولت عثماني اين انگليسي ها بودند که دولت آل سعود و وهابي ها را در شبه جزيره عربستان مستقر کردند. در حقيقت مي توان با قدرت گفت که اگر دولت انگليس اراده نمي کرد، دولت کنوني سعودي در اين مرز هايي که امروز هست، وجود نداشت.
وضعتي کنوني و علل تنش رابطه انگلستان و عربستان چيست؟
در انگلستان يا بريتانياي کبير اتفاقاتي در حال رخ دادن است که اين اتفاقات تاثير مستقيمي در روابط بريتانيا و عربستان دارد. در حال حاضر حزب کارگر با رهبر جديدي که پيدا کرده است، بيشترين تمرکز خود را بر روابط خود با کشورهاي پيشرو دنيا دارد، که در بين کشورهاي پيشرو منطقه، عربستان نقشي را بازي نمي کند.
از طرف ديگر افکار عمومي مردم اروپا به خصوص در انگلستان در ماه هاي اخير متوجه نقض حقوق بشر و مسائلي شده که در عربستان به وجود آمده است. جديدترين آن داستان وبلاگ نويس عربستاني است که دولت عربستان او را به هزار ضربه شلاق محکوم کرد و واکنش بسيار تندي در اروپا داشت و همسر او هم در اروپا کنفرانس هاي مطبوعاتي زيادي ترتيب داد و در حقيقت دولت عربستان را به چالش کشيد و عربستان هم مجبور شد تا حدودي کوتاه بيايد و بعد از آن ضربات شلاق اوليه، تصميم گرفت که ديگر اين هزار ضربه را نزند. در واقع مسائل حقوق بشري روابط دو کشور را از جنبه افکار عمومي به شدت تحت تاثير قرارداد.
جنبه ديگر اين است که سياستي که دولت جديد عربستان دنبال مي کند، سياستي تنش آفرين است و انگلستان تمايل چنداني به سياست تنش آفرين در منطقه خليج فارس ندارد. به دليل اينکه انگليس منافع بسياري در اين منطقه دارد. پايگاه بزرگي در بحرين دارد. پايگاه هاي خود را توسعه مي دهد. به همين علت ترجيح مي دهد، روابطي که در خليج فارس حاکم است تنش زا نباشد. قبلا ممکن بود تنش هاي منطقه اي به نفع دولت بريتانيا باشد ولي در زمان حاضر با توجه به اتفاقاتي که در اتحاديه اروپا افتاده اين تنش ها نمي تواند زياد به نفع دولت لندن باشد.
اکنون به نظر مي رسد که دول غربي و در راس آن ها آمريکا و انگليس به اين نتيجه رسيده اند که عربستان از درون مسائلي دارد و اين مسائل مي تواند در دراز مدت به ضرر اين کشورها تمام شود
موضوع ديگر که بايد به آن توجه کرد، اين بود که دولت عربستان احساس مي کند کشور هاي غربي و در رأس آن ها آمريکا و بعد از آن دولت انگليس، نقشي را که عربستان مايل بوده است در اين منطقه بازي کند، ديگر براي اين کشور قائل نيستند. يعني در حقيقت دولت عربستان اين احساس را هميشه داشت که پرچم دار حفظ منافع اين دول در منطقه خليج فارس است.
اکنون به نظر مي رسد که دول غربي و در راس آن ها آمريکا و انگليس به اين نتيجه رسيده اند که دولت عربستان از درون مسائلي دارد و مسائل در درون هيئت حاکم عربستان مي تواند در دراز مدت به ضرر اين کشورها تمام شود. يعني اگرچه حکومت در عربستان يک حکومت معتدل شود، مسلما اين دوستي و نزديکي بين عربستان و انگليس را ممکن است به چالش بکشد. به همين دليل اين ها در سياست کلي خود نسبت به دولت عربستان يک تجديد نظر کلي کردند. اين تجديد نظر به معني آن نيست، که آن ها روابط شان را بسيار کاهش دادند، بلکه به اين معني است که آن روابط قبلي ادامه نخواهند داشت.
علل توجه حزب کارگر به بحث حقوق بشر در عربستان و شيعيان چيست؟
حزب کارگر در حال حاضر رهبر جديد سوسيال دموکرات است و برخلاف ديدگاه هاي قبلي سياست مدارانه انگليسي موضوع هايي را عنوان مي کند که تا حدودي در انگلستان تابو بوده است. يعني طرفدار حکومت سلطنتي در انگليس نيست و اين موضوع را بارها گفته است و يا اين که اعتقاد دارد که بعضي از سياست هاي انگليس در منطقه تنش آفرين است و درست نيست. از طرف ديگر عقيده دارد که دولت انگليس بايد با کشورهايي که بيش تر جنبه هاي دموکراسي دارند، همکاري کند و کشورهاي ديکتاتور را زياد حمايت نکند. اين ديدگاه کلي است. به علاوه انگليس هم يک سياست سوسيال دموکرات دنبال مي کند. درست است که کارگرها هنوز روي کار نيامدند، اما حزب حاکم يعني محافظه کاران انگليس هم به اين مطلب واقفند، که اگر اين سياست هاي تندروي محافظه کارانه شان را به همين نسبت ادامه دهند ممکن است آراي خود را در انگليس از دست بدهند.
همچنين يکي از مواردي که در انگليس وقتي که به موضوع سياست خارجي منتهي مي شده، مورد بحث بوده است، اين است که دولت انگلستان تا چه حد مي تواند از حکومت هاي ديکتاتوري و حکومت هاي خودکامه و حکومت هايي که مسائل حقوق بشري را (که شايد براي انگليس مهم باشد) زير پا مي گذارد، حمايت کند. به همين دليل سعي مي کنند در اين مورد يک تغيير ظاهري در سياست هاي خود نشان بدهند. يعني در حقيقت اين تاثير سياست داخلي بر سياست خارجي انگليس را نشان مي دهد و يکي از عوامل آن همين داستان روابط با عربستان است.
متغير سوريه و ايران چه نقشي در اختلاف کنوني عربستان و انگلستان دارد؟
ديدگاه عربستان و ترکيه و تا حدودي آمريکا نسبت به سوريه به گونه اي بود که مسائلي را مطرح مي کردند که ايران اصلا از بيخ و بن حاضر به گفتگو در اين مورد نبود. آن ها اکنون در کنفرانس وين تا حدودي پذيرفتند که ديدگاه ايران بايد مد نظر قرار بگيرد. يکي از اين مسائل مهم حضور بشار اسد در قدرت است. عربستان و ترکيه با حضور اسد کاملا مخالف بودند، اما در کنفرانس وين اين ديدگاه تا حدودي تعديل شد. آن ها نگفتند که اسد حتما بماند، اما گفتند که آينده سياسي سوريه را بايد مردم سوريه تعيين کنند. برخي هم گفتند که اسد هم بخشي از قدرت در سوريه است.
در اين بين به مجرد اين که آمريکا کوتاه آمد عربستان هم مجبور شد از آمريکا پيروي کند. اين نشان مي دهد که آن ها سياست مستقلي ندارند و سياست هاي لحظه اي و احساسي دارند. وزير امور خارجه عربستان بعد از کنفرانس با لحن ناراحتي گفته بود که ما به آن چيزهايي که مي خواستيم نرسيديم. اين نشان دهنده قدرت ديپلماسي ايران است. يعني وقتي غرب مي خواهد درمورد سوريه تصميم بگيرد بايد ديدگاه هاي ما را هم مورد توجه قرار دهد. اين نشان مي دهد که ديدگاه هاي عربستان و ترکيه و قطر تا حدودي متزلزل است.
آينده روابط چگونه خواهد بود؟
اگر که به اين رابطه نگاه کنيم، مسلما متوجه خواهيم شد که دولت عربستان هرچند هم که در روابط خود با دولت انگليس کش و قوس هايي داشته باشد، ولي در نهايت دولت عربستان در موضعي نيست، که بخواهد دولت انگليس را تحت فشار قرار دهد، يا اينکه امتيازاتي از دولت انگليس بگيرد. لذا فعلا تنش در بين اين دو کشور در سطح پاييني است. من بعيد مي دانم که در دراز مدت هم به تنش هاي تشنج آفرين بزرگ تري تبديل شود. براي اين که دولت عربستان در اين موارد بسيار کوتاه مي آيد.
نکته ديگر اينکه به نظر مي رسد عربستان از پشتيباني صد در صدي دولت آمريکا تا حدودي نا اميد شده است و احساس مي کند که دولت آمريکا مثل سابق صد در صد از دولت عربستان حمايت نمي کند. به همين دليل توقعش نسبت به بقيه دوستانش در بلوک غرب از جمله انگليس بالاتر رفته است. ولي دولت انگليس هم مشکلات خود را در رابطه با دولت عربستان دارد.
نکته اساسي ديگر اينکه آقاي جبير وزير خارجه کنوني عربستان به نظر مي آيد که تا حدودي تحت تاثير افکاري در آمريکا مسائل منطقه را آن طور که بايد درک نمي کند. يعني يک احساس خود بزرگ بيني در مورد عربستان به ايشان دست داده است. اين احساس خود بزرگ بيني براي کشورهاي ديگر مثل انگليس و آمريکا اصلا قابل قبول نيست. يعني آن ها دقيقا وزنه عربستان را درک مي کنند.
من فکر مي کنم آقاي جبير وزنه عربستان را خيلي سنگين تر از آني احساس مي کند که واقعا هست. لذا تا زماني که ايشان کارآزموده شود و در ديدگاه هاي خود تجديد نظر کند، به همين نسبت هم اروپايي ها در مواضعشان نسبت به عربستان بعضي مسائل را کم تر مورد بررسي قرار مي دهند.