برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
  1. برگزیده
تحلیل ها

رویای احیای عثمانی؛ نگاهی به کتاب "عمق استراتژیک" نوشته نخست وزیر ترکیه

منبع
ديپلماسي ايراني
بروزرسانی
رویای احیای عثمانی؛ نگاهی به کتاب "عمق استراتژیک" نوشته نخست وزیر ترکیه
ديپلماسي ايراني/ متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست مهدي حسيني تقي‌آباد، پژوهشگر بنياد مطالعات قفقاز در يادداشتي به بررسي کتاب «عمق استراتژيک» به قلم داوداوغلو و فهم سياست خارجي ترکيه از منظر آن پرداخته است.  با گذشت نزديک به پنج سال از آغاز بحران سوريه کماکان دولت ترکيه بر موضع غيرمنعطف و خصمانه خود در قبال دولت سوريه پاي مي فشارد. به رغم تحولات ميداني گسترده، تغييرات جدي در مواضع بسياري کنشگران بين المللي و منطقه اي در برابر اين بحران و منقضي شدن کليه گمانه زني هاي زماني سران دولت آک پارتي (حزب عدالت و توسعه) در مورد سقوط دولت قانوني دمشق، کماکان صداهايي که از آنکارا به گوش مي رسد هماني است که در ماه هاي نخست شعله کشيدن بحران در سوريه شنيده مي شد، در اين بين تکاپوهاي منطقه اي و بين المللي آنکارا در حمايت از تروريست هاي فعال در خاک سوريه وجوه بسيار پرريسکي نظير ساقط کردن بمب افکن سوخوي روسيه در 24 نوامبر و به چالش کشيدن روابط سطح بالا با مسکو و به جان خريدن واکنش هاي شديد کرملين را نيز دربرگرفته است و از سمت ديگر در تحرکات منطقه اي شدت گيري تنش لفظي در روابط با تهران و تقويت توامان همکاري با رياض که بر کرسي متهم رديف اول اشاعه افراطي گري و جنگ فرقه اي در خاورميانه جا خوش کرده است، ملغمه اي از طراحي ها و عملکردهاي تاکتيکي و راهبردي را در سياست منطقه اي آنکارا معطوف به بحران سوريه و عراق به نمايش گذاشته که فهم آن ها در گرو بازخواني انديشه ها و نگرش هاي حاکم بر دستگاه ديپلماسي حزب عدالت و توسعه است. اين نوشتار به بررسي برخي بنمايه هاي رفتارهاي فوق الذکر، در چارچوب ديپلماسي عربي آنکارا، مبتني بر نظريه عمق راهبردي داوداوغلو، معمار سياست خارجي ترکيه، اختصاص دارد. مقدمه با شروع بحران سوريه در فاصله اي کوتاه، دولت هاي ترکيه و عربستان و قطر در قامت پشتيبانان اصلي منطقه اي شبه نظاميان معارض دولت سوريه ظاهر شدند و البته در فراز و فرودهاي اين بحران در سال هاي اخير به رغم مواضع خصمانه مشترک شان عليه دولت دمشق، رقابت هايي نيز ميان آن ها رخ نموده و بازيگراني نظير مصر نيز دست کم در وجه سياسي در دوره مرسي به اين گود وارد و در دوره سيسي به ظاهر از آن خارج شده اند. اما اختلافات و رقابت هاي مذکور با تاکيد بر ضرورت تلاش مشترک براي سرنگوني دولت اسد به منزله هدف مشترک و از طريق مصالحه هاي سياسي، تقسيم وظايف و توافق در مورد مناطق تحت تسلط تروريست هاي تحت فرمان، مهار شده است. چندي است که با رسيدن بحران سوريه به مراحل سرنوشت ساز و تداوم حمايت جمهوري اسلامي ايران از دولت قانوني دمشق و اهتمام تهران به صيانت از محور مقاومت و تحولاتي نظير ورود روسيه به منزله کنشگري موثر در عرصه نظامي سوريه، نشانه ها مبني بر همسويي و هماهنگي روزافزون ميان کنشگران منطقه اي حامي تروريست ها با محوريت عربستان و ترکيه بيش از هميشه ظاهر شده است. همسويي هايي که علاوه بر همکاري هاي پنهان و عملياتي، در موضعگيري هاي سياسي رسمي نيز تبلور يافته است. مواضع آنکارا در قبال تجاوزات سعودي به يمن يکي از مصاديق آشکار اين همگرايي بوده است که با موضع گيري هاي اخير دولت ترکيه در حمايت از تحرکات خصمانه سعودي عليه جمهوري اسلامي ايران اوج گرفته است. به نظر مي رسد که براي تحليل و رمزگشايي تحرکات آنکارا در زمين روابط با اعراب، از خصومت با سوريه و عراق تا همسويي با سعودي و حاميان منطقه اي تروريسم، علاوه بر لحاظ نمودن شرايط ميداني سوريه و عراق، وضعيت جهاني، اوضاع فعلي داخلي ترکيه و بسياري از مولفه هاي متداخل و متنوع موثر در عرصه کنشگري هاي جاري در منطقه، بازخواني نظريه عمق راهبردي معمار سياست خارجي سال هاي اخير آک پارتي نيز راهگشا باشد. مصايب کاربست يک فرمولبندي در کتاب عمق استراتژيک (Stratejik Derinlik) به قلم داوداوغلو که در 2001 ميلادي و پيش از سقوط صدام و اشغال عراق و البته قبل از به قدرت رسيدن آک پارتي در ترکيه انتشار يافته است، ايده ها و گزاره هايي توسط احمد داوداوغلو طرح شده که براي فهم تکاپوهاي دولت آک پارتي به ويژه در پنج سال اخير بالاخص در عرصه خاورميانه و شمال افريقا، ضرورت دارد بدان ها توجه شود. يکي از اين موارد فهم و تببين پويايي هاي منطقه از منظر مثلث هاي راهبردي شامل مثلث بيروني ايران ـ ترکيه ـ مصر، مثلث مياني سوريه ـ عراق ـ عربستان و مثلث دروني لبنان ـ فلسطين ـ اردن و الگوي ارائه شده توسط وي در نوع ارتباطات ميان رئوس اين مثلث ها با يکديگر و ديگر سه ضلعي ها و فرمولبندي هاي وي در مورد توازن و عدم توازن در منطقه منتج از نوع ارتباطات ميان رئوس اين مثلث ها به ويژه رئوس سه ضلعي هاي بيروني و مياني است. از اين منظر مي توان به رمزگشايي از تحرکات ترکيه در مواجهه با مناسبات محور ايران ـ عراق ـ سوريه اشاره کرد. از منظر داوداوغلو شکل گيري همکاري راهبردي ميان يک رأس مثلث بيروني و دو رأس مثلث داخلي، توازن منطقه را به هم مي زند، لذا تنش زايي هاي سال هاي اخير آنکارا در سوريه و عراق و تکاپوهاي آن براي ايجاد يک ائتلاف با مصر و سعودي معطوف به در هم شکستن محور مقاومت که اساسا در مواجهه با رژيم صهيونيستي و نه کشورهاي اسلامي منطقه شکل گرفته است، را مي توان از اين منظر تحليل کرد. هر چند که عداوت قديمي آل سعود با اخوان المسلمين و واهمه رياض از تسري امواج انقلاب هاي عربي و برخي مولفه هاي ديگر، مانع از شکل گيري ائتلاف مطلوب آنکارا با حضور سعودي و مصرِ مرسي شد و در ادامه نيز حمايت صريح اردوغان از مرسي و تخطئه کودتاي سيسي ماه عسل روابط آنکارا ـ قاهره را به برودتي عميق سوق داد که به موازات نگرش دولت سيسي به بحران سوريه و خطر تروريست هاي تکفيري، مسبب عدم همراهي مطلوب آنکارا از سوي قاهره در مواجهه با اسد شد و تبعا آرزوي آنکارا براي شکل دادن محوري با حضور دو رأس مثلث بيروني و يک رأس مثلث مياني را تا حد زيادي ناکام گذاشت، اما به نظر مي رسد که وضعيت کنوني منطقه و کهنه شدن شعارهاي پرطمطراق اردوغان در حمايت از مرسي و احتمالا پادرمياني هاي سعودي ها توام با بازي هاي کنشگران فرامنطقه اي زمينه هايي را براي يک مصالحه ميان آنکارا و قاهره و عبور از بحران هواداري اردوغان از مرسي فراهم مي سازد. مسأله اي که در آمدوشدهاي ميان رياض و آنکارا بايد مورد توجه باشد. گفتني است که در موضوع شکل دادن به ائتلاف هاي منطقه اي به ويژه با حضور اعراب، داوداوغلو ملاحظات و اهدافي فراتر از نگرش هاي آشکارا مداخله جويانه و عثماني گرايانه اش دست کم نسبت به مناطق شمالي سوريه و عراق را در کتاب عمق استراتژيک ارائه داده است. رسوبات منفي متقابل در ذهنيت ترک ـ عرب؛ کاهش يا افزايش؟ تناقض هاي رفتاري کنوني دولت ترکيه در منطقه خاورميانه در سطور نظريه عمق راهبردي داوداوغلو نيز تجلي دارد. در ترجمه فارسي کتاب عمق استراتژيک، به قلم محمدحسين نوحي نژاد ممقاني که در 1391 توسط انتشارات اميرکبير منتشر شده است در صفحه 396 ذيل عنوان «سياست خاورميانه اي ترکيه از زاويه مناسبات ترک ـ عرب»، وي به بررسي پيشينه ي تاريخي ـ رواني مناسبات ترک ـ عرب مي پردازد و افکار عمومي جهان عرب را نسبت به ترکيه تحت تاثير القائات استعماري نظير باورِ «بيرون رانده شدن آن ها از تاريخ در دوره حاکميت عثماني (1918ـ1516)» منفي ارزيابي مي کند و از سوي مقابل ذهنيت روشنفکران و بخشي از جامعه ترکيه را نيز مبتني بر اين ايده که همسايگي و درهم تنيدگي ها با جهان عرب به منزله موجوديتي عقب مانده [از منظر آن ها] تاثير منفي بر ترکيه داشته است را نيز واجد کارکردي منفي داراي رسوبات استعماري و واژگونه در مناسبات نوين ترکيه و کشورهاي عربي در دوره جمهوري ترکيه معرفي مي کند. وي در حالي که از موانع رواني منتج از برداشت هاي منفي متقابل به ويژه در ضمير ناخودآگاه نخبگان عرب و ترک به منزله مولفه هاي مخلّ در سير روابط ترک ـ عرب در سطح ديپلماتيک و همکاري ها در عرصه منطقه اي و جهاني سخن مي گويد که در نهايت در صفحه 400 با نگرشي از بالا به پايين نسخه مي پيچد: «تا همين دوره اخير رفتارهاي واکنشي و هيجاني کشورهاي فاقد تجربه دولت داري در اين حوزه مي تواند قابل توجيه باشد، اما بروز چنين رفتاري از دولتي مثل ترکيه که داراي ميراث تاريخي فراز آوردن حاکميت مطلق و پيوسته در منطقه به مدت حدودا چهار قرن مي باشد، پذيرفته نيست. لذا ترکيه بايد با پشت سر گذاشتن اين موانع رواني، رويکردي راهبردي را در پيش گيرد که بتواند از قِبَلِ آن منطقه را با تمامي عناصر آن درک کرده، تحليل نموده، هدايت کرده و آن را دربربگيرد.» حال پرسش اين است که آيا رفتارهاي ترکيه در منطقه و کارنامه آن در پنج سال اخير در جهت بهبود ذهنيت ترک ـ عرب بوده و يا کارکرد معکوس داشته است؟ رفتارهاي غلط در منطقه: اصلاح يا تکرار؟ وي در صفحه 400 با اشاره به تجارب منفي پديد آمده در جنگ اول بين الملل در روابط ترک ـ عرب و نقش انگليس در تشديد آن، به شکل گيري بلوک بندي دوقطبي جهاني پس از جنگ دوم بين الملل اشاره مي کند که براي مثال عضويت ترکيه در بلوک غرب که به گفته داوداوغلو ناشي از احساس تهديد عميق از سوي شوروي بوده است، در کنار قرار داشتن ترکيه در زمره نخستين کشورهايي که رژيم اسرائيل را به رسميت شناختند و مواضع آنکارا در قبال بحران سوئز و يا شکل گيري پيمان بغداد و همچنين بحران در روابط با سوريه در ايام مذکور، اندوخته رواني موجود را به برداشتي سياسي از حضور و کنشگري ترکيه در يک قطب مخالف بدل ساخت. در اين دوره که افکار عمومي عرب در حال گسترش شعارها و مبارزات ضداستعماري در مقابل کشورهاي غربي بود، ترکيه اين بار به مثابه شريک کشورهاي استعماري در منطقه ديده شد. پديده اي که به گفته داوداوغلو حتي در انزواي بين المللي ترکيه نيز ايفاي نقش کرد. وي در حالي که در کتاب خويش به رفتارهاي غلط منطقه اي ترکيه در قرن بيستم اعتراف مي کند، اما يک دهه بعد از نگارش کتاب عمق راهبردي، در بحران سوريه دستگاه ديپلماسي ترکيه را به رفتاري احتمالا بدتر از نمونه هاي پيشين سوق مي دهد. رفتاري که بي شک بخشي از آن محصول جاه طلبي هاي داوداوغلو و اردوغان براي بازيگري در سطح منطقه است، چيزي که وي در نظريه عمق راهبردي بارها، به ويژه در موضوع خاورميانه بدان اشاره مي کند. روياي بازگشت به کنشگري هاي دوره عثماني داوداوغلو به هنگام نگارش کتاب عمق راهبردي، فرآيند تبديل ترکيه از يک عنصر منزوي و منفعل در منطقه به يک کنشگر فعال را محصول آميزه اي از بي طرفي فعال و منفعت طلبانه دانسته است که بي شک با رويکردي که دستگاه ديپلماسي ترکيه با مديريت وي در پيش گرفت در تناقض است. وي در صفحه 401 مي گويد: «در دهه هفتاد ميلادي مجموعه اي از مولفه هاي عملگرايانه که ضرورت همکاري هاي متقابل ديپلماتيک را در پي داشت، زمينه ساز کنار رفتن موانع تاريخي ـ رواني بازدارنده در روابط ترک ـ عرب شد. در اوايل دهه هشتاد طرفين با ارتباطات سنگين اقتصادي شروع به ايجاد حوزه هاي منافع مشترک کردند. پروژه هايي مثل خط لوله کرکوک ـ يومورتاليک که ترکيه و عراق را حول منفعتي مشترک در کنار هم قرار داد، محصول اين دوره است. در نيمه اول دهه هشتاد گسترش مناسبات با کشورهاي مهم عربي نظير مصر، عراق و عربستان سعودي، تاثير ترکيه را در منطقه افزايش داد. با پيگيري سياست بيطرفي فعال در جنگ ايران و عراق، تاثيرگذاري ترکيه بر عراق افزايش يافت. فراهم کردن زمينه بازگشت مجددِ مصرِ منزوي شده از سوي کشورهاي عربي به واسطه امضاي قرارداد کمپ ديويد، به سازمان کنفرانس اسلامي، ايجاد ارتباطات امنيتي با عربستان و ساير کشورهاي خليج [فارس] که به واسطه جنگ ايران و عراق در معرض تهديدات امنيتي قرار داشتند، زمينه شکل گيري سياست خاورميانه اي موثري از سوي ترکيه را براي نخستين بار پس از عقب نشستن اين کشور در جنگ اول بين الملل، فراهم کرد.» مشاهده مي شود که داوداوغلو تلويحا سقوط عثماني را سرآغاز دوره انفعال ترکيه در خاورميانه مي داند و در پي احياي کنشگري اي از آن دست است. وي در صفحه 392 در مورد آينده معادله موازنه در منطقه مي گويد: «از اين به بعد در معادله جديد بيشتر از روابط هم پيماني پايدار، روابط توزاني پويا مطرح خواهد بود. بازيگران نيز در اين چارچوب، سياستي متغير و فعال را مبتني بر اولويت منافعشان تعقيب خواهند کرد... از اين به بعد هر گام برداشته شده در منطقه منجر به شکلگيري يک موازنه مخالف فعال خواهد شد. ترکيه در اين چارچوب بيشتر از سياست هاي هم پيماني و تنش پايدار بايستي به رفتاري متمايل شود که به واسطه ي آن دست کم در سير کوتاه مدتِ معادلاتِ توازني فعال مانده و رفتار بازيگري مداخله کننده را از خود بروز دهد.» در حالي که اصرار آنکارا به حفظ تنش پايدار با سوريه را مي توان در مواضع داوداوغلو در قبال سوريه در نظريه عمق راهبردي ريشه يابي نمود، تقلاي دستگاه ديپلماسي ترکيه بر مداخله گري در منطقه و ايجاد مجموعه اي از همکاريهاي تاکتيکي و راهبردي با کنشگران مختلف را مي توان با ارجاع به گزاره هاي پرشمار نظير مورد فوق الذکر در کتاب عمق راهبردي، تبيين نمود. داوداوغلو در صفحه 155 ناخرسندي خود از رويکرد معمول ديپلماسي ترکيه در قبال سوريه و البته يونان را بدين صورت ابراز مي دارد: «عادت کردن ترکيه به تنش هاي ادواري با يونان و سوريه مانند تمرين يک کشتي گير سنگين وزن با کشتي گيران سبک وزن است. پيامد اين سير اين شده که ترکيه نتواند ظرفيت واقعي خود را بروز دهد. ترکيه بايد به سطحي فراتر گام نهد و روابط خود با اين کشورها را به منزله عناصر پايه در سياست هايي با ابعاد بزرگ تر مورد بازبيني قرار دهد.» اين نگرش به همراه عدم باورمندي داوداوغلو به مرزهاي سياسي ترکيه با سوريه و عراق و چشم دوختن وي به آنچه مرزهاي ژئوپليتيک ترکيه در خاک اين کشورها مي خواند و اهميت حلب و ادلب و لاذقيه از سويي و موصل و کرکوک از سوي ديگر در نگرش وي به جغرافياي سياسي و اقتصادي و امنيتي حاشيه مرزهاي جنوبي ترکيه را مي توان در رفتارهاي غيرمنعطف ترکيه در پنج سال اخير در قبال سوريه کاملا موثر دانست. ماجراها با رژيم صهيونيستي داوداوغلو در آسيب شناسي روابط با اعراب، در دهه ۹۰ ميلادي به روند سازش فلسطيني ـ اسرائيلي اشاره مي کند و در صفحه 403 مي گويد: «روند صلح خاورميانه بر مناسبات ترک ـ عرب تاثير منفي گذاشت... در مجموع شرايطي که روند صلح به وجود آورده بود به گسترش روابط ترکيه و اسرائيل منجر شد و بحران مستتر در مناسبات ترک ـ عرب را آشکار ساخت. مناسبات با اسرائيل که با دلايل تاکتيکي شروع شده بود به مرور و به ويژه به سمت حوزه هاي امنيتي مشترک گرايش يافت و به همراه خود اين پيامد را در پي داشت که روابط مذکور از طرف کشورهاي عربي به منزله اتحاد راهبردي تلقي گردد. تماس هاي سطح بالاي برقرار شده با اسرائيل وقتي با سناريوهاي مطرح شده در خصوص شکلگيري محور ترکيه ـ اسرائيل ـ اردن در خاورميانه با حمايت امريکا يکي شد، کشوري مثل سوريه که اصولا در مناسبات با ترکيه مشکل داشت اين شانس را به دست آورد که افکار عمومي عرب را به حرکت درآورد. در نتيجه اين ريسک ظاهر شد که نوک پيکان ملي گرايي عربي که در دهه پنجاه به سوي استعمار غرب، در دهه شصت و هفتاد به سوي اسرائيل و در دهه هشتاد به سوي ايران نشانه رفته بود، در دهه نود به سمت ترکيه بگردد.» وي در صفحه 406 کتاب مي گويد: «در سايه روابط ارتقايافته با اسرائيل، بحران هاي دوجانبه پديدآمده در رابطه با کشورهاي عربي نظير سوريه و عراق، چنانچه به اتخاذ سياستي منجر شود که جهان عرب را در مقابل خود قرار دهد، به معناي انزواي عملي ترکيه از منطقه خواهد بود. بزرگترين خطر در سياست خاورميانه اي تنها ماندن در مقابل حرکت جمعي جبهه اي گسترده مي باشد.» در حالي که در جاي جاي نظريه عمق راهبردي داوداوغلو واهمه وي از انزواي خاورميانه اي ترکيه به ويژه در نتيجه مناسبات و همکاري هاي گسترده و عميق آن با رژيم صهيونيستي به چشم مي خورد، رويدادهايي نظير برخورد اردوغان با پرز در مجمع جهاني اقتصاد در داووس در ژانويه 2009 و بازتاب گسترده آن در جهان اسلام و به ويژه کشورهاي عربي و کاهش ظاهري روابط ترکيه ـ رژيم صهيونيستي در اثناي فروافتادن منطقه به بازي خطرناکي که برنده آن رژيم مذکور است را مي توان به موازات تداوم همکاري هاي طرفين و فرصت طلبي کنوني ترکيه در تجديد روابط با رژيم صهيونيستي، محصول سناريوهايي دقيق و يا دست کم مديريت و پشبرد مناسبات دوجانبه ناشي از اعتمادي متقابل دانست. نبايد از خاطر برد که داوداوغلو در صفحه 406 تلويحا به ضرورت پنهانکاري در روابط با رژيم صهيونيستي و کوچک نمايي درباره آن اشاره مي کند: «روابط ترکيه با اسرائيل که در روندي شتابان گسترش يافته و ادعا مي شود که از ماهيت محدود و تاکتيکي دور شده و چارچوبي راهبردي به خود گرفته است، به طور غيرمستقيم به تقويت موج ملي گرايي عربي کمک نموده است.» داوداوغلو در صفحه 407 هشدار مي دهد که: «اين يک واقعيت است که پس از لابي هاي يوناني و ارمني در صحنه هاي بين المللي، ترکيه اگر لابي عرب را نيز در مقابل خود قرار دهد، در پيگيري سياست خارجي موثر با موانع جدي مواجه خواهد شد.» فرصت طلبي در تجاوز به مرز ترک ـ عرب داوداوغلو در مورد پيامدهاي جنگ اول خليج فارس در صفحه 403 مي نويسد: «در نتيجه اين جنگ و تقسيم عملي عراق به سه منطقه، خلأ جدي قدرت در شمال عراق پديد آمد و مرز ترکيه ـ عراق، براي ترکيه صرفا نه براي امنيت خارجي، بلکه براي امنيت داخلي نيز به خطي حساس تبديل شد و ناامني متقابل را بيشتر نمود. اين خط که با نفوذهاي پ.ک.ک به داخل خاک ترکيه و ورودهاي متقابل ترکيه به خاک عراق سيال مي گرديد، مرز مذکور را نه به مثابه صرفا مرز دو کشور، بلکه به منزله مرز ترک ـ عرب ظاهر ساخت و واکنش کشورهاي عربي را برانگيخت. در دوره هاي بعد هر عمليات نظامي صورت گرفته از پايگاه اينجرليک به منظور مجازات عراق، بحران ميان ترکيه و کشورهاي عربي را تشديد کرده است.» آن چه که در شرايط حاضر و در نتيجه بهره برداري هاي آنکارا از تنظيم و تعميق روابط آن با اقليم خودمختار کردستان عراق در سايه بي ثباتي هاي منطقه ظاهر شده است، پديد آمدن يک شراکت راهبردي از حوزه هاي اقتصادي تا امنيتي و نظامي ميان آنکارا و اربيل بدون کسب مجوز بغداد و بي اعتنا به دولت مرکزي عراق است که در چارچوب سياست خارجي دست اندازانه ي ترکيه به عراق و سوريه در مواردي نظير ورود نيروهاي نظامي ترکيه بدون مجوز دولت مرکزي عراق به حوالي موصل عينيتي آشکار يافته است و در چارچوب سياست هاي داخلي ترکيه نيز بخشي از سياست آنکارا در قبال بحران کردي اين کشور را تشکيل داده است. تحولاتي که در سايه سکوت کنشگران عربي در نتيجه صف بندي هاي کنوني خاورميانه در قبال جابجايي اين مرزها، زمينه تحقق يافته است. تهديد ناشي از ملي گرايي عربي داوداوغلو پس از ارائه نگرش آسيب شناسانه ي خود نسبت به ذهنيت منفي ترک ـ عرب و تاثير مخرب آن بر شکل گيري روابط و همکاري هاي منطقه اي در صفحه 405 به تشريح مهم ترين تهديد پيشِ روي سناريوهاي مطلوبش در سياست خارجي ترکيه در منطقه مي پردازد: «در نگاه از زاويه طرح هاي مربوط به آينده، از منظر سياست هاي منطقه اي ترکيه، رشد جريانات ملي گراي مخالف خطرناک ترين وضعيت مي باشد. حرکت هاي ملي گرا که به ويژه از سوي قدرت هاي بزرگ حمايت مي شوند، براي سياست خاورميانه اي ترکيه تهديدي جدي محسوب مي شوند. در خاورميانه اي که حرکت هاي ملي گرا در آن فراگير شده باشد، راه هاي تاثيرگذاري مستقيم ترکيه بر منطقه مسدود و اين کشور به اتخاذ سياستي وابسته به ساير بازيگران محکوم خواهد شد. در پيشينه ي انزواي ترکيه در منطقه طي دهه هاي پنجاه و شصت، آثار ملي گرايي تقويت شده عربي وجود داشت. در خاورميانه اي که به ويژه ملي گرايي عربي در آن تشديد شده باشد، موثر بودن ترکيه به لحاظ جمعيت ممکن نيست. تشديد جريانات ملي گرا و حرکت ها ي سياسي مبتني بر مباني نژادي، از لحاظ تماميت داخلي ترکيه که کليه ي عناصر باقيمانده از عثماني را در خود دارد، خطرات زيادي را مترتب خواهد نمود. به همين دليل ترکيه بايستي از مجموعه شرايطي که کشورهاي عربي را در بوته ملي گرايي ضد ترکيه متحد سازد، اجتناب نمايد. در خلال بحران روابط با سوريه طرح مداوم مواردي نظير تجزيه جهان عرب يا بي تاثير شدن آن، حتي اگر صحت نيز داشت، ضرورت نداشت. زيرا مي توانست مسبب واکنش هايي شود که اتحاد کشورهاي عربي که در بين هم دچار تشتت هستند را به دنبال داشته باشد.» داوداوغلو که اشاراتش را مبتني بر تجارب سياست خارجي ترکيه در قبال کشورهاي عربي در دوران جمهوري ترکيه در قرن بيستم قرار داده است، در متن بحران کنوني سوريه به خوبي مي داند که چگونه با همکاري سعودي و حاميان اصلي تروريست هاي فعال در سوريه همزمان با تلاش جهت براندازي دولت اسد و تضعيف دولت بغداد، به ايجاد جبهه اي از کشورهاي عربي حول محورهايي نظير ايران هراسي و يا فرقه گرايي دست بزند. از منظر داوداوغلو سوريه و ملي گرايي عربي چالش هايي جدي هستند که در برخي موارد با هم گره مي خورند. وي در صفحه 355 مي نويسد: «سوريه خود را کانون تولد هويت عربي و تفکر عربي گري مي داند. آرمان پان سوريه يسم را به منزله پيش شرط پان عربيسم تلقي کرده و ايده ايجاد يک اتحاديه عرب با مرکزيت تدريجي سوريه را در کانون راهبرد ملي قرار داده است. سوريه بر اساس اين راهبردِ مرحله اي لبنان، اردن، فلسطين و حاتاي را به عنوان دنباله هاي طبيعي جداشده از خود تلقي نموده و شکل گيري سوريه بزرگ به مرکزيت دمشق و با محوريت مديترانه شرقي، شامل مناطق جداشده را به مثابه پيش شرط اجتناب ناپذير تحقق آرمان پان عربيسم مي داند.» در حالي که اين پرسش مطرح مي شود که آيا اساسا سوريه از ظرفيت هاي نظامي، مالي و زيرساختي تحقق آرمان هاي فوق الذکر، حتي در دوره اوج قدرتش بهره مند بوده است و آيا در نظام فعلي حقوق بين الملل و فضاي کنوني جهاني تحقق چنين سناريوهايي محتمل است؟ نکته جالب اشاره داوداوغلو به استان حاتاي در جنوب ترکيه در مرز با سوريه است. استاني که در گذشته به منزله بخشي از شامات، اسکندرون نام داشت و داده هاي پرشمار موجود در مورد تقلب صورت گرفته توسط کمال آتاترک در رفراندوم برگزار شده توسط جامعه ملل در 1939 براي تعيين سرنوشت اين منطقه، خود يک ماجراي شايان بررسي در شکل گيري مرزهايي است که داوداوغلو آن ها را در صفحه 148 خطوط ناهماهنگ ژئوپليتيک مي خواند. در فهم سياست غيرمنعطف آک پارتي در قبال سوريه، از ميان بردن کانون بالقوه ملي گرايي عربي مي تواند يکي از اهداف محوري آنکارا تلقي شود که البته در مسير تحقق اين هدف نيز به شکلي نافي ادعاهاي خويش از مولفه هاي قومي نظير ترکمن هاي سوريه نيز سود مي جويد. اين در حالي است که خود داوداوغلو در سطور فوق الذکر ترکيه را به منزله کشوري که تمامي عناصر مردمي باقيمانده از عثماني را در درون خود دارد و لذا در برابر حرکت گسل هاي قومي آسيب پذير، معرفي مي کند. مسأله اي که در بحران دامنه دار کردي در ترکيه و تشديد آن در شرايط اخير که بدون شک متاثر سياست هاي منطقه اي آنکارا نيز است، مشاهده مي شود. به هنگام روبرو شدن با گزاره هاي داوداوغلو مبني بر انگاشتن ملي گرايي عربي به منزله يکي از مهمترين آفات سياست خارجي مطلوب ترکيه و پافشاري آنکارا بر انهدام حاکميت ملي سوريه همزمان با حمايتهاي آشکار و پنهان ترکيه از شبه نظاميان افراط گرا، اين پرسش مطرح مي شود که آيا مي توان رفتار آک پارتي در حمايت از تروريست هاي افراطي و تکفيري و دامن زدن به افراطي گري در منطقه را به منزله آلترناتيو قرار دادن افراط گرايان مذهبي براي ملي گرايان ارزيابي کرد؟ افراط گراياني که آنکارا با همکاري و تعامل با آنها به قماري بزرگ دست زده است و تهديد واقعي آن ها را عليه رقبايش در منطقه مي داند و بر تهديدات گاه و بيگاه آنها عليه خويش چشم مي پوشد و آن را مقطعي و بي اهميت مي شمارد. کابوس انزوا در حالي که داوداوغلو انفعال و انزواي ترکيه در منطقه را برنمي تابد، در صفحه 406 در موضوع روابط با کشورهاي عربي مهم ترين تدبير براي جلوگيري از قطب بندي هاي احتمالي را متنوع کردن مناسبات دوجانبه با يکايک کشورهاي عربي و توسعه ي عميق حوزه هاي منافع متقابل برمي شمارد. وي در همان صفحه به راهبرد ديگري نيز اشاره مي کند: «در مقابل احتمال قطب بندي عرب ـ ترکيه، بايستي به روابط با ايران به منزله ديگر کشور مسلمان غيرعرب در منطقه توجه بيشتري معطوف شود. در نقطه مسدود شدن مناسبات ترک ـ عرب، وارد صحنه شدن روابط ترکيه ـ ايران يگانه عامل کاهش انزواي منطقه اي ترکيه مي شود. توجه ترکيه به اين که روابط با اسرائيل منجر به انزواي آن در موازنه ترک ـ عرب ـ ايران نگردد، به صورتي که سياست هاي سوريه و عراق را نيز دربربگيرد، در جايگاه مولفه اي مهم در سياست هاي منطقه اي ظاهر مي شود.» سياستي که البته با توجه به آرايش فعلي منطقه و قمار اردوغان بر سر سقوط دولت اسد به کنار نهاده شده است و دولت ترکيه به موازات شراکت راهبردي با منتفع ترين کنشگر در بحران کنوني خاورميانه، يعني رژيم صهيونيستي، در ايام اوجگيري تنش ها ميان تهران ـ رياض دست در دست سعودي نهاده است. همان بازيگر درجه دومي که داوداوغلو در کتاب عمق راهبردي توجهي اندک را بدان معطوف ساخته و در صفحه 50 در مورد آن نوشته است: «ظرفيت متغير اقتصادي مبتني بر محوريت نفت به منزله مهم ترين عنصر موازنه قدرت در عربستان سعودي با شکل گيري اراده ي سياسي در دوره فيصل به عنصر مهم قدرت تبديل گرديد، اما در دوره هاي بعدي به علت اراده سياسي ناکافي اعتبار خود را از دست داد.» بازيگري که با تضعيف قدرت و جايگاه مصر در سال هاي اخير، ارتقاي جايگاه خود از يک کنشگر درجه دوم به يک کنشگر درجه اول در خاورميانه را با تکيه به اهرم هاي فشار نظير نفت و افراط گرايي و بدون بهره مندي از ظرفيت هاي چنين جهشي هدف قرار داده است و در اين راستا رو به تکاپو براي يارگيري هاي منطقه اي و بين المللي آورده است و به نظر مي رسد که ترکيه در شرايط کنوني در خلأ متحد آرماني خود در مصر، يعني مرسي، دست کم به صورت تاکتيکي از چنين جهشي براي عربستان سعودي استقبال مي کند. بازيگري که بسياري تحليلگران آن را درگير معضلات عميق داخلي و بي اعتباري بين المللي و در مسير زوال دانسته و جاه طلبي هاي منطقه اي آن نظير تجاوز به يمن و آتش افروزي در عراق و سوريه و تنش زايي در مناسبات دوجانبه با تهران را نوعي فرافکني در جهت سرپوش گذاشتن بر مشکلات عظيم داخلي ارزيابي مي کنند و از اين رو گرايش به رياض را انتخاب غلط ديگري در کارنامه اردوغان برمي شمارند. نتيجه گيري در حالي که سياست هاي فعلي دولت ترکيه در منطقه خاورميانه بر محور بحران سوريه و عراق و همکاري هاي راهبردي با سعودي و ساير حاميان جريان هاي تروريستي فعال در منطقه، ظاهرا تفاوت هايي را با ايده ها و برخي گزاره هاي موجود در نظريه عمق راهبردي داوداوغلو به نمايش مي گذارد اما با استخراج محورهايي نظير لزوم مداخله گري ترکيه در منطقه، ضرورت پيگيري ادعاهاي ترکيه در سوريه و عراق، تهديدانگاري سوريه و عراق، ضرورت محدود کردن بازي هاي کنشگران درجه اول خاورميانه از جمله ايران، لزوم مقابله با تهديدات جريانات ملي گرا در منطقه عليه ترکيه به ويژه پان عربيسم، ضرورت تجميع راه هاي انتقال انرژي منطقه در ترکيه و يا دست کم تسلط ترکيه بر محورهاي انتقال انرژي بالاخص در سوريه و عراق، عدم احساس تهديد از سوي کنشگري نظير سعودي که به اتفاق ترکيه در جبهه غربي قرار گرفته است، ضرورت ممانعت از شکل گيري بلوک بندي عربي در مقابل آنکارا، اهميت روابط با رژيم صهيونيستي و... در نگرش داوداوغلو به موضوع سياست خارجي ترکيه در منطقه، رفتارهاي آک پارتي در سوريه و عراق قابل فهم مي شود. به ويژه توافق ترکيه و سعودي بر حمايت و اشاعه افراطي گري که گويي از منظر هر يک از اين دو مي تواند عامل مناسبي براي پيشبرد اهداف ژئوپليتيکي آن ها باشد، اهرمي که نشانه هاي تهديدآميز آن نسبت به خود ايشان نيز ديرزماني است که ظاهر شده است. *مهدي حسيني تقي آباد با کانال تلگرامي آخرين خبر همراه شويد telegram.me/akharinkhabar