کيهان/
متن پيش رو در کيهان منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست.
سي ماه از عمر دولت گذشته و کمترين تغييري در وضع معيشت مردم حاصل نشده و در عوض آمار تکاندهنده و رسمي از نهادينه شدن مشکلات و تنگناها در تمامي شئون اقتصادي خبر ميدهد. امروز مردمي را ميبينيم که در سي ماه گذشته کمترين گشايش و آرامشي را حس نکردند و آمار و ارقام رسمي از سختتر شدن اوضاعشان در سال آينده خبر ميدهد! اين نه يک ادعا از سوي کيهان،بلکه موضوعي کاملا ملموس براي مردم و حتي مورد اقرار صريح حاميان دولت است. به عنوان نمونه، روزنامه آفتاب يزد در خردادماه همين امسال در مقالهاي نوشت:« بيمحابا بگويم آقاي روحاني در طول اين مدت براي مردم و قشر نخبه حامي خود، کار خاص و شاقي انجام نداده است! از تورم و کاهش آن ميگويند: به عنوان يک قلم به دست و کارشناس حقوقي و اقتصادي به تجربه ميدان کاري ميگويم ما هنوز با وجود کاهش اندک تورم به مصيبت رکود مبتلا هستيم و از فشارها و تشريفات زايد در بوروکراسي اداري براي اخذ تسهيلات بانکي براي توليدکنندگان و صادرکنندگان چيزي کاسته نشده است. از آزاد شدن داراييها و منابع مالي بلوکه شده ايران در خارج از کشور ناشي از فروش نفت جز مقدار اندک خبري نيست ... اکنون دولتمردان فقط دوست دارند تنها سخنان شاهکليد خود را بشنوند و به حلقههاي سياسي و اجتماعي دوم و سوم جامعه کاري ندارند!...»
از سوي ديگر دولت بعد از آنکه دو سال و نيم همه هم و غم خود را معطوف برجام و رسيدن به وصال کدخدا کرد،اکنون همه توانش را براي فتح مجلس دهم بکار بسته تا آنجا که رئيس جمهور از آرزوي قلبياش براي راه يافتن اعتداليون به مجلس ميگويد، يک مدير ارشد نهاد رياست جمهوري علنا مسئول کارهاي انتخاباتي يک حزب منصوب به دولت ميشود،برادر معاون رئيس جمهور و سخنگوي دولت بعد از بسته شدن ليست اصلاحطلبان، جايگزين يکي از اصلاحطلبان ميشود و ...! اينها و مستندات بسيار ديگري نشان از علاقه دولت به پهن کردن سفره پاستور در بهارستان است.علاقهاي که سبب شده دولتيان از هيچ مرز و مانع قانوني خجالت نکشند و آشکارا به برنامههاي خود ادامه دهند.
در اين شرايط بايد پرسيد دولت با چه رويي و با چه اميدي به عرصه انتخابات وارد شده است؟ آيا نسبت به گذشته و رفتار غلط خود متنبه شده يا اينکه قصد دارد بازهم از صداقت مردم سوءاستفاده کند!؟ نگاهي به ليستها و در اصل کساني که ليستها را تنظيم کردهاند، نشان ميدهد که دولتمردان نه تنها از آنچه کردهاند در پيشگاه مردم شرمسار نيستند، بلکه قصد تشديد همان رفتار را بيتوجه به وضع معاش مردم دارند! اما چرا چنين است !؟ آيا دولتمردان اساسا از درد مردم خبر ندارند!؟ يا ميدانند اما سبک و سطح زندگيشان اجازه نميدهد راه ديگري را بروند!؟ يا اصلا کار ديگري بلد نيستند!؟ اين احتمالات را دستمايه گزارش امروز کردهايم؛ بخوانيد:
طبقه ثروتمند ليبرالهاي مغرور وطني و برنامهاي که ندارند!
کسي نميتواند انکار کند که دولت يازدهم،در دست طبقهاي خاص و ثروتمند است. از شخص رئيس جمهور تا وزراي چند هزار ميليارد توماني تا طيفي از صرافان و دلالان که مهمترين و حياتيترين مناصب دولت را در اختيار دارند. وقتي صحبت از ثروت چند هزار ميليارد توماني ميشود،نخستين چيزي که به ذهن ميرسد،اين است که اين ثروت با چه سازوکاري بدست آمده؟!با هوش و نبوغ يا رانت!؟اگر هوش و نبوغ است،پس چرا اين موهبت الهي در سامانه مديريتي اين حضرات کمترين تاثيري نداشته و بالعکس امور با روشي بدوي و عقب مانده اداره ميشود!؟در اينباره دو اقتصاددان معطوف به دولت،سخنان جالبي دارند؛« تيم اقتصادي دولت فاقد هوشمندي لازم در اداره کشور است. برخي افرادي که در دولت مسئوليت دارند سرمايهداراني هستند که مشخص نيست سرمايه خود را از کجا آوردهاند. برخي از وزرا سرمايه 1000 ميليارد توماني دارند. دولت تحت حمايت گروههاي ذينفع و ذينفوذي است که صرفاً به منافع خود ميانديشند (اينها را دکتر راغفر در مصاحبه با تسنيم گفته بود اما دکتر مومني در گفتگو با شرق، صريحتر و شفافتر، نکات را بيان ميکند: «ليبرالهاي وطني، مغرورهاي ناتوان هستند... اينها در مقام حرف و تبليغات ادعا ميکنند که علمي نگاه ميکنند و براي هر مسئله راه حل مشخص دارند اما نيلي(مشاور رئيس جمهور) به صراحت گفته که در دوره سازندگي در دام روزمرگي و واکنشهاي محض افتاده بوديم. ما با پارادوکس غرور و ناتواني روبرو هستيم... اينها با فرض اطلاعات کامل، تحليلهاي اقتصادي را شروع ميکنند، بعد بطور طبيعي هر کس را که جور ديگري فکر ميکند، نادان و مغرض فرض ميکنند. اگر دقت کرده باشيد نئوکلاسيکهاي وطني همين هتاکي را دارند... در فاصله اسفند 93 تا پايان ارديبهشت 94، هفت بار از موضع رسمي گفتند که قطعاً در سال 94 قيمت حاملهاي انرژي را افزايش نخواهند داد. ميدانيد چه قدر غمانگيز است. دوباره دارند مشروعيت دولت را نزد مردم با سخنان غيرمسئولانه معامله ميکنند... يک چيز بسيار خطرناک که اميدوارم گوش براي شنيدن آن در دولت روحاني وجود داشته باشد اين است که اينها جاي اينکه شکستها و فسادها و نارواييها را ببينند و عبرت بگيرند ميگويند ما شاهکار کرديم و باوجود افزايش قيمتها، آثار تورمي متناسب آن مشاهده نشد و هنوز جا براي فشار جديد به مردم وجود دارد...» اکنون اين طبقه ثروتمند و اشرافي،که به اذعان کارشناسان معطوف به دولت،هيچ هنر و برنامهاي ندارند و مدام در پي گران کردن زندگي مردم هستند،ليست انتخاباتي ميبندند و مردم را به خود فرا ميخوانند!
ايرباس، راهي براي کاهش کشتههاي جادهاي!
وقتي با چنين افرادي قرار است براي مردم تصميم بگيرند چه ميشود!؟شخصي که در خانهاي چون قصر زندگي ميکند ،اساسا ميفهمد مستاجري يعني چه!؟ ميفهمد حال پدري را که شرمنده دختر و پسرش براي يک معيشت آبرومند و يک سرپناه حداقلي شده است!؟ درک چنين وضعي براي آنها ممکن و متصور نيست چون هرگز آن را لمس نکردهاند و هر وقت مشکلي هم داشتهاند، دستشان در کيسه بيتالمال و جيب هشتاد ميليون ايراني بوده و اصلا نميدانند نداري يعني چه! در نتيجه حاکميت طبقه اشراف و مرفه اين ميشود که وزير راه و مسکن که سي ماه است همه برنامههاي منطقي براي خانهدار شدن مردم را تعطيل کرده و صرفا به فحاشي عليه برنامههاي مسکن مهر مشغول است! وي تنظيم بازار، جلوگيري از گرانفروشي و رسيدن به داد مردم را کارهايي«کمونيستي» ميداند و رسما درباره مسکن ميگويد: « مسکن مهر تصويري است از انسانهايي که کالا هستند و ميتوانيد در هر جايي از اين سرزمين آنها را در قفسه جا دهيد. نه مسئله شهر را ميبينيد، نه مقام انسان را و نه ساختار اجتماعي را، فقط يکسري قفسه است که ميتوانيد در آن هم کالا بگذاريد و هم انسان.» اين شخص توضيح نميدهد بعد از اين حرف ،يک برنامه يک صفحهاي در طول سي ماه فعاليت خود داشته است يا فقط متخصص حرفهاي ويتريني است!؟نمي گويد طرح مسکن اجتماعي بعد از سي ماه به کجا کشيد و به واسطه آن چند متر مسکن براي ميليونها ايراني منتظر ساخته شد؟فراموش نکنيم وي پيش از اين هم مسکن مهر را «مزخرف» خوانده بود در حالي که اخيراً احمد اصغري مهرآبادي (قائم مقام وزير راه) گفته بود: 2/5 ميليون نفر از طريق مسکن مهر صاحب خانه شدهاند و کيفيت سازههاي مسکن مهر در حد قابل قبول و استاندارد است.»!اين تضاد نشان ميدهد که امثال آخوندي اساسا نميدانند در مملکت چه خبر است و مردم چه ميخواهند و دردشان چيست!؟ به خاطر همين است در حاليکه سالانه بيش از بيست هزار نفر در حوادث جادهاي جان خود را از دست ميدهند و در حاليکه سهم حمل و نقل هوايي از جابجايي مسافر در کشور، کمتر از دو درصد است،وزير راه به جاي سرمايهگذاري براي کاهش اين تلفات، با ايرباس قرار داد ميبند دو هواپيما ميخرد! آن هم هواپيمايي که تنها در يک فرودگاه ايران امکان فرود دارد! اين يعني آقاي وزير راه و مسکن،نه مسافرت زميني را ميفهمد و نه راهي براي کاهش تلفات آن سراغ دارد!
از له شدن زير چرخ توسعه تا لشکر قابلمه بدست!
اما اين حرف امروز نيست و آخوندي و ديگر اشراف دولت يازدهم،اولين مبدعان اين روش و اين سخنان نيستند. سالها قبل هاشمي رفسنجاني،پدر معنوي قبيله قدرت و ثروت يعني حزب کارگزاران سازندگي از«طبيعي بودن له شدن فقرا و مستضعفان زير چرخ توسعه» گفته بود! همين جريان به اصطلاح اصلاح طلب هم وقتي به قدرت رسيده بود و مجلس ششم را در دست گرفته بود،به طور کلي معيشت مردم را به طاق نسيان و فراموشي کوبيده بود و يکي از مدعيان اصلاحات در پاسخ به اين پرسش منتقدان که چرا به مشکلات اقتصادي مردم رسيدگي نميکنيد، پشت تريبون رفته و در توهيني آشکار به مردم گفته بود: «اگر مرگ موش هم توزيع شود، مردم براي گرفتن آن صف ميبندند!» همان ايام ،دوستان او نيز از مردم مستضعف و محرومي که با هزار اميد و آرزو به مدعيان اصلاحطلب راي داده بودند، با عنوان «لشکر قابلمه به دستها» ياد کردند.
رجب علي مزروعي،همان کسي که موضوع مرگ موش را در مجلس ششم مطرح کرده بود، عضو شوراي مرکزي جبهه مشارکت (حزب دولت ساخته رئيس دولت اصلاحات) يک دهه بعد و پس از فتنه 88 به بلژيک پناهنده شده و همکاري لابي صهيونيستها شد!اما سالها بعد از آن ماجرا، باز هم يکي ازچهرههاي سياسي نزديک به دولت يازدهم و سينه چاک براي آنها، براي فرار از تنگناي کوتاهي و بيعملي و بيتدبيري دولت يازدهم،به مردم توهين کرد و خاطره رجب علي مزروعي را زنده کرد. علي مطهري در پي اعتراض گسترده مردم و منتقدان به توزيع تحقير آميز سبد کالا روزه «جارو» را جايگزين «مرگ موش» کرد و گفت: «ما مردم خود را ميشناسيم اگر الان بگوييم که فلان جا جارو توزيع ميشود همه ميآيند و صف ميبندند. اين رفتار ريشههاي فرهنگي دارد بايد بررسي و ريشهيابي کرد.» مطهري در ادامه نوع نگاهش به مردم ايران را با مقايسهاي تحقيرآميز صراحتا بيان کرد: «بايد با عنايت به شناختمان از مردم ايران برنامهريزي کنيم. زماني ما براي مردم سوئيس برنامهريزي ميکنيم که طبيعتا آن برنامه با برنامهريزي براي مردم خودمان فرق دارد دولت بايد تمامي اين موارد را در نظر ميگرفت»
و اين چنين است که توهين طبقه ممتاز به مردمي که رعيت پنداشته ميشوند، ادامه دارد؛ مردمي که فقط رايهايشان در انتخابات مهم است وگرنه چيزي بيش از يک قوم گرسنه و بيفرهنگ که حتي براي مرگ موش و جاروي مفتي نيز صف ميکشند و بايد قرنها بگذرد تا به فرهنگ و تمدن مردم سوئيس برسند، نيستند. اين رفتار از اينان دور از ذهن نيست چرا که در منطق سرمايهداري له شدن فقرا و حاشيهنشينها زير ارابه رونق اقتصادي سرمايهداران امري طبيعي محسوب ميشود.
خيز دوباره اشرافيت و بازگشت فساد دوره سازندگي
اکنون همان جريان و همان تفکر براي مردم لقمه ميگيرد. ميکوشند با هزار و يک فريب و نيرنگ، با عکس مار کشيدن و با ترساندن مردم،نظرها و آراي مردم را به ليستهاي خود جلب کنند. آنها اين بار افرادي را در ليست خود قرار دادهاند که بسياري از آنها براي مردم شناخته شده نيستند. راز آن اين نيست که چهرههاي اصلاحطلب شناخته شدهاي ندارند،بلکه مهمترين علت آن، به ميدان فرستادن کساني است که کمترين جايگاه و وزن سياسي و اجتماعياي ندارند و در نتيجه در صورت راي آوردن،مطيع محض ارباب قدرت و ثروت خواهند بود و کمترين حريت و استقلالي از خود نخواهند داشت و تنها يک ماموريت دارند و آن تامين منافع اربابان خود است نه مردم.
بر اساس تجربه مجلس ششم، دولت سازندگي و سي ماه اخير دولت يازدهم،جاي کمترين ترديدي نيست که راي آوردن جريان اشرافي که برخي چهرههاي گمنام را به ميدان انتخابات فرستاده،براي آنها رانت و قدرت و ثروت بيکران و تمام نشدني و براي مردم بيچاره،کوچکتر شدن سفره معيشت،بيکاري و رکود و نهادينه شدن فقر را به همراه خواهد داشت.
با کانال تلگرامي آخرين خبر همراه شويد telegram.me/akharinkhabar