شرق/
متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
عليرضا نمکي، در دسته پروازي پايگاه ششم شکاري (بوشهر) ازجمله خلباناني بود که در عمليات کمان ٩٩ حضور داشته است. عمليات کمان ٩٩ مصادف با آغاز رسمي جنگ عراق عليه ايران و بعد از بمباران پايگاههاي هوايي ايران از سوي کشور عراق، آغاز ميشود. کمان ٩٩ در دسته عملياتهاي موفق نيروي هوايي ارتش ايران است که با انجام آن، نهتنها صدمات زيادي به بخش هوايي و انرژي و سوخترساني عراق وارد ميشود، بلکه روند پيشروي ارتش زرهي عراق در خاک ايران را هم تا مدتي متوقف ميکند. با امير نمکي در منزل او قرار مصاحبه را گذاشتيم تا بيشتر درباره جزئيات آن عمليات صحبت کنيم. بهگفته او، طرح عمليات کمان يا البرز در سالهاي قبل از انقلاب برنامهريزي شده بود؛ طرحي که زاگرس نام داشت و با تغييراتي به البرز تغييرنام داد. نمکي در سراسر مصاحبه از بدبينيهاي اوايل انقلاب به ارتش گلايهمند است.
طرحريزي براي عمليات کمان ٩٩ چگونه انجام گرفت؟
ارتش ايران در بخش نيروي هوايي براي رويارويي با ارتش عراق پيش از انقلاب، طرحي به نام «زاگرس» داشت، در نيروي زميني نام اين طرح ابومسلم بود و در نيروي دريايي هم شاهين نام داشت. پروندهاي را ديده بودم که افسران ستاد ارتش پيش از انقلاب از آبادان بازديد کرده و نوشته بودند براي دفاع از آبادان در صورت حمله، چه امکاناتي را لازم داريم. شاه زير اين پرونده نوشته بود: «خودتان را گول نزنيد، جنگ بايد در آسمان عراق و در سرزمين عراق باشد» اينجا بود که استراتژي طرح زاگرس مشخص شد؛ يعني جنگ در فضا و سرزمين عراق.
اوايل جنگ، اعتمادي به ارتش نبود. زماني که انقلاب پيروز شد، تا چهار ماه قبل از جنگ، شورايعالي دفاع تشکيل نشده بود. اگر يک ارتشي ميگفت که ما بايد خود را در حالت آمادهباش قرار دهيم، همه ميگفتند که ارتش ميخواهد کودتا کند. بعد از کودتاي نوژه و ماجراي طبس (که کاري به علت آن نداريم) مردم ذهنشان نسبت به ارتش بهطورکلي تغيير کرد و باورشان نميشد که اين ارتش مفيد، پشتيبان مردم و پايبند به قانون اساسي جمهوري اسلامي است.
چهار ماه قبل از ورود به جنگ در سال ١٣٥٩، شورايعالي دفاع بهطور رسمي تشکيل شد و به اين نتيجه رسيدند که در مقابل ارتش عراق ما بايد يک طرح دفاعي داشته باشيم. برهميناساس هم طرح زاگرس را مقابل خود قرار داده بودند، اما اعضاي شورايعالي دفاع را غيرنظاميها تشکيل دادند. تنها براي موارد نظامي از ژنرالهاي ارتش دعوت ميشد تا در شورايعالي دفاع حضور داشته باشند. اين در حالي بود که ارتش بعد از ماجراي نوژه، خيلي صدمه ديده بود.
ارتش در آن مقطع، ۱۸۰ فروند هواپيماي فانتوم داشت که حدود هفت، هشت تن بمب حمل ميکرد و نيز ۱۸۰ فروند هواپيماي اف۵ که توان آن اندکي کمتر از فانتوم بود. بزرگان ارتش طرح زاگرس را بر اين پايه نوشتند که عراق شش پايگاه هوايي دارد که اين شش پايگاه هوايي را ميتوان با روزي ۵۰ فروند هواپيماي بمبافکن بمباران کرد؛ يعني روز اول مثلا با ۵۰ فروند الرشيد را بزنيم، با ۵۰ فروند حقانيه، ۵۰ فروند کوت، ۵۰ فروند کرکوک و ۵۰ فروند شعيبيه. درکل روزي ۳۰۰ سورتي ميشد.
استراتژي اين طرح اين بود که نيروي هوايي ارتش اگر پايگاه هوايي عراق را ميکوبيد، هيچ هواپيمايي نميتوانست از عراق بلند شود، در نتيجه آسمان عراق منطقه پروازممنوع اعلام ميشد.
شاه گفته بود نشان دهيد که آيا ميتوانيد ۳۰۰ هواپيما را همزمان بلند کنيد. براي اثبات اين موضوع، در مانوري به نام «نادر» بنا شد تا ۳۰۰ فروند هواپيماي جنگنده بلند شوند و در مقابل شاه به پرواز درآيند و اين اتفاق افتاد.
شما آن زمان در مانور حضور داشتيد؟
بله. من هم يکي از خلبانان اين هواپيماها بودم.
شهيد فکوري هم بودند؟
شهيد فکوري آمريکا بود و مشغول تحصيل. ليدر دسته، اولينبار سرلشکر ربيعي بود و براي بار دوم، ليدر دسته، سرتيپ رياحي بود. رژه اول در مقابل شاه انجام گرفت. رژه دوم را زماني انتخاب کردند که انورالسادات به ايران آمد. شاه ميخواست توانايي خودش را نشان دهد. براي اين منظور براي بار دوم، اين رژه کنار درياچه قم و از مقابل انورالسادات انجام شد.
تاريخ مانورها را به خاطر داريد؟
يکي در سال ۱۳۵۴ و ديگري هم در سال ۱۳۵۶ انجام شد. بيشتر هواپيماهاي ما در آن مقطع، دوکابينه بودند؛ يعني خلبان لازم داشتند. ما به سههزار خلبان آماده نياز داشتيم که اين تعداد فراهم بود، اما بهخاطر ماجراهايي که براي ارتش پيش آمد و صدماتي که به نيروي هوايي در همان اوايل پيروزي انقلاب وارد شد، ۷۰۰ خلبان آماده براي جنگ داشتيم. تعداد پرسنل ارتش از ۹۸هزار نفر، به ۴۰هزار نفر رسيده بود. اين در حالي بود که ما بايد حداقل براي ۳۰۰ فروند هواپيما، هزارو ۵۰۰ خلبان آماده جنگ ميداشتيم.
شورايعالي دفاع در يکي از جلسات خود اعلام کردند که در صورت جنگ، استراتژي ارتش چه خواهد بود؟ ارتش طرح زاگرس را مطرح کرد. اما شورايعالي دفاع، استراتژي آن را تغيير داده و طرح را به نام البرز نامگذاري کردند که همه مختصات آن بر مبناي طرح زاگرس بود، اما استراتژي البرز، بيرونراندن ارتش عراق از کشور در صورت تجاوز عراق به ايران بود؛ يعني ما بايد آماده ميشديم که ارتش عراق وارد کشور شود و سپس ما آن را بيرون کنيم.
اين استراتژي را ارتش داد؟
خير. شورايعالي دفاع ارائه کرد و ارتش هم ناگزير پذيرفت و بايد بپذيرد. فرمانده کل قوا بنيصدر بود. شورايعالي دفاع هم هرروز با امام در تماس بودند. بالاخره به اين نتيجه رسيدند که استراتژي بيرونراندن ارتش عراق باشد. البته ارتشيها مقداري از اين موضوع ناراحت شدند. حتي در ابتداي طرح البرز نوشتند که «به علت جو سياسي حاکم بر کشور اجازه پيشدستي در مقابل حملات هوايي ارتش عراق را ندارد». چرا چنين مطلبي در ابتداي طرح آمده بود، بهخاطر اينکه فکر ميکردند ارتش ممکن است کودتا کند و متأسفانه چنين تصوراتي وجود داشت.
درواقع استراتژي طرح البرز اين بود که اگر هواپيماي عراقي را ديد، اجازه شليک ندارد؛ يعني تا زماني که عراق بمبي را نيندازد، ارتش ايران اجازه شليک نداشت.
يعني حتي اگر خط هوايي ما را نقض ميکردند، ارتش اجازه شليک نداشت و حتما بايد بمباران صورت ميگرفت، بعد ما اجازه دفاع پيدا ميکرديم؟
در طرح، ما بايد دفاع ميکرديم. اگر هواپيماهاي آنها از مرز ميگذشت، ما بايد جلو آنها را ميگرفتيم. تا وقتي که کنار مرز بودند، کاري با آنها نداشتيم. درحاليکه ما بايد ۲۰ کيلومتر آنطرف مرز را بزنيم. رمز عمليات هم کمان بود.
يعني شهيد فکوري، فرمانده نيروي هوايي، بايد گوشي را برميداشت و ميگفت کمان و آنطرف خط، کسي که در پايگاه همدان بود، جواب ميداد، ۹۹؛ يعني من فهميدم بايد هواپيماهاي پايگاه من، بلند شوند و پايگاههاي هوايي الرشيد، کوت، حقانيه و ديگر پايگاههاي عراق را بمباران کنند. ۹۹ هم به اين خاطر بود که اين طرح ۹۹ صفحه بود، چراکه طرح اوليه هنوز تکثير نشده بود تا براي پايگاهها بفرستند.
۳۱ شهريور من در پايگاه ۶ شکاري (بوشهر) خدمت ميکردم که دو گردان ۲۵ فروندي هواپيما داشت بههمراه حدود دوهزار و ٥٠٠نفر جمعيت. در همان پايگاه بين همافران و درجهداران مشکلاتي بود. درجهداران از همافران، فرمانبري نداشتند. صبح روز ۳۱ شهريور، من از فرمانده پايگاه هوايي بوشهر که آن زمان سرهنگ مهدي دادپي بود، خواهش کردم که بين همافران و درجهداران آشتي برقرار کند. آنها مدعي بودند که مقامات بالاتر قصد کودتا دارند و بههميندليل مثلا تا دو هفته، در هواپيما بمب نصب نميکردند، تا اينکه از مقامات بالا پرسيدند و آنها تأييد کردند.
يعني از شما که فرمانده بالادست آنها بوديد حرفشنوي نداشتند؟
خير. البته نه نميگفتند، ولي در انجام کار تعلل ميکردند.
چه زماني طرح به شما ابلاغ شد؟
قبل از ۱۵، ۱۶ شهريور ٥٩، طرح ابلاغ شده بود. ۲۴ مردادماه دستور نبرد البرز به ما ابلاغ شده بود.
که در حالت آمادهباش قرار بگيريد؟
بله. ما آن روز گل و شيريني گرفتيم و يک مکاني را تعيين کرديم که آنها را ببريم با هم آشتي دهيم و فرمانده پايگاه هم آمد. تا ساعت دو بعدازظهر با اينها صحبت کرديم، اما آنها گوش نکردند. من بيرون آمدم. سه نفر از بچههاي همافر هم با من سوار ماشين شدند. من شروع کردم به گريهکردن، يکي از آنها به من گفت جناب سروان زمان همهچيز را حل ميکند، خودت را ناراحت نکن. گفتم ناراحتي من از اين است که ميدانم ارتش عراق پشت مرز است، لشکر ۳ زرهي در جنوب بصره قرار گرفته و لشکر ۱۰ زرهي عراق هم در موسيان است. من از اين بابت گريه ميکنم که اينها حمله ميکنند، زن و بچه ما را به اسارت ميبرند، بعد آنها به ما ميگويند شما در ارتش بوديد و ما را به اسارت بردند. من جواب اينها را نميتوانم بدهم.
اينها مربوط به روز ۳۱ شهريور است؟
بله. گردان ما به باند پروازي مشرف بود. من ديدم که چهار هواپيما به ما نزديک ميشوند. به بچهها گفتم چه اتفاقي افتاده؟ مگر مسير باد عوض شده که مسير پرواز را تغيير دادند؟ گفتم چرا آنقدر فرميشن آنها باز و چرا آنقدر ارتفاع آنها پايين است. يکمرتبه ديدم کلي بمب روي سر ما ريختند و رفتند. درهمينحال، هواپيماي آلرت (هشدار) ما هم بلافاصله پشتسر آنها بلند شد، ولي کاري نتوانستند انجام دهند. ۳۱ شهريور بود که کمان ابلاغ شد و از اينطرف ۹۹ بازگو شد. من بلافاصله به پست فرماندهي آمدم که دستورات خود را از فرمانده بگيرم.
بعد از اينکه بمباران شد، به شما ابلاغ شد؟
ساعت ٢:٢٠ به همه پايگاهها ابلاغ شد که عراق را بزنيد. من مسئول حاضرکردن هواپيماها بودم. هدف پايگاه بوشهر، پايگاه «شعيبيه» در جنوب بصره بود. مأموريت فرماندهي ما، دفاع از آسمان شمالغرب خليجفارس بود؛ يعني از اروند کنار مرزهاي کويت تا نصفالنهار ۵۳ درجه. صبح زود قبل از طلوع آفتاب، هواپيماهاي ما بلند شدند و شعيبيه را بمباران کردند. اين عمليات به ١٤٠ فروندي هم معروف است، اين در حالي است که آن روز حداقل ۱۵۸ فروند هواپيما فقط بمباران کردند و ۳۳۵ هواپيما به پرواز درآمدند؛ يعني نصف آن چيزي که طرح زاگرس پيشبيني کرده بود.
پس اصل عمليات بلافاصله بعد از بمباران پايگاههاي هوايي ما ازسوي عراق شروع شد و بخش عمده آن صبح روز بعد، بعد از طلوع آفتاب انجام گرفت؟ اينکه گفته ميشود اين موضوع به خاطر اين بوده که طرف مقابل رو به آفتاب بوده و ديد کاملي نداشته، چه اندازه صحت دارد؟
اينها درواقع بعضي ملاحظات است که در کار هوايي وجود دارد، اما هرکسي ميدانست که بايد کجا را بمباران کند، هدفش کجاست و از چه سمتي بايد حمله و فرار کند. همه اينها قبلا حساب شده بود.
ظاهرا اين عمليات بهخاطر سبک اجراي آن و منطقه پروازي و ارتفاعي که در آن پرواز انجام شده، خيلي مورد توجه قرار گرفته است، اينها را يک مقدار بيشتر توضيح دهيد که وارد جزئيات بيشتر عمليات شويم.
اولا، روز اول، ۳۳۵ پرواز صورت گرفت. من نميگويم در آن روز ما خيلي خوب بوديم، چون ارتش صدمه زيادي ديده بود. اتفاقا خيلي خوب نبوديم، اما بههرحال کار خود را انجام داديم. هرکدام تا غروب آفتاب يکي، دو سورتي پرواز کردند.
از صبح يکم مهرماه؟
بله، اما روز دوم ما ۳۰۰ فروند پرواز کرديم که کم از آن ۳۳۵سورتي پرواز اول نداشت. ما حدود پنج روز تا يک هفته بايد پايگاه هوايي عراق را بمباران ميکرديم. بعد از اينکه پايگاهها ديگر قابليت استفاده نداشتند، بايد کنترل آسمان عراق را برعهده ميگرفتيم. اينگونه، کار تمام ميشد و نوبت نيروي زميني ميرسيد؛ (اما اين اتفاق رخ نداد). از روز دوم مدام به شهيد فکوري تلفن ميزدند که سوسنگرد و اهواز را گرفتند. از طرف ديگر، برخي افراد غيرمسئول و کساني که اصلا در خط دفاعي کشور تخصصي نداشتند و کساني که فقط پتانسيل سياسي داشتند، آنقدر اين فرد را تحت فشار قرار دادند که دستور توقف داد. البته حتما فرمانده کل قوا دستور داده بود که رها کنيد و برويد سراغ نيروي زميني. به دنبال اين دستور، توان صددرصدي ايران به ٦٠- ٤٠ تقليل پيدا کرد؛ يعني ٦٠ درصد در بمباران فعاليت ميکرد و ٤٠ درصد پشتيباني نيروي زميني را انجام ميداد. آن ٦٠ درصد وظيفه داشت تا انرژي عراق را بکاهد؛ يعني نيروگاههاي اين کشور را هدف قرار دهد. بهاينترتيب به دستور فکوري، هم مراکز نفتي را زديم و هم پالايشگاهها را چراکه عراق اين توان را داشت که علاوه بر صدور نفت خام، محصولات و مشتقات پتروشيمي را هم توليد و صادر کند؛ بنابراين با هدفقرارگرفتن مناطق نفتي، هم پالايشگاهها از کار ميافتاد و هم بخشي از انرژياي که به نيروي زميني عراق ميرسيد و به آنها کمک ميکرد با سرعت ۶۰ کيلومتر به داخل خاک ما حرکت کنند و روند تحرک آنها متوقف شود. در درجه دوم پول نفت کم ميشد و درآمد آنها تحت تأثير قرار ميگرفت. من هم در زدن پالايشگاه زبير حضور داشتم و سردسته بودم. به اين ترتيب، هفته اول ارتش عراق در پل نادري، پادگان حميد و دارخوين متوقف شد. در واقع، وقتي پالايشگاهها را بمباران کرديم، ماشين جنگي عراق متوقف شد؛ بهطوريکه در عمليات ثامنالائمه ۱۶۰ تانک و ۱۵۰ دستگاه خودرو در دارخوين گرفتيم. کساني که در جنگ بودند، ميدانند که يک قطره بنزين در اين ماشينها وجود نداشت.
توان هوايي عراق تا چه مدت متوقف شد؟ بمباران منابع انرژي، چه ميزان، در توقف پيشرفت نيروي زميني عراق تأثير گذاشت؟
من به ياد دارم لشکر ۳ زرهي عراق تا دارخوين متوقف شدند. حرکت ارتش عراق، حدود يک هفته تا ۱۰ روز (در بعضي از شهرها) متوقف شد.
يعني اگر با همان سرعت ميآمدند، چه اتفاقي ميافتاد؟
يعني اگر آمده بودند و «تنگ فني» را گرفته بودند، ديگر ارتباط شمال ايران با قسمت خوزستان قطع ميشد و يک فاجعه رخ ميداد؛ حتي چند بار تصميم به تخليه پايگاه هوايي دزفول گرفته شد، براي اينکه هواپيماها را اصفهان و جاهاي ديگر بنشانند. در حقيقت برخي پايگاه دزفول را ازدسترفته ميديدند. با بمباران، سوخت فسيلي عراق را از کار انداختيم؛ بهطوريکه روز ششم ژوئن درحاليکه ١٥، ١٦ روز از جنگ گذشته بود، وزير انرژي ترکيه گفته بود ۳۵۰ ميليون تُن نفتي که وارد بندر يوموتاليک ميشد، به صفر رسيده است. در کل توليدات نفت عراق در ۱۵ روز از چهار ميليون بشکه در روز به ۲۵۰ هزار بشکه در روز رسيد.
کار مهم دوم اين بود که برابر دستور البرز، شروع به بمباران نيروگاههاي عراق کرديم. اگر در جنگ، انرژي يک کشور را پايين بکشيد، پيروز هستيد؛ براساساين هم نيروگاههاي گازي و آبي را هدف قرار داديم؛ حتي نيروگاه هستهاي اوسيراک را هم چون فکر ميکرديم برق توليد ميکند، هدف قرار داديم که البته حتي سوختگذاري نشده بود. خلبان بسيار شجاعي به نام شهيد محمدحسين لهستاني به اتفاق يارانش روز هفتم مهر اوسيراک را زدند که در جنوب غرب بغداد است؛ بهطوريکه حدود ۴۰۰ کارمند فرانسوي، روز بعد از آن از عراق خارج شدند. بمب تا ته کوره رفته بود. ما جرئت نميکرديم اعلام کنيم؛ چون فکر ميکرديم طبق قوانين بينالمللي بمباران نيروگاه هستهاي ممنوع است؛ بااينحال آنجا اصلا سوخت نداشت و تنها ساختماني بود که هدف قرار داده بوديم.
بمباران براساس طرح البرز چند روز بود؟
يک هفته بايد پايگاههاي هوايي را ميزديم. پشت سر هم نبود؛ چون فکوري به خاطر توضيحاتي که قبلا دادم، مجبور شد مقداري طرح را تقسيم کند.
اينها در يک هفته بمباران شد؟
خير، اينها ادامه پيدا کرد تا يک ماه اول جنگ.
ولي آن ضربه قطعي و اوليه در همان يکي، دو روز اوليه زده شد؟
ضربه اصلي به پايگاههاي هوايي در همان يکي، دو روز اول زده شد؛ اما به مراکز انرژي ادامهدار بود؛ مثلا خود من پالايشگاه زبير را در ماه سوم و چهارم جنگ زدم.
يعني يک بازه زماني براي آن تخمين زده شده بود؟
بله، البته عراق هم پالايشگاههاي ما را هدف قرار داد. در نتيجه جنگ به يک رفتوبرگشت و نوعي انتقامجويي تبديل شد؛ ولي نه از طرف ايران. ما از روي اصول و دستورالعمل کار خود را انجام ميداديم.
اشاره کرديد که همان روز دوم جنگ اگر امکان اين فراهم ميشد که همه پايگاههاي هوايي را بزنيم و منطقه پروازممنوع اعلام ميکرديم، فضاي جنگ تغيير ميکرد؛ اما ناگزير بخشي به سمت پشتيباني نيروهاي زميني رفت. فکر ميکنيد اگر اين اتفاق نميافتاد، شرايط جنگ تغيير ميکرد؟
بله، من معتقد هستم که شهيد فکوري تاب نياورد. اگر مدتي پافشاري ميکرد و ما در آسمان عراق منطقه پروازممنوع اعلام ميکرديم، دستمان باز بود. از بس گفتند که سوسنگرد و اهواز را گرفتند که ايشان ناچار شد و دستور داد پالايشگاهها را بزنيم.
يعني به نظر شما شرايط ما در بخش زميني خطرناک نبود؟
خير، فرمانده بايد شجاع باشد. بايد ازجانگذشته باشد و زماني که تصميم گرفت، کارش را تا سرانجام انجام دهد. فرمانده بايد در جنگ به تصميمي که گرفته شده است، احترام بگذارد. قبلا همه متخصصان برنامهريزي کردند، حالا تو بايد کننده آن باشي و تا آخر روي حرف خودت بايستي.
با اينکه طرح به طور کامل اجرا نشد، اما به اهداف موردنظر خود رسيده بوديد؟
تقريبا رسيديم. در جنگ نبايد سياستمداران بر نظاميان حکمراني داشته باشند. ارتش ايران در شرايط خيلي بدي بود. بايد ثابت ميکرد من شاهنشاهي نيستم و کار من همان چيزي است که قانون اساسي ميگويد. مثلا آقاي چمران در جلسه شورايعالي دفاع در واکنش به اين مطلب که ارتشيها گفته بودند لشکر ۱۰ زرهي از بغداد حرکت کرده و در موسيان مستقر شده، گفته بود اصلا نگران نباشيد. آنها اگر به خاک ما هم بيايند، با عمليات چريکي بيرونشان ميکنيم.
اينکه گفته شده طرح البرز براساس طرح جنگ ششروزه اعراب و اسرائيل الگوبرداري شده، چقدر واقعيت دارد؟
اسرائيل در جنگ ششروزه پايگاه هوايي مصر و سوريه را زد. قصد داشت اردن و عراق را هم بمباران کند، ولي توانش کفاف نداد و شروع کرد به دفاعکردن. سال ۱۳۴۸، فرمانده نيروي هوايي، از اسرائيل خواست درباره جنگ ششروزه توضيحاتي دهد. جلسه در پايگاه يکم مهرآباد در سالن يزداني برگزار شد و خلبانهاي فانتوم هم همگي حاضر بودند. فرمانده نيروي هوايي اسرائيل که در جنگ ششروزه ضمن سخنراني، فيلمهايي را نشان دادند که چگونه در آن عمليات حرکت کردند. اين يک روش است و همه کشورها اين کار را انجام ميدهند. تاکتيک که اختصاصي نيست، اين يک روش مرسوم است و مختص ارتش خاصي نيست.
در حقيقت با عمليات کمان، ارتش عراق متوقف شد. مطالعه خاطرات افسران عراقي جالب است.
در يکي از آنها آمده است که من از موسيان ميخواهم به دشت عباس بروم، اما هيچکس جلودار من نيست. همين ارتش خرمشهر را درنورديده و در حال پيشروي بود، ما حدود ۳۴ روز اينها را در اطراف خرمشهر بمباران کرديم و نگذاشتيم جلو بيايند. در نهايت بعد از ۳۴ روز آمدند و خرمشهر را گرفتند.
شما فکر ميکنيد هفتم آذر چه اتفاقي افتاد. در اين تاريخ سه ناوچه را زديم. نيروي دريايي سلاحي نداشت که بتواند آنها را بزند. اين نيروي هوايي بود که آنها را زد. همين اسکله الاميه براي خودش اژدهايي است، من آن را زدم که يک هفته ميسوخت.
نقش و تأثير نيروي هوايي ارتش در جنگ چه بود؟
اگر نيروي هوايي نبود، ارتش عراق در خيابانهاي ما رژه ميرفت. فقط کافي بود هواپيماهاي ما از بالاي سر نيروي زميني کنار برود، به حدي اينها را بمباران ميکردند که اجازه حرکت به آنها نميدادند. اگر کارکنان فني اف۱۴ نبودند؛
همانهايي که هواپيما را آماده ميکردند، چراکه قطعات نبود و اينها بايد با درايت کارشان را انجام ميداند، خيلي کارها انجام نميشد. بههرصورت اگر نيروي هوايي نبود، اگر همان شب اول جنگ، هواپيماها و خلبانان اف۱۴ نبودند، ارتش عراق در خيابانهاي ما رژه ميرفت.
با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد