وطن امروز/ متن پيش رو در وطن امروز منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
در آستانه چهلمين سالگرد پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي مردم ايران جهت تبيين و تشريح برخي زواياي تاريک حکومت پهلوي بويژه تشابهات آن شيوه حکومتي با مدلهاي ارتجاعي امروزي مانند حکومت آلسعود در عربستان با دکتر محمدمهدي اسماعيلي، معاون پژوهشي مرکز اسناد انقلاب اسلامي گفتوگو کرديم. محمدمهدي اسماعيلي مدرک کارشناسي ارشد خود را در رشته روابط بينالملل از دانشکده روابط بينالملل وزارت امور خارجه و مدرک دکتراي علوم سياسي خود را در گرايش انديشه سياسي، از پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي اخذ کرده است. وي استاديار گروه علوم سياسي دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران و مدير کارگروه انديشه سياسي و انقلاب اسلامي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاههاست.
امسال بويژه پس از آبروريزيهاي مکرر حکومت آلسعود، موضوع تشابهات آلسعود با مدل مشابه پيش از آن يعني حکومت پهلوي در ايران، مورد توجه محافل سياسي و فرهنگي داخلي و خارجي قرار گرفت. حتي رسانههايي مانند «سيانان» هم درباره اين تشابهات گزارشهايي منتشر کردند؛ نظر شما درباره اين تشابهات چيست؟
من به عنوان مقدمه اين نکته را بگويم فضاي ايران در آن مقطع به نحوي بود که وقوع انقلاب اجتنابناپذير بود و اينطور نبود که بهصورت تصادفي چند اتفاق پشت سر هم رخ دهد و انقلاب شود. يعني اينطور نيست که فکر کنيم بهواسطه رئيسجمهور شدن کارتر از فشارها کاسته شد، نخستوزير تغيير کرد و بهواسطه فوت حاج آقا مصطفي و چند اتفاق ديگر انقلاب شد. فضاي کشور طوري بود که منجر به سرنگوني پهلوي ميشد. حالا ما فرض ميگيريم اگر انقلاب اسلامي با آن دلايل خاص خودش رخ نميداد و دوره پهلوي ادامه مييافت، چند سناريو محتمل بود؛ فرضيه شخص بنده اين است که چنانچه پهلوي ادامه مييافت، ايران دچار فروپاشي و در دهه 60 چندپاره ميشد. من براي اين فرضيه دلايل متعددي هم دارم. خود انقلاب اسلامي هم نشان داد تمام مناطق قوميتي کشور و اقليتها بهرغم اينکه ضدانقلاب به آن مناطق رفتند و تحرکاتي داشتند اما واقعا يکسري گسلهاي جدي وجود داشت. حدود 70-60 سال قبل از انقلاب اسلامي، ايران درگير مسائل قوميتي شده بود. از اواخر دوره قاجار به اين طرف کشور چند بار تا آستانه فروپاشي رفته بود. پس يک فرضيه براي ادامه دوره پهلوي، تجزيه ايران بود.
در کنار اين فرضيه سناريوهاي ديگري هم محتمل بود؛ از جمله تداوم حکومت پهلوي. شما ميدانيد که محمدرضا از سال 53 درگير بيماري سرطان خون بود. حتي فرح در کتاب «کهن ديارا» مينويسد که تا سال 56 از اين بيماري مطلع نبوده و محمدرضا و علم کاملا اين موضوع را مخفي نگه داشتند. پزشکان فرانسوي هم بدون سر و صدا ميآمدند و کار درمان را انجام ميدانند. البته علم هم درگير همين سرطان بود و با همين بيماري هم قبل از پيروزي انقلاب مرد. خود علم در متني که اواخر سال 56 نوشته بود، پيشبيني يک انقلاب گسترده در ايران را کرده بود. خاطراتي هم که بعد انقلاب و در خارج از کشور نوشته و منتشر شد، مويد به هم ريختگي و از هم گسيختگي دروني پهلوي بود. يعني سيستم از درون پاشيده بود و فقط نياز به يک جرقه داشت. حالا اگر فرض را بر تداوم پهلوي بگذاريم، شاه حداکثر يکي دو سال بعد از سال 59 ميتوانست عمر کند. چون کارهاي درماني شاه در خارج از کشور هم دنبال ميشد بويژه با پولهاي بسياري که اينها از ايران خارج کرده بودند و تا 33 ميليارد دلار هم در برخي منابع آمده است. يعني بزرگترين اختلاس تاريخ بشريت که البته ما متاسفانه با گذشت 40 سال از انقلاب خيلي از واقعيتها يادمان رفته است. ميخواهم بگويم شاه نه مشکل مالي داشت و نه فردي بود که خيلي بههم ريخته از کشور خارج شده باشد. چون شاه چند بار اين تجربه را داشت و اساسا آدم ضعيف و زبوني بود. يک بار دهه 20 از سلطنت کناره گرفت، يک بار هم سال 32 از کشور خارج شد و رفت. ظهر روزي که بعدازظهرش زاهدي زنگ زد و گفت برگرد، شاه با سفير آمريکا در رم جلسه داشت تا بتواند يک مشغله در آمريکا براي خودش دست و پا کند!
شاه چمدان به دست!
بله! شاه چمدان به دست. اتفاقا سال40-39 همين اتفاق داشت در دوره اميني رخ ميداد. ميخواهم بگويم خروج از کشور براي شاه خيلي قصه عجيبي نبود. روحيه شاه اصلا يک روحيه مقاومي که بتواند در ميان بحرانها بايستد نبود. شما خاطرات بعد انقلاب شاه را هم که ببينيد همين عيش و نوشي که در ايران داشت در خارج از کشور هم برقرار کرده بود. پس اينطور نبود که مثلا انقلاب تاثيري روي بيماري او گذاشته باشد. پس شاه حداکثر يکي دو سال بعد انقلاب زنده ميماند. در اين فرضيه سناريوي خيلي خوشبينانه اين بود که مدل محمدرضا در پسرش ادامه پيدا ميکرد. البته بنده به جد معتقدم در صورت ادامه پهلوي و وقوع اين انتقال قدرت، کشور دچار فروپاشي ميشد، حتي اگر تصور کنيم اين اتفاق هم رخ نميداد، من معتقدم که براي پيشبيني نتايج ادامه پهلوي بايد آن حکومت را با حکومتي شبيه به آن مقايسه کرد. شبيهترين حکومت به پهلوي، حکومت عربستان سعودي است که به ما امکان مقايسه را ميدهد؛ سعودي به عنوان کشوري پادشاهي و کشوري که تقريبا مثل ما در آن زمان است. مستحضريد که از سال 1971 که انگليسيها داشتند از منطقه خارج ميشدند، تحولاتي درباره مناطقي چون بحرين و جزاير سهگانه رخ داد و آقاي نيکسون يک طرحي را ارائه داد به نام طرح «دو ستون». قرار بود ايران و عربستان دو ستون برقراري امنيت در منطقه باشند. خوشبينانهترين حالت براي ايران تداوم دوره پهلوي همچون تداوم حکومت سعودي در عربستان بود. البته ما زمينههاي اجتماعي داخليمان با عربستان بسيار متفاوت است و اصلا قابل مقايسه نيست.
بر اين اساس ميتوان اين گزاره را مطرح کرد که اگر در خوشبينانهترين حالت دولت پهلوي ادامه پيدا ميکرد و حذف نميشد، ما الان چيزي شبيه دولت فعلي سعودي ميشديم. شما دولت سعودي امروز را در نظر بگيريد. دولت سعودي امروز به لحاظ اتکا به درآمدهاي نفتي و جمعيت کم شايد اقتصادش جزو کشورهاي برتر دنيا باشد اما اين در حالي است که مانند ما با تحريم و جنگ روبهرو نبوده است. البته شما ميدانيد که ما از سال 56 وارد دوره افت شديد اقتصادي شديم. حتي اگر اين گزاره و مسائل ديگري که به آنها اشاره کردم را هم ناديده بگيريم، در بهترين حالت اوضاعي مانند سعودي امروز را در کشورمان داشتيم که چند مشخصه بارز داشت: ويژگي اول يک خودکامگي مطلق بود. همان موضوعي که محمدرضا از سال 53-52 بهواسطه درآمدهاي نفتي دچار نخوت شد و طرح تبديل 2 حزب اصلي را به يک حزب رستاخيز مطرح کرد. شما برويد انتخابات سال 54 اين کشور را ملاحظه کنيد. آخرين انتخاباتي که در دوره پهلوي انجام شد، انتخابات سال 54 مجلس شوراي ملي و سنا بود. برويد اين انتخابات را ملاحظه کنيد. خاطرات بسياري جالبي دارد که علم و افراد زيادي هم به آن پرداختهاند؛ از تقلب گرفته تا مسائل مختلف ديگر. به همين خاطر معتقدم اگر حکومت پهلوي ادامه پيدا ميکرد با يک وضعيت خفقان زده مواجه بوديم که امکان هيچگونه فعاليت سياسي در آن نبود.
در حوزه سياست خارجي بويژه در منطقه و مراودات با آمريکا نيز ميتوان تشابهي ميان پهلوي و سعودي پيدا کرد؟
در حوزه خارجي فضا اينطوري پيش ميرفت که ايران در نهايت مثل عربستان امروز يک عنصر در اردوگاه غرب و آمريکا بود. حجم قراردادهايي که در 3-2 سال آخر دوره محمدرضا با کشورهاي غربي بسته شده يا وامهايي که گرفته شده، دقيقا شبيه مراودات عربستان امروز با غربيهاست. با اين تفاوت که اگر پهلوي با همان مدل ادامه پيدا ميکرد، امروز اسرائيل در منطقه حاکم مطلق بود. شما اگر شرايط پيروزي انقلاب اسلامي را ببينيد، در آستانه انقلاب اسلامي کمپ ديويد را داشتيم. يعني مصر که پرچمدار مبارزه با اسرائيل بود رفت و مذاکره کرد. ساداتي که جنگ 1973 را رهبري ميکرد خودش قبل از کمپ ديويد به تلآويو رفت. حالا شما تصور کنيد در چنين شرايطي اگر انقلاب اسلامي به پيروزي نميرسيد، چه اتفاقي در منطقه ميافتاد. ما کشوري ميشديم که رهبري بلامنازع اسرائيل در منطقه را تثبيت ميکرديم، در واقع در حوزه سياست خارجي تابعي از موقعيت آمريکا در منطقه بوديم.
شما ادبياتي را که امروز آمريکاييها با مقامات سعودي دارند ببينيد، همين ادبيات و همين لحن را 40 سال پيش با مقامات حکومت پهلوي داشتند. پس با ادامه حکومت پهلوي يک استبداد بسيار خشن را در فضاي داخلي کشور و سرسپردگي به آمريکا را در سياست خارجي و منطقه داشتيم. نکته جالب درباره سياست خارجي پهلوي اين است که عربستان بهواسطه اتکاي زياد به درآمد نفتي و وابستگياي که به جريانهاي عربي منطقه داشت، مجبور بود مقاومت بيشتري از خود بروز دهد. در قصه تحريم نفتي سال 1973 کشورهاي غربي، عربستان هم به دلايلي که گفتم به جريان تحريم پيوست اما محمدرضا هم نفت اروپا را ميداد و هم نفت اسرائيلي که با جهان اسلام درگير بود. همين لحني که آمريکا امروز با سعودي باب کرده، 40 سال پيش با ايران داشتند.
موضوع ديگر به نفوذ آمريکا در ايران در دوره پهلوي بازميگردد. زماني که محمدرضا سقوط کرد ما 45 هزار مستشار آمريکايي در ايران داشتيم که حقوق آنها را دولت ايران ميداد. پهلوي حتي براي اين مستشاران شهر درست کرده بود. شاهينشهر را آمريکاييها براي مستشاران نظامي خودشان درست کردند. جدا از مسائل نظامي، شما تصور کنيد با ادامه همان روند و حضور اين تعداد مستشار آمريکايي، فضاي فرهنگي ايران به چه سمتي ميرفت. در مجموع معتقدم چنانچه حکومت پهلوي تداوم مييافت امروز حکومتي فرومايهتر از حکومت بنسلمان در ايران حاکم بود؛ چه به لحاظ فرهنگي و چه به لحاظ سياست داخلي و خارجي. هرچند باز هم تکرار ميکنم انقلاب اسلامي يک اتفاق محتوم در ايران بود و جامعه ايراني آن رويهها را نميپذيرفت و تمام سناريوهايي که براي اوضاع ايران با تداوم حکومت پهلوي گفتم با فرض تداوم آن حکومت بود.
در پايان اگر نکتهاي مدنظرتان هست بفرماييد.
صرف مطالعه دوران پهلوي گوياي همه واقعيتهاست. شما سرانه بهداشت در دوره محمدرضا را ببينيد. کتاب «مقاومت شکننده» آقاي «جان فوران» را بخوانيد. اين کتاب سرانه بهداشت در ايران سالهاي 55 و 56 را به وضوح نشان ميدهد. ما با آن درآمد نفتي بالا از ضعيفترين کشورهاي منطقه در توسعه انساني بوديم. در بهداشت، در آموزش و در حوزههاي ديگر هم همينطور. حتي معتقدم حکومت سعودي باز با همه اشکالات از حکومت پهلوي موفقتر بوده است. شما فقط شهر تهران بهعنوان پايتخت ايران در آن زمان را ببينيد. وضعيت تهران سال 56 در اوج درآمدهاي نفتي و بهقول محمدرضا در آستانه تمدن بزرگ را مطالعه کنيد. من مناطق محروم و روستاهاي آن دوره را مثال نميزنم، فقط جغرافياي تهران را مطالعه کنيد به عمق ويراني سياستهاي پهلوي ميرسيد. من فارغ از اينکه خدمات در دوران جمهوري اسلامي را کدام شخص و جريان انجام داده، معتقدم اقدامات جمهوري اسلامي در حوزه سازندگي و براي رفاه مردم شبيه معجزه است. «جک استراو» سال 82 براي مذاکرات به ايران آمده بود، دفعه بعد که او به تهران آمد سال 92 بود و همه اين سالها هم تحريم بوديم. استراو وقتي سال 92 به ايران آمد گفت من متحيرم که با تحريمها چطور شما اين همه پيشرفت کردهايد. همه پيشرفتها هم در دوره تحريم بوده است. من معتقدم براي اثبات کارآمدي جمهوري اسلامي فارغ از هرگونه گرايش و سليقه سياسي و مقايسه دستاوردهاي آن با دوره پهلوي، فقط مطالعه شهر تهران کفايت ميکند. متاسفانه ما در گفتن حقايق گاهي دچار لکنت ميشويم. انقلاب اسلامي جدا از موضوعات انقلابي و ديني، در حوزه کارآمدي و در مقايسه با پهلوي چيزي کمتر از معجزه نيست. اين اعجاز هم مرهون روح انقلاب، گرايشها و رويکردهايي است که امام و رهبري در اين کشور حاکم کردند. تازه اين خدمات گسترده جمهوري اسلامي با وجود يک دهه جنگ و خسارات گسترده آن و همچنين منابع به تاراج رفته از سوي حکومت پهلوي بوده است. شما صادرات 10 سال اخير ايران را بهصورت ميانگين حساب کنيد؛ ما بالاي 2 ميليون بشکه در روز صادرات نفت نداشتيم، در حالي که جمعيت کشور بالاي 80 ميليون نفر است اما در سالهاي آخر پهلوي که قيمت نفت افزايش چشمگيري داشت و جمعيت هم حدود يکسوم امروز بود، صادرات روزانه نفت بالاي 6 ميليون بشکه بود.
بازار