طالبان و روسها این بار در کنار هم
همشهري/ متن پيش رو در همشهري منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست بهرام اميراحمديان| 30 سال پيش در چنين روزي نيروهاي ارتش سرخ شوروي ناگزير به اشغال نظامي افغانستان خاتمه داده و از اين کشور خارج شدند. ويرانيهاي بازمانده از اين اشغال نظامي آنچنان بود که هنوز پس از 3 دهه نهتنها افغانستان بلکه جامعه جهاني نيز نتوانسته افغانستان را به همان حد پيش از اشغال بازگرداند. افزون بر ويرانيهاي مادي، روح افغانستان نيز ويران شد و وحدت ملي آن بر هم خورد. تعدد مراکز تصميمگيري و قلمروخواهي قوميتها و جنگسالاران امکان يکپارچگي را براي افغانستان فراهم نکرد. روسيه بهعنوان جانشين رسمي دولت شوروي، غرامت اين جنگ نابرابر و اشغال و ويراني زيرساختهاي مادي و تخريب نسل و کشتار نيروهاي مولد و آوارگي ملت را نپرداخت. اکنون که روسيه علاقهمند به حضور در صحنه افغانستان است، جاي آن دارد که دولت افغانستان موجبات دريافت غرامت از روسيه را در پيش گيرد و در مجامع بينالمللي اين موضوع را عنوان کند. لئونيد برژنف صدر هيأت رئيسه اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي با دستور خود براي اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ در سال1979 پايهگذار همه ناامنيهاي منطقه شد و افراطگرايي ، تروريسم ، توليد و تجارت موادمخدر را موجب شد. اکنون روسيه درصدد برقراري آتشبس و صلح در افغانستان است، برقراري صلح توسط نيروهاي افراطي که زماني در جبهه روبهرو با نيروهاي اشغالگر ارتش سرخ با آنها درگير جنگ بود، اکنون در کنار روسها به مذاکره نشستهاند. طالبان را با مسلسلهاي کلاشينکف ميشناسند. اين مسلسلها ساخت روسيه است و از زمان توليد آن اغلب در جنگهاي چريکي به کار برده ميشود. طالبان براي ادامه جنگ با دولت افغانستان به 2 چيز مهم نياز دارد: اسلحه و پول. حال سؤال اين است که اسلحه طالبان از کجا تامين ميشود؟ در دوره اشغال نظامي شوروي، اسلحه نيروهاي مخالف اشغال از غرب و عمدتا ايالات متحده تامين ميشد. پس از خروج شوروي، تا يک دهه افغانستان به حال خود رها شده بود و ظهور طالبان در ميانه دهه90، معادلات قدرت در افغانستان را بر هم زد. در اين دوره تسليحات مورد نياز طالبان از منابع متنوعي تامين ميشد. پس از واقعه 11 سپتامبر و حمله نظامي آمريکا به افغانستان و اشغال اين کشور توسط نيروهاي ائتلاف بينالمللي و مبارزات طالبان و القاعده با اين اشغالگري، صحنه جنگ افغانستان را تغيير داد. اکنون منبع تامين اسلحه طالبان کجاست و از کجا تامين مالي ميشوند؟ اگر آمريکا بهعنوان يک دولت خارجي در افغانستان حضور نظامي دارد و طالبان آن را دولت اشغالگر ميداند و با آن در جنگ است، بنابراين منطقي نيست اسلحه طالبان را تامين کند، زيرا در آن صورت از لحاظ اصولي درست نيست که آمريکا به طالبان اسلحه بدهد که آنها سربازان آمريکايي را به قتل برسانند. بنابراين اسلحه طالبان بايد از منابعي ديگر تامين شود. در اين ميان تامينکننده اسلحه در منطقه نميتواند آمريکا باشد زيرا کلاشينکف که اسلحه سازماني طالبان است در آمريکا توليد نميشود. تامين منابع مالي افغانستان ازکجاست؟ منابع مالي مورد نياز طالبان هم نميتواند با فرض بالا از سوي آمريکا يا ديگر کشورهاي عضو ائتلاف بينالمللي تامين شود. گويا برخي جريانهاي اسلامي افراطي در بين کشورهاي عربي منطقه خاورميانه علاقهمند هستند بهعنوان جهاد به طالبان کمکهاي مالي بدهند. ولي اين پول و تامين مالي نميتواند در چارچوب يک جريان مستمر صورت بگيرد. تروريستها براي پرداخت به نيروهاي خود و خريد اسلحه و تجهيزات نيازمند بودجه جاري و دائمي هستند. گفته ميشود که يکي از درآمدهاي اساسي طالبان از محل فروش موادمخدري است که در قلمروهاي خارج از دسترس دولت مرکزي افغانستان، توليد و تجارت ميشود. در کنفرانسهاي بينالمللي درباره صلح و نوسازي در افغانستان کمتر راجع به جايگزيني کشت موادمخدر با محصولات مورد نياز مردم صحبت ميشود. گويا خيلي از کشورها نيازمند واردات موادمخدر هستند که آن را جدي نميگيرند. هم در افغانستان و هم در ايران، توزيع، خريد ، فروش و مصرف موادمخدر رو به افزايش است. هر چه بر عمليات تروريستي طالبان در افغانستان افزوده ميشود به همان ميزان بر مقدار کشت و توليد موادمخدر افزوده ميشود و به همان ميزان موادمخدر کشف شده در کشورهاي همسايه چون ايران افزايش مييابد. بخش مربوط به موادمخدر سازمان ملل در گزارشهاي سالانه خود از اين کسب و کار شيطاني اطلاعات مهم و قابل تاملي ارائه ميدهد. آيا رابطه مستقيمي بين طالبان و موادمخدر وجود دارد؟ ملت افغانستان و توليدکنندگان موادمخدر همه مسلمان هستند و بهخوبي ميدانند که توليد ، توزيع و تجارت موادمخدر که زيانآور و هستيملتها را بر باد ميدهد، ميتواند حرام شرعي باشد. نه توليدکننده و نه علما و رهبران ديني افغانستان نسبت به تحريم اين ماده شيطاني که امالخبائث است، اقدامي صورت نداده و نميدهند. تا پيش از اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ، افغانستان کشوري آباد با اقتصاد کشاورزي و بازرگاني و توليد صنايعدستي و هنرهاي ظريف مورد توجه گردشگران اروپايي بود. اشغال افغانستان توسط روسها، سبب ايجاد جبهه مقاومت عليه اشغالگران روس و سرازير شدن ميليونها پناهنده افغان به کشورهاي همسايه ازجمله ايران و پاکستان شد. در اين دوره نيروهاي مولد از چرخه توليد کنار گذاشته شدند و به جاي توليد ثروت در افغانستان، به بخش مبارزات نظامي پيوستند (که فاقد ارزش افزوده بود) و از سويي ديگر، مهاجران جذب بازار کار کشورهاي همسايه شدند. در دوره اشغال، برخي جريانها سياسي و شبهنظامي مبارز عليه اشغال ارتش سرخ براي تامين هزينههاي مبارزه ناگزير به کشت، توليد و تجارت موادمخدر براي کسب در آمد روي آوردند و رفتهرفته اين عمل را براي خود مشروع پنداشتند، درحاليکه براساس آموزههاي ديني اشتغال و کسب درآمد از محلي که موجب اضرار ديگران و زيانآور باشد، مذموم است. در زماني که طالبان در راس امور جريانهاي گفتوگوي صلح افغانستان در پاکستان و قطر با نماينده آمريکا و در مسکو مذاکره ميکند، هنوز طالبان دست به کشتار و ترور در افغانستان ميزند. آنان حضور نيروهاي نظامي خارجي در افغانستان را بهانه مبارزه و جهاد خود نهتنها عليه نيروهاي خارجي (عمدتا آمريکايي) بلکه ارتش ملي افغانستان و نيروهاي پليس که از شهروندان کشور افغانستان هستند قرار ميدهند و برخي اوقات اقدام به ترور و بمبگذاري عليه مردم غيرنظامي ميکنند. هنوز مردم افغانستان دوره سياه فرمانروايي طالبان را از ياد نبردهاند. اينها حتي آتشبس ماه رمضان و اعيادي را که دولت افغانستان اعلام آتشبس موقت و دورهاي پيشنهاد داد نپذيرفتند و به بمبگذاري و کشتار ادامه دادند.اينکه چرا طالبان آتشبس و مذاکره را نميپذيرد و شرط مذاکره با دولت افغانستان را به خروج نيروهاي خارجي مشروط ميسازد پر واضح است. زيرا اغلب بودجه دولت افغانستان و نيروهاي نظامي و پليس آن از محل درآمدهاي دريافتي از کمکهاي سازمانهاي بينالملل و کشورهاي ائتلاف بينالمللي تامين ميشود. خروج نيروهاي خارجي از افغانستان به منزله قطع اين کمکهاست. در آن صورت نگهداري ارتش ملي افغانستان و نيروهاي پليس امکانپذير نخواهد بود و موجب متلاشي شدن آن ميشود. در آن صورت نيروهاي طالبان با در اختيار داشتن پول و اسلحه و نيرو، در کوتاهمدت همانند دوره پس از خروج نيروهاي شوروي، قدرت فائقه افغانستان خواهند بود. پيشنهاد تشکيل دولت موقت و اعلام دوره انتقالي همانگونه که رئيسجمهور غني بر آن اشاره دارد، توطئهاي براي انحلال ارتش ملي افغانستان و بيثباتي افغانستان است که منطقه را به آشوب و ناامني خواهد کشيد. شگفتانگيز است که نيروهاي ملي افغانستان با شرکت در همايش مسکو ميخواهند قدرت ملي کشور را بهدست طالباني بسپارند که اينبار با مديريت مسکو درصدد نابودي دشمن مشترک يعني داعش هستند که بهزعم روسيه انتظار ميرود از افغانستان به آسياي مرکزي و از آنجا به مناطق مسلماننشين روسيه منتقل خواهند شد و اين يک برآورد غيرواقعي است. براي نشست مسکو، رئيسجمهور افغانستان نهتنها نمايندهاي نفرستاد بلکه نمايندگان دولت وحدت ملي افغانستان نيز آن را به رسميت نشناخته و آن را موجب تفرقه ميدانند. ضمن اينکه اعضاي مجاهدي که در اين نشست در مسکو حضور دارند، سابقه مبارزاتي نبرد عليه اشغالگران روس را هم در کارنامه خود دارند. اکنون روسها محرم اسرار افغانستاني شدهاند که همه بدبختيهاي امروز را آنها به ملت افغانستان تحميل کردند. اهداف روسيه از بازي در زمين افغانستان چيست؟