روزنامه شهروند/
متن پيش رو در شهروند منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
دربي ٨٩ در نوروز ٩٨ با پيروزي پرسپوليس به پايان رسيد؛ آن هم درحاليکه به نظر ميرسد بيش از آنکه سرخها اين بازي را برده باشند، آبيها بازنده آن بودند. درواقع اين بهترين روز پرسپوليس برانکو نبود. قرمزها که اواخرسال ٩٧ به روزهاي خوبشان برگشته بودند و چند نمايش درخشان برابر نفت آبادان، نساجي، السد و سپيدرود ارايه دادند، در اين بازي از فرم ايدهآلشان فاصله داشتند. شايد غيراز عناصر دفاعي و البته مهدي ترابي و احمد نوراللهي در ميانه ميدان، ساير سرخپوشان در قوارههاي مورد انتظار ظاهر نشدند. حتي برانکو هم در روز خوبش نبود که اگر بود، ماريو بوديمير را ٧٠ دقيقه بيخود و بيجهت در زمين نگه نميداشت. همه اينها يعني نتيجه دربي بيشتر از آنکه محصول درخشش پرسپوليسيها بوده باشد، از ضعف استقلال حادث شد؛ استقلال شفر که در روزگار پر فراز و نشيب خود، يک بار ديگر طعم نزول را چشيد.
چندي پيش در اوج بردهاي پر گل و زمستاني استقلال نوشته بودم که اميدي به آينده اين تيم نيست. استقلال شفر شبيه تيمملي کارلوس کيروش است و اگرچه ظاهر شيکي دارد، اما هرآن ميتواند آماده فروپاشي باشد. استدلالهاي اين ادعا هم چندان پيچيده نيست. شفر براي تيمش خريدهاي نامتوازني دارد. او همين حالا يک دوجينهافبک و مهاجم در اختيار دارد که بعضا شايد اسم آنها را هم به سختي به ياد بياورد، اما خط دفاع استقلال به اندازه کافي مجهز نيست. در اين ساختار، بازيکناني مثل زکيپور، سهرابيان، دانشگر و حتي روزبه چشمي نقش کليدي دارند که با همه احترام به آنها، هيچکدام «ستاره» نيستند. ميتوانيد کيفيت اينها را با جلال حسيني و حتي شجاع خليلزاده امسال مقايسه کنيد. به علاوه بسياري از تدابير تاکتيکي شفر در تيمش، منطق فني ندارد و اگر گاهي به نتيجه ميرسد، عواملي مثل بخت و اقبال يا ضعف رقبا در آن دخيل است. واقعا حرفهاي نيست که شما بازيکني مثل گادوين منشا را بعد از دو ماه بلاتکليفي و دوري از تمرينات بخريد و بلافاصله فيکس کنيد. عقلاني نيست مرتضي تبريزي که در ذوبآهن عموما سابقه گلزني به تيمهاي پايين جدول را داشته با اين قيمت سرسامآور جذب شود و بعد در ميان انبوهي از مهرههاي هجومي به حاشيه برود. منطقي نيست که پاتوسي را از لحظه نخست صدور کارت بازياش در ارنج ثابت بگنجانيد و پز درخشش او مقابل تيمهاي متوسط ليگي را بدهيد. البته که پاتوسي بازيکن خوبي است، اما حتي کوتينيو هم در بارسا از روز نخست فيکس نميشود. همينطور اعمال اين همه تغيير در ترکيب اصلي تيم هم حرفهاي نيست و نميتواند توجيهي داشته باشد.
نتيجه تمام اين اعوجاجات ميشود تيمي که سلطان بازيهاي کوچک است و در مسابقات مهمتر معمولا حرفي براي گفتن ندارد. استقلال شفر کاملا تحتتأثير نقشآفريني فردي ستارههاست؛ يعني اگر تيام و اميد ابراهيمي يا بعدتر پاتوسي و ايسما خوب باشند، نتيجه ميگيرد و اگر آنها به بند کشيده شوند ديگر اداره کار از دست سرمربي خارج است. به جرأت ميتوان گفت همان تک دربي به پايان رسيده با پيروزي شفر هم معلول بحرانهاي داخلي پرسپوليس بود؛ از کجسليقگي برانکو در رجحان دادن ماهيني و ربيعخواه به محرمي و نوراللهي تا درگيري او با مسلمان و استاديومي که از دقيقه ٥٠ نام مهندس نيمکتنشين را فرياد ميکشيد. در مجموع ١٨ ماه از حضور شفر در ايران گذشته و امروز قضاوت کردن در مورد او نميتواند کار چندان سختي باشد. اين مربي کارنامه قابل تأملي دارد و حداقل کنار زمين هم انرژي خوبي براي تيمش ميگذارد، اما در استقلال او اثري از يک استمرار فني مطلوب ديده نميشود. هيچکدام اينها هم به وزير و سفير پرسپوليسي يا تيم حکومتي و ساير بهانهجوييهاي مجازي ارتباطي ندارد. شايد امروز زمان اتخاذ يک تصميم بزرگ در استقلال رسيده باشد؛ تصميمي که صد البته خروجياش نبايد بازگشت به دوران مربيان ايراني مثل مظلومي و قلعهنوعي يا قرباني کردن فرهاد مجيدي بيتجربه باشد.
*رسول بهروش
بازار