نماد آخرین خبر

خالد اسلامبولی؛ بلای جان انور سادات

منبع
بروزرسانی
خالد اسلامبولی؛ بلای جان انور سادات
سازندگي/ متن پيش رو در سازندگي منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست ​​​​​​​۲۸ فروردين سالگرد اعدام خالد اسلامبولي، عامل ترور انورسادات است. کسي که اقدام او را محکوم کردند، اما در ايران به عنوان شهيد از او تجليل و حتي خياباني به نام او نام‌‌‌‌‌‌‌‌گذاري شد. مريم گنجي|  تفاوت اين دو رويکرد فارغ از مخالفت‌‌‌‌‌‌‌‌هاي سياسي حکومت انقلابي ايران با انورسادات و محکوميت او به خاطر انعقاد قرارداد صلح با اسرائيل، از پيشينه‌‌‌‌‌‌‌‌ي مناسبات دوستانه‌‌‌‌‌‌‌‌ي او با شاه مخلوع ايران و پذيرش او با آغوش باز در مصر در زماني‌‌‌‌‌‌‌‌که ايران تقاضاي استرداد و محاکمه‌‌‌‌‌‌‌‌ي او را داشت، سرچشمه مي‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت. فارغ از سويه‌‌‌‌‌‌‌‌ي سياسي اين مسئله، تعلق خالد اسلامبولي به جريان اسلام‌‌‌‌‌‌‌‌گراي جماعت جهاد اسلامي مصر که خواهان اقدامات انقلابي در مصر براي روي کار آوردن حکومت اسلامي بودند، حمايت و تأييد جمهوري اسلامي را تضمين مي‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. در دهه‌‌‌‌‌‌‌‌هاي پاياني قرن بيستم، انقلاب مفهوم و حرکتي کليدي در فضاي سياسي و اجتماعي بود و انقلاب اسلامي به عنوان حرکتي موفق در براندازي استبداد و روي کار آوردن حکومتي مبتني بر دين اسلام از يک‌‌‌‌‌‌‌‌سو موردتوجه جريان‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اسلامي بود و از ديگرسو خود را موظف به حمايت از حرکت‌‌‌‌‌‌‌‌هاي انقلابي، به ويژه جريان‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اسلام‌‌‌‌‌‌‌‌خواهانه مي‌‌‌‌‌‌‌‌دانست. فارغ از زمينه‌‌‌‌‌‌‌‌هاي متفاوت حرکت‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اسلام‌‌‌‌‌‌‌‌خواهي در دو کشور، حمايت ايران از اقدامات خالد اسلامبولي را در چنين شرايطي بايد درک کرد. زمانه‌‌‌‌‌‌‌‌ي خالد اسلامبولي خالد بن احمد شوقي اسلامبولي، فرزند احمد شوقي از وکلاي برجسته‌‌‌‌‌‌‌‌ي مصر، متولد ۱۵ ‍ژانويه سال ۱۹۵۸ در منطقه «ملوي» واقع در استان الصيد، نقشي تاريخي در مصر ايفا کرد. او در خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌اي تحصيلکرده و آگاه به شرايط روز جامعه و تا حدودي مبارز باليد. برادر بزرگ‌‌‌‌‌‌‌‌تر او، محمد، از اعضاي فعال سازمان جماعت اسلامي بود و بر سوگيري سياسي و شخصيت خالد، تأثير بسيار داشت. در شرايط آن روز مصر، سياست‌‌‌‌‌‌‌‌هاي انورسادات در دوستي با اسرائيل خشم بسياري از نيروهاي اسلامي را برانگيخته بود؛ خالد نيز متأثر از اين جريان‌‌‌‌‌‌‌‌هاي مخالف اسلامي قرار داشت. خالد در سال ۱۹۷۸ با رتبه ممتاز از مدرسه عالي توپخانه فارغ‌التحصيل و بلافاصله با درجه ستواني در يکي از واحدهاي توپخانه ارتش مصر مشغول فعاليت شد. فعاليت‌‌‌‌‌‌‌‌هاي سياسي و ارتباط او با اعضاي جريان‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اسلامي در مسجد «انصار المحمديه» پاي او را به اداره اطلاعات نظامي براي بازجويي گشود و سبب درج قيد «خطرناک» در پرونده بازجويي او شد. پس از مدتي با جنبش اسلامي «الجهاد» که مخفيانه فعاليت مي‌‌‌‌‌‌‌‌کرد، آشنا شد. جماعت جهاد اسلامي الجهاد يا جماعت جهاد اسلامي مصر، در دهه ۱۹۷۰ تشکيل شد. اين سازمان با هدف براندازي حکومت مصر، انورسادات و برقراري يک حکومت ديني سامان يافت. ريشه‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اوليه اين جنبش به اخوان‌‌‌‌‌‌‌‌المسلمين برمي‌‌‌‌‌‌‌‌گردد و با اتحاد دو گروه اسلام‌‌‌‌‌‌‌‌گراي مصري، در قاهره و مصر عليا شکل گرفت. عبدالسلام فرج يکي از رهبران سازمان، با تلقي جهاد به عنوان مهم‌‌‌‌‌‌‌‌ترين رکن دين آن را منحصر به مقابله با هجوم کفار نمي‌‌‌‌‌‌‌‌دانست. به زعم الجهاد و رهبران آن هر کشوري که با قوانين غيراسلامي اداره مي‌‌‌‌‌‌‌‌شد، سرزمين کفر محسوب شده و حکم حاکمان آن مرگ بود. در نظر رهبران و اعضاي الجهاد، مصر در دوران انورسادات با اداره‌‌‌‌‌‌‌‌ي کشور براساس قوانين غيراسلامي و مهم‌‌‌‌‌‌‌‌تر از آن به‌‌‌‌‌‌‌‌واسطه‌‌‌‌‌‌‌‌ي مذاکرات آشتي‌‌‌‌‌‌‌‌طلبانه با اسرائيل، مصداق سرزمين کفر بود و قانون جهاد در مورد آن صدق مي‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. ريشه فکري و سياسي جهاد اسلامي به شعار اصلي و اوليه اخوان‌‌‌‌‌‌‌‌المسلمين بازمي‌‌‌‌‌‌‌‌گردد؛ خداوند هدف ما، پيامبر الگوي ما، قرآن قانون اساسي ما، جهاد راه ما و مرگ در راه خدا والاترين آرزوي ماست. با مرگ حسن البنا، بنيان‌‌‌‌‌‌‌‌گذار جماعت سلفي اخوان‌‌‌‌‌‌‌‌المسلمين تحولاتي در مواضع و سوگيري‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اين جريان شکل گرفت و به سمت مشي سياسي مسالمت‌‌‌‌‌‌‌‌آميز سو گرفت. از همين‌رو جماعت‌‌‌‌‌‌‌‌هاي جهادي کوچک و بزرگ که موافق حرکت گام‌‌‌‌‌‌‌‌به‌‌‌‌‌‌‌‌گام و تبليغي صرف اخوان‌‌‌‌‌‌‌‌السلمين نبودند، در مصر شکل گرفتند. از آن جمله جماعت جهاد اسلامي بود که برخلاف اخوان‌‌‌‌‌‌‌‌المسلمين که درصدد بود با ارشاد و تبليغ در بطن جامعه، زمينه را براي برپايي حکومت اسلامي آماده کند، خواستار حرکت انقلابي و اصلاح امور به جهت جهادي بودند. مهم‌‌‌‌‌‌‌‌ترين و نخستين حرکت انقلابي تعيين‌‌‌‌‌‌‌‌کننده‌‌‌‌‌‌‌‌ي جماعت جهاد اسلامي ترور انورسادات بود که با امضاي توافق کمپ‌‌‌‌‌‌‌‌ديويد و به رسميت شناختن اسرائيل مستحق مرگ شناخته شد. حکمي که توسط خالد اسلامبولي اجرا شد. جماعت جهاد اسلامي بعدها پايه تشکيل القاعده قرار گرفت. ترور انورسادات روز سه‌‌‌‌‌‌‌‌شنبه، ۶ اکتبر ۱۹۸۱، به مناسبت سالگرد جشن رمضان، مراسم رژه با حضور دولت‌‌‌‌‌‌‌‌مردان مصري برگزار شد. روزي که پايان کار انورسادات بود. جماعت جهاد اسلامي مصر که به صلح مصر و اسرائيل و به رسميت شناخته شدن آن، اعتراض داشتند با فتواي عمر عبدالرحمان، روحاني بلندپايه‌‌‌‌‌‌‌‌ي سلفي مصري، سوءقصد به انورسادات را به انجام رساندند. با وجود حضور محافظان بسيار در کنار انورسادات، زماني که حرکت هواپيماهاي ميراژ در ارتفاعي پايين توجه محافظان را از وظيفه‌‌‌‌‌‌‌‌ي خود سلب کرده بود، از داخل يک جيپ نظامي در حال حرکت از مقابل جايگاه مخصوص که انورسادات در مقابل آن، سان نظامي مي‌‌‌‌‌‌‌‌ديد، با پرتاب نارنجک و شليک مسلسل، سوءقصد آغاز شد. انور سادات با همان شليک‌‌‌‌‌‌‌‌هاي نخستين، مستقيماً و از ناحيه سر با اصابت تير مسلسل درجا به قتل رسيد. سقوط او به داخل جايگاه، مهاجمان را به اين گمان انداخت که انورسادات پشت جايگاه پناه گرفته است. به همين دليل و براي قطعي کردن نتيجه‌‌‌‌‌‌‌‌ي سوءقصد تا مقابل جايگاه ويژه نزديک آمدند. خالد اسلامبولي، يکي از مهاجمان، پس از قرار گرفتن در مقابل جايگاه ويژه با فرياد «مرگ بر فرعون»، جسد انورسادات را به رگبار مسلسل بست. خالد اسلامبولي و همدستانش، عبدالحميد عبدالسلام و عطا طايل دستگير شدند. دو تن ديگر از مهاجمان توسط محافظان انور کشته شدند. حسين عباس محمد نيز که موفق شده بود فرار کند، چند روز بعد دستگير شد. نتيجه‌‌‌‌‌‌‌‌ي سوءقصد تنها کشته شدن انور سادات نبود بلکه از مدعوين حاضر در جايگاه ويژه، جيمز تولي، وزير دفاع وقت ايرلند و چندتن از مشاوران آمريکايي حاضر در جايگاه نيز مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. هفت تن از حاضران ازجمله سفير کوبا کشته و ۲۸ نفر نيز مجروح شدند. انور سادات را با سرعت به بيمارستاني در نزديکي محل رژه منتقل کردند اما ساعاتي بعد به‌‌‌‌‌‌‌‌طور رسمي مرگ وي اعلام شد. پس از اعلام رسمي مرگ رئيس‌‌‌‌‌‌‌‌جمهور، معاون او، حسني مبارک که خود از ناحيه‌‌‌‌‌‌‌‌ي دست مجروح شده بود، براساس قانون، زمام امور را به دست گرفت. دادگاه متهمان پس از بازجويي‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اوليه از متهمان سوءقصد، ۲۴ نفر از عوامل ترور در دادگاه نظامي محاکمه شدند. در جلسه‌‌‌‌‌‌‌‌ي اول دادگاه که در روز ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۱، برگزار شد وکلاي مدافع متهمان با مهدورالدم خواندن انورسادات، ريختن خون او را مباح دانستند. خالد اسلامبولي زمان ورود به دادگاه فرياد کشيد: «من خالد اسلامبولي هستم. من قاتل سادات هستم. من قاتل فرعون هستم.» براساس حکم دادگاه، خالد اسلامبولي، حسين عباس محمد، عبدالحميد عبدالسلام، عطاطايل و عبدالسلام فرج به اعدام و ايمن‌‌‌‌‌‌‌‌الظواهري و شيخ عمر عبدالرحمان به زندان محکوم شدند. حکم اعدام خالد و عباس محمد روز پنج‌‌‌‌‌‌‌‌شنبه ۲۸ فروردين ۱۳۶۱، خارج از زندان در «کوه سرخ» با تيرباران اجرا شد. سه تن ديگر نيز ساعتي بعد در حياط زندان به دار آويخته شدند. خالد اسلامبولي در ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي، انور سادات که دوستي ديرينه با پهلوي دوم داشت، او را با آغوش باز در مصر پذيرفت و اين آغاز تيرگي روابط ميان دولت انقلابي ايران و مصر بود. مذاکرات کمپ‌‌‌‌‌‌‌‌ديويد و به رسميت شناختن اسرائيل توسط انور سادات دليل ديگري بر بي‌‌‌‌‌‌‌‌اعتمادي و بدگماني سران دولت انقلابي ايران به انور سادات بود. در سال ۱۳۵۸ به دستور امام خميني روابط سياسي ايران و مصر به‌طور کامل قطع شد. پس از سوءقصد موفق به جان انور، بسياري از کشورها و دولتمردان اين اقدام را محکوم کرده و در مراسم تشييع‌‌‌‌‌‌‌‌جنازه او شرکت کردند، اما در ايران از خالد اسلامبولي به عنوان شهيد تجليل شد و حتي بعدها خياباني در پايتخت ايران به نام خالد اسلامبولي نام‌‌‌‌‌‌‌‌گذاري شد. «شهيد» خواندن قاتل انور سادات که در مصر به عنوان قهرمان ملي، کسي که صحراي سينا را با مذاکره به مصر بازگرداند و پيروز جنگ رمضان بود، بر اين کشور گران آمد و اين موضوع بر آينده‌‌‌‌‌‌‌‌ي روابط ايران و مصر سايه افکند. در سال ۱۳۸۲ به منظور برقراري مجدد مناسبات ديپلماتيک و سياسي با مصر تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌هايي صورت گرفت که از سوي طرف مصري برقراري روابط منوط به تغيير نام خيابان خالد اسلامبولي بود. اتفاقي که با تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌هاي مکرر محقق نشد. دوستي بدفرجام انورسادات، سومين رئيس‌‌‌‌‌‌‌‌جمهور مصر، که پس از جمال عبدالناصر روي کار آمد، چهره‌‌‌‌‌‌‌‌اي تأثيرگذار در تاريخ اين کشور و منطقه به‌‌‌‌‌‌‌‌ويژه در ارتباط با اسرائيل بود. او که زير سايه‌‌‌‌‌‌‌‌ي محبوبيت ناصر در ميان مصريان و اعراب بر سر کار آمده بود، ابتدا جنگ چهارم اعراب با اسرائيل که به جنگ رمضان شهرت يافت، را آغاز کرد؛ جنگي که هرچند در ابتدا به پيروزي‌‌‌‌‌‌‌‌هايي منجر شد و سبب گذر نيروهاي مصري از کانال سوئز شد، درنهايت شکست مصر را رقم زد. با شکست مصر در جنگ رمضان، انورسادات تغييري اساسي در سياست خود در پيش گرفت و مذاکره را جايگزين جنگ و منازعه کرد. با ميانجي‌‌‌‌‌‌‌‌گري آمريکا، در قرارداد صلح کمپ‌‌‌‌‌‌‌‌ديويد به‌‌‌‌‌‌‌‌‌رغم مخالفت‌‌‌‌‌‌‌‌هاي کشورهاي اسلامي و عربي، به عنوان اولين کشور اسلامي، اسرائيل را به رسميت شناخت و صحراي سينا را که براي مصريان از اهميت فوق‌‌‌‌‌‌‌‌العاده برخوردار بود، از اسرائيل بازپس گرفت. هرچند اقدامات او مورد مخالفت جدي کشورهاي اسلامي قرار گرفت، اما بازگرداندن صحراي سينا او را در چشم بسياري از مردم مصر قهرمان ساخت. هرچند توافق کمپ‌‌‌‌‌‌‌‌ديويد از سوي جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌ي جهاني مورد استقبال و به عنوان گامي در جهت صلح تلقي شد حتي براي انورسادات و همتاي اسرائيلي‌‌‌‌‌‌‌‌اش، مناخيم بگين، نوبل صلح ۱۹۷۸ را به همراه آورد اما در ميان کشورهاي عربي و اسلامي مخالفت‌‌‌‌‌‌‌‌ها و واکنش‌‌‌‌‌‌‌‌هاي تندي برانگيخت. سازمان کنفرانس اسلامي در واکنش به صلح کمپ‌‌‌‌‌‌‌‌ديويد، رأي به تعليق عضويت مصر داد، اتفاقي که در سال ۱۹۸۴ با دعوت از مصر براي عضويت در کنفرانس اسلامي، بلااثر شد. اتحاديه عرب نيز عضويت مصر را به حالت تعليق درآورد و تمام کمک‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اقتصادي به اين کشور را متوقف کرد و مقر اتحاديه از قاهره به تونس منتقل شد. اتحاديه عرب نيز در سال ۱۹۸۹ با دعوت مصر و بازگرداندن مقر به قاهره، مناسبات خود با اين کشور را از نو بازسازي کرد. قرارداد کمپ‌‌‌‌‌‌‌‌ديويد در بحبوحه‌‌‌‌‌‌‌‌ي اوج‌‌‌‌‌‌‌‌گيري انقلاب ايران منعقد شد. در آن زمان اردشير زاهدي، آخرين سفير ايران در آمريکا از سوي محمدرضاشاه، اين توافق را به هردو کشور تبريک گفت اما پس از انقلاب ۵۷، حکومت انقلابي به مخالفت جدي با آن پرداخت و از به رسميت شناختن آن امتناع کرد و درنهايت با فرمان امام خميني و در واکنش به آن، رابطه ايران و مصر قطع شد. سياست‌‌‌‌‌‌‌‌هاي انورسادات و صلح با اسرائيل مخالفت‌‌‌‌‌‌‌‌هاي جريان‌‌‌‌‌‌‌‌هاي داخلي بسياري را به همراه داشت. با اوج‌‌‌‌‌‌‌‌گيري جو سياسي خشونت‌‌‌‌‌‌‌‌بار داخلي، در سپتامبر ۱۹۸۱ سادات براي آرام کردن فضاي داخلي و کنترل اوضاع، گروه‌‌‌‌‌‌‌‌هاي مختلف سياسي را سرکوب کرد و بسياري از اعضاي حزب کمونيست مصر، ناصريست‌‌‌‌‌‌‌‌ها (ملي‌‌‌‌‌‌‌‌گراهاي عرب)، فمينيست‌‌‌‌‌‌‌‌ها و اسلام‌‌‌‌‌‌‌‌گراها و نيز گروه‌‌‌‌‌‌‌‌هاي فعال دانشجويي را دستگير کرد. اين موج دستگيري‌‌‌‌‌‌‌‌ها که تعداد آن را نزديک به ۱۶۰۰ نفر تخمين زده‌‌‌‌‌‌‌‌اند، با واکنش‌‌‌‌‌‌‌‌ها و محکوميت‌‌‌‌‌‌‌‌هاي بين‌‌‌‌‌‌‌‌المللي مواجه شد. صلح کمپ ديويد، سرکوب جريان‌‌‌‌‌‌‌‌هاي سياسي داخلي و سياست‌‌‌‌‌‌‌‌هاي غيراسلامي انور، او را هدف جهاد اسلامي قرار داد. کمتر از يک ماه پس از سرکوب‌‌‌‌‌‌‌‌هاي گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌ي داخلي در ۶ اکتبر ۱۹۸۱، در روز رژه‌‌‌‌‌‌‌‌ي ارتش، انورسادات با حکم جنبش جهاد اسلامي ترور شد. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد