روزنامه شهروند/
متن پيش رو در شهروند منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
غائلهاي که در روزهاي گذشته در يکي از روستاهاي لردگان به پا شده، از چند زاويه قابل بررسي است؛ چنان که بعضي از کارشناسان و رسانهها در روزهاي گذشته آن را بررسي کردهاند؛ اينکه چطور و با چه سلسله اتفاقاتي مردم يک روستا از آنچه خود «آبرو» ميدانند و به آن حساسند، ميگذرند و با سروصدا و پلاکاردهايي در دست به خيابانها ميآيند تا نسبت به آنچه انتقال ويروس اچآيوي ميدانند، اعتراض کنند، خود حديثي مفصل است و البته آنها که بدون اطلاع و بررسي مجدد، روي اين موج سواري ميکنند و به آن بهطور غيرمسئولانهاي دامن ميزنند هم حکايت خودشان را دارند، اما با وجود همه اينها يک موضوع مهم وجود دارد که اين روزها کمتر متني دربارهاش نوشته شده است.
اگر کمي نفس عميق بکشيم و با آرامش درباره ادعاي مبتلاشدن تعدادي از ساکنان يک روستا به ويروس اچآيوي فکر کنيم، شايد بتوانيم گريزي بزنيم به آنچه پيشينه بيماري ايدز در ايران از سر گذرانده است؛ از سال 66 که نخستين بيمار مبتلا به اين ويروس شناسايي شد و فوت کرد، تا به حال نحوه اطلاعرساني درباره اين بيماري که سالها راز مگو بود و افسانهها و حرفهاي درگوشي بسياري دربارهاش وجود داشت، روندي کند و به دور از استانداردهاي سازمان جهاني بهداشت داشته است.
در همه اين سالها آنها که درباره اين بيماري تحقيق و فعاليت ميکنند، بارها به مسئولان مربوطه گفتهاند که پيشگيري و آگاهيرساني درباره راههاي انتقال ويروس اچآيوي، مهمترين و ابتداييترين کار است، اما آنقدر مانع سد راهشان شده و آنقدر بايد و نبايد جلوي پايشان سبز شده که حالا يکي از نتايجش شده داستان اين روستا. براي نمونه، آنها که مسائل آموزشوپرورش ايران را دنبال ميکنند، يادشان نميرود خونجگرهايي که براي بازشدن راه اطلاعرساني درباره راههاي انتقال اين ويروس در مدارس و کتابهاي درسي خوردند و بيشتر تلاشهايشان با مانعي بزرگ به نام «بعضي ملاحظات» روبهرو شد؛ که اگر در همه اين سالها مسئولان پايهايترين وزارتخانه ايران کمي نگاهشان را نسبت به ماجرا بهتر ميکردند و بازتر، حالا ما با جواناني تحصيلکرده در مدارس روبهرو نبوديم که با احساساتيترين روش و بدون هيچ آگاهي به خيابان ميريزند و حرفهايي ميزنند که نشان از نداشتن هيچ نوع آگاهي درباره بيماري ايدز دارد.
بازار