تجارت فردا/
متن پيش رو در تجارت فردا منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
ابراهيم سوزنچي کاشاني| قدرت اقتصادي چيست؟ اگر تعريف دقيق و واحدي از قدرت اقتصادي نداشته باشيم، احتمالاً در مسير رسيدن به آن نيز دچار سردرگمي خواهيم شد. در درجه اول بايد اين مساله را باز کنيم که قدرت اقتصادي به چه معناست. اگر فرض کنيم که قدرت اقتصادي، درآمد سرانه بالا باشد، به کشورهايي اين صفت را ميدهيم که درآمد سرانه بالا داشته باشند. چنين کشورهايي دو مدل هستند، يک مدل کشورهاي کوچک نفتي هستند که نفت ميفروشند که به دليل جمعيت اندک، درآمد سرانه بالايي دارند. اما دسته ديگر کشورهاي بزرگ اقتصادي هستند، مثل آمريکا يا سوئيس. اين کشورها درآمد سرانه بالا و قابل توجهي دارند، اما اين درآمد سرانه بالا به خاطر صنعتشان است نه فروش نفت. در واقع اين دو دسته با يکديگر تفاوت زيادي دارند، از نظر اينکه چگونه به اين قدرت رسيدهاند. بر اين اساس ما نميتوانيم قطر، کويت يا کشورهايي نظير اينها را قدرت اقتصادي به حساب آوريم. به دليل اينکه در بطن اينکه ما ميگوييم درآمد سرانه بالا باشد، اين نکته نهفته است که اين کشورها از طريق يک اقتصاد قوي مبتني بر تکنولوژي، به اين درآمد سرانه بالا رسيدهاند، نه از طريق فروش نفت. چراکه فروش نفت راه بسيار ضربهپذيري است. هنگامي هم که ضربهپذير است به راحتي ميتواند در هم بشکند. نوساناتي چون بالا و پايين رفتن قيمت نفت، تحريم شدن، تحت فشار قرار گرفتن يا از بين رفتن ثبات، که ميتواند درآمد سرانه کشورهاي نفتي دسته اول را تحت تاثير قرار دهد. نمونههاي آن نيز در زمان حاضر وجود دارد، کشورهايي مانند ونزوئلا که با وجود بيشترين ذخاير نفتي، از هم پاشيدهاند و پول نفت مزيتي براي آنها ايجاد نکرده است. بنابراين واقعيت ماجرا اين است که اگر قدرت اقتصادي را درآمد سرانه بالا تعريف کنيم، اين قدرت اقتصادي از طريق صنعتيشدن و حرکت از صنايع با تکنولوژيهاي مبتني بر نيروي کار و سرمايه، به سمت صنايعي به دست آمده که تکنولوژيهاي آنها مبتني بر دانش است. اين صنايع ارزش افزوده خيلي بالايي خلق ميکنند و به تبعش باعث ميشوند که درآمد و ثروت يک کشور ارتقا يابد و درآمد سرانه افزايش پيدا کند. اين تعريف قدرت اقتصادي است.
عدم اتکا به نفت قدرت اقتصادي ميآورد؟
وزير محترم دفاع مسير رسيدن ايران به قدرت اقتصادي را از گذر قطع خامفروشي نفت ديده است. احتمالاً منظور وزير دفاع از قدرت اقتصادي، همان اقتصاد مقاومتي بوده است. يعني اينکه درآمدهاي فعلي مبتني بر نفت را با درآمدهاي حاصل از صنعت و صنايع جايگزين کنيم. اما من بعيد ميدانم هنگامي که جايگزيني صرف رخ دهد، خيلي تغييري در درآمد سرانه ما اتفاق بيفتد و احتمالاً همان ميزان درآمد سرانه و ثروت را خواهيم داشت، اما اين بار بدون اتکا به نفت. احتمالاً منظور ايشان از قدرت اقتصادي اين بوده که چيزي شبيه به اقتصاد مقاومتي است تا اينکه درآمد سرانه بالا رود. چراکه اگر بخواهيم درآمد سرانه را افزايش دهيم، واقعاً نيازمند تغييرات اساسي در ساختار صنعتي کشورمان در سياستهاي اقتصاديمان هستيم. در طول اين 40 سال و حتي قبل از انقلاب، چنين حرکت گستردهاي را نتوانستيم سازماندهي کنيم. اگر هم در نقاطي چنين حرکتي آغاز شد، بنا به دلايل مختلف متوقف شد تا نتوانيم درآمد سرانهمان را از طريق صنعتي شدن و تغيير ساختار صنعتي تغيير دهيم. ميتوان در اين مورد به مثال کره جنوبي نگاه کرد. زماني اين کشور مبتني بر صنايع نساجي و نظير اينها بود، اما بعدتر به سراغ صنايع سنگين و جديدتر همچون ديجيتال رفت و از اين طريق توانست به ثروت قابل توجهي دست پيدا کند. ما اين حرکت را انجام نداديم. چون اين کار را نکرديم و نتوانستيم کالايي با ارزش افزوده بالاتر توليد کنيم، در همان سطح از درآمد سرانه مانديم.
کشورهاي نفتي قادر
از طريق فروش نفت نميتوان قدرت اقتصادي شد. اما کشورهاي نفتياي بودهاند که به جاي فروش نفت، به فروش تکنولوژيهاي مبتني يا حاصل از نفت روي آوردند، مانند نروژ. اين کشورها به جاي اينکه بر فروش نفت متمرکز شوند، ماشينآلات نفتي ميفروشند. يعني خودشان به اين درجه از تکنولوژي رسيدهاند که چطور ماشينآلات و سکوي نفتي و... بسازند. اين کشورها تکنولوژي ميفروشند و اتفاقاً ارزش افزوده تکنولوژي خيلي بالاتر از نفت است. براي آنها باصرفهتر است به جاي اينکه ماده داخل زمين را که منابع ملي و تمامشدني است بفروشند، دانش و تکنولوژي خودشان را صادر کنند. با همين فرمول هم به يک قدرت تبديل شدهاند. آمريکا هم چنين وضعي دارد. آمريکا صاحب نفت است ولي صاحب تکنولوژي هم هست. اکنون آمريکا ديگر يک کشور واردکننده نفت نيست و هرچه نياز دارد، خودش ميتواند توليد کند. اين کشور سالها بر تکنولوژيهاي نفت شيل سرمايهگذاري کرد و اکنون به اين تکنولوژي رسيده که نفت را از اعماق کم از صخرهها و سنگها بيرون بکشد. با وجود اينکه قيمت تمامشده اين روش کمي بالاتر است، اکنون به دنيا هم صادر ميکند. نفتي هم که استخراج ميکند، حاصل تکنولوژي است و کشور ديگري اين تکنولوژي را ندارد. از اينرو اصل ماجرا اين است که اگر کشوري بخواهد ثروت ملياش را بالا ببرد، راهي جز اين ندارد که دانش و تکنولوژياش را ارتقا دهد و اين دانش و تکنولوژي را به قيمت گزاف به دنيا بفروشد و از اين طريق ثروتمند شود. تا وقتي که بخواهيم، مواد اوليه و کالاي با ارزش افزوده کم بفروشيم، هيچگاه طبق تعريفي که وجود دارد، قدرت اقتصادي نخواهيم شد.
سؤال کليدي اين است که چرا اقتصاد ما تاکنون نتوانسته است به سمت افزايش قدرتش حرکت کند؟ يک دليل عمده را ميتوانيم در اين جستوجو کنيم که اقتصاد مبتني بر نفت بوده، و چون مبتني بر نفت بوده انگيزهاي براي تغيير ساختار صنعتي وجود نداشته است. اگر اين تعبير را بپذيريم که نفت خودش يک مانع بوده، آنوقت اگر در چاههاي نفت را ببنديم و ياد بگيريم کشور را بدون نفت اداره و همين ميزان ثروت را خلق کنيم، آن هنگام اميد است که در آينده بلندمدت و نه کوتاهمدت، کمکم به سمت دانش، تکنولوژي و خلق ارزش افزوده بالاتر حرکت کنيم. نفت اصليترين منبع رانت غيرمولد است. هر چقدر کشور کمتر رانتي باشد، آنوقت شانس اينکه بتوانيم اين حرکت را آغاز کنيم بيشتر است. البته موانع متعدد ديگري کماکان وجود خواهد داشت و نفت تنها عامل نيست؛ اما بدون نفت شانس ما بالاتر ميرود.
فرصت کنوني
اگر تحريمها رفع شود و دوباره بتوانيم نفت بفروشيم، شرايطي مشابه قبل به وجود ميآيد که بارها راهکارهاي مختلفي هم اتخاذ شده است. صندوق توسعه ملي ايجاد کرديم تا پول نفتي، سريع به اقتصاد تزريق نشود و دچار بيماري هلندي نشويم. ولي واقعيت اين است که تجربه نشان داده در عمل، هيچگاه پايبند به اينها نبودهايم. يعني هر نهاد و شخصي مجوزي گرفته و با دستاندازي به اين صندوق، شروع به خرج کردن کرده است. اينکه چگونه ميتوان همه را متعهد کرد که به قانون پايبند باشند، به نظر مساله پيچيدهاي شده است. شايد يک راه خوبش اين باشد که کماکان از نظر مالي تحريم بمانيم تا نتوانيم پول نفت را برگردانيم تا از آن پولپاشي و ريختوپاشها مصون بمانيم. در غير اين صورت واقعاً کار بسيار سختي را در پيش خواهيم داشت و مشخص نيست که چطور ميتوان اين پايبندي را ايجاد کرد. از اينرو بايد از اين فرصت پيشآمده نهايت استفاده را براي يادگرفتن اداره کشور بدون نفت ببريم. خاطرم هست رهبري اولينبار در ابتداي دهه 70 اين مطلب را مطرح کردند که يک ماه در چاههاي نفت را ببنديم و امتحان کنيم که ميشود کشور را اداره کرد يا خير. از آن زمان تا الان، اين اتفاق نيفتاده اما اکنون اين فرصت پيش آمده و مجبور شديم که به اين امتحان تن دهيم.
بازار