ديپلماسي ايراني/
متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست.
خروج نيروهاي آمريکايي از سوريه، خيانت به کردها که متحد غرب بودند و پيشروي هاي بعدي نيروهاي روسي، ايراني و سوري را مي توان «يک زمان حساس و مهم» هم براي خاورميانه و هم براي نفوذ جهاني آمريکا توصيف کرد. تحليلگران معتقدند که تحولات هفته گذشته سوريه از پايان رهبري منطقه اي ايالات متحده و حتي پايان سلطه جهاني آمريکا خبر داده است. حتي يکي از مفسران در وبسايت «هيل» خروج نيروهاي آمريکايي را به عقب نشيني بريتانيايي ها از شرق سوئز در 1986 که نقطه عطفي در تاريخ بود، مقايسه کرده است. برخي ناظران نيز تحولات سوريه را نشانه اي دال بر انزواي بيشتر آمريکا و بازگشايي مسير به سمت يک نظم جهاني جايگزين شکل گرفته توسط قدرت هاي جهاني نوظهور به ويژه چين دانسته اند. اما تحولات سوريه حقيقتا نقطه عطفي در تاريخ است؟ و اگر چنين باشد، کدام کشور تاج ايالات متحده را به عنوان قدرت برتر جهاني بر سر خواهد گذاشت و نقاط قوت و ضعف آن چه خواهد بود؟
تصور عموم افراد درباره از بين رفتن سلطه جهاني ايالات متحده يک روند تدريجي و گسترده بين المللي است؛ اما همانطور که مورخان نيز تاييد مي کنند، نمي توان زمان دقيقي براي يک نقطه عطف خاص و قطعي تعيين کرد. شناسايي چنين نقاط تحولي در زمان حتي سال ها پس از وقوع آن نيز دشوار است. تغييرات دائمي در توازن استراتژيک و ژئوپليتيکي قدرت به ندرت به ناگاه اتفاق مي افتد. چنين تغييراتي اغلب به صورت تاثيرات بلند مدت سياست گذاري هاي پيشين، اقدامات بي ربط سياسي و نظامي، اتفاقات و محاسبات اشتباهي رخ مي دهند.
در اين زمينه که سال 1945 و شکست نهايي فاشيسم و تاسيس سازمان ملل متحد و شروع «نظم بين المللي قانون محور» يک نقطه عطف در تاريخ بوده، بحثي نيست. به طور مشابه، دست کم در ايالات متحده به سال 1989 به عنوان سال «پيروزي» غرب در جنگ سرد با اتحاد جماهير شوروي سابق نگاه مي شود. با اين حال، مي توان گفت که جنگ استالينگراد در 1943 با پيروزي قاطع ارتش سرخ بر نازي ها نقطه عطف واقعي جنگ جهاني دوم بوده است. برخي هم معتقدند جنگ سرد در سال 1989 به تعليق درآمده و يک دهه بعد به صورتي متفاوت از سر گرفته شده است. با نگاهي به گذشته مي توان اهميت لحظات بزرگ تاريخ و چرايي تبديل شدن آنها به نقطه عطف را درک کرد.
تشکيل اتحاديه اروپا در سال 1992 هم مورد استقبال قرار گرفت و هم از سوي برخي به دليل بازگشاي درها به سمت اروپاي فدرالي محکوم شد. پيروزي حزب کارگر تحت رهبري توني بلر در سال 1997 در ابتدا طلوعي جديد در بريتانيا قلمداد شد، اما خيلي زود روشني خود را از دست داد. در خاورميانه «قيام» طرفداران دموکراسي موسوم به بهار عربي در 2011 که ابتدا دليلي براي اميد و شادي بود، به يک معجزه فريبنده ظالمانه تبديل شد و آغاز دوره جديدي از درگيري ها و سرکوب هاي شديد و گسترده را در پي داشت و روسيه يکي از نمونه هاي واضح همين روند است.
شکست شورشي ها در براندازي بشار اسد، رئيس جمهوري سوريه، به طور توامان با وعده ترامپ به پايان دادن به مداخله نيروهاي آمريکايي در جنگ هاي بي پايان خارجي و دشمني ديرينه ترکيه با کردها همگي تحولاتي بودن که به بحران استراتژيک اخير انجاميدند. پيشروي هاي نيروهاي دولت اسد نيز ناگهاني و غيرمنتظره نبودند. اسد در سال هاي اخير به طور پيوسته براي کنترل مجدد بر مناطق اصلي پرجمعيت تلاش کرده است. رهبران کشورهاي عرب همسايه هم با اعتقاد بر اينکه اسد در جنگ پيروز شده، در مسير بهبود روابط خود با دمشق حرکت مي کنند. دولت هاي اروپايي هم اگرچه به وضوح چيزي نمي گويند، اما عمدتا همين نظر را دارند.
اين ادعا که تحولات اخير به لحظه اي مهم براي گسترش نفوذ روسيه در خاورميانه تبديل شده نيز جاي بحث دارد. ولاديمير پوتين، رئيس جمهوري روسيه، از زمان مداخله در سوريه در سال 2015 به طور ماهرانه اي از سياست هاي در هم پيچيده ايالات متحده استفاده کرده است. در حالي که ترامپ به دنبال مقابله با ايران بوده، پوتين محتاطانه روابط صميمانه با بازيگران اصلي منطقه اي از جمله اسرائيل، ايران، ترکيه، عربستان سعودي، امارات و مصر بر پايه منافع مشترک در مقابله با تروريسم، فروش اسلحه و توليدات نفت و گاز را پيش برده است. به عبارت ديگر، نفوذ روسيه در خاورميانه در حال افزايش بوده و اين تا حدودي از اشتباهات استراتژيک ايالات متحده و بعضا از توانايي هاي ديپلماتيک پوتين ناشي شده است. جديدترين موفقيت روسيه در سوريه هم به دنبال همين روند رخ داده و اگرچه قابل توجه است، اما به تنهايي نقطه عطف به شمار نمي رود. تحولات در سوريه شواهدي دال بر تغيير تدريجي و آرام توازن قدرت در جهان به شيوه اي است که هنوز به طور کامل درک نشده و عواقب آن هنوز قابل پيش بيني نيست. اگرچه آشکار است که نظم جهاني تحت سلطه ايالات متحده پس از 1945 تضعيف شده، هنوز معلوم نيست که چه چيزي جايگزين آن خواهد شد. مدعيان اصلي در صحنه جهاني ايالات متحده، چين، روسيه و اروپا و متحدان آنها همگي در شرايط نسبتا مشابهي هستند، اما توانايي و تمايل نسبي هر يک از اين قدرتها براي شکل دادن و رهبري نظم جهاني در قرن 21 احتمالا در حال تغيير است. اينکه تحولات اخير در سوريه نقطه عطفي در تاريخ بوده يا خير، هنوز مشخص نيست؛ اما آشکار است که نظم جهاني جديدي شکل خواهد گرفت.
منبع: گاردين / مترجم: طلا تسليمي
بازار