نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

قالیباف: قشر خاکستری نداریم

منبع
صبح نو
بروزرسانی
قالیباف: قشر خاکستری نداریم
صبح نو/ متن پيش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست مهمان اين هفته برنامه دستخط، محمدباقر قاليباف بود. او تقريبا 16 ساله بود که وارد فعاليت‌هاي اجتماعي شد و در فعاليت‌هاي پيش از انقلاب، در مراسم‌هاي مختلف که افرادي همچون شهيد کامياب، شهيد هاشمي‌نژاد، شهيد ديالمه و آيت‌الله خامنه‌اي در مشهد در مساجد مختلف داشتند، شرکت مي‌کرد. در همان سن و سال وقتي زلزله طبس اتفاق افتاد، جمع‌آوري کمک‌هاي مردمي را براي مردم طبس برعهده گرفت. بعد از انقلاب در فعاليت‌هاي مختلف انقلابي و نهادهاي مختلف انقلابي حضور يافت و در 18 سالگي وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد. هشت سال دفاع مقدس را تجربه کرد و بعد از آن هم در سمت‌هاي مختلفي همچون فرماندهي قرارگاه سازندگي خاتم‌الانبيا، فرماندهي نيروي هوايي سپاه پاسداران و فرماندهي نيروي انتظامي قرار گرفت. بعد از آن هم 12 سال شهردار تهران بود. سه دوره هم ايشان به‌عنوان رجال سياسي جمهوري اسلامي تاييد شد و در انتخابات رياست‌‌جمهوري شرکت کرد و هم‌اکنون عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام است. در ادامه مشروح گفت‌وگوي آقاي قاليباف در برنامه تلويزيوني دستخط را مي‌خوانيد.
متمرکز روي مجلس شديد. براي خيلي‌ها سوال است که آقاي قاليباف مي‌خواهد يک گروه جديدي فارغ از جريان اصول‌گرايي تشکيل دهد يا اينکه يک هدف کلي دارد و مي‌خواهد جواناني را که از هر قشر و هر فکر در کشور هستند در عرصه سياست تکاني بدهد؟ واقعيت آن است که اگر تاريخ زندگي من را نگاه کنيد، هيچ‌گاه در زندگي خودم دلبستگي به جريانات سياسي به‌عنوان يک جريان حزبي نداشته‌ام. آن چيزي که هميشه دغدغه من بوده، همان آرمان‌هايي بود که در آغاز جواني از امام عزيزمان دريافت کرديم و آن اسلام سياسي که حضرت امام براي ما تبيين فرمودند و در ادامه‌اش هم حضرت آقا به درستي آن مسير را تبيين کردند و ادامه دادند، آن هم با شرايطي که در کشور و جهان و منطقه بود. دغدغه من هميشه اين بوده که دنبال مي‌کردم؛ لذا اگر اين نگاه را امروز به جوانان دارم، با همان نگاه دارم. بحث من از اين بابت روي مجلس بوده که تاکيد دارم مجلس در راس امور است؛ اين فرموده حضرت امام (رضوان‌الله‌تعالي‌عليه) است ولي امروز شاهد هستيم مجلس به هر دليلي که بيشتر فکر مي‌کنم به کارنامه خود مجلس بازمي‌گردد، در راس امور نيست. خب ما در اسفند مي‌خواهيم گام چهارساله برداريم و خيلي مهم است که اين گام را درست برداريم. من در همين تاکيدي که در حوزه مجلس داشتم، گفتم مهم است که مردم ما افرادي را به مجلس بفرستند که دغدغه مردم و آرمان‌هاي انقلاب را داشته باشند. اينکه فرموديد مجلس در راس امور نيست، بيشتر اشاره به مجلس دهم است يا کل مجالسي که آمدند و رفتند؟ هم مجلس دهم و هم مجموعه برايند آن. اين اتفاقات در يک فرايندي افتاده است؛ مثلاً وقتي در مجلس يا هر انتخاباتي دوقطبي‌هاي کاذب سياسي ايجاد مي‌کنيم و بعد اين دو قطبي‌ها آنجا مي‌آيند و همين فضا باقي مي‌ماند، ديگر از رسالت اصلي بازمي‌مانيم. نمونه‌هاي متعددي هست و وجود دارد. همين الان نگاه کنيد؛ مثلاً چه معني مي‌دهد براي موضوع شفافيت در مجلس صد يا چند 10 نفر آن را امضا کنند ولي بعد که اين را به راي مي‌گذارند، کمتر از 60 نفر راي دهند! 56 نفر راي دادند. بله؛ اسم اين را چه مي‌گذاريد؟ مثلاً امروز دغدغه مردم مسائل اقتصادي است. به هر حال در مسائل اقتصادي چه کرده‌ايم؟ 94 که برجام به نتيجه رسيد براي آقاي ظريف نامه نوشتيد و به او خداقوت گفتيد و در انتخابات 96 هم گفتيد هر دولتي بود اين مسير را مي‌رفت. فکر مي‌کنيد اين مسير درست طي شده است؟ بله؛ آن روزي که اين حرف را بيان کردم، حرفم اين بود که مجموعه تصميمي که براي برجام گرفته شد که فقط موضوع هسته‌اي و از جهت سطح، فقط در سطح وزير امور خارجه، يعني موضوع فقط هسته‌اي و سطح ارتباط هم وزير خارجه، اين تصميم نظام بود. اين در دولت آقاي احمدي‌نژاد تصويب شد و در دولت آقاي روحاني نبود، منتها در اين صحبت‌ها من حرفي بيان کردم که از من پرسيدند با مذاکره موافق هستيد؟ گفتم به شرطي که بدانيم مذاکره، يک روش مبارزه است. اشکالي که وارد است در اينجاست. ما بايد بدانيم با دشمن حرف مي‌زنيم. اين دشمن است. آدم به دشمن نمي‌تواند اعتماد کند. اينجا بود که گفتم مذاکره يک روش مبارزه هم هست؛ لذا اين بحثي بود که من معتقد بودم، البته دوستان در حوزه مذاکرات واقعاً زحمت کشيدند به همين دليل من وظيفه داشتم از آقاي ظريف تشکر کنم. اين ديداري که اخيراً پيش آقاي احمدي‌نژاد رفتيد و برخي مي‌گويند بوي ائتلاف و مجلس مي‌آيد؛ واقعاً اين‌طور است؟ نه، ما همان عيد بود که رفتيم. بحث احوالپرسي بود. ايام عيد بود. يکي به من مي‌گفت آقاي احمدي‌نژاد را مي‌بينيد؟ گفتم بله، ما هر جلسه مجمع نزديک هم هستيم و آنجاهمديگر را مي‌بينيم و احوال هم را مي‌پرسيم. بحثي که الان اشاره کردم، واقعا ريشه در اين دارد که وقتي نگاه مي‌کنيم، مي‌بينيم اين موضوعات و جريانات سياسي در کشور ما پدرخوانده‌هايي دارند. آن نامه‌اي که به جوانان نوشتم از اينجا بود که يک پدرخوانده‌هايي وجود دارند. اين پدرخوانده‌ها در عين حال که در شعار دادن با هم متفاوت هستند، ولي در عمل يکسان هستند. به هر حال اين وضع اقتصاد ماست. در زندگي سعي کرده‌ام به هيچ‌يک از اين پدرخوانده‌ها نه دلبستگي داشته و نه عقد اخوت با آن‌ها ببندم. نامه‌اي که به جوانان نوشتم از اينجا بود و گفتم تا خودتان به ميدان نياييد اين کار ادامه دارد. اگر شما شهردار نبوديد و آن زمان براي رياست‌‌جمهوري آمده بوديد، اين کار را با شما مي‌کردند؟ يک نکته بيان کنم که از پدرخوانده‌ها در حوزه سياست گفتم؛ شما نگاه کنيد تا دي سال 83 که من فرمانده نيروي انتظامي بودم، هيچ ‌بحثي هم از آمدن من در عرصه قدرت و سياست نبود. شما يک مورد از اين موارد در زندگي من نمي‌بينيد که کسي شايع کرده باشد؛ حتي در همين مباحث کوي دانشگاه که صحبت مي‌شود، من فروردين 83 از نيروي انتظامي بيرون آمدم تا دي که پا در سياست نگذاشته بودم، جريانات سياسي را نگاه کنيد؛ در رابطه با عملکرد من در ناجا، در رابطه با مسائل دانشگاه و رفتار با دانشجويان آن زمان، در دولت آقاي خاتمي نظرات ايشان نسبت به من را نگاه کنيد. نظرات آقاي معين را آن‌زمان نگاه کنيد؛ همه مي‌گفتند پليس از اين بهتر نمي‌توانست رفتار کند چون من رفتار سياسي نمي‌کردم. آن‌زمان در طيف دانشجويان صحبتي مي‌شد که مي‌گفتند يک نفر آمده و متفاوت است. آقاي طلايي را مثال مي‌زدند و مي‌گفتند کسي را نزد ما فرستاده تا صحبت کند. جالب اين است که قضاياي کوي دانشگاه سال 78 اتفاق افتاده است. تير 78 اين اتفاق افتاده است و من تير 79 يعني يک‌سال بعد آمدم. دقيقاً بعد از آن اتفاقات شما جايگزين شديد و اوضاع طور ديگري شد. حالا شما نگاه کنيد که در حوزه سياسي، اتفاقات کوي دانشگاه را به من ربط مي‌دهند. اين همان جايي است که من مي‌گويم پدرخوانده‌هايي وجود دارند که اين پدرخوانده‌ها تحت هر شرايطي مي‌خواهند اينجا را حفظ کنند. مي‌خواندم که شما قبل از انقلاب و 16 سالگي در فعاليت‌هاي اجتماعي بوديد؛ پاي منبر حضرت آقا و شهيد کامياب و شهيد هاشمي‌نژاد و شهيد ديالمه بوديد. اين را از کجا خوانديد؟ (مي‌خندد) فعاليت‌هاي شما از آنجا شروع شد؟ بله، در واقع قبل از پيروزي انقلاب فرصتي شد به دليل اينکه پدربزرگم در مشهد زندگي مي‌کرد که البته به رحمت خدا رفت، به مشهد پيش مادربزرگم بروم. به نوعي از طرقبه هجرت کرديم و در آن محيط دبيرستان که درس را شروع کرديم، با بچه‌هايي آشنا شديم مانند شهيد فاضل‌حسيني که آنجا اتفاقي کار کرديم. آقاي حاجي‌زاده (فرمانده هوافضاي سپاه) در يک جلسه‌اي اشاره کرد خيلي از موشکي‌هايي که مي‌بينيد حاصل دسترنج همين محمدباقر قاليباف است ولي صداي اين را درنمي‌آورند؛ درست است؟ من بسيج بودم و رفتم نيروي هوايي، ‌آن روزي که حضرت آقا که تصميم گرفتند من بروم و مسئوليت اينچنيني داشته باشم، برنامه اين شد که قدري درازمدت‌تر بحث‌ها را دنبال کنيم. کارهايي را آنجا به‌طور جدي پايه‌گذاري کرديم و پايه‌گذاري‌هاي اساسي، کليدي و مهم داشتيم که من فکر مي‌کنم نقطه عطفي در نيروي هوايي سپاه اتفاق افتاد. پايه‌گذاري‌هاي بحث‌هاي زمين به هوا و ادامه بحث‌هاي زمين به زمين و بقيه بحث‌هاي مربوط به حوزه پهپاد پايه‌گذاري‌ جدي و اساسي شد. همين‌جا بود که ما متمرکز به نيروهاي با توان جوان و خارج از محيط آنجا شديم. آن‌ها به سيستم جذب شدند و چون نمي‌توانم جزئيات اين بحث را بيان کنم، تلاش کردم آن کار اصلي که بنا بود 9 تا 10 سال زمان ببرد، همان کار را در يک‌سال به نتيجه برسانيم و از ايشان مجوز اولين شليک را خواستم. ايشان هم دادند و ما شليک را هم انجام داديم. بعد که نتيجه را به ايشان گزارش مي‌کردم که اين کار انجام شده، نوار را آورديم که ايشان فيلم را ببينند، تا آنجا نگفتند اصل کار اتفاق افتاده است. واقعاً اشک شوق را در چشمان ايشان ديدم. بعد هم با حکم آقا به ناجا رفتيد. چطور خبردار شديد؟ صدا کردند و صحبت کردند؟ خب ما ديگر واقعاً با يک تلاش خاصي کار نيروي هوايي را دنبال مي‌کرديم؛ همين بحث‌هاي مربوط به هوافضا. يک روزي ايشان من را صدا کردند و گفتند من تصميم گرفتم شما به نيروي انتظامي برويد. اين قصه‌هايي که در مناظره‌ها مطرح شد براي سال 81 و دانشگاه علامه بود؟ بحث گازانبر و اينها. BBC يک چيزي مي‌گفت و اينها يک چيز مي‌گفتند. اين از بحث‌هايي بود که توضيح دادم که اين کار را انجام مي‌دادند. از دي ماه 83 به اين طرف همه اين حرف‌ها را مي‌شنويد، به آن طرف، هيچ ‌صحبتي نيست و فقط هيستوري سايت‌ها را بزنيد و نظرات آقايان را در دانشگاه‌ها ببينيد. هيچ‌ حادثه 18 تيري اتفاق نيفتاد. اصلاً به ياد دارم آن زمان خبرنگار تازه‌کاري بوديم، در ميدان مي‌آمديم و خبرهاي مکتوب تهيه مي‌کرديم. خود دانشجوها مي‌گفتند آن زمان گذشت. آقاي طلايي هم آن وسط مي‌رفت و براي ايشان سوت و کف و دست مي‌زدند. بله، من به ياد دارم در همين کوي دانشگاه، رئيس دانشگاه را داخل کوي راه نمي‌دادند ولي من و آقاي طلايي را راه مي‌دادند اما در حوزه نيروي انتظامي اين نکته را بيان کنم که واقعاً يک هويت‌سازي شد، يعني نو‌گرايي در تجهيزات و رفتار و مراکز آموزشي و دانشکده‌ها اتفاق افتاد و پليس زن وارد مجموعه شد. الان پليس مي‌گوييم، تا آن روز کسي حرف از پليس نمي‌زد. همه مي‌گفتند نيروي انتظامي؛ ناجا. به علاوه اينکه 110 آمد و مجموعه‌اي که هم امنيت آورد و هم امنيت توأم با عدالت آورد. جالب است بدانيد بودجه نيروي انتظامي وقتي ما در نيروي انتظامي رفتيم 3.2 درصد از بودجه کل کشور بود. وقتي ما از نيروي انتظامي بيرون آمديم اين به 3 درصد رسيد؛ يعني 2/0 درصد بودجه کاهش يافت ولي همه احساس مي‌کردند که پليس مدرن شد. ورود پليس به‌علاوه 10 همزمان با شما بود؟ بله؛ اين‌ها را مردم فراموش کرده‌اند و بايد فيلم‌ها را بگذاريد که واقعا نوستالژي است؛ اينکه مي‌رفتند در آزمايش تهران گواهينامه مي‌گرفتند. اينها را به ياد داشته باشيد. من از اينها بودم. (مي‌خندد) وقتي مي‌رفتيد سه خط مي‌ديديد؛ آبي و سبز و قرمز. بله. به ياد داريد؟ بله؛ همين‌ها بود. 13 تا 14 هزار نفر در روز آنجا مراجعه مي‌کردند. جوان مردم آنجا علاف مي‌شد. الان گواهينامه کجاست؟ چه کسي گواهينامه مي‌دهد؟ اشتغال ايجاد کرد، دقت را بالا برد، نظم را بالا برد، برون‌سپاري شد و مردم آمدند. در 84 چطور شد که با اين همه کار در ناجا دل کنديد و عالم سياست را شروع کرديد؟ نوع چرخش کارهاي من اين‌طور بوده که بعد از جنگ عمدتاً يا در بسيج فعال بودم و غير‌ از مقطعي که در نيروي هوايي بودم، عمدتاً با مردم سروکار داشتم؛ يا در بسيج بوديم يا سازندگي يا در نيروي انتظامي. در نيروي انتظامي هم با مردم سروکار داشتيم. وقتي با اين بحث‌ها بعد از جبهه آشنا شدم، ديدم اين مشکلات واقعاً قابل حل هستند. نمونه اين را در ناجا ديديم که قابل حل بود. در حوزه قرارگاه‌ سازندگي پروژه‌هاي بزرگ و بحث‌هاي مفصلي در دهه 80 داشتيم که فرصت نشد بيان کنم. فکر مي‌کرديد در سال 92 اگر اين وحدت شکل مي‌گرفت، شما حداقل به دور دوم مي‌رفتيد؟ من فکر مي‌کنم اگر وحدت شکل مي‌گرفت در همان مرحله اول به نظر من مي‌توانستيم موفق باشيم. يک نفر مي‌ماند. آقاي عارف کنار رفت و فقط آقاي روحاني ماندند که حمايت آقاي هاشمي هم پشت ايشان بود. اين سمت چهار نفر مانديم. با سه نفر اعلام ائتلاف کرديد. اين نشد ديگر. مبنا اگر نظرسنجي بود، در نظرسنجي‌ها خود آرا نشان داد فاصله ما با بقيه حداقل دو برابر بود ولي اين نکته مهم است و درسي براي جريان سياسي اين طرف گرفتيم؛ اينکه براي انقلاب و مردم چه درسي بگيريم، مهم است. خواهش مي‌کنم اين دو نکته را دقت کنيد. در سال 88 که اين اتفاقات افتاد، فاصله‌اي که گفتند آرا اين‌طور شده و شمارش اين‌طور شده و تقلب شده 11 ميليون راي بود ولي در انتخابات سال 92 چند ميليون در انتخابات شرکت کردند؟ حدود 34 ميليون نفر. درست است. آقاي روحاني 250 هزار راي با حد نصاب فاصله داشتند. 250 هزار راي در 35 ميليون بود. بقيه آرا را جمع مي‌کرديم فاصله همان 250 هزار راي بود؛ حتي اگر من به‌عنوان نفر دوم، يک درخواست بازنگري از انتخابات مي‌کردم تا صندوق‌هاي سه تا چهار ميليون راي را بشمارند، احتمال اينکه 250 هزار راي در صندوق‌ها ... انصافاً از همان ابتدا همه به آقاي روحاني تبريک گفتند. مي‌خواهم بگويم انقلاب و نظام و رهبري در 33 ميليون، 250 هزار راي را حتي بازشماري يک شهر هم نداديم؛ بعد آنجا اختلاف 11 ميليون راي ... کار به افراد آنجا ندارم. من حرف نظام را بيان مي‌کنم. نظام پاي اين ايستاد که آراي مردم بايد حفظ شود. اين مهم است. در سال 96 از شما يک نقلي خواندم که مي‌گفتيد به من گفته‌اند يک نفر بايد کناره‌گيري کند ولي همه بزرگان اصول‌گرايان به من نگاه مي‌کردند. همين جايي که مي‌گويم سياست را براي سياست‌ورزي مي‌خواهيم يا سياست را براي کسب قدرت مي‌خواهيم، اينجاست که اگر کسب قدرت باشد بايد احساس کنيم پايان کارمان است و آنجا بايد برويم دنبال زندگي و مردم را رها کنيم. مي‌خواستم بپرسم بزرگان اصول‌گرا چه کساني بودند؛ قطعاً نمي‌گوييد. (مي‌خندد) به همين خاطر الان مي‌گويم پشت درهاي بسته کسي تصميم نگيرد؛ اجازه بدهيد افکار بين‌رسانه‌اي درست کنيم و همه چيز بايد از پايين به بالا باشد.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد