نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

نابرابری‌های کوچک مرگ‌بار؛ دنیای مردانه ی مردانه

منبع
بروزرسانی
نابرابری‌های کوچک مرگ‌بار؛ دنیای مردانه ی مردانه
ترجمان/ متن پيش رو در ترجمان منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست يکي از گله‌هاي رايج مردان از زنان اين است که هيچ‌وقت گوشي‌شان را جواب نمي‌دهند. زن‌ها گوشي‌شان را ته کيفشان مي‌اندازند و اگر با آن‌ها کاري داشته باشي، صد بار هم که زنگ بزني، متوجه نمي‌شوند. اما بياييد از مسير ديگري هم به اين مسئله نگاه کنيم: لباس‌هاي زنانه جيب ندارند، و گوشي‌هاي جديد بزرگ‌تر از آنند که زنان بتوانند آن‌ها را در دست نگه دارند. در واقع، آن‌ها «مجبورند» گوشي‌شان را در کيفشان بگذارند. کتابي جديد با چنين مثال‌هاي ساده‌اي نشان مي‌دهد چطور زنان در جامعه ناديده‌ گرفته مي‌شوند. سوفي مک‌بين- نيواستيتسمن| بعدازظهر يکي از همين روزها، در ميانۀ کولاک نوزادم را از مهدکودک برداشتم. ماشين‌ها و اتوبوس‌ها زوزه‌کشان در خيابان‌هايي که رويشان شن پاشيده بودند، از کنار ما مي‌گذشتند، اما پياده‌روهاي يخ‌زده و گِل‌آلود ليز بودند. وقتي برف‌روب‌ها خيابان‌هاي نيويورک را پاک مي‌کنند، معمولاً توده‌هاي برف را کنارۀ جدول مي‌ريزند. ما هم با پاي پياده بايد از اين تپه‌هاي ناهموار برف فشرده بگذريم تا به آن سوي خيابان برسيم. اين وضع آدم را ديوانه مي‌کند، خصوصاً اگر مثل من پنج‌ماهه باردار باشي و يک کالسکۀ کوچک را هم نيمي از راه هُل بدهي و نيمي از راه به بغل بگيري. هرگز به ذهنم نرسيده بود که اين وضع هم مصداقي از سکسيسم است. کرولاين کرادو پرز، نويسنده و فعال فمينيسم، در ابتداي دومين اثرش زنان نامرئي داستان شهري در سوئد را تعريف مي‌کند که در سال ۲۰۱۱ تصميم گرفت تأثير جنسيتيِ همۀ سياست‌هايش را ارزيابي کند. يکي از مقامات به مزاح گفت حداقل «جماعت جنسيت‌ياب» در سوراخ برف‌روبي انگشت نمي‌کنند. يا مي‌کنند؟ مطالعات (که تعداد چنين مطالعاتي بايد هم بيشتر شود) نشان مي‌دهند احتمال رانندگي مردان بيشتر از زنان است و معمولاً مستقيم سر کار مي‌روند و برمي‌گردند. زنان بيشتر احتمال دارد از حمل‌ونقل عمومي استفاده کنند، پياده بروند، يا «چندسفره» به مقصد برسند، يعني در ميان راه چند سفر کوتاه انجام دهند. مثلاً ممکن است سر راه کارشان بچه‌ها را به مدرسه برسانند، بعد به يکي از خويشاوندان مسن سر بزنند و در راه خانه هم شام بگيرند. خُب، وقتي ۷.۵ سانتي‌متر برف آمده باشد، رانندگي ساده‌تر از رد کردن يک ويلچر از ميان برف‌ها است. لذا به‌جاي اولويت‌دادن به رانندگان، شهر تصميم گرفت برف‌ها را ابتدا براي عابران پياده و استفاده‌کنندگان از حمل‌ونقل عمومي بروبد. اين تغيير سياست به صرفه‌جويي غيرمنتظره‌اي در هزينه‌‌ها منجر شد. اکثر کساني که در برف و بوران مصدوم مي‌شوند عابران پياده (و زنان) هستند، و پياده‌روها که امن‌تر شدند آمار پذيرش کلينيک‌ها کاهش يافت. کرادو پرز کتابش را با اين مثال آغاز مي‌کند که از جهاتي عمل جسورانه‌اي است. وقتي بگويي برف‌روبي هم مي‌تواند مصداقي براي سکسيسم باشد، خوانندگان شکاک چشم‌غره مي‌روند. او مي‌توانست براي اينکه حرف اصلي‌اش را بزند، سراغ مثال‌هاي صريح‌تري برود که رد کردنشان ساده نيست: در پژوهش و جمع‌آوري داده‌ها زنان مرتباً ناديده گرفته مي‌شوند، چنانکه طراحان همه‌چيز، از فناوري‌هايي که استفاده مي‌کنيم تا داروهايي که مي‌خوريم و شهري که در آن زندگي مي‌کنيم و قوانين و سياست‌هايي که بر ما حکم‌فرماست، فقط مردان را در نظر داشته‌اند. ولي از جهات ديگر، بهترين نقطۀ شروع همين مثال برف‌روبي است. اين مثال نشان مي‌دهد که مسئله چقدر فراگير است، و سوگيري جنسيتي، چقدر غيرعمدي (و البته قبول کنيم که گاهي عمدي) در جمع‌آوري داده‌ها هويدا مي‌شوند و به چه شکل‌هاي متنوع و غيرمنتظره‌اي نيز بروز مي‌کند. نتيجۀ ماجرا گاهي براي زنان قدري زحمت درست مي‌کند. تابه‌حال دقت کرده‌ايد که گوشي‌هاي هوشمند امروزي براي استفادۀ يک‌دستي زن‌ها زيادي بزرگ‌اند؟ يا نرم‌افزار تشخيص صدا اغلب با صداي زير زنانه مشکل پيدا مي‌کند؟ گاهي هم پيامدهاي ماجرا مرگ‌بارند. زنان اگر درگير تصادفات رانندگي شوند، به احتمال ۴۷% بيشتر از مردان دچار مصدوميت شديد مي‌شوند. علتش آن است که مهندسان ايمني خودرو را معمولاً با آدمک‌هايي مي‌آزمايند که الگوي بدنشان متناظر با «متوسط مردان» است: مرسوم‌ترين نسخۀ اين آدمک‌ها ۱۷۷ سانتي‌متر قد و ۷۶ کيلوگرم وزن دارد و نسبت حجم عضلاتش نيز مردانه است. (يک نکتۀ شگفت‌آور و عصباني‌کننده: هنوز کمربند ايمني‌اي نساخته‌ايم که براي استفادۀ زنان باردار مناسب باشد، در حالي که تصادفات خودرويي عامل اصلي تلف شدن جنين در اثر حادثه براي مادر هستند.) زنان اغلب ترکيب هولناکي از سختي‌هاي روزمره و خطرهاي پنهان را تجربه مي‌کنند. مثلاً صدها زن پليس شکايت دارند که لباس‌هاي محافظ قوارۀ تن آن‌ها نيست. اين لباس‌ها نيز براي بدنِ مردانه طراحي شده‌اند. کمربند تجهيزاتشان تن آن‌ها را کبود مي‌کند و جليقۀ ضدگلوله‌شان جايي براي سينه‌ها ندارد و آن‌قدر ناراحت است که تعدادي از افسران براي ادامۀ کار تقاضاي فيزيوتراپي يا جراحي کوچک‌سازي سينه کرده‌اند. جليقه غالباً روي تن بالا مي‌رود و به اين ترتيب، قسمت پاييني شکم را بي‌حفاظ مي‌گذارد. در سال ۱۹۹۷ يک افسر پليس زن که مي‌خواست درِ آپارتماني را باز کند، چاقو خورد و کُشته شد. او بايد لباس محافظش را درمي‌آورد چون با آن نمي‌توانست از دژکوب استفاده کند. به پژوهش‌هاي پزشکي که مي‌رسيم، شکاف داده‌ها بسيار خطرناک و اعصاب‌خُردکُن مي‌شود. در آزمايش‌هاي باليني نسبت زنان بسيار پايين است، که يعني شايد از داروهايي که به دردمان مي‌خورند بي‌نصيب بمانيم و داروهاي نامناسب يا دُز نامناسب برايمان تجويز شود. در نتيجه، احتمال آنکه زنان به واکنش‌هاي دارويي نامناسب دچار شوند بيشتر از مردان است. دانشمندان حتي تأثير خاص بسياري از داروهاي موجود بر زنان را نمي‌دانند. اين نکته، زنگ خطري است. مثلاً اکنون مي‌دانيم يک داروي رايج که براي فشار خون بالا تجويز مي‌شود، مرگِ ناشي از سکتۀ قلبي را در مردان کاهش اما در زنان افزايش مي‌دهد. يکي از دوستان صميمي مادرم که از درد شديد شکم گِله داشت، چند ساعت پس از نوبت ويزيت دکتر عمومي‌اش از سکتۀ قلبي جان باخت. احتمال وقوع حملات قلبي مرگ‌بار در زنان بيشتر از مردان است، و هنگامي که دچار سکتۀ قلبي شده‌اند ۵۰% بيشتر احتمال دارد که مشکلشان نادرست تشخيص داده شود، چون کمتر از مردان دچار درد سينه مي‌شوند. بسياري از آن‌ها، مثل همان دوست مادرم، به‌جاي درد سينه دچار تهوّع، درد شکم، نفس‌تنگي (و سهل‌انگاري پزشکي) مي‌شوند. مشکل کمبودِ داده‌ها و اين حقيقت که روي بدن زنان به اندازۀ مردان مطالعه نشده است، وقتي وخيم‌تر مي‌شود که پزشکان حرفه‌اي درد زنان را جدي نمي‌گيرند و به رنج جسمي آن‌ها برچسب بي‌ثباتي رواني مي‌زنند: عصبيّت، جنون، بي‌عقلي. همين نکته غالباً در واکنش جامعه به ابراز خشم يا نقد زنان هم صادق است. کرادو پرز مي‌نويسد: «اگر هر بار که حرفي کمابيش فمينيستي در توييتر زده‌ام و مردي عقلم را زير سؤال بُرده است يک پوند مي‌گرفتم، ديگر تا آخر عمر لازم نبود کار کنم». در سال ۲۰۱۳، او کارزار پرسروصدا و موفقي راه انداخت تا تصوير يک زن، جين آستين، روي اسکناس‌هاي ده‌پوندي بريتانيا نقش ببندد. پس از آن، کرادو پرز هدف رگباري از آزارهاي زن‌ستيزانه قرار گرفت و به تجاوز و قتل تهديد شد. با اين اوصاف، عصبانيت و وضع رواني کدام طرف ماجرا را بايد يک مشکل پزشکي حساب کرد؟ در عمق زنان نامرئي مي‌شود ديد که خشمي مي‌جوشد، خشمي که هرازگاه در متن بيرون مي‌زند. اما قوّت اين متن در قدرت شعارهايش نيست، بلکه در وزن سنگين استدلالش است و در انبوهي از شواهد که او کم‌کم اما بي‌وقفه روي هم تل‌انبار مي‌کند. خطر آن وجود دارد که مشکل پيش از بهبود، وخيم‌تر شود. با گسترش کلان‌داده و هوش مصنوعي، الگوريتم‌هاي رايانه‌اي هم سوگيري‌هاي جنسيتي را تثبيت مي‌کنند در حالي که به زعم عموم مردم اين الگوريتم‌ها از لحاظ سياسي بي‌طرف و اساساً غيرتبعيض‌آميزند. به گفتۀ کرادو پرز، اگر مي‌خواهيم برطرف‌کردن آسيب را آغاز کنيم و نگذاريم سوگيري‌هاي قديمي خودشان را تثبيت کنند، ابتدا بايد سهم بازنمايي زنان را افزايش دهيم. وقتي زنان به مناصب ذي‌نفوذ در عرصه‌هاي تجاري و سياسي و دانشگاهي برسند، مي‌توانند شکاف‌هاي وسيع داده‌ها و خطاهاي مهيب طراحي و بي‌عدالتي‌هاي عميقاً قوام‌يافته‌اي را تشخيص بدهند که از چشم تيم‌هاي مردانه‌تر دور مي‌ماند. صدالبته که در اين باب، حرف‌زدن ساده و عمل‌کردن دشوار است. همچنين زنان نامرئي روايتي از آن سوگيري‌هاي ساختاري است که در زندگي شخصي و حرفه‌اي سدّ راه زنان مي‌شود. يک نقطۀ شروع خوب ديگر هم مي‌تواند دامنۀ اين مسئله را تشريح کند. برخي از پژوهش‌هايي که کرادو پرز نقل مي‌کند شايد آشنا باشند، ولي مابقي آن نکته‌ها و برداشت‌ها شگفت‌آورند. نقطۀ قوّت او آنجاست که تکه‌هاي مختلف پازل را به هم مي‌چسباند: او مي‌تواند نشان دهد که ادعاي دوست‌داشتني نبودن سياست‌مداران زن، فقدان پژوهش دربارۀ عارضه‌هاي معمول سلامت زنان (از زايمان تا درد پريود) و آن گوشي‌هاي هوشمند بزرگ و اعصاب‌خُردکُن، همگي اجزاي يک مسئلۀ واحد هستند. زنان نامرئي را که بخوانيد، شايد مثل من دچار بُهت و سرگيجه شويد. چرا که ديدم همۀ آن قصه‌هاي خودم، قصه‌هاي دوستانم، اتفاقاتي که فکر مي‌کردم بي‌ربط و منفصل از هم‌اند، چه در محل کار يا خانه يا خيابان يا بيمارستان، در حقيقت به هم گره خورده‌اند. ما زنان عادت کرده‌ايم خودمان را کج و چوله کنيم تا در فضاهايي که براي مردان طراحي شده جا بگيريم. و چنان به اين کار عادت کرده‌ايم که اغلب يادمان مي‌رود چقدر درد دارد. اطلاعات کتاب‌شناختي: Perez, Caroline Criado. Invisible Women: Exposing Data Bias in a World Designed for Men. Random House, 2019 ترجمه محمد معماريان
پي‌نوشت‌ها: • اين مطلب را سوفي مک‌بين نوشت است و در تاريخ ۱۳ مارس ۲۰۱۹ با عنوان «How the world was built for men» در وب‌سايت نيواستيتسمن منتشر شده است. •• سوفي مک‌بين (Sophie McBain) مسئول بخش آمريکاي شمالي در نيواستيتسمن است. او پيش از دستيار سردبير اين مجله بوده است. مک‌بين عمدتاً دربارۀ سياست و مسائل اجتماعي مي‌نويسد.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد