ديپلماسي ايراني/ متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
محمد زارع/ به جرات ميتوان گفت که سه پرونده چين، ايران و کره شمالي مهم ترين پرونده هاي سياست خارجي و امنيتي آمريکا در چند سال گذشته يعني از زمان آغاز رياست جمهوري دونالد ترامپ تا کنون بوده اند. سه پرونده اي که چگونگي حل و فصل آنها نه تنها ميتواند تاثير بسزايي بر ماهيت آينده نظم بين المللي داشته باشد، بلکه همچنين ميتواند آثار بسيار جدي اي بر ماهيت نظم سياسي و داخلي آمريکا هم داشته باشد. در ارتباط با چين و جنگ تجاري با اين کشور، اگرچه پس از تقريبا سيزده دور مذاکرات تجاري، دو طرف توانستند به يک موفقيت نسبي و در عين حال موقت دست يابند ليکن اين نکته را بايد بيان داشت که جهت کلي روابط چين و آمريکا به سمت "رقابت استراتژيک فراگير" است و اين روند نيز تا آينده قابل پيش بيني، سايه سنگين خود را بر روابط دو کشور حفظ خواهد کرد.
در ارتباط با پرونده ايران نيز آمريکا از همان ابتدا سياست فشار حداکثري را عليه ايران به اجرا گذاشت، به تدريج از برجام خارج شد و تلاش کرد از اين طريق رابطه نظام سياسي و اجتماعي در ايران را "امنيتي" کرده و از ريل طبيعي خود خارج کند و نهايتا در گام نهايي نيز اقدام به ترور سردار قاسم سليماني به عنوان "اصل نظم دهنده" (Ordering principle) رفتار و سياستهاي منطقه اي ايران کرد تا شايد به گفته خودشان از تثبيت جايگاه ايران منطقه اي جلوگيري کنند و بر اساس آنچه خودشان ميگويند "ايران را به قلعه برگردانند".
اما در ارتباط با پرونده کره شمالي که موضوع اصلي اين گزارش است نيز بايد بيان داشت که اين پرونده هم در طول چند سال گذشته نوسانات زيادي داشته و طيفي از همراهي کامل تا عدم همراهي کامل و بن بست در مسير ديپلماسي را در روابط ميان کره شمالي و آمريکا تجربه کرده است. به بيان ديگر و علي رغم اينکه کره شمالي در چند سال گذشته آغوش خود به روي مذاکره مستقيم با کره جنوبي و آمريکا را به اميد توليد و ايجاد نتايج ملموس در سياست و اقتصاد باز کرد اما مسير تحولات تا پايان سال 2019 به گونه اي پيش رفت که مقامات کره شمالي ،عملا رسيدن به بن بست در مسير ديپلماسي را با انجام يک آزمايش موشکي جديد و سلاح هايي که به گفته مقامات کره شمالي ميتواند به طرز قابل توجهي شکاف توانمندي نظامي ميان اين کشور با آمريکا را جبران کند، را اعلام کردند. به بيان ديگر به نظر ميرسد که کره شمالي تا پايان سال 2019 به اين نتيجه رسيده بود که آمريکا تمايلي به بازگشت سياست به مسير "متعارف" و نرمال شدن کره شمالي در سياست منطقه اي و بين المللي ندارد. کره شمالي به خوبي متوجه اين مسئله شده است که در شرايط گذار در نظم، "توافقها" لزوما به معناي تضمين بقا و پايداري يک نظام سياسي ناهمسو نيست. در طرف مقابل اين مسئله هم آمريکاييها نشان داده اند که تواق لزوما به معناي پايبندي نيست. و به بيان ديگر توافق ها از عمر مفيد برخوردارند و اين کشور تا جايي آن را رعايت ميکند که اين توافقها بتوانند به تامين شدگي منافع امريکا منجر شوند. خروج اين کشور از توافق تجارت آزاد فراپاسفيک، خروج اين کشور از توافق پاريس و تلاش اين کشور براي خروج از برجام نشان ميدهد که امريکاييها به خصوص در دوران ترامپ "اصل توافق و پايبندي" را نميخواهند رعايت کنند. اين مسئله و تلاشهاي امريکا براي حرکت در اين مسير "تلي از تصاوير شکسته" را در محيط سياست بين الملل گسترش و ساطع خواهد کرد که خروجي آن تنها "بي نظمي" و "بحران" و گسترش بيش از پيش "کسري اعتماد استراتژيک" خواهد بود.
عدم تمايل آمريکا براي حل کامل اين مسئله و پيشبرد همزمان سياست فشار و مذاکره، نه تنها منطق روابط اين کشور با کره شمالي را به نقطه صفر بازگردانده است و تحريمهاي اخير اين کشور عليه کره شمالي به خصوص قرار دادن دو شرکت تجاري نمگانگ و شرکت سوکباسکو در ليست تحريمهاي خود در چند روز گذشته (14 ژانويه2020) نيز اين موضوع را تشديد خواهد کرد بلکه همچنين نگراني بيش از پيش کره جنوبي در ارتباط با بي توجهي آمريکا به دغدغه ها و ملاحظات امنيتي کره جنوبي را نيز باعث شده است. در همين رابطه نيز رئيس جمهور کره جنوبي در بخش هايي از سخنان خود به مناسبت سال نو ميلادي و در نقد ضمني سياست هاي امريکا و عدم همراهي کامل اين کشور بيان داشت که اگر کره شمالي گامهاي عملي براي خلع سلاح و غيرهسته اي شدن را برداشته است بايد امريکا و جامعه بين الملل نيز بايد گامهاي مشابه را برداشته و کاهش تحريم ها عليه اين کشور را انجام داد. شايد به همين دليل باشد که پمپئو وزير خارجه امريکا در ملاقات با وزير امور خارجه کره جنوبي در فيلادلفيا بيان ميدارد که آمريکا هماهنگي بيشتري با کره جنوبي براي ارائه هرگونه پاسخ به کره شمالي انجام خواهد داد و دو کشور همکاري هاي خود در تحقق و پيشبرد اهداف استراتژي ايندو- پاسفيک را افزايش خواهند داد.
آنچه مشخص است روابط آمريکا و کره شمالي در يکي از حساسترين دوران روابط خود در چند دهه گذشته قرار گرفته است؛ هر چه زمان به جلوتر ميرود، امکان تبديل کره شمالي به يک "قطب" در مجموعه امنيتي شرق آسيا، قطبي که واجد توان و ظرفيت لازم براي "تعريف کنندگي" معادلات و نظم امنيتي منطقه را در کنار بازيگراني مانند چين، ژاپن و کره جنوبي برخوردار است، بيشتر ميشود. رسيدن کره شمالي به اين جايگاه ميتواند ساختار توزيع قدرت منطقه اي را به گونه اي دچار تغيير و تحول کند که هم ظرفيتهاي جديدي در اختيار اين کشور و همچنين اتحاد آن با چين به خصوص در منطقه و در رقابت با آمريکا و بازيگران متحد آمريکا در منطقه قرار دهد و هم آمريکاييها را وادار به بازتعريف روابط امنيتي خود در مجموعه امنيتي شرق آسيا خواهد کرد. به همين دليل بايد گفت که هم مجموعه امنيتي شرق آسيا و هم آمريکا در آينده نزديک با انتخابهاي استراتژيک دشواري در ارتباط با مسئله و بحران شبه جزيره کره مواجه خواهند بود. انتخابهاي دشواري که جهت آن هرگونه که باشد، تعميق و افزايش حجم رقابت هاي استراتژيک در اين منطقه را بيش از گذشته خواهد کرد.
در هر حال هنوز راه طولاني و پر پيچ و خمي پيش روي چگونگي حل و فصل بحران در شبه جزيره کره است و بر اساس روندهاي فعلي نيز نميتوان چشم انداز مثبتي براي حل آن حداقل تا پايان دوره رياست جمهوري دونالد ترامپ پيش بيني کرد چراکه اولا روابط دو کشور در حال حاضر دچار کسري گسترده اعتماد استراتژيک است و احيا و بازسازي اين اعتماد به آساني امکان پذير نيست. مگر اينکه امريکا بخواهد گامهاي واقعي بزرگي براي حل آن بردارد که نشانهاي از اين مسئله هم وجود ندارد. دوم آنکه گسترش بي اعتمادي ميان دو کشور، کره شمالي را در رها کردن توانمنديها و سرمايه هاي استراتژيک هستهاي و موشکي خود با ترديد قابل توجهي روبرو کرده و تحولات جديد نظم منطقه اي و بين المللي و به خصوص افزايش استفاده آمريکا از "سياست اجبار " براي حل معضلات امنيتي خود هم نميتواند چنين گزينه اي را در غياب وجود ضمانتهاي امنيتي قوي و چشمگير، به يک گزينه و انتخاب عقلاني بريا کره شمالي تبديل کند و سوم اينکه سياست در آمريکا به آرامي در حال ورود به دوره و شرايط انتخاباتي است و طبيعتا با چنين فرصت و زمان محدودي نميتوان يکي از پيچيده ترين بحرانهاي باقي مانده از زمان جنگ سرد تا کنون يعني بحران در شبه جزيره کره را آنگونه که بايد و شايد حل و فصل کرد. اگر به اين سه گزينه، ورود روابط چين و امريکا به دوره "رقابت استراتژيک فراگير" و عدم تمايل چين براي از دست دادن سرمايه هاي راهبردي خود در منطقه شرق آسيا را هم اضافه کنيم، آنگاه پيچيدگي آينده اين روابط بيش از گذشته خواهد شد. به همين جهت سال 2020 را ميتوان سال "پرونده هاي باز و دشوار" براي آمريکا دانست.
بازار