انتخاب/ متن پيش رو در انتخاب منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
مارک گرين-نشنال اينترست/ بسياري از دانشمندان علوم سياسي که کنت والتز شايد برجستهترين آنها باشد معتقداند يک ساختار جهاني دو قطبي امن تر است، اما واقعيت اين است که اين ساختار دو قطبي قبل از صلح وستفالن خود منشا جنگهاي بزرگ بوده است. شايد به همين دليل است که ريچارد هاس نظري مخاف نظر والتز دارد و معتقد است صلح واقعي در ساختار چند قطبي محقق ميشود. والتز اظهار داشت که خود جنگ سرد اثبات ثبات در جهان دو قطبي بود. با اين حال، جنگ سرد چندان هم سرد نبود. تنها در جنگ کره بيش از سه ميليون نفر جان خود را از دست دادند، جنگي که به وضوح بخشي از مبارزه شرق و غرب در راستاي جنگ سرد بود. به طور کلي در طول تاريخ ساختار دو قطبي فرصت براي جنگهايي در مقياس ناگوارتر همواره ايجاد شده خواه اين جنگ، جنگ جهاني اول يا جنگ جانشيني اسپانيا بوده باشد. اکنون خاورميانه دو قطبي نيز چنين نگراني را ايجاد ميکند.
در ادامه اين مطلب آمده است: در پي بسياري از درگيريهاي بزرگ، اين فرسودگي کشورها بوده که منجر به امضاي معاهدات صلح شده است. با گذشت زمان، کشورها و رهبران آنها کمتر به مشروعيت ايجاد شده به واسطه معاهدات صلح اعتماد ميکردند و بيشتر براي تضمين بقاي خود و پيشبرد منافعشان به دنبال موازنه قوا ميرفتند. به تدريج موازنه قوا منجر به ائتلاف کشورهاي همسو شد به طوري که ساختار چند قطبي به ساختار دو قطبي بازگشت. آنچه پس از آن، گاه و بيگاه عامل يک جنگ بزرگ شد.
از زمان انقلاب اسلامي در سال 1979 به قدرت رساند، ايران از طريق نيروهاي شبه نظامي مانند حزب الله تلاش کرده با ايدئولوژي انقلابي خود نفوذش را فراتر از مرزهاياش گسترش دهد. طي چهار سال گذشته ساختار منطقهاي خاورميانه به شدت دو قطبي شده است. محققان در مؤسسه مطالعات بين المللي استراتژيک، در مقالهاي نتيجه ميگيرند که جمهوري اسلامي ايران. موازنه نيروهاي مؤثر در خاورميانه را از يمن و عراق گرفته تا سوريه و لبنان به نفع خود تغيير داده است. اکنون اسرائيل و عربستان سعودي همکاري نظامي و اطلاعاتي عليه ايران دارند، و با مصر و اردن در حال تشکيل يک بلوک مخالف جمهوري اسلامي هستند. خاورميانه از لحاظ ساختاري به منطقهاي دو قطبي تبديل شده و بدين ترتيب بستر براي يک درگيري بزرگ آماده است.
من با والتز مخالفم که ساختار دو قطبي صلح را به ارمغان ميآورد برعکس واقعيت اين است که جنگ سرد شرايط به مراتب خطرناکتري ار آنچه والتز تصور ميکند به وجود ميآورد. به اين معنا که در يک ساختار دو قطبي در حال ظهور مانند آنچه امروز در خاورميانه شاهد آن هستيم، بايد اقداماتي را که رهبران کشورها در حال انجام آن هستند را هم در نظر داشته باشيم تا از بدترين اتفاق ممکن جلوگيري کنيم. تجزيه و تحليل استراتژي اوليه آمريکا در طول جنگ سرد رقابتي از اسلحه و اتحاد را نشان ميدهد که در نهايت منجر به مرگ ميليونها نفر در جنگهاي کره، ويتنام، آفريقا و جاهاي ديگر شد. سرانجام، با سفر ريچارد نيکسون به مسکو، تلاش براي تنشزدايي آغاز شد. با اين حال، تنشزدايي براي جلوگيري از تجاوز شوروي بازدهي اندکي داشت و در نهايت با پاسخ رونالد ريگان به حمله شوروي به افغانستان پايان يافت.
آنچه به دکترين ريگان معروف شد در چارچوب استراتژي مهار، تقابل و عقب نشيني اجرا ميشد. رئيس جمهور رونالد ريگان با استقرار موشکهاي پرشينگ دو در اروپا، ساخت سيستمهاي دفاع موشکي، حمله به گرانادا براي متوقف کردن کمونيستهاي کوبايي و حمايت از شورشيان ضد کمونيست در سراسر جهان در مقابل شوروي ايستاد. وي تقريباً دو ميليارد دلار به مجاهدين افغان براي نبرد با شوروي در افغانستان اختصاص داد. اتحاد جماهير شوروي توان مقابله با تحريمها و سياست مهار آمريکا که مبتني بر تجهيزات پيشرفته واشنگتن بود را نداشت. در کمتر از يک سال از دوره رياست جمهوري ريگان، ديوار برلين سقوط کرد.
به نظر ميرسد دکترين فعلي ترامپ نيز دقيقا بر همين اساس است. رئيس جمهور دونالد ترامپ نيز مانند ريگان، نشان داد که به دنبال آن است تا با سياست فشار و تحريم و پرهيز از رويارويي مستقيم نظامي با ايران مواجه شود.
ترامپ نيز مانند ريگان، مايل است از قدرت آمريکا استفاده کند. تصميم وي براي ترور قاسم سليماني، فرمانده سپاه قدس به عنوان مغز متفکر نيروهايي در منطقه، در همين راستا بود.
ترامپ نيز مانند ريگان، پس از حملات سپتامبر به تأسيسات نفتي عربستان، واکنشي نشان نداد. علي رغم برخوردهاي متعدد، خطر جنگ به حداقل رسيده.
سياست مهار همان چيزي است که ما امروز براي کنترل خاورميانه دو قطبي به آن نياز داريم.
بازار