دشمنی آمریکا با ایران حل نشود، بحران دیگری ایجاد میکنند
شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست. در جديدترين اتفاق هفته گذشته، آژانس بينالمللي انرژي اتمي علاوه بر گزارش فصلي، در بيانيهاي از سوي دبيرکل مدعي شده که ايران به برخي از اماکني که اين نهاد خواسته اجازه دسترسي نداده است و بايد هرچه سريعتر اين اتفاق رخ دهد. شوراي حکام نيز دوشنبه گذشته بار ديگر بعد از اجرائيشدن برجام موضوع ايران را در دستور کار داشته است. اين اتفاقات بعد از کاهش همه محدوديتهاي هستهاي ايران در شرايطي که طرف مقابل هيچ اقدامي براي اجراي برجام انجام نداده، نشانگر يک تحول بزرگ در روند پرونده ايران است. ناظران مطلع هستند که اين اتفاق پيش از اين هم سابقه داشته و تحريمهاي بيشماري که تا قبل از برنامه جامع مشترک به کشور ايران بار شده بود، با غيرعاديشدن روند پرونده هستهاي از همکاري با آژانس و طرح ادعاي تلاش ايران براي دستيابي به بمب هستهاي، آغاز شد.روز گذشته در روزنامه «شرق» در مورد همين نگراني و روند پيشرو، با محمد سعيدي، معاون اسبق انرژي اتمي گفتوگو کرديم. اگرچه او اين روند را آنچنان نگرانکننده نميدانست اما حسين موسويان اينقدر خوشبينانه به اين موضوع نگاه نميکند و از نفوذ آمريکا بر آژانس بينالمللي انرژي اتمي سخن ميگويد.سيدحسين موسويان ديپلمات نامآشنايي در ايران و جهان است. او نيز مانند سعيدي در مذاکرات منتهي به توافق سعدآباد در تيمي که محمدجواد ظريف و اميرحسين زمانينيا و برخي ديگر بودند، حضور داشت. سرپرستي آن تيم با حسن روحاني بود. موسويان معتقد است مسئله اصلي فعلي، نوع رابطه ايران و آمريکاست.اين مصاحبه را زماني ميخوانيد که حتي مسئله کرونا هم به بهانه دعواي جديد ايران و آمريکا و تک و پاتکهاي توييتري مقامات ديپلماتيک دو کشور تبديل شده است.اين گفتوگو را در ادامه بخوانيد: تصوير کلي موضعگيريهاي اخير آژانس را چطور ميبينيد؟ تفاوت نحوه برخورد آژانس در دوره گروسي با دوره آمانو را در چه ميبينيد؟ پاسخ به اين نوع سؤالات مستلزم درک درست از جايگاه و ماهيت آژانس بينالمللي انرژي اتمي و نيز پرونده هستهاي ايران است. پرونده هستهاي ايران ضمن اينکه از محتواي حقوقي و فني زيادي برخوردار است، اما اساسا قدرتهاي غربي بهويژه آمريکا اين بحران را به عنوان يک ابزار سياسي جهت پيشبرد اهداف سياسي-امنيتي خود خلق کردهاند. بنابراين بحران هستهاي ايران از ابتدا يک بحران ساختگي بوده؛ ضمن اينکه موضوعات حقوقي و فني قابل رسيدگي توسط آژانس داشت. منتها در دهه 80 شمسي، پرونده سه کشور ايران، مصر و کره جنوبي روي ميز آژانس بود و هر سه کشور هم متهم به نقض معاهده انپيتي بودند اما پرونده کرهجنوبي و مصر چون متحد آمريکا بودند، بيسروصدا و بدون کمترين تحريم و مجازات و جنجال، بسته شد. در آژانس بلوک غرب به رهبري آمريکا، قدرت فائقه است و مدير کل آژانس هم اساسا کارمندي بيش نيست؛ چه گروسي باشد چه آمانو. آيا با اين ارزيابي که وضعيت مسئله هستهاي ايران در حال بازگشت به شرايط سالهاي مياني دهه ۲۰۰۰ است، موافقيد؟ با برجام مشکلات اساسي فني و حقوقي پرونده حل شد؛ چون در مقطع رياستجمهوري اوباما، وي سياست «تعامل با ايران» را داشت و بنابراين روند تخاصمات سياسي – امنيتي بين ايران و آمريکا رو به کاهش رفت و پرونده هم در آژانس از حالت بحراني خارج شد موضوعات نظامي (پيامدي) هم حل شد. با آمدن ترامپ و تشديد روند خصومت آمريکا با ايران، مجددا کليد بحرانيشدن پرونده هستهاي ايران در آژانس هم زده شده و ممکن است اين روند تشديد هم بشود. مسئله هستهاي ايران با انتقال اطلاعات توسط سازمان مجاهدين خلق از ايران آغاز شد. آيا روند فعلي هم نتيجه چنين حرکتي از داخل ايران است؟ موضوع توان هستهاي ايران از ابتدا جزء اولويتهاي سرويسهاي اطلاعاتي اسرائيل، آمريکا، جهان غرب، قدرتهاي جهاني و برخي همسايگان ايران بوده و اکنون هم هست. آنها اطلاعات خود را از عوامل نفوذي داخل در مراکز حساس کشور ميگيرند. منافقين قبلا پيادهنظام صدام در تجاوز به خاک ايران بودند و اکنون جزئي از پيادهنظام سرويسهاي اطلاعاتي آمريکا، اسرائيل و عربستان در پروسه براندازي و جنگ داخلي و تجزيه ايران هستند. اما سطح نفوذيهاي سرويسهاي اطلاعاتي مذکور در داخل از گروهک منافقين کمتر نيست. آيا اروپاييها با ادامه اين روند و استفاده از مکانيسم ماشه، به دنبال برهمزدن برجام و بازگشت به عقب خواهند بود يا همچنان مايل به حفظ برجام و پيشبرد گفتوگو هستند؟ روسيه و چين، بهخصوص روسيه، تا چه حد در مواضع حمايتي خود از ايران و برجام جدي خواهند بود؟ بهطورکلي چشمانداز مسئله هستهاي ايران و توافق انجامشده را چطور ميبينيد؟ اروپاييها هيچگاه دنبال برهمزدن برجام نبوده و اکنون هم نيستند. آنها هميشه خواستار گفتوگو بوده و الان هم هستند؛ اما توانمندي آنها در ايستادگي در مقابل سياستها و اقدامات آمريکا، بسيار محدود است. واقعيت اين است که همه قدرتهاي جهاني اعم از قدرتهاي بلوک غرب و شرق، به نحوي تسليم «سياست فشار حداکثري» آمريکا شدهاند؛ منتها درجه تسليم متفاوت بود. اگر اروپا، ژاپن و کانادا 90 درصد تسليم شدند، قدرتهاي بلوک شرق مانند هند، چين و روسيه در عمل 60 درصد تا 70 درصد تسليم تحريمهاي يکجانبه اقتصادي آمريکا شدند. براي مثال اروپا واردات نفت از ايران را بهطور کامل قطع کرد. چين که بزرگترين شريک تجاري ايران و قدرت اول اقتصادي بلوک شرق و قدرتمندترين کشور جهان براي ايستادگي در مقابل آمريکا است، حجم خريد نفت را به حدود صد هزار بشکه، يعني هفت برابر کمتر از دوران قبل از تحريمها، کاهش داد؛ يعني حدود 85 درصد کاهش. بنابراين تا زماني که دشمني آمريکا و ايران همين روند را طي کند، بحران هستهاي ايران را کش خواهند داد و اگر موضوع هستهاي هم حل شود، باز بحران ديگري خلق خواهند کرد. اين نگاه که اروپا و بلکه ايران، هر دو به دنبال يا لااقل اميدوار به زمانخريدن تا پايان دولت ترامپ هستند، چقدر واقعيت دارد؟ آيا هنوز هم چنين رويکردي ممکن است؟ روسيه و چين، بهخصوص روسيه، تا چه حد در مواضع حمايتي خود از ايران و برجام جدي خواهند بود؟ نهتنها اروپا، بلکه قدرتهاي بلوک شرقي و آسيايي هم دنبال خريد زمان و منتظر نتيجه انتخابات رياستجمهوري آمريکا هستند؛ اما اين رويکرد در نهايت مفيد نيست؛ زيرا مشکل اصلي اين است که آمريکا عملا قدرت بلامنازع جهاني است و يکهتازي ميکند و دشمني آمريکا و ايران هم رو به افزايش است. تفاوت مهم امروز با زماني که مسئله هستهاي ايران کليد خورد، وجود توافقي به نام برجام است. آيا ايران و ۴+۱ با استفاده از توافق قبلي ميخواهند يا ميتوانند مشکلات و اختلافات را حل کنند يا اين مسير، سراشيب فروپاشي برجام است؟ تفاوت کليدي شرايط فعلي با قبل اين است که قبلا قدرتهاي جهاني با وجود اختلافات و مواضع متفاوت، در عمل در مقابل برنامه هستهاي ايران متحد عمل ميکردند که نمونه بارز آن را در تصويب اجماعي تحريمهاي شوراي امنيت سازمان ملل ديديم. برجام توافق مشترک قدرتهاي جهاني و ايران بود که به تصويب شوراي امنيت رسيد، ايران کامل آن را اجرا کرد، آمريکا يکجانبه آن را نقض کرد، ساير قدرتهاي جهاني را نيز به خاطر برجام مورد مجازات قرار داده و اختلاف بين قدرتهاي جهاني در حد کمسابقهاي بروز کرده است. حتي اگر برجام هم سقوط کند، اين اختلاف حل نميشود. صحنه سياست داخلي ايران را در اين رابطه چطور ارزيابي ميکنيد؟ فشارها بر دولت در اين مرحله و خروج نيروهاي حامي ديپلماسي و برجام از نهادهاي قدرت در پي انتخابات امسال و احتمالا در انتخابات ۱۴۰۰، چه تأثيري بر اين روند خواهند داشت؟ آيا اروپاييها و بلکه ساير طرفهاي برجام اين مسئله را در محاسبات خود در نظر ميگيرند؟ اگر به فرض ترامپ در انتخابات امسال شکست بخورد، از زمان ورود يک دموکرات به کاخ سفيد تا پايان دولت روحاني، چند ماهي بيشتر فرصت باقي نخواهد بود؛ آيا در اين بازه زماني فرصتي براي تعامل دوباره وجود خواهد داشت؟ اگر بله، آيا از آن استفاده خواهد شد؟ به چه نحوي؟ به نظر من مسئله اصلي برجام نيست، بلکه اصل مسئله نوع رابطه آمريکا و ايران است. با اين نوع رابطه، در آمريکا چه دموکرات قدرت را در دست داشته باشد چه جمهوريخواه، در ايران چه اصولگرا پيروز انتخابات باشد، چه اصلاحطلب يا اعتدالگرا، اساس مشکل باقي خواهد بود؛ همانطور که در 40 سال بعد از انقلاب بوده است. برجام معياري به جهان داد و آن اين بود که اگر ايران و آمريکا بر سر موضوعي توافق کنند، ميتوانند روي تعهد ايران حساب کنند؛ اما روي آمريکا نه.موضوع دومي که ماجراي برجام آن را براي جهانيان کاملا واضح کرد، اين بود که نفوذ و دخالت صهيونيسم در تصميمگيريهاي سياست خاورميانهاي آمريکا نهتنها بيشتر از نهادهاي داخلي آمريکاست، بلکه از کل اعتبار همه قدرتهاي متحد آمريکا مثل اروپا، ژاپن و کانادا نيز بيشتر است.درعينحال اگر يک دموکرات در انتخابات پيروز شود، سطح فعلي دشمنيهاي آمريکا با ايران کاهش مييابد؛ اما اساس مشکلات بين دو کشور به قوت خود باقي خواهد ماند.