انتخاب/ متن پيش رو در انتخاب منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
جنيفر فيني بويلان نويسنده و استاد زبان انگليسي در کالج بارنارد در مقالهاي در نيويورک تايمز، زندگي پيش از شيوع عالم گيري کرونا و پس از کرونا را مقايسه کرده و معتقد است اين دو دروان تفاوتهايي محسوس دارند. او در اين مقاله مينويسد: با نگاهي به گذشته، يادآوري لحظاتي که در دنياي قديم (پيش از شيوع کرونا) نمايان ميشود که وارد چه دوران سختي شدهايم. وضعيت کنوني همانند شرايطي است که ارنست همينگوي ورشکستگي را توصيف ميکند و ميگويد: «به تدريج و سپس ناگهان رخ ميدهد.»
بويلان در ادامه مينويسد: «براي همين است که از خودم ميپرسم آيا ماه گذشته بود که سفري که من و همسرم به ايتاليا برنامهريزي کرده بوديم در سايه کرونا لغو شد؟ تيم تور مسافرتي من در آن زمان اعلام کرد اين لغو موقت و صرفا جهت تامين امنيت من است. آيا واقعا سه هفته پيش بود که اولين بار متوجه شدم ضدعفوني کنندههاي دست در داروخانه محلي منطقهاي که ساکنم تمام شده است؟ آيا اين يکشنبه هفته پيش بود که از طرف رئيس کالج بارنارد اين پيام را دريافت کردم که کلاسهاي هفته آينده از طريق ويدئو کنفرانس برگزار ميشود؟ آيا روز ديگري بود که ميانگين سهام صنعتي داو جونز بيش از ۲۰۰۰ امتياز سقوط کرد؟ شايد چهارشنبه شب گذشته بود که رئيس جمهور ايالات متحده در سخنراني خود از کرونا به عنوان ويروس خارجي صحبت کرد (حتي وقتي او در مورد بيماري صحبت ميکند باز هم رگههايي از نژادپرستي دارد) يا دو روز بعد، وقتي در پاسخ به سوالي مبني بر عدم دسترسي گسترده به آزمايش گفت: «من به هيچ وجه مسئوليت نميپذيرم.»
هر يک از اين وقايع در لحظاتي ثبت ميشد که بحران (هم به لحاظ عالمگيرانه و هم به لحاظ سياسي) روز به روز رو به وخامت ميرفت اما لحظهاي که هميشه در ذهن من باقي خواهد ماند، دوشنبه ۹ مارس است که سوار مترو شمالي شدم. در خيابان چمبرز درها باز و بسته شد. سپس يک مرد مأيوس سوار شد و شروع به فرياد زدن در مورد ويروس کرونا کرد.در توقف بعدي، تقريباً همه افراد داخل مترو فرار کردند. آن وقت فقط دو نفر بوديم، مرد ديوانه و من. او من را نگاه کرد. من نميدانم او وقتي به من نگاه کرد، چه چيزي را ديد. زن مسن ترسيده؟ يک چيز ديگر؟ من به ياد آوردم که در اوايل دهه ۸۰ وقتي سوار مترو ميشدم و وحشت درباره ايدز بسيار رواج داشت تنها وحشت من اين بود که دوستانم بيمار نشوند. من به ياد آوردم که رئيس جمهور وقت: رونالد ريگان تا چهار سال نتوانست حتي يک کلمه درباره ايدز صحبت کند و سالها بعد از اين که بيماري ايدز به شکل کامل شناسايي شده بود، من يک کنفرانس خبري را به ياد آوردم که خبرنگاري ابتدا از او (ريگان) درباره وضعيت ايدز سوال کرد و دبير مطبوعاتي رئيس جمهور با يک شوخي به اين موضوع پاسخ داد و خبرنگاران خنديدند. اکنون با شيوع کرونا به يکباره انگار من دوباره وارد بيست سالگي (زمان هراس از ايدز) شده ام و احساس هراس در قلبم، کاملاً آشنا است.
من هر سال در ترم بهار در کالج بارنارد تدريس ميکنم. بقيه وقت من در يک شهر کوچک در ماين زندگي ميکنم. اکنون که در نيويورک هستم، دلم براي خانواده و حيوان خانگي و دوستانم تنگ شده است اما در کل، عضويت در کالج يکي از برکات بزرگ زندگي من بوده است. به تدريج (و سپس ناگهان) برايم روشن شد که با وجود اين که هفته گذشته کيف هايم را براي استراحت بهار و سفر به شهر خودم بسته بودم، ممکن است تا پايان تعطيلات به نيويورک برنگردم (به علت شيوع کرونا).سپس به آپارتمانم نگاه کردم. من نه هفته اينجا بوده ام آيا واقعاً ممکن بود که تا ژانويه آينده برنگردم؟ آيا بازگشت دوباره به اينجا امن است؟ آن شب، من متوجه شدم که آبريزش بيني دارم و سرفه هم کردم. در شرايط عادي چنين موضوعي مهم به نظر نميرسد اما اکنون احساس تپش قلب کردم. آيا آلوده بودم؟ دماي بدن خود را گرفتم.
وقتي بچه بودم، هميشه فکر ميکردم من در سال ۲۰۲۰ ميميرم و از به يادآوري اين موضوع غافلگير شدم. نميدانم چگونه اين هذيان براي اولين بار به ذهن من رسيد، اما يادم است که حداقل در اوايل سال ۱۹۶۸، وقتي من فقط ۱۰ سال داشتم، به اين موضوع فکر ميکردم. امسال فکر کرده ام که در ستونم (در نيويورک تايمز) در مورد آن بنويسم؛ و بنويسم چگونه ميتوانيم تنها زماني مانع از تحقق برخي امور شويم که قدمهاي عمدي براي جلوگيري از آنها بر ميداريم. اگرچه دوباره سعي کردم در افکار تاريکم غرق نشوم. اما پنجشنبه شب که من در رختخوابم نشسته بودم، ناگهان به ياد فرضيه کودکي ام در مورد سال ۲۰۲۰ افتادم و فکر کردم اکنون زمان تحقق آن فرا رسيده است. صبح روز بعد بدون علامت بيماري بيدار شدم. اما هنوز درگير گرفتاريهاي ديگر هستم. احساساتي مانند ترس، پوچي و هراس در ذهنم دور ميزنند.
روز جمعه از خيابان آمستردام بالا رفتم و ديدم تصويري با رنگ اسپري در پياده رو ترسيم شده که نوشته «محافظت از قلب شما»؛ اين نوشته با تصويري از يک قلب وارونه همراه بود. بعدها متوجه شدم اين کار هنرمندي از کوئين به نام Uncutt Art است. اين طرح، نکتهاي را به من يادآوري ميکند. در واقع متوجه شدم که مراقبت از خود معنوي ما در زمان بحران چقدر مهم است. من ياد گرفتم که پروژه محافظت از قلب نام خود را از ضرب المثل ۴:۲۳ (ذکري در کتاب مقدس مسيحيان) گرفته که ميگويد: «در سختترين شرايط قلب خود را نگه داريد، زيرا سرچشمه هر کاري از قلب شما است.»
دنيايي که در آن زندگي کرده ايم ناپديد شده است (به آرامي و سپس ناگهان)؛ حتي اگر ما موفق به شکست ويروس کرونا شويم، آن دنيا برنخواهد گشت. شايد در اين شرايط جديد (شيوع کرونا) ما بهتر بفهميم که در يک لحظه از بحران ملي، به فردي احتياج داريم که بتواند مردم را گرد هم آورد. فردي که به حقايق و علم و حقيقت اعتماد دارد. فردي که ميتواند براي رنج ديگران ابراز همدردي کند. فردي که ميتواند رهبري کند. شايد، در اين شرايط جديد، ما با هم بودن در يک فضا را بهتر ميفهميم و درک ميکنيم که چقدر به يکديگر احتياج داريم. بازگشت من به ماين بسيار سخت شده است و نميدانم تا چه زماني از شهرم دور ميمانم اما ميدانم بايد دستان خود را بشوييم و از قلبهاي خود محافظت کنيم.
بازار