6
16
4.3K

بيش از 56 درصد ايرانيان تحرک لازم را ندارند
بدن انسان در طول تکاملش سبک زندگيهاي متفاوتي را تجربه کرده است. انساني که روزي به دنبال شکار بود و بخش زيادي از زمانش را به دنبال حيوانات و تعقيب يا فرار از دست آنها بود، کمکم رويهاش تغيير کرد و به زندگي کشاورزي و سکونت در يک محل روي آورد. همين انسان کمکم از زمين کشاورزياش به پشت ميز و موبايل رسيده است. همانطور که مشخص است تغيير سبک زندگي بسيار زيادي رقم خورده است که بخش قابل توجهي از آنها موجب رفاه بيشتر انسان شده است. اما برخي عادات قبلي از دوران انسان شکارجو و کشاورز به انسان کنوني رسيده است. شايد شما تعجب کنيد که چرا بسياري از افراد نسبت به غذاهاي شيرين و شيرينيها تمايل خاصي دارند. بهطور مثال ميبينيد که با خوردن يک شيريني خامهاي هنوز راضي نشدهاند و شيريني دوم يا سوم را هم ميل ميکنند. پژوهشگران اين تمايل را به گذشته انسان نسبت ميدهند. به انسان شکارجويي که اگر ميوههاي شيرين بر روي درختان را نميخورد، ساعاتي بعد حيوانات آن ميوهها را ميخوردند. از آنجا که توانايي ذخيره وجود نداشت، آنها فقط هرچقدر که ميتوانستند از ميوههاي شيرين ميخوردند. امروز نيز اين عادت با انسان باقي مانده است. اما انسانهاي امروزي فراموش کردهاند که اين عادت براي افرادي بوده است که ساعتهاي زيادي از روز را در حال راه رفتن يا دويدن و فرار کردن از دست حيوانات بودهاند. در نتيجه مصرف زياد غذا هم براي آنها توجيه داشته است. اگر کمي به جلوتر برويم و به دوران کشاورزي برسيم، نمونههاي اينچنيني پيدا ميکنيم. عادتهايي که بر اثر سبک زندگي و محيط در انسانها شکل گرفته است و امروز باقي مانده است. بهطور مثال در ايران به مصرف برنج و نان نگاه کنيد. يا براي همين منظور، مصرف ذرت در کشور مکزيک. علت اصلي مصرف اين غذاها اين بوده است که ايرانيها يا مکزيکيها در زماني که شغل اصلي مردمشان کشاورزي بوده است، بايد براي چالش سير شدنشان چارهاي پيدا ميکردند. در نتيجه به سراغ غذاهايي رفتند که بيشتر يافت ميشود و اولويت اولش سير کردن انسان است. اگر امروز هم دقت کنيد، متوجه تفاوت نانهاي روستايي با شهري ميشويد. نانهاي روستايي اغلب بسيار حجيم است. به دليل اينکه بايد يک قرص نان آن يک کشاورز را که از صبح مشغول کار بر روي زمين بوده است سير کند. اما همين انسان کشاورز با عادت مصرف برنج و نان امروز به پشت ميز رسيده است. او هنوز برنج و نان را مثل قبل مصرف ميکند، اما ديگر 10 ساعت بر روي زمين کشاورزي کار نميکند. همين انسان امروز دچار اضافه وزن شده است و خطرهاي بسياري در کمين او نشستهاند.
امروز وظيفه رسانه، سياستگذار و افراد تاثيرگذار اين است که مردم را نسبت به سبک زندگي مورد نيازشان آگاه کنند و زمينهساز تغيير زندگيشان شوند. مردم بايد بدانند که امروز سبک زندگيشان تغيير کرده است و بايد بر اساس محيط کنوني عادتهاي خود را بهروز کنند. مساله ورزش امروز بسيار ضروري به نظر ميرسد. اگر سياستگذار با قانونگذاري و سياستگذاري نتواند سهولت ورزش را فراهم کند و رسانه نيز محرک شروع اين تغيير و به وجود آمدن عادت ورزش در مردم نشود، خطرهاي زيادي در دهههاي آينده به وجود ميآيد که برخي از آنها غيرقابل جبران است.
هر چهار هزار ايراني، يک مکان ورزشي
مرکز پژوهشهاي مجلس در آذر 98 گزارشي در ارتباط با لزوم توجه به ورزش همگاني منتشر کرده است که در بسياري از اين گزارش آماري از کمتحرکي ايرانيها ديده ميشود. در خلاصه ابتدايي اين گزارش آمده است که چالش اصلي در ورزش همگاني فقر و فقدان قوانين مدون است. از چند زاويه ميتوانيم به بحث فقر در ورزش نگاه کنيم. يک بحث آن است که فرد کمدرآمد ميداند و آگاه است که بايد ورزش کند، اما هزينه ورزش در کشور زياد است. هزينه يک سال فوتبال براي يک سانس فوتبال حدود 130 هزار تومان است. يا استخر حدود 20 تا 50 هزار تومان حداقل بسته به فضاي مجموعه ورزشي هزينه دربر دارد. همين حساب سرانگشتي نشان ميدهد ورزشهايي که جذابيت و امکانات نياز دارد هزينه زيادي نياز دارد. زاويه بعدي که بايد نسبت به يک فرد کمدرآمد براي ورزش به آن نگاه کنيم آن است که حداقلهاي مورد نياز براي ورزش نياز به هزينه ندارد. يعني هر فرد با 20 دقيقه قدم زدن تند و 10 دقيقه ورزش کششي، حداقلي از يک تحرک کافي را براي يک وعده ورزشي انجام داده است که نياز به امکانات و هزينه نداشته است. اما چالشي که در اين حالت باعث ميشود فرد کمدرآمد به سمت ورزش سوق پيدا نکند، دغدغه ذهنياش نسبت به مشکلات اقتصادياش است. تاکنون در چند مطلب بهطور خاص نسبت به اين موضوع صحبت کردهايم. در اينجا فقط اشاره ميکنيم، سياستگذار بايد در نظر داشته باشد که مشکلات اقتصادي ذهن را به اصطلاح عاميانه درگير ميکند. اگر سياستگذار ميخواهد افراد به سمت ورزش حرکت کنند، در عين توجه به کاهش هزينههاي ورزشي و بهبود قوانين بايد شرايط اقتصادي را به سمتي ببرد که فراغت ذهني براي افراد بهوجود بيايد که در نتيجه اين فراغت ذهني آنها به سمت ورزش نيز حرکت کنند.
آمار ديگري که در گزارش مرکز پژوهشهاي مجلس نقل شده است، اين است که بيش از 64 درصد مردم ايران ورزش نميکنند. يعني بيش از 53 ميليون ايراني ورزش نميکنند. اين عدد نشان ميدهد که احتمالاً بسياري از ارگانها و سازمانها سياستهاي اشتباهي را در اين زمينه در سالهاي گذشته داشتهاند که امروز به اين آمار بسيار دردناک و خطرناک رسيدهايم. از آموزش و پرورش که ميتواند عادت ورزش را در بچهها نهادينه کند بگيريد تا صدا و سيما که ميتواند فرهنگسازي انجام دهد. موضوعي که شايد بتوان ريشهاي به سراغ آن رفت، اين است که سياستگذار قبل از سياستگذارياش بايد باور کند که ورزش و تحرک براي جامعه ضروري است و با اين مدل ذهني سياستگذاري کند. به دليل آنکه بسياري از ارگانها ميتوانند آمار دهند که در جهت افزايش شوق عمومي نسبت به ورزش قدم برداشتهاند، اما آمار 64درصدي مردمي که ورزش نميکنند نشان ميدهد اقدامهاي اين ارگانها شکست خورده است. بهطور مثال، صدا و سيما ميتواند بگويد که به اندازهاي که قانون تصويب کرده است برنامههاي ورزشي ميسازد. اما باز هم آمار 64 درصد نشان ميدهد که اين برنامهها خطايي دارند. خطا آنجاست که فرد اوليه تصويبکننده اين تصميمها احتمال دارد خودش مدل ذهني صحيحي نسبت به سبک زندگي انسان امروزي نداشته باشد.
آمار بعدي نشان ميدهد که براي هر چهار هزار نفر ايراني بهطور ميانگين يک مکان ورزشي وجود دارد. نکتهاي که در اين مورد وجود دارد اين است که اگر قصد افزايش فعاليت ورزشي در مردم را داريم بايد دسترسي مردم به مکانهاي ورزشي را افزايش دهيم. همين آمار را بياييد براي فستفود و سيگار مقايسه کنيد. به نظر شما به ازاي هر چند ايراني يک فستفود يا مرکز فروش سيگار وجود دارد؟
آمار بعدي خطر افزايش تعداد افرادي که تحرک لازم روزانه ندارند چنين است. در 15 سال اخير، استفاده از دوچرخه به عنوان يک وسيله نقليه 11 درصد بين مردم کاهش يافته است در حالي که استفاده از اتومبيل شخصي 30 درصد افزايش پيدا کرده است. بخشي از دليل آن را ميتوان به نبود بستر استفاده از دوچرخه در کشور مرتبط دانست. شما اگر امروز با دوچرخه از خانه خود خارج شويد، مسيرهاي کمي را مخصوص دوچرخه پيدا ميکنيد. يا قوانين راهنمايي و رانندگي نسبت به استفاده دوچرخه موارد مشخصي را در جامعه اطلاعرساني نکرده است.
آمار بعدي نشان ميدهد گروههاي نوجوان و جوان کمترين ميزان مشارکت در برنامههاي ورزشي را دارند. سبک زندگي تغييريافته هر نسل بيشترين نمود خود را در جوانان و نوجوانان آن نسل نشان ميدهد. اينجا هم بايد بر همان نکته ابتدايي مجدداً تاکيد کنيم. اين نسل جوان زندگياش در جامعه و قوانيني که با آن زندگي ميکند با نيازهايش در جامعه دچار اختلاف شده است. سياستگذار و رسانه بايد همزمان با تغيير سبک زندگي مردم قوانين و فرهنگ را بهروزرساني کنند.
استانهاي سيستان و بلوچستان و خوزستان با ميانگين 15 دقيقه و 13 دقيقه حضور در فعاليتهاي ورزشي پايينترين جايگاه را دارند و از طرف ديگر گيلان و خراسان رضوي با ميانگين 35 دقيقه و 32 دقيقه بيشترين ميزان حضور در فعاليتهاي ورزشي را به خود اختصاص دادهاند. در بسياري از تحليلهاي اقتصادي که قبلاً داشتهايم به عواقب مشهود و نامشهود وضعيت اقتصادي اشاره کردهايم. اين آمار يکي از عواقب نامشهود را به خوبي نشان ميدهد. وضعيت اقتصادي نابسامان و بيتوجهي در استانهاي سيستان و بلوچستان و خوزستان نسبت به استانهاي ديگر بر ميزان فعاليتهاي ورزشي انسانهاي اين محيط تاثير گذاشته است. به خاطر آوريد اولين آماري را که از اين گزارش ارائه داديم و خود گزارش متغيرهاي اصلي ورزش همگاني را فقر و قوانين مدون اعلام کرده بود.
مورد ديگري که در اين گزارش اشاره شده است بحث ميزان حداقل فعاليت مورد نياز ورزشي براي افراد در هر کشور است. بهطور مثال در اين گزارش آمار مربوط به انگلستان و آلمان نشان داده شده است. در انگلستان سه جلسه در هفته به ميزان 30 دقيقه فعاليت ورزشي مورد نياز اعلام شده است و در آلمان يکبار در هفته به ميزان 30 دقيقه اعلام شده است. دلايل تفاوت اين اعداد ميتواند موارد مختلفي باشد. اما مشخص است که هر جغرافيا و هر کشور با توجه به مردم و فرهنگ و حتي چشماندازش به ميزان ورزش متفاوتي نياز دارد. کشور ما هم بايد عددي را براي حداقل ورزش روزانه افراد بهطور رسمي اعلام و تلاش کند که مردم به آن حداقل دست پيدا کنند.
در اين گزارش نموداري آمده است که قابل تامل است. نموداري مربوط به درصد مشارکت شهروندان کشورهاي مختلف در ورزش همگاني. به اين نمودار نگاه کنيد. همانطور که ميبينيم درصد خوبي در اين نمودار نسبت به کشورهاي ديگر نداريم.
تلنگر به سياستگذار
تقريباً به صورت هميشگي در پايان مطلبهاي تحليلي اشاره کردهام که سياستگذار قوانينش را انساني تعيين کند. براي اين منظور مشاورهايي مورد نياز است که انسان را با ويژگيهاي واقعي انسانياش بشناسند. انسان واقعي امروز در ايران دچار کمتحرکي شده است. سياستگذار با ذهنيت و تفکر گذشته نتوانسته اين چالش را حل کند. امروز همچنان که بايد بپذيريم اين چالش وجود دارد، بايد به کمک متخصصان و مشاوران نسبت به رفع اين چالش اقدام کنيم تا در آينده چالشها تبديل به بحران نشوند.