نماد آخرین خبر

آیا طبقه متوسط می‌تواند قدرت خود را بازیابد؟

منبع
ايران
بروزرسانی
آیا طبقه متوسط می‌تواند قدرت خود را بازیابد؟
ايران/ متن پيش رو در سالنامه ايران منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست تقويت و احياي اقشار مياني بدون تحليل موقعيت ساير گروه‌ها نيز رخ نمي‌دهد زيرا بهبود وضع اقتصادي و موقعيت طبقات متوسط به موقعيت ساير گروه‌ها به ويژه طبقات مسلط و ميزان توزيع ثروت در ميان آنها بر اقشار مياني نيز مؤثر است. علي اصغر سعيدي/ براي پاسخ به اين سؤال که آيا طبقه متوسط مي‌تواند قدرت خود را بازيابي کند، ابتدا بايد به تعريف طبقه متوسط و آنچه در دو دهه اخير بر او گذشته پرداخت. طبقه متوسط در طول دو دهه بعد از انقلاب اسلامي ظهور کرد اما در دو دهه اخير دستخوش تحولات و تغييرات اقتصادي و اجتماعي بوده است. تعريفي که معمولاً رسانه‌ها از طبقه متوسط مي‌دهند با تعاريف جامعه شناختي هم متفاوت است. بيشتر مقامات و اقتصاددانان منظورشان از تغيير وضع طبقه متوسط، وضع اقتصادي‌شان است و آنها را بر اساس دهک‌هاي اقتصادي از هم متمايز مي‌کنند، در حالي که ممکن است وضع اقتصادي طبقه متوسط نزول پيدا کرده باشد اما از هويت طبقاتي‌اش چيزي کاسته نشده باشد، چون سرمايه اقتصادي تنها يک بعد هويت بخش طبقه و گروه اجتماعي است. اما بايد توجه کرد که منابع و سرمايه‌هايي که اين طبقه را «طبقه» مي‌کند و گروه‌هاي مختلف آن و رابطه آنها با هم و نسبت رابطه اقشار مختلف اين طبقه با ساير اقشار، مانند افراد و گروه‌هاي طبقه مسلط و اقشار پايين يا محروم چگونه در اثر تحولات تغيير کرده و چگونه مي‌تواند احيا شود؟
برنامه‌هاي اجتماعي و اقتصادي در نظام سياسي گذشته يکي از مهم‌ترين علل رشد طبقه متوسط شهري در ايران بوده است. اقشار مختلف اين طبقه، در مقايسه با ساير طبقات اجتماعي از جمله کارگران و دهقانان، که معمولاً موتور انقلابات قرن بيستم بوده‌اند، نقش کليدي در انقلاب ٥٧ داشتند. به عبارت ديگر، نظام سياسي دوران پهلوي طبقه‌اي را به وجود آورد که خودش را از بين برد. بنابراين وقتي از طبقه متوسط صحبت مي‌شود ريشه‌هاي تاريخي آن را نبايد فراموش کرد. اما بعد از انقلاب موقعيت اقتصادي اقشار و گروه‌هاي مياني جامعه بشدت در نوسان بوده است. در دوره جنگ تحميلي به سبب مشکلات اقتصادي نسبت به دوره قبل از آن موقعيت اين طبقه افت شديدي کرد. اما در دوره سازندگي و اصلاحات تا اندازه‌اي موقعيت گذشته خود را به‌دست آورد و توانست خود را احيا کند. در حالي که از آن زمان به بعد، اگرچه با تحولات اجتماعي و سياسي چشمگيري روبه‌رو بوده است اما به‌لحاظ اقتصادي سير نزولي را طي کرده است. اگرچه موقعيت اقتصادي اش دست به‌دست شده (منظور جابه‌جايي‌هايي که در ميان اقشار مختلف اين طبقه رخ مي‌دهد) اما منابع ديگري براي حفظ موقعيت گروهي کسب کرده است. اين منابع و سرمايه‌هاست که طبقه متوسط را حفظ مي‌کند و رابطه‌اش را با اقشار مختلف درون طبقه تنظيم مي‌کند.
دگرگوني‌ها در چهار دهه اخير طبقه متوسط جديد و سنتي در ايران در چهار دهه اخير دستخوش دگرگوني عمده‌اي شده است و توصيف ويژگي‌هاي آن مستلزم تحقيقات جامعه شناختي و اطلاعات پايه‌اي وسيعي است. آنچه معمولاً از افراد و گروه‌هاي مختلف طبقه متوسط نوشته مي‌شود حاصل تحقيقات موردي و استنباطي است که محققان از مشاهدات خود از جامعه در حال‌گذار ايران مي‌کنند. براساس داده‌هاي اين تحقيقات موردي مي‌توان گفت که از يک سو، شيوه زندگي، هنجارها و ارزش‌هاي اقشار مختلف اين طبقه تفاوت‌هاي زيادي با يکديگر و از سوي ديگر، با گروه‌ها و اقشار ديگر، دارد. اين تفاوت شيوه زندگي مسلماً هم در دوران رکود اقتصادي و هم در دوران رونق تأثيرات متفاوتي بر تقويت و احياي اين اقشار خواهد گذاشت. بعد از انقلاب، اقشار متوسط سنتي قديمي شامل روحانيان، بازاريان، تجار و پيشه وران و کسبه بوده‌اند که جايگاه‌هاي متفاوت اقتصادي داشتند. برخي از اين اقشار جايگاه و پايگاه سياسي مختلفي را به‌دست آوردند و موقعيت اقتصادي‌شان - بدون در نظر گرفتن تحولات و نوسانات اقتصادي - بهبود چشمگيري کرده است. با حذف اقشار مسلط دوران پهلوي گروه‌هاي ديگري از اقشار سنتي مانند بازاريان بزرگ و تجار عمده جايگزين آنها شدند، اما آنها در طبقه مسلط با وجود پايگاه اقتصادي و سابقه سياسي‌شان پايدار نبوده‌اند و بسته به قدرتي که در رويارويي با گروه‌هاي ديگري از اقشار متوسط داشته‌اند به لايه‌هاي پايين‌تر طبقه مسلط سقوط کرده‌اند. به عبارت ديگر، برخي از اين اقشار، اگرچه پايگاه سياسي‌شان را از دست داده‌اند اما به سبب پايگاه اقتصادي مستحکمي که دارند همچنان در ميان اقشار طبقه مسلط طبقه‌بندي مي‌شوند. به‌علاوه، مي‌توان گفت که يکي از ويژگي‌هاي اقشار مختلف در طبقه مسلط بعد از انقلاب اين است که چون فعاليت‌هاي مستقل در بين نخبگان سياسي، نسبت به وضعيت قبل از انقلاب ميسر‌تر بوده است، فرصت‌هايي بيشتري براي هم پيشرفت آنها و هم گرفتن پايگاه و قدرت سياسي فراهم مي‌کند و هم دستاوردهاي مادي به همراه داشته است. همچنين، امکان فعاليت مستقل، جابه‌جايي‌هاي متعددي را در لايه‌هاي مختلف طبقه مسلط ايجاد کرده است. با فعاليت‌هاي رسمي و غيررسمي متعددي که نخبگان سياسي، با موقعيت اقتصادي مختلف، انجام داده‌اند و کماکان انجام مي‌دهند، توانسته‌اند جايگاه‌هاي بهتري را در لايه‌هاي طبقه مسلط حفظ يا به‌دست آورند. به‌طور مثال، برخي از گروه‌هاي متوسط مذهبي‌تر، در سال‌هاي اخير موقعيت بهتري در طبقه مسلط به‌دست آوردند. برخي از نيروهاي نظامي نيز به لايه‌هاي بهتري در قشرهاي مسلط دست پيدا کرده‌اند. برخي اقشار مياني نيز توانسته‌اند در سال‌هاي اخير با فعاليت‌هاي غير رسمي و استفاده از سرمايه اجتماعي خود و شبکه روابط اجتماعي و اعتماد بين گروهي، اطلاعات زيادي را بين خود توزيع کرده و سرمايه اقتصادي زيادي را بين خود به گردش درآورند. بخشي از اين اقشار در بين گروه‌هاي مختلف طبقه مسلط نيز وجود دارند. در مقابل، در دوره‌هاي مختلف، بعد از انقلاب، گروه‌هاي بسيار کوچکي نيز از طبقه مسلط بيرون رانده شده‌اند و موقعيت اقتصادي‌شان متزلزل شده است. تقويت اين اقشار در لايه‌هاي طبقه مسلط، با بهبود وضع اقتصادي به سادگي امکان پذير نخواهد بود. به روشني مي‌توان گفت که اينها از تحولاتي که در گرفتن جايگاه بهتري در طبقه مسلط در جريان است تقويت يا تضعيف مي‌شوند تا از تغييرات اقتصادي. چرا که هنوز آنقدر داراي سرمايه اجتماعي مکفي هستند که بتوانند منابع از دست رفته اقتصادي خود را ترميم کنند، اگرچه در مورد پس گرفتن موقعيت سياسي‌شان ترديدهايي وجود دارد.
وضعيت دهک‌هاي درآمدي براي انجام تحليل عام تري از موقعيت اقشار مختلف طبقه متوسط مي‌توان از مفاهيم ديگري نيز سود جست. اقتصاددانان براي توصيف تفاوت هزينه و درآمد خانوارها از مفهوم دهک يا صدک درآمدي استفاده مي‌کنند تا وضعيت معيشتي و مرز‌بندي گروه‌هاي مختلف را با يکديگر نشان دهند، در حالي که جامعه شناسان براي توصيف نابرابري‌هاي ميان افراد و گروه‌هاي اجتماعي از مفهوم قشربندي اجتماعي استفاده مي‌کنند. تفاوت بين اقشار مختلف مي‌تواند بر حسب نابرابري در دارايي يا مالکيت، يا منابع مختلف ديگر اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي باشد، يا نابرابري مي‌تواند بر پايه ويژگي‌هاي ديگري مانند جنسيت، خرده فرهنگ، سن، اعتقادات ديني باشد. به‌طور مثال، برحسب ميزان اعتقادات يا ميزان تمايل به ارزش‌ها و هنجارهاي مدرن مي‌توان اقشار متوسط سنتي و مدرن را از هم متمايز کرد. نوع ديگر تمايز بين اقشار دسترسي آن به انواع سرمايه از جمله سرمايه فرهنگي، با ابعاد مختلفش، است. سرمايه ديگري که مي‌تواند در دنياي معاصر نابرابري اجتماعي ايجاد نمايد سرمايه ديجيتالي است که از جمله منابعي است که با رونق اقتصادي و رفع محدوديت از آن، نه تنها نابرابري اقتصادي را کاهش خواهد داد - بويژه در مقايسه‌اي منطقه‌اي و بين‌المللي- بلکه بويژه به تقويت اقشار مختلف طبقه متوسط خواهد انجاميد، زيرا اين گروه‌ها با سرمايه فرهنگي که در اختيار دارند از سرمايه ديجيتالي براي بهبود موقعيت اجتماعي‌شان بهتر استفاده خواهند کرد. اما مشکل اصلي اقشار متوسط مدرن از جمله تحصيلکردگان دانشگاهي که ابعاد مختلف سرمايه فرهنگي‌شان بالا است امکان تبديل اين سرمايه‌ها، اعم از فرهنگي و ديجيتالي، به سرمايه اقتصادي است. اين مشکلي است که نه تنها آنها را به دولت وابسته کرده است و با نوسانات درآمد دولت به آنها آسيب مي‌رساند بلکه باعث يأس اين اقشار مياني جامعه شده است. درست است که گروه‌هاي مختلف جوانان فارغ‌التحصيل نظام آموزش عالي با دسترسي به سرمايه فرهنگي نخستين گام‌ها را در بالا رفتن از نردبان طبقاتي و لايه‌هاي مختلف قشرهاي اجتماعي برداشته‌اند تا فاصله خود را با گروه‌ها و اقشار بالاتر در طبقه متوسط کم کنند و دسترسي آنها به اين نوع سرمايه نشان مي‌دهد که نابرابري در ميان اين گروه‌ها ساخت يافته نبوده است و انقلاب اسلامي اين ساخت را دگرگون کرده است، اما موقعيت اقتصادي مطلوبي براي حفظ جايگاه طبقاتي‌شان ندارند. اما با وجود اين موقعيت متزلزل اقتصادي تعلقات فرهنگي خود را که به آنها هويت مي‌دهد حفظ کرده‌اند. هر چند که اين گروه‌ها ناتوان از تبديل سرمايه فرهنگي به اقتصادي هستند و در حفظ اين سرمايه فرهنگي که تا حدي به موقعيت اقتصادي نيز برمي‌گردد با مشکل روبه‌رو هستند. به‌طور مثال، روشنفکران، نويسندگان، روزنامه نگاران، هنرمندان، دانشگاهيان و به‌طور کلي ارباب قلم در ميان لايه‌هاي برخوردارتر از منابع سرمايه فرهنگي قرار داشته‌اند. تعلقات طبقاتي اين گروه‌ها به ارزش‌هاي جهان مدرن است و ممکن است به سبب اين تعلقات نتوانسته باشند در اقشار مختلف طبقه مسلط جاي گيرند. به علاوه اين گروه‌ها براحتي نمي‌توانند اين سرمايه فرهنگي را به سرمايه اقتصادي تبديل کنند. در نتيجه آنچه ممکن است با پيشرفت اقتصادي رخ دهد تقويت اساسي در وضع آنها نخواهد داشت. به علاوه، نظر به ساختار رانتي اقتصاد ايران و تحريم‌هاي اقتصادي، نمي‌توان تصور کرد که اين گروه‌ها از بهبود اوضاع اقتصادي و درآمدي دولت بيشترين بهره را ببرند چون به پايگاه‌هاي سياسي چنداني دسترسي ندارند، يا اينکه مي‌توان گفت به سبب فقدان سرمايه اجتماعي لازم يا شبکه روابط اجتماعي، اطلاعات لازم براي تغيير موقعيت خود را که لازمه شرکت در اقشار مختلف طبقه مسلط است را نيز ندارند و اين نوع نياز را از طريق مشارکت‌هاي سياسي جبران مي‌کنند.
تحرک اجتماعي بالا نکته مهم ديگري که ممکن است موقعيت اقشار مختلف ميانه را دائماً دستخوش دگرگوني سازد و امکان احياي موقعيت طبقاتي را بعيد سازد پديده تحرک اجتماعي بالا است. هر‌چه اين تحرک سريع‌تر باشد گروه‌هاي بيشتري را از پايين به بالا مي‌آورد و موقعيت گروه‌هاي ديگر را تغيير مي‌دهد. به‌عبارت ديگر، تحرک اجتماعي سريع، گروهي را از پايين به بالا و گروهي را از بالا به پايين مي‌آورد. اگرچه در جامعه ما، بعد از انقلاب از شکل تقريباً افراطي نابرابري فاصله زيادي گرفته شده است اما ما تقريباً درگير شکل افراطي و مستمر جابه‌جايي و تحرک اجتماعي شده‌ايم. در نتيجه، جابه‌جايي در پايگاه سياسي، دستيابي به ثروت و ساير انواع سرمايه با سرعت بيشتري از آنچه لازمه کاهش نابرابري است، در جريان بوده است و اين گروه‌هاي مختلف اجتماعي را تحت تأثير قرار داده است. حتي گروه‌هاي فقير و نيازمند جامعه را. برخي طبقات متوسط را شامل گروه ‌بندي‌هاي بزرگ از کساني مي‌دانند که در منابع و امکانات اقتصادي مشترکي سهيم اند. به نظر نمي‌رسد استفاده از اين تعريف بتواند کمکي به پاسخ سؤال اين مقاله نمايد. به‌عبارت ديگر، اقشار مختلفي از طبقه متوسط در جامعه ما از امکانات اقتصاد رانتي استفاده مي‌کنند اگرچه سهم گروه‌هاي مسلط از اين درآمدها بسيار بيشتر است. در نتيجه مي‌توان گفت که در اثر رکود اقتصادي وقتي هزينه‌هاي دولتي کاهش يابد بسياري از اقشار مسلط صدمه مي‌خورند. البته سهم‌گيري بيشتر برخي گروه‌ها بستگي به ميزان سرمايه اجتماعي‌شان دارد که از آن طريق به منابع رانتي بهتر دسترسي پيدا مي‌کنند. به علاوه، درآمدهايي که اين گونه به‌دست مي‌آيد در جامعه ما تأثير زيادي بر نوع سبک زندگي اين طبقه - که روز به روز متنوع‌تر و متکثر‌تر مي‌شود- مي‌گذارد. همين طور، وقتي اين درآمدها کاهش مي‌يابد نيز مسلماً روي سبک زندگي‌شان مؤثر است. سبک زندگي اقشار طبقه متوسط هويت زا مي‌باشد لذا تغييرات بيروني بر اين سبک زندگي بحران هويت را نيز ايجاد مي‌کند. به‌طور مثال، اگر جوانان و زنان جوان نتوانند اقلام مصرفي هويت بخش خود را به‌دست آورند احساس فقر هويتي خواهند کرد. منظور اين است که گروه‌هاي زيادي از طبقه متوسط هويت اجتماعي‌شان را از سبک‌هاي زندگي‌شان مي‌گيرند بنابراين هنگام وجود مشکلات اقتصادي بيش از ديگران متحمل خسارت و زجر در زندگي مي‌شوند. بنابراين، طبقات مياني، چه به‌دليل ناتواني از انجام سبک‌هاي زندگي هويت بخش و چه به‌دليل ناتواني در تبديل سرمايه فرهنگي به سرمايه اقتصادي، در فشار بيشتري قرار دارند. به طور مثال، اينکه برخي به بازار راکد کتاب و تيراژ مجلات اشاره کرده و با توصيه و کمپين مردم را به خريدن کتاب ترغيب مي‌کنند توجهي به اين مسأله ندارند که نخريدن کتاب براي افرادي که سرمايه فرهنگي بالايي دارند خود به تنهايي زجر آور است و يکي از دلايل رکود بازار کتاب وضع بد اقتصادي گروه‌هاي متوسط مدرن جامعه است. منزلت اجتماعي نيز به تعبير ماکس وبر، جامعه شناس معروف آلماني - به معناي تفاوت در ميزان احترام و‌ شأن اجتماعي که ديگران به افراد و گروه‌ها نسبت مي‌دهند - مي‌تواند به شناخت اقشار مياني کمک کند. به اين اعتبار، مي‌توان با احتياط گفت که هنوز در ميان افراد و گروه‌هاي مختلف طبقه متوسط اين منزلت وجود دارد و به‌نظر نمي‌رسد که تغييرات در وضع اقتصادي آن را چندان افزايش و رکود سال‌هاي اخير چندان کاهش داده باشد. برعکس، در جامعه ما در بسياري موارد بهبود ناگهاني و بيش از حد وضع اقتصادي افراد و گروه‌هاي پر منزلت به سبب سرمايه اجتماعي و فرهنگي موقعيت آنها را در ديد ساير طبقات کاهش مي‌دهد. به‌علاوه، در مواردي حفظ اين‌ شأن و اعتبار است که رغبتي به کسب پايگاه‌هاي سياسي و درگيري در روابط سياسي ندارند. اما اگر بپذيريم که منزلت از طريق سبک‌هاي زندگي نمود پيدا مي‌کند داشتن نشانه‌ها و نمادهاي منزلتي با بهبود وضع اقتصادي ممکن مي‌گردد. شغل، خانه، مسکن، پوشاک، رفتن به رستوران يا سفر‌هاي خارج همگي به شکل‌گيري و قوام پايگاه اجتماعي بسياري از اقشار مياني کمک مي‌کند و جايگاه فرد را از ديد ديگران ارتقا مي‌دهد. بنابراين گروه‌هاي مختلفي هستند که وضع‌شان از اين طريق با بهبود اقتصادي بهتر مي‌شود. تقويت و احياي اقشار مياني بدون تحليل موقعيت ساير گروه‌ها نيز رخ نمي‌دهد زيرا بهبود وضع اقتصادي و موقعيت طبقات متوسط به موقعيت ساير گروه‌ها به ويژه طبقات مسلط و ميزان توزيع ثروت در ميان آنها بر اقشار مياني نيز مؤثر است.
نظم جديد اجتماعي مسلم است بعد از انقلاب نظم جديد اجتماعي جايگزين نظام گذشته شد. در وهله اول به نظر مي‌رسيد اين جايگزيني به سرعت تثبيت شود، اما دگرگوني عمده در اندازه و حدود قشرهاي اجتماعي، حداقل در سه مقطع، سال‌هاي اول انقلاب، سال‌هاي بعد از جنگ و سال‌هاي بعد از اصلاحات ادامه داشته است، به نحوي که تحرک فردي قابل توجهي رخ داده است و گروه‌ها و افراد زيادي از طريق شبکه‌هاي اجتماعي و گروهي، ‌شأن و مقام اقتصادي و اجتماعي بالاتر و فرصت‌هاي بيشتري پيدا کرده و به سرعت پيشرفت کرده‌اند. به جاي صنعتگران بزرگ، مديران دولتي در صنايع مستقر شدند؛ با گسترش سريع دستگاه اداري، لشکري و کشوري، گروه‌هاي مختلف طبقات از جمله افرادي از طبقات محروم گذشته، از طريق نظام آموزش، طبقه متوسط جامعه را گسترده‌تر کردند. در اين ميان، فرصت‌هاي اقتصادي اندکي نيز نصيب بخش خصوصي شد اما عمده فرصت‌ها را تجار حامي مالي انقلاب کسب کردند. تکنوکرات‌هاي انقلابي، بر بخش خدمات مدرن از جمله بانک، بازار‌هاي مالي و بيمه تسلط يافتند و بخشي نيز در ساختمان و صنعت شروع به فعاليت کردند. با وجود اين بخش اعظم اقتصاد در سازمان‌هاي دولتي و موازي دولتي باقي ماند. نابرابري که بين اقشار مياني طبقه متوسط و اقشار بالايي آن وجود دارد خود را به‌صورت تقابل تنفر جامعه از سرمايه نشان مي‌دهد به ويژه هنگامي که بخشي از اين سرمايه‌ها در جامعه خود را با مصرف تظاهري به نمايش مي‌گذارند. برخي از اين نمايش ثروت‌ها، به سبب نابرابري اقشار مياني و بالايي چنان است که تنها عده‌اي خاص مي‌توانند در تجربه مصرف آن مشارکت کنند و نمي‌توان آن را به مثابه يک سبک زندگي عمومي محسوب کرد، در حالي که بسياري نمايش‌هاي ثروتي که به‌صورت کالاهاي لوکس انجام مي‌شود را اقشار مياني جامعه مي‌توانند تقليد و مصرف کنند. بنابراين اقشار مياني با سرمايه فرهنگي حتي نمي‌توانند تجربه مصرف اقشار بالايي جامعه را داشته باشند و آن را به مثابه سبک زندگي جديد تجربه کنند. با بهبود وضع اقتصادي اين شکاف در بين سبک زندگي اقشار مختلف همچنان باقي خواهد ماند.
نابرابري‌هاي اجتماعي اما تحليل تغييرات در وضع اقشار مختلف طبقه متوسط را نمي‌توان بدون تحليلي از نابرابري اجتماعي در نظر داشت. ويليام بيوريج که پدر «دولت رفاه» شناخته شده است از چند شيطان به‌عنوان دشمنان جامعه ياد مي‌کرد: گرسنگي، بي‌سوادي، بي‌خانماني، بيماري و بي‌آيندگي. اما شيطان بزرگ، نابرابري است که همه اينها را به وجود مي‌آورد. به جرأت مي‌توان گفت که نابرابري از زماني در جامعه ما مطرح شده است که درک مردم از نابرابري تغيير کرد. در هر جامعه‌اي وقتي مردم از جايگاه و منزلت خود راضي نباشند و خواستار تغيير وضع خود باشند اقشار مختلف جامعه در برابر خود چشم‌اندازي از يک قشر‌بندي باز اجتماعي را قرار مي‌دهند. يعني اينکه مي‌خواهند وضع خود را به شکل مطلوبشان تغيير دهند. در دنياي جديد و با تحولي که در ارتباطات ايجاد شده اقشار طبقه متوسط روز به روزخود را با ديگران - چه ديگر طبقات جامعه، چه ديگر جوامع - مقايسه مي‌کنند و اگر وضع بدتري داشته باشند احساس نابرابري بيشتري مي‌کنند در حالي که اگر وضع بهتري داشته باشند از وضع خود خرسند نمي‌شوند. اين پديده اجتماعي را برخي خصوصيت ايراني‌ها نيز مي‌دانند: چشم‌انداز پيشرفت و ترقي. چه اين خصوصيت را خاص ايراني‌ها بدانيم چه ندانيم، حاصل چنين ويژگي احساس نابرابري مستمر است. در اين صورت هيچکس وضع اجتماعي و اقتصادي موجود خودش را برنمي‌تابد و خواستار وضع اجتماعي و اقتصادي بهتري است. همه خواستار بالا رفتن از نردبان قشر‌بندي اجتماعي هستند. اين شروع احساس نابرابري در جامعه ايران است. نظام‌هاي اجتماعي گذشته که عمدتاً در آنها رابطه ارباب و رعيتي حاکم بود همواره به علت اينکه درک مردم، يا رعيت‌ها، از نابرابري بر اساس يک قشر‌بندي بسته اجتماعي بود احساس نابرابري کمتري وجود نداشت اما از آن روزي که مفاهيمي چون قسط و برابري مطرح شد اين احساس بروز کرد. به عبارت ديگر، اين احساس وقتي ظاهر مي‌شود که افراد جامعه ميل به رفاه و پيشرفت دارند و حاضرند راه‌هاي مختلفي را براي رسيدن به آن طي کنند، حتي رانت طلبي. اما در زمان رکود اقتصادي همه نمي‌توانند از اين نردبان درآمدي ترقي استفاده کنند و براي بسياري اين نردبان شکسته است، در حالي که براي برخي ديگر نردبان هنوز پله‌هاي کوتاه تري دارد، اما هر کسي حق ندارد از پله‌هاي آن بالا رود و تنها گروه خاصي حق استفاده از آن را دارند. به عبارت ديگر، فرصت‌ها براي اين جامعه در چشم همه اقشار طبقه متوسط برابر نيست لذا عده‌اي هنوز مي‌توانند با استفاده از سياست‌هاي رانت پرورانه از نردبان اجتماعي سريع بالا ‌روند. اما عده‌اي موفق نمي‌شوند. به‌عبارت ديگر، بخش وسيعي از اقشار طبقات متوسط با وجود سرمايه‌گذاري شخصي و دولتي که به افزايش سرمايه فرهنگي‌شان صورت گرفته - به هدف تحرک اجتماعي و بهبود موقعيت اجتماعي و رفاه بيشتر بوده - نتوانسته‌اند اين سرمايه فرهنگي را به سرمايه اقتصادي تبديل کنند و در نيمه‌هاي نردبان اجتماعي مانده‌اند. البته بخشي از اين ناکامي به کيفيت سرمايه فرهنگي بر مي‌گردد که کسب کرده‌اند. معمولاً اين نوع سرمايه با وجود مدرک‌گرايي کيفيت نازلي دارد اما بخش اعظمي از اين ناکامي به سياستگذاري‌هاي نظام بر مي‌گردد که سياست شايسته سالاري و برابري فرصت‌ها را مورد توجه جدي قرار نمي‌دهد. احياي طبقه متوسط براي برخي اقشار اين گروه در شرايط اقتصادي موجود ممکن است اما مسلماً همه اين اقشار نمي‌توانند تا بهبود شرايط خود را احيا کنند. اين شرايط به وضع منابع سرمايه‌اي‌شان باز مي‌گردد. آن اقشاري که از سرمايه فرهنگي مناسبي برخوردار باشند مي‌توانند جايگاه اقتصادي خود را نيز تغيير دهند و احيا کنند اما اين امر براي تمامي آنان ممکن نيست. از سوي ديگر، دادن آزادي‌هاي بيشتر اجتماعي و فرهنگي به تقويت هويت گروهي آنها مي‌انجامد اما اگر با اين آزادي‌ها مخالفت شود تداوم فقر مضاعف اين گروه و محدوديت‌ها آنها را با بحران هويت روبه‌رو مي‌کند.
#باهم_شکستش_مي‌دهيم ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره