نماد آخرین خبر

سرمقاله فرهیختگان/ تحول‌خواهی آری، انسدادطلبی خیر

منبع
فرهيختگان
بروزرسانی
سرمقاله فرهیختگان/ تحول‌خواهی آری، انسدادطلبی خیر
فرهيختگان/ « تحول‌خواهي آري، انسدادطلبي خير » عنوان يادداشت روزنامه فرهيختگان به قلم محمد زعيم‌زاده است که مي‌توانيد آن را در ادامه بخوانيد: در ميان سخنراني‌هاي ثابت رهبر معظم انقلاب، دو سخنراني يکم فروردين و چهاردهم خرداد هر سال، معمولا جزء گفتماني‌ترين سخنراني‌هاي ايشان است که بحث‌هاي عميق‌تر و مبنايي‌تر ناظر به فضاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي کشور ارائه مي‌شود. صحبت‌هاي امسال هم ناظر به همين پيشينه قابل تحليل است؛ کليد‌واژه تحول دال مرکزي سخنان رهبر انقلاب در 14 خرداد 99 بود، نکات قابل تاملي از اين ديدار قابل احصاست که مي‌تواند به فضاي سياسي و اجتماعي کشور سر و شکلي نو بدهد. زمينه‌هاي گفتمان شدن ادبيات تحول‌خواهي ادبيات تحول‌خواهي و تحول‌آفريني در شرايطي موضوعيت پيدا مي‌کند که سه باور جدي وجود داشته باشد، اول به رسميت شناختن کاستي‌ها، دوم قابل رفع دانستن آنها، سوم اميد به رفع آنها در چارچوب‌هاي فعلي و با اعمال برخي تغييرات در سياست‌ها و روندها و کارگزاران. به‌نظر مي‌رسد ذهنيت بخش‌هاي مهمي از جامعه ايراني با ارزيابي وضعيت فعلي و نگاه دقيق به فرصت‌ها و تهديد‌ها در چارچوب سه‌گانه بالا قابل صورت‌بندي باشد، اگر بتوانيم برخي رفتارها مانند حضور اعتراضي به تصميمات غلط اقتصادي يا کاهش مشارکت در انتخابات را در کنار حضور حماسي و چند ده ميليوني مردم در تشييع پيکر شهيد سليماني را در کنار هم ببينيم و آنها را با هم جمع بزنيم، مي‌توانيم به شکل شهودي امکان گفتمان شدن تحول را قبول کنيم. دستگاه‌هاي سياستگذار مي‌دانند با مخاطباني سر و کار داريم که علي‌رغم برخي اعتراض‌ها همچنان روزنه‌هاي اميدي براي تغيير مي‌بينند. تحول، نقطه مقابل گفتمان انسداد در نقطه مقابل تحول‌خواهي و تحول‌آفريني انسداد‌طلبي قرار مي‌گيرد، در‌حال حاضر در فضاي سياسي کشور با سه ادبيات مي‌شود در مقابل تحول صف‌بندي کرد. درواقع جبهه انسداد‌طلبي سه بخش مهم دارد؛ دسته اول آنها که مي‌گويند همه‌چيز خوب است و فقط رسانه‌ها در بازنشر خوبي‌ها کوتاهي مي‌کنند و دستگاه‌هاي اجرايي مظلوم واقع مي‌شوند، دسته دوم آنها که مي‌گويند اوضاع به‌گونه‌اي خراب است که امکان هيچ تغيير مثبتي وجود ندارد و راديکاليسم سياسي يا اجتماعي را پيشنهاد مي‌دهند و البته دسته سوم که براي تغيير و تحول آدرس‌هايي مي‌دهند که عموما ناظر به عدول از مباني و استحاله در آرمان‌هاي اصلي انقلاب است، آنهايي که به شکل زرورق‌‌پيچ‌شده به‌دنبال به حاشيه راندن عدالت، آزادي و استقلال و غلتيدن در دام اشرافيت و تبعيض، تحجر و محافظه‌کاري و غرب‌گرايي و وادادگي هستند.اينها نسخه‌هاي غلطي هستند که بارها در دستگاه‌هاي اجرايي امتحان شده و نتيجه‌اي جز انباشت ناکارآمدي و حرکت به‌سمت انسداد نداشته‌اند. راه‌حل رسيدن به تحول در آينده سياسي جز با عبور نظري و عملي از انسداد‌طلبي ممکن نيست. توجيه‌گرايي ممنوع همان‌طور‌که گفتيم شرط لازم براي حرکت در مسير تحول‌خواهي به‌رسميت شناختن ضعف‌ها و ايراد‌هاست، پيش‌نياز حرکت در مسير تحول باور نيروهاي انقلابي و دغدغه‌مندان آينده کشور به اين موضوع است که هر نقدي نبايد تخريب يا سياه‌نمايي فهم شود، رهبر انقلاب در پيام براي افتتاحيه مجلس يازدهم بر اين موضوع تاکيد کردند که در دهه پيشرفت و عدالت در موضوع عدالت نمره بالايي نمي‌گيريم. احتمالا اگر اين حرف قبل از سخنان ايشان از زبان افراد ديگري بيان مي‌شد، عده‌اي ضمن توبيخ تئوريک گوينده، منابع و مآخذ تاريخ صدر اسلام را شخم مي‌زدند و حداکثر تلاش خود را مي‌کردند که بتوانند فرد خاطي را به صفات يکي از شخصيت‌هاي منفي تاريخي موصوف کنند. نسبت تحول‌خواهي و تحول‌آفريني مرز بين مطالبه صرف يک دغدغه و آرمان و حرکت به‌سمت تغيير مثبت به‌نفع تحول فاصله ميان تحول‌خواهي و تحول‌آفريني است، تحول‌خواهي شرط حداقلي براي ايجاد تغييرات بزرگ است و پا گذاشتن در مسير تحول‌آفريني اقدامي حداکثري، البته تحول‌آفريني و کار ميداني براي ايجاد تغيير نياز به باورمندي امکان تغيير در چارچوب‌هاي جاري و عدم حرکت به سمت آنارشيسم و راديکاليسم دارد. سرنوشت محتوم انفعال يا انحراف است که در نقطه انسداد متقاطع به‌هم مي‌رسند براي راديکال‌ترين حرکت‌ها چه در گفتمان آزادي‌خواهي و چه در گفتمان عدالتخواهي پيش چشم همه ماست. داشتن تئوري لازمه عدالت‌آفريني طرح اين موضوع که در مساله عدالت نياز به تحول جدي داريم و اين تحول خود نياز به کار تئوريک و نظري دقيق براي رسيدن به يک گفتمان روشن و منقح شده است، پيام روشني دارد. براي عدالت‌آفريني بايد اين نگاه در ذهن مردم و مسئولان ته‌نشين شود که در پيشبرد اضلاع گفتماني فرا‌گفتمان انقلاب اسلامي مانند عدالت کار سطحي ممنوع است. تقليل دادن عدالت به عدالت ‌توزيعي و ايجاد چند کار ايذايي در يک دولت يا مجلس بالاخره مي‌تواند آثار مثبتي در پي داشته باشد، اما حتما کافي نيست و نمي‌تواند پاسخگوي نياز‌ها و مسائل اساسي انقلاب باشد و انباشت آثار کارهاي نمايشي و نه‌چندان واقعي در دراز‌مدت مساوي است با انباشت نارضايتي. مطالعه تجربه دولت احمدي‌نژاد به‌عنوان دولتي که حداقل در آغاز کار ‌انگيزه‌هاي فراوان عدالتخواهانه داشت و در اين مسير کارهايي هم انجام داد، قابل تامل است. دولتي که با درآمد نفتي سالانه بيش از ۱۰۰ ميليارد دلار و 6 سال فعاليت تجاري و اقتصادي بدون تحريم‌هاي سنگين مي‌توانست در مسير تحقق عدالت کارهاي بسيار عميق‌تر و پايه‌اي‌تر و جدي‌تر از آنچه انجام شده است رقم بزند، اما بدون داشتن يک تئوري مشخص در عدالت فقط برخي کارهاي نقطه‌اي انجام داد و متاسفانه در سال‌هاي آخر به‌لحاظ ايده ساختاري هضم در ايده‌هاي نئوليبرال شد. بعيد است همين حالا و با گذشت ۷ سال از پايان اين دولت اعضاي اصلي دولت بتوانند درخصوص مباني نظري عدالتخواهي خود حرف چارچوب‌مندي بزنند و بگويند نسبت ايده‌هاي آنها با اقتصاد باز چه بود؟ همزماني اجراي مسکن مهر و خصوصي‌سازي شتابان آموزش و درمان در کدام تئوري اقتصادي قابل جمع زدن است؟ و... فروکاستن عدالتخواهي به يک سري مسائل سطحي مي‌تواند آفت کارآمدي و البته دموکراسي در آينده جمهوري اسلامي هم باشد، چون نه‌تنها نمايش عدالتخواهي سطحي مي‌تواند بخشي از هر انتخاباتي شود، بلکه اگر اين مسير جواب بدهد هر کس در هر مسئوليتي که باشد اگر ذره‌اي ‌انگيزه حضور در انتخابات‌هاي آتي را داشته باشد در دوره مسئوليت خود هم به‌جاي انجام کار‌هاي عميق، مبنايي و اثربخش به سمت چنين نمايش‌هاي راي‌آوري خواهد رفت. اگر مساله لزوم کار تئوريک در موضوع عدالت جدي گرفته نشود، حداکثر يک کپي باکيفيت از دولت احمدي‌نژاد در سال 1400 بر مصدر امور مي‌نشيند که ممکن است کارهايي هم انجام بدهد، اما از حل مشکلات ريشه‌اي حتما ناتوان خواهد بود. اين موضوع بايد براي مجلس تازه‌نفس يازدهم هم قابل تامل باشد، هنوز براي ارزيابي نگاه اين مجلس به عدالت زود است، اما اگر تذکرات به شکل سريع و صريح داده نشود اين مجلس هم پتانسيل حرکت به سمت کار‌هاي نمايشي را دارد، فروکاستن عدالت به ناهار خوردن رئيس‌ مجلس در سلف‌سرويس در سال چهل‌و‌دوم انقلاب اسلامي هر‌چه باشد حتما تبليغ عدالتخواهي نيست. ساده‌سازي ممنوع حداقل در سه دولت شعار‌هاي اصلي دولت‌ها به‌دليل ساده‌سازي مفاهيم و نداشتن عقبه تئوريک به ضد خود بدل شد و دولتي را بر سر کار آورد که در نقطه مقابل ايده‌هاي دولت قبلي بود. دولت اصلاحات اگر از آزادي سياسي گفت عده‌اي در درون دولت آن را به آزادي چند حزب سياسي تريبون‌دار خودي تقليل دادند، بدون اينکه باور داشته باشند آزادي جز با تحقق عدالت رسانه‌اي يعني امکان حرف زدن و تريبون داشتن همه آحاد مردم و حق اعتراض داشتن همه آنها ممکن نخواهد بود. دولت احمدي‌نژاد اگر از عدالت دم زد فقط به سمت عدالت توزيعي حرکت کرد و ساختار‌ها را با سرعت هرچه بيشتر به سمت حاکميت پرنفوذ‌ها سوق داد. و دولت روحاني هم از همه بدتر، توسعه را به سياست خارجه و سياست خارجه را به بستن با کدخدا و حزب دموکرات آمريکا تقليل داد و بيشينه تلاشش را کرد که همه اعضا و جوارح اقتصاد ايران در حد آب خوردن را هم با سياست خارجي شرطي کند. همه اين ساده‌سازي‌ها و فهم نادقيق از مسائل در حوزه کارآمدي مشکلات جدي را براي کلان سيستم پديد آورده است. ادبيات انسداد‌طلبي با پرورش ساده‌سازي رشد مي‌کند، همين حالا مصطفي تاج‌زاده با کوله‌باري از ادعاي تئوريک همه مشکلات کشور را به استصواب گره مي‌زند و بهاري‌هاي راديکال هم به نبودن خودشان در صحن قدرت، تذکر به لزوم کار تئوريک نقطه مقابل چنين نگاه‌هايي است. گفتمان شدن ادبيات تحول به معناي انتخاب يک منظومه فکري جامع و غير تک‌ساحتي که آزادي عدالت و کارآمدي، استقلال و... اجزاي اصلي پيکربندي آن است و رسيدن به راه‌حل‌هاي عملي با کار تئوريک و عميق در اين گفتمان‌ها، راه عبور از انسداد‌طلبي در انتخاب‌هاي آينده سياسي کشور است.