شرق/ « اصولگرايان در 1400 شانسي ندارند » عنوان سرمقاله سردبير روزنامه شرق، احمد غلامي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
با اينکه هنوز عمري از مجلس يازدهم نگذشته است، مدافعان آن که جملگي از اصولگرايان هستند، اين مجلس را بهترين، جوانترين و انقلابيترين مجلس قلمداد ميکنند. بهکارگيري پسوند «ترين» مستلزم مقايسه است و مقايسه بايد در عمل و با معيارهاي عيني انجام شود. از سوي ديگر هر بار درباره مجلس سخن به ميان ميآيد، اصلاحطلبان، روشنفکران سکولار، اپوزيسيون داخلي و خارجي به شکلگيري اين مجلس با مشارکت حداقلي مردم اشاره ميکنند و اين را نقيصهاي جدي براي اين مجلس ميدانند. اما آنچه اکنون محرز است اين است که مجلس «امور واقع نهادي» است و شکلگيري هر امور واقع نهادي ازجمله مجلس، وابسته به خواست مردم است و هرقدر مردم التفات بيشتري به شکلگيري نهادي همچون مجلس داشته باشند، اين نهاد شأني ديگر مييابد که بر قدرت و کارايياش ميافزايد. اين نهاد و هر نهاد ديگري که وابسته به مردم است، همواره مستلزم التفات دائمي آنان در بهرسميتشناختن آن و تصديق شأن اين نهاد است. جدال اصلي و بنياني اصولگرايان و اصلاحطلبان، از همان سالهاي آغازين انقلاب که با عناوين راست و چپ شناخته ميشدند، در برداشتشان از همين نهادها بوده است؛ رياستجمهوري، مجلس و ديگر نهادهاي انتخابي که پايبندي به آنان، پايبندي به شيوهاي از دموکراسي بوده است، گيرم ناقص و گاه ناپايدار. اصولگرايان هرگز طعم مردم را نچشيدهاند. مردم طعم سياستاند و سياست بدون مردم طعم ندارد. اگر اصولگرايان يکبار طعم مردم را با پيروزي احمدينژاد در برابر هاشميرفسنجاني نچشيده بودند، اصلاحطلبان ميتوانستند ادعا کنند که اصولگرايان همواره از مردم بهعنوان اکثريت رأيدهندگان محروم بودهاند. آنچه اصلاحطلبان را بيش از هر چيز براي شرکت در انتخابات مجلس يازدهم مردد کرد، همين نبود مردم، نبود طعم سياست بود. در چنين شرايطي بود که اصلاحطلبان از ردصلاحيتهاي شوراي نگهبان چندان برآشفته نشدند، زيرا ميدانستند ديگي که در آن سياست ميجوشد، طعم دلخواه آنان را ندارد. اما انتخابات 1400 براي اصلاحطلبان چگونه خواهد بود؟ عيان است که اصلاحطلبان هنوز استراتژي روشني براي رياستجمهوري ندارند و گويا کار را به دست تقدير سپردهاند؛ تقديري که در اغلب مواقع روي خوش به آنان نشان داده است. اما اصولگرايان که به دليل رويکردهايشان بايد تقديرگرا باشند، هرگز تَن به قضا و قدر ندادهاند و گاه قضا و قدر را هم تغيير دادهاند. اين دو رويکرد، نشئتگرفته از دو باور است. اصولگرايان باور دارند با مردمي حداقلي هم ميتوان به قدرت رسيد و اصلاحطلبان به اين باور رسيدهاند که با مردم حداکثري هم چندان نميتوان کاري پيش برد. بگذريم از اصلاحطلباني که دغدغه کسب قدرت دارند و در هر انتخاباتي با استراتژي يا بدون استراتژي، با مردم يا بدون مردم حضور خواهند داشت و اصولگرايان در اغلب انتخاباتهاي اينچنيني اين طيف از اصلاحطلبان را شکست داده و اين شکست را به پاي همه اصلاحطلبان نوشتهاند. دور از انتظار نيست که هرقدر به 1400 نزديک ميشويم، مجلس يازدهم رويکرد تازهاي پيدا کند و به اتاق فکر و مرکز عمليات انتخاباتي اصولگرايان تبديل شود. در اين ماههاي باقيمانده، مجلس با دو تاکتيک به ميدان خواهد آمد. تاکتيک اول، عمليات ايذايي است. عمليات ايذايي در حوزههاي اقتصادي و اجتماعي براي نشاندادن اقتدار و کارآمدي مجلس. مانورهاي اقتصادي همچون دعوت از وزرا و مقامات مسئول در حوزههاي بانکي، صنعتي و تجاري براي پاسخگويي.
عملياتي ايذايي که بنا دارد دولت را در اين روزهاي باقيمانده دستبهعصا کند و از طرفي ديگر نشان بدهند مردمي که به آنان رأي ندادهاند، اشتباه بزرگي مرتکب شدهاند؛ خاصه اينکه نمايندگان از هماکنون سفرهاي ايذايي استان را که بعيد است به نتيجهاي منتج شود، آغاز کردهاند. اما تاکتيک دوم مجلس يا عمليات واقعي، تخريب دولت روحاني است. دولتي که امضاي اصلاحطلبان را پاي خود دارد. هرقدر اين دولت تخريب شود، مردم کمتري به پاي صندوق رأي خواهند آمد و اصولگرايان باز ميداندار سياست خواهند بود. چرا اينگونه است؟ مگر نه اينکه با تخريب دولت روحاني بايد آنتاگونيستي شکل بگيرد که منجر به احياي سياست شود؟ اصولگرايان ميدانند شرايط اينگونه نيست و در هر آنتاگونيستي وجود دو قطب ناهمنام ضروري است؛ قطبهايي که توان ايجاد ما و آنها را داشته باشد. اما دو قطب فعلي قاليباف و روحاني فاقد چنين تواني است. آنان قطبهاي خنثي هستند. پس تنها راه ممکن پيگيري استراتژي سياست بدون طعم مردم است؛ وگرنه اصولگرايان هيچ شانسي در انتخابات 1400 ندارند.
بازار