شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
سال 60 مملو از تحولات و تنشهاي زيادي براي انقلاب و کشور بود که تمام ارکان سياسي را با خود درگير کرد. اتفاقات مهمي از جمله ورود سازمان منافقين به فاز نظامي، آزادي گروگانها (در دوره مجلس اول)، انفجار دفتر حزب جمهوري، عزل بنيصدر و انفجار دفتر نخستوزيري. عزل بنيصدر يکي از پرسروصداترين اتفاقات سال 60 شد که توسط مجلس اول صورت گرفت، بنيصدري که با 11 ميليون رأي مستقيم بر سر کار آمد و در آخر تنها يک رأي براي او باقي ماند. مجلس اول نيز يکي از پرچالشترين دورانهاي پارلمان در جمهوري اسلامي است که طيفهاي متنوعي در آن حضور داشتند؛ از سيد محمدخاتمي، شهيد چمران، علياکبر معينفر، هادي غفاري، عطاالله مهاجراني، صادق خلخالي، علياکبر ولايتي تا عسگراولاديمسلمان و... . فضلالله صلواتي، متولد 1317، زنداني پيش از انقلاب، فرماندار وقت اصفهان، نماينده مجلس اول و پژوهشگر تاريخ اسلام درباره اتفاقات تابستان 60 و مجلس اول با «شرق» به گفتوگو نشست که مشروح آن را در ادامه ميخوانيد.
تابستان 60 بهخصوص بازه زماني خرداد ماه چگونه گذشت؟
در روز سيام خرداد عمدتا تصميم بر اين بود که اخبار درگيريها منتشر نشود اما در خبرنامههاي محرمانهاي که براي تعدادي از نمايندگان از جمله براي من ارسال ميشد، تحرکات و اقدامات منافقين در ايران و عراق منعکس شده بود که مسائلي در جريان است و کادر رهبري سازمان منافقين به صورت جمعي با نيروهاي عراقي ديدارهايي داشتهاند و تلاش آنها کاملا در جهت اخذ انتقام از جمهوري اسلامي به علت عدم کسب تماميت قدرت و عزل بنيصدر بود. نيروهاي سازمان به صورت جدي در دفتر بنيصدر نيز حضور و تأثير داشتند که خاطرم هست در ديداري با امام همراه آقايان انواري، حجتيکرماني، کاظم بجنوردي و محلاتي ايشان فرمودند از حضور منافقين در کنار بنيصدر ناراحت هستند و رو به من گفتند شما برويد و دور بنيصدر را بگيريد که در پاسخ عرض کردم ديگر نميشود با بنيصدر کنار آمد و صحبتهاي اخير وي نيز نشان از عدم علاقه او به مصالحه است. البته مجلس از همان اول با بنيصدر مشکل داشت؛ تلاشها هم براي عزل بنيصدر مختص سال 60 نبود و در کل حزب جمهوري، بنيصدر را با تمام آن 10 ميليون رأي هم نميپذيرفت.
اين ادعا درست است که عزل بنيصدر اولينبار در آبان 1359 مطرح شد؟ و اين طرح مشخصا از سوي چه کسي براي نخستين بار در مجلس ارائه شد؟
بله؛ از آن زمان تحرکاتي آغاز شده و حزب جمهوري در تلاش بود بنيصدر را با اتهام ليبرالبودن کنار بزند؛ البته من و دوستانم در همان جمع پنجنفره عمدتا به عنوان مصلحين بين حزب و بنيصدر و امام و مجلس در تلاش بوديم ولي متأسفانه موفق به ايجاد يک آشتي ميان جريانها نشديم. طرح عزل را نيز اول آيت مطرح کرد و قبل از اين جريانات نيز نواري از وي منتشر شده بود که با واکنش منافقين و بنيصدر روبهرو شد و در آن زمان روزنامه انقلاب اسلامي به صورت تقابلي به آن پرداخت و آيت را توطئهگر ناميد. آيت چون از دوران دانشجويي هوادار حزب زحمتکشان بود و آقاي سلامتيان نيز از هواداران جبهه ملي بود، اين دو طيف هميشه در مجلس در حال نزاع بودند و به نوعي دعواهاي دوران پس از مصدق را به جمهوري اسلامي کشاندند؛ البته در حزب جمهوري عدهاي نيز مانند مهندس موسوي حضور داشتند که با ابراز تمايل افراد نسبت به مصدق و جبهه ملي مشکلي نداشتند اما طيف هوادار آيت از جمله ديالمه، کاشاني، فواد کريمي، اسدينيا و... به شدت جبهه طرفداران مصدق را محکوم ميکردند، يک بار هم به آقاي بهشتي گفتم شما همگي داريد تبديل به اسباب دست آيت در سياست ميشويد و در اين روند امکان دارد تعداد زيادي از افراد شهيد شوند اما متأسفانه حرف ما را به حساب نياوردند؛ حالا يا به حساب جواني ما بود يا برنامهاي در دست داشتند که از اين مسير مطمئن بودند. در کل آغاز سال 60 تا هفتم تير خيلي رنج کشيدم و غصه خوردم تا جايي که يک بار استعفاي خود را تقديم امام کردم اما ايشان فرمود نميشود حالا که انقلاب کرديم، مردم را رها کنيم؛ به هر حال انقلاب رنج دارد و شما بايد ايستادگي کنيد.
شما به عزل بنيصدر رأي داديد؟
بله، به خاطر امام. روي برگه رأي هم نوشتم چون امام امر کرد اين رأي را ميدهم. وقتي هم پيشنهاد ايشان مطرح شد که ما به اطراف بنيصدر برويم، من شبي به همراه دوستان به منزل بنيصدر واقع در خيابان پاستور رفتم و به او گفتم امام نظرش نيست که شما به همدان برويد و سخنراني تندي کنيد و احتمال عزل شما وجود دارد امام هم به شدت ناراحت هستند. بنيصدر به فکر فرو رفت ولي آن شب افرادي در کنارش بودند که تحريکش کردند و گفتند شما 11 ميليون رأي داريد و... که من عصبي شدم و رو به بنيصدر گفتم مقابل امام نايست؛ ما اگر تا به حال از تو حمايت کرديم به خاطر امام بود و حالا حاضر نيستيم شما مقابل ايشان بايستيد؛ در هر صورت بنيصدر به همدان رفت و سخنرانياش را انجام داد و سپس راديو اعلام کرد در اين مراسم مردم شعار مرگ بر بنيصدر سر دادهاند که بعدا از شاهدان آن سخنراني که پرسيدم، گفتند چنين چيزي حقيقت نداشته و به صورت خيلي موردي و کم هواداران جوان حزب جمهوري در بعضي از نقاط کشور توهينهايي به بنيصدر کردهاند. در کل عدهاي اطراف او بودند که شايد جايز هم نباشد نامشان برده شود ولي نميخواستند او خودش را اصلاح کند و پس از آن روز نيز ديگر وي را ملاقات نکردم.
در جلسه بررسي عدم کفايت چه اتفاقاتي افتاد و چه کساني مخالف بودند؟
آن روز بنيصدر در مجلس حضور نداشت و نامهاي از طرف او توسط دکتر غضنفرپور به عنوان دفاع خوانده شد که عدهاي نيز با ايجاد شلوغي در حال تلاش براي خواندهنشدن آن نامه بودند که آقاي هاشمي به عنوان رئيس مجلس مخالفت کرد و متن خوانده شد اما جو جلسه به شدت ملتهب بود و نيروهاي هوادار بنيصدر از جمله نمايندگان نهضت آزادي به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند و تنها رأي مخالف براي اين طرح توسط آقاي بياني نماينده خواف مطرح شد و آراي ممتنع نيز به گمانم نزديک 12 نفر بودند. آقاي سرگون بيت اوشانا هم که چند سال بعد به جرم ارتباط با حزب توده دستگير شد، در اين جلسه حضور داشت و به عزل بنيصدر رأي مثبت داد. بيرون مجلس نيز هر روز با تجمع مردم و سردادن شعارهاي مرگ بر آمريکا و... ميگذشت.
از روز هفتم تير بگوييد؛ چگونه متوجه انفجار دفتر حزب جمهوري شديد؟
خاطرم هست آن روز آقاي اکرمي از همدان آمده و ميهمان آقاي آقامحمدي نماينده همدان بوديم که صداي انفجار شنيده شد. خانههاي ما نيز در خيابان ايتاليا واقع بود که دو دفعه نيز به اين ساختمانها حمله مسلحانه شد. تازه نماز مغرب را خوانده بوديم که صداي انفجار آمد، آقاي آقامحمدي به آن سمت حرکت کرد و تا فردا برنگشت. ما هم از طريق تلفنها در همان شب مطلع شديم که چه اتفاقي افتاده است. فردا صبح به اتاق آقاي هاشمي رفتيم که همه در حال گريه بودند و هرازگاهي هم کارت يکي از نمايندگان از آن محل کشف ميشد؛ مثلا شهيد رحمان استکي که آن شب در جلسه حزب حضور داشته و کسي از حضور ايشان مطلع نبود اما با پيداشدن کارت متوجه شديم که ايشان نيز به شهادت رسيدهاند. از هشتم تير ما نمايندگاني که زنده مانده بوديم، هر روز به منزل خانواده شهدا سر ميزديم که يکي از آنها آقاي صادقي نماينده درود بود که فرزندشان نيز بعدا در مجلس دهم جزء نمايندگان شدند. تا زمان مشخصشدن رسمي کشته و زخميها نيز تصور خانوادههاي مجروحين بر شهادت افراد بود. خوشبختانه در جلسه آن شب تعداد زيادي از کميته مرکزي حزب از جمله آيتالله خامنهاي، مرحوم هاشمي، مهندس موسوي و... حضور نداشتند. البته آيتالله خامنهاي، يک هفته قبل در مسجد ابوذر ترور شده بودند. جلسه آن شب حزب هم به گمانم درباره بررسي مسائل اقتصادي، شرايط پس از عزل بنيصدر و آشتيکنان غيررسمي شهيدان محمد منتظري و بهشتي بود. عامل بمبگذاري هم از اعضاي دفتر حزب بود که سالها بعد در هلند کشته شد. دو روز پس از اين حادثه با انتقال زخميها به مجلس براي رسيدن به اکثريت جلسه دوباره مجلس را تشکيل داديم اما احساس بسيار ناراحتکنندهاي ميان نيروهاي انقلاب به وجود آمده بود با اين حال همه ميدانستيم که ما پيروز اين جنگ خواهيم بود. تشييع شهيد بهشتي نيز با حضور جمعيت وسيعي صورت گرفت که نمايندگان و مسئولان با اسکورت امنيتي خيلي شديدي در آن حاضر شدند و تا مدتها بعد از هفتم تير نيز به دلايل امنيتي به سختي ميتوانستيم از جايي به جاي ديگر برويم. بالاخره بيش از 70 نفر از مسئولان کشور شهيد شده بودند و شرايط به شدت حساس بود. البته پيش از اين ترورها چندان بحث حفاظت افراد مطرح نبود؛ مثلا يک بار در يک کلهپزي نزديک مجلس 10 نفر از نمايندگان نشسته بوديم، بعدها فکر کردم اگر آنجا منفجر ميشد چه اتفاقي ميافتاد! يا مرحوم بشارتي نماينده سميرم که کلا به محافظ اعتقادي نداشت و با دوچرخه به مجلس ميآمد که در نهايت متأسفانه سال 60 در خيابان فلسطين تهران ترور شد. ترور افراد غيرسياسي نيز زياد اتفاق ميافتاد؛ مثلا آيتالله نمازي از شيراز براي ديدن من به مجلس آمده بود که گويا آنموقع نتوانسته وارد شود و منافقين ضمن تعقيب وي در ميدان امام حسين او را به شهادت رساندند.
يکي ديگر از اتفاقات بحثبرانگيز مجلس اول، آزادسازي گروگانهاي آمريکايي بود؛ روايت و تحليل شما از آن واقعه چيست؟آيا براي آزادسازي گروگانها ارتباطي با طرف آمريکايي برقرار شد؟
من در يکي از جلسات محرمانه مجلس سخنراني مفصلي در اين مورد داشتم و نظرم اين بود که گروگانها با يک محاکمه صوري آزاد شوند. من از همان روز اول تا الان با اين حرکت موافق نبوده و نيستم زيرا به قول معروف ما استاد فرصتسوزي سياسي هستيم و در اين بازي باختيم اما جو آن زمان طوري بود که امکان مخالفت علني براي تيپ شخصيتي ما چندان وجود نداشت و اولين نفري هم که به صورت رسمي به دانشجويان پيوست، بعد از آقاي خوئينيها مرحوم حاج احمد آقا بود؛ احترامي هم که ما براي احمد آقا قائل بوديم، مانع بيان نظرات شخصيمان پيرامون تسخير سفارت ميشد. يک بار هم به همراه نمايندگان براي بازديد به آنجا رفتيم و به دانشجو گفتم مگر در ديگر سفارتخانهها اين اتفاقات نميافتد؟ اسناد کشفشده هم مطلب جديد و جالبي نداشت؛ صرفا يکسري گزارش روزانه از ارتباطات سفارت بود. کمي بعد هم که اسناد کاملا بازيابي شد، به صورت کتاب در مجلس براي فروش آوردند که من يکي، دو جلد را بيشتر نخريدم اما مرحوم دکتر سامي با توجيه اينکه اسناد سفارت بسيار مهم هستند، تمام آنها را خريداري کرد. درباره ارتباط هم به صورت علني گمان نکنم صحبتي با آمريکاييها شده باشد.
در 11 جلد کتابي که به عنوان اسناد سفارت منتشر شده، بيش از 70 بار نام اميرانتظام ديده شد. با اين وجود نظر شما درباره برخورد با اميرانتظام چيست؟
اميرانتظام شخصا روي لجاجت با سيستم افتاد وگرنه دو تا سه سال بيشتر در زندان نميماند اما متأسفانه با همه درگير شد؛ درحاليکه به من و خيلي افراد ديگر هنوز هم ثابت نشده که اميرانتظام جاسوس آمريکا بود. بازرگان به عنوان يکي از متدينترين و باتقواترين فرد سياسي آن زمان رسما اعلام کرده بود که تمام رفتوآمدهاي اميرانتظام به دستور وي بوده است.
شما در زمان نمايندگي سفري داشتهايد به ليبي براي ديدار با معمر قذافي؛ شرح اين سفر و ارتباط با ليبي به چه صورت بود؟
از پيش از انقلاب محمد منتظري به همراه دوستانش ارتباطاتي با آنجا داشتند و شنيده شده پول و اسلحههايي نيز دريافت کردهاند اما بعد از انقلاب و بهخصوص در زمان جنگ حجم مبادلات نظامي ميان ايران و ليبي به شدت افزايش يافت. ما در يک گروه 80نفره که سرپرستي آن نيز با من بود، به ليبي سفر کرديم و عکس امام را به عنوان هديه براي قذافي برديم که با استقبال آنها روبهرو شد. خاطرم هست در ميدان سبز پايتخت نيز سخنراني عربي ايراد کردم. در اين سفر تعدادي از نمايندگان مجلس نيز از جمله محمدمهدي جعفري، محمد منتظري و اعظم طالقاني حضور داشتند که دستهجمعي جلساتي نيز با جلوت (نخستوزير قذافي) بيشتر درباره وضعيت امام موسي صدر داشتيم که آنها پاسخ روشني ندادند و بر اين باور بودند که وي به ايتاليا سفر کرده و در آنجا کشته شده است. خواسته جلوت از ما اين بود که شعار مرگ بر شوروي را در ايران تکرار نکنيم؛ او ميگفت ما در اينجا کارخانه اسلحهسازي نداريم و هر موشک و اسلحهاي که براي شما ميفرستيم، ساخت شوروي است. آن زمان آقاي رفيقدوست براي خريد اسلحه با پولهاي کلان زياد به ليبي سفر ميکرد.
مذاکرات الجزاير را به خاطر داريد؟ روايت شما از آن اتفاق چيست؟
بهزاد نبوي گويا از طرف هاشمي بدون اطلاع بنيصدر به اين مذاکرات رفته بود که گفته ميشد سرش کلاه گذاشتهاند و قرارداد بسيار بدي را امضا کرده که بنيصدر بارها ميگفت شما يعني نبوي و تيم همراهش خيانت کرديد؛ در قرارداد آمده بود که اتباع آمريکايي ميتوانند از اموال ايران در خارج از کشور به ميزان اموال مصادرهشدهشان استفاده کنند که به عنوان مثال اشرف پهلوي چند برابر اموالش در ايران از حسابهاي دولت در آمريکا پول برداشت و هنوز هم دسترسي به آن حسابها وجود ندارد. حتي افسران آمريکايي که در اصفهان بودند در آن هنگام به ازاي ماشين و خانهاي که در ايران داشتند، از آن حسابها دلار برداشت کردند. به همين خاطر نبوي را به مجلس احضار کرديم اما به علت آشنايي و همطيفبودن و شايد مقابله با بنيصدر اين مسئله در آن زمان رو نشد و نبوي گفت بنيصدر خائن است که قبل از مذاکرات اين مسائل قانوني را به ما يادآوري نکرد. جواب بنيصدر هم اين بود که مگر شما از من پرسيديد و به مذاکره رفتيد؟
يکي از مهمترين اتفاقات سال 60 انفجار دفتر نخستوزيري و شهادت آقايان رجايي، باهنر، وحيد دستجردي و دفتريان بود؛ شما در آن لحظه کجا بوديد و تحولات بعد از آن به چه شکل بود؟
آن موقع من نايبرئيس کميسيون اصل نود مجلس بودم و در دفتر مشغول بررسي مصوبات بوديم که صداي انفجار آمد و سريعا به آنجا رفتيم و متوجه شديم پنج نفر به کلي سوخته و شهيد شدهاند که کشميري هم داخل شهدا شمرده شده بود و با آقاي اردبيلي بر جنازه صوري او نماز خوانديم. پس از اين ماجرا ديگر خبر چنداني نبود تا دستگيري تعدادي از اعضاي نخستوزيري توسط لاجوردي؛ من از قبل انقلاب با لاجوردي رفاقت داشتم. بارها هم نامه نوشتم و به او گفتم اين افراد را يا آزاد کن يا اعدام، روزي هم از سفري برگشته بودم که يکي از دوستان گفت چندروزي است لاجوردي به دنبال تو ميگردد که آن لحظه گفتم انا لله و انا اليه راجعون، مرا هم ميخواهد بگيرد؟ رفتم دفترش و بحث همين افراد شد که گفت اينها پنج نفر هستند و منتظرم تا از منصب دولتي عزل شوند که پس از آن هر پنج نفر را اعدام کنم؛ لاجوردي عميقا معتقد بود تيم بهزاد نبوي در اين انفجار دخالت يا سستي در راستاي حفاظت داشتهاند. از جمله اين افراد محسن سازگارا و حسن کامران و شخص نبوي بودند که پس از مدتي خود لاجوردي از صحنه کنار زده شد و با پيگيريهاي آقاي موسويخوئينيها پرونده اين افراد بسته شد.
يک خاطره شنيدهنشده از مجلس اول براي ما تعريف کنيد.
در اواخر مجلس مسئله تأسيس وزارت اطلاعات جدي شده بود و به پيشنهاد من تصويب شد که وزير حزبي نباشد و به درجه اجتهاد نيز رسيده باشد که آقاي هاشمي به شدت مخالفت کرد و تا مدتي نيز با من بر سر اين موضوع قهر بود؛ آن زمان ميگفتند صلواتي به علت دفاع از بازرگان تنها ليبرال بانفوذ مجلس است.
بازار