صبح نو/ متن پيش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
حسام رضايي / از خرداد سال 68 تا همين الان، چپها يک خط تبليغاتي جدي با اين محوريت که پس از پير جماران، اراده عالي حاکميتي معطوف به حذف و طرد يسارِ جبهه سياسي ايران شد را مدام بازگو کردهاند. اين درحالي است که چپها بعد از شکست مطلق در انتخابات مجلس چهارم، به بهانه تحديد ميدان کنشورزيشان توسط شوراي نگهبان، به مدت چندين سال[تا خرداد 76] و به طور کاملا خودجوش، از حضور در صحنه سياسي ايران کناره گرفتند.
چندي پيش سعيد حجاريان يکي از تئوريسينهاي نامدار جريان اصلاحات[چپ سابق] با تکرار همان خط تبليغاتي يادشده، درباره کنارهگيري موسويخوئيني[پدرخوانده جناح چپ] از بيت رهبري در سال 69 اظهاراتي را مطرح کرد که کمتر مورد توجه روايتهاي بديل قرار گرفت. او در اينباره مدعي شد: «ايشان[خوئيني] در سالهاي آغازين رهبري آيتالله خامنهاي، ذيل شوراي مشاوران رهبري نتايج بررسيهاي کارشناسي خود و گروهي از همکاران را به مقام رهبري عرضه ميکردند اما پس از افتوخيزهايي دريافتند صداي اين گروه مشاوران و خروجي کار کارشناسي، بهدلايلي، به سمع مقام رهبري نميرسد. در نتيجه، ايشان تکليف را از خود ساقط ديدند و عطاي مشاوره را به لقايش بخشيدند.» براي واکاوي تاريخي اين ادعا، به سراغ شخصي رفتيم که منابع مطلع خوبي از روندهاي دفتر رهبري در سالهاي پاياني دهه 60 دارد. عباس سليمينمين، مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، با رد قاطع ادعاي آقاي تئوريسين، از دو ساختار «رسمي» و «سنتي» در دفتر رهبر انقلاب ياد ميکند که طبق اين دو ساختار، اساسا هيچ فرد و گروهي نميتواند در روند مشاورتها به معظمله، خدشه و توقفي وارد آورد. علاوه بر اين، سليمينمين يکي از دلايل اصلي در کنارهگيري موسويخوئينيها از دفتر رهبري را فشار جريان چپ روي او ارزيابي ميکند. گفتوگوي مشروح «صبحنو» با سليمينمين را در ادامه خواهيد خواند.
به عنوان مطلع گفتوگو، شايد بد نباشد درباره وضعيت جريان چپ در اواخر عمر حضرت امام صحبت کنيم. چپها[اصلاحطلبان بعدي] معمولا در نسبت با رقيب راستگرا، خود را بيشتر به انديشههاي حضرت امام نزديک ميبينند. بررسي سالهاي دهه60 به خصوص سالهاي پاياني حيات حضرت امام، خلاف اين مدعا را ثابت ميکند. اندکي در اينباره براي ما توضيح بفرماييد.
در دوراني که جريان چپ، با در اختيارداشتن سه قوه، حاکميت کامل بر کشور داشت، ضعفها و ايراداتي بروز کرد که در انتهاي حيات حضرت امام، ايشان به صورت علني اعتراضاتي به اين ضعفها داشتند؛ مثلا به دليل فعاليتهاي اقتصادي که در قوه قضاييه صورت گرفته بود، ايشان به اين قوه نهيبهايي زدند. در اواخر عمر شريف امام، جريان چپ به دليل برخي تمايلات اقتصادي، خودراييها و يکجانبهگراييها، تدريجا موقعيت خود را از دست داد؛ مثلا در ارتباط با استفاده از بخش خصوصي در بخش تجارت و آموزشي، امام بارها نهيب زدند اما جريان چپ به فرمايشات امام توجه نميکرد. در اواخر عمر حضرت امام همچنين جريان چپ، استفاده از برخي رانتها مثل دريافت برخي موافقت اصوليها را پيش گرفته بود که آن موقع دريافت يک موافقت اصولي، خيلي امتياز بود و ميتوانست وضعيت اقتصادي يک فرد را به طور کلي تغيير دهد.
بنابراين برخي اعضاي جريان چپ، در اواخر عمر حضرت امام، يکسري ايرادات و آفتهايي پيدا کردند که تا حدي هم ميشود گفت که طبيعي بود چون قرارگرفتن در قدرت، برخي آفات را به دنبال ميآورد. اين آفات بعد از امام، خود را بيشتر نشان داد؛ يعني کساني که چنين آفتهايي متوجهشان شده بود، در دوره حيات امام، خيلي جرات نميکردند که اين مسائل را ابراز بدارند چون از امام ميترسيدند که با آنها برخورد کند و آنها کاملا حذف شوند. به اين دليل و به دلايل ديگر، چپها از برخي تغييرات در خود دفاع نميکردند. بعد از وفات حضرت امام، شرايط تغيير کرد و چپها به راحتي و به سهولت، از تغييرات صورت گرفته، دفاع ميکردند.
چپها ادعا ميکنند که پس از حيات حضرت امام و در دوران زعامت حضرت آيتالله خامنهاي، به سرعت از معادلات قدرت حذف شدند. اين ادعا تا چه اندازه قريب به واقعيت است؟
واقعيت ندارد؛ البته جريان چپ در دوراني که همه مسووليتها را به عهده داشت، خودش برخورد حذفي داشت و بسيار تماميتخواه عمل ميکرد و افراد را به بهانههاي مختلف مثل اينکه فلان آقا به اندازه کافي ضدآمريکايي يا ضدفرايند بازار نيست، از دايره قدرت حذف ميکرد. اينکه گفته شود در رأس نظام، يک اهتمام جدي به وجود آمده بود تا جريان چپ را کنار بگذارد، خلاف واقع است؛ البته مرحوم آقاي هاشميرفسنجاني در ارتباط با اينکه جريان چپ را يک مقداري مهار کند و نيروهاي تندروي آنها را از قدرت کنار بگذارد، اقداماتي صورت داد.
مشي و نگرش شخص حضرت آيتالله خامنهاي پس از زعامت رهبري انقلاب، نسبت به جريان چپ چگونه بود؟
احکامي که حضرت آيتالله خامنهاي بعد از قرارگرفتن در جايگاه رهبري صادر کردند، خودش گواه بارزي بر اين امر بود که ميخواستند از همه نيروها استفاده کنند. به عنوان مثال، مقام معظم رهبري قصد داشتند مسووليت حج را به حاجاحمدآقاي خميني که يک نيروي نزديک به جناح چپ محسوب ميشد، بسپارند که البته مادرشان[همسر حضرت امام] مخالفت کردند و به همين دليل، احمدآقا نپذيرفتند.
دليل مخالفت والده احمدآقا چه بود؟
چون حضرت امام به تازگي فوت کرده و ايشان[احمدآقا] تنها فرزند ذکور بودند، مايل بودند که احمدآقا نزد ايشان بمانند.
درباره احکامي که رهبر انقلاب به نيروهاي چپ دادند، صحبت ميفرموديد.
مثلا آقاي موسويخوئينيها را به عنوان مشاور سياسي خود تعيين کردند. چنين احکامي، گواه بر اين داشت که رهبري ميخواهند براي اداره کشور، از همه جريانات استفاده کنند. در دوراني که جريان چپ مقداري از صحنه خارج شده بود، من خودم يکبار با آقاي کروبي جلسهاي داشتم و به او گلايه ميکردم که چرا فعال نيستيد. آقاي کروبي به صراحت گفت ما هر موقع ميخواهيم فعاليتي را شروع کنيم، آقاي هاشمي و اوامر ايشان، به گونهاي ما را دچار مشکل ميکنند و تشکيلات ما را به هم ميزنند؛ البته دليل اين اقدام آقاي هاشمي واضح بود چون ميان ايشان و چپها، مناسبات خوبي برقرار نبود و حتي با تلاش رهبري مبني بر اينکه چپ، آقاي هاشمي را خيلي سيبل اهداف و حملات خود قرار ندهد، اين موضوع متوقف نشد و آقاي هاشمي مصمم بود تا جريان چپ را به هم بزند. آقاي کروبي در همان ديدار، به ما گفت که ما نزد حضرت آيتالله خامنهاي رفتم و از ايشان درخواست کردم، اکنون که ما فعاليتي نداريم، وجوه ماهانهاي که داريد براي تشکيلات ما يعني مجمع روحانيون مبارز پرداخت ميکنيد را متوقف کنيد که ايشان[رهبري] به شدت مخالفت کردند و اعلام کردند که اين پول را دريافت و فعاليتهاي خود را آغاز کنيد و اگر چنين نکنيد، خودم[رهبري] تلاش ميکنم تا جريان چپ، فعال شود. اين استدلال که رهبري موافق نبودند جريان چپ، حضور سياسي جدي در صحنه داشته باشد، با واقعيت تطبيق ندارد.
سعيد حجاريان اخيرا مدعي شده که چون مشاورتهاي آقاي موسويخوئينيها، به سمع رهبري نميرسيده، او ترجيح داده از دفتر رهبري استعفا بدهد و کنارهگيري کند. اين ادعا تا چه اندازه با واقعيت همخواني دارد؟
فردي که چنين ادعايي کرده، با ابتداييترين مکانيزم و ساختار دفتر رهبري بيگانه است ؛چون اولا وقتي يک موضوعي به صورت مکتوب، به مشاوران واگذار ميشود، او[شخص مشاور] هم بايد به صورت مکتوب پاسخ بدهد و فردي نميتواند در اين وسط، توقف ايجاد کند. موضوعات يا پروندهها، توسط شخص رهبري و به صورت مکتوب، به شخص مشاوران منتقل ميشود و سپس، رهبري در انتظار ميمانند تا از سمت مشاور، جواب بيايد و اگر مشاوره نيايد، شخص رهبري پيگير ماجرا ميشوند. پس در اين ميان، کسي نميتواند واسطه قرار بگيرد. علاوه بر اين، رهبري روزهايي در هفته، با نيروهاي دفتر اعم از معاونان و مشاوران و حتي با افرادي که محدود از بيرون ميآيند، نماز جماعت برگزار ميشود. اگر وضعيتي که آقاي حجاريان ميگويد، واقعا وجود داشته به اين معني که مشاورتهاي آقاي خوئيني به سمع رهبري نميرسيده، آقاي خوئيني ميتوانستند بعد از اقامه نماز، خدمت رهبري برسند و ابراز کنند که فلان مشاوره من، خدمت شما نرسيده است چون رهبري معمولا اين فرصت را بعد از نماز به افراد ميدهند تا صحبتهاي خود را مطرح کنند و اساسا هيچ فردي نميتواند ارتباط خصوصي رهبري با افراد مختلف، بعد از نماز را محدود کند. مکانيزم دفتر رهبري، هم ساختاري رسمي اداري دارد و هم ساختاري سنتي. ساختار سنتي، مانع از اين ميشود که فردي بتواند در تشکيلات، اخلال ايجاد کند؛ ضمن اينکه تشکيلات رسمي دفتر، روندي دارد که چنين چيزي در آن ممکن نيست.
با اين وجود، دليل قطع همکاري آقاي خوئينيها با دفتر رهبري چه بود؟
قطع همکاري نبود چون حتي استعفا هم نداد. آقاي خوئيني، آقاي صدر را به عنوان رييس دفتر مشاورت خود در بيت رهبري قرار داد و اين دفتر مشاورت، ذيل مديريت آقاي خوئيني کار ميکرد. اما روايتي هست -البته نميدانم تا چه اندازه اين روايت صحيح است- که روزي آقاي خوئيني خطاب به رهبري ميگويد که ما نميتوانيم چيزي بر داشتههاي شما اضافه کنيم، يعني شما مواردي که به ما واگذار ميکنيد، بيش از ما روي آنها تسلط داريد؛ لذا مشاورههاي ما چندان مفيد فايده نيست، البته من اين روايت نقلي را مبناي تحليل خود قرار نميدهم. مبنا، همان مبناي عقلي است که اشاره کردم؛ يعني رهبري وقتي پروندهاي را براي مشاوره ارائه ميکنند، اگر برنگردد، آن پرونده با يک انتظار و بازخواست مواجه ميشود. در آن دوران، روي افرادي که با رهبري همراهي داشتند، فشار وارد ميشد؛ به نوعي، جريان چپ نسبت به رهبري موضع داشت.
يعني خود جريان چپ به آقاي خوئينيها براي خروج از بيت رهبري، فشار آورده بود؟
بله، تحليل من اين است. در ابتداي رهبري حضرت آيتالله خامنهاي، جريان چپ نسبت به رهبري ايشان، صفآرايي داشت. در دوران مسووليت رياستجمهوري حضرت آيتالله خامنهاي، يکسري صفبنديهايي ميان دو جناح راست و چپ در دولت وقت وجود داشت که به دوران رهبري ايشان هم کشيد. حضرت آيتالله خامنهاي در دوران مسووليت رياستجمهوري خود، انتقادات جدي به مهندس موسوي در ارتباط با بحث جلوگيري از مشارکت مردم در تجارت، آموزش و بخشهاي مختلف جامعه وارد ميکردند که حضرت امام هم در اواخر عمرشان، بيشتر مواضع آيتالله خامنهاي را پشتيباني ميکردند. اين بحثها به دوران رهبري ايشان هم کشيد. حتي پس از جلسه مجلس خبرگان رهبري که حضرت آيتالله خامنهاي را انتخاب کردند، برخي نيروهاي چپ به «جماران» رفتند و سعي کردند تا مرحوم سيداحمدآقاي خميني را در برابر رهبري قرار بدهند. چپها آنجا اعلام کردند که اگر شما[احمدآقا] در موضع رهبري قرار بگيريد، ما از شما حمايت خواهيم کرد، منتها چون احمدآقا خودشان شاهد و ناظر اين بودند که امام در دوران حياتشان، چند بار تاکيد کرده بودند که حضرت آيتالله خامنهاي، شخصيتي مناسب براي آينده رهبري کشور است، هرگز از جريان چپ تندرو بازي نخوردند. موضعگيريهاي اينچنيني عليه رهبري آقا، ميتواند روي برخي نيروهاي چپ که با بيت رهبري همکاري ميکردند، فشارهايي را وارد آورده باشد.
بازار