جدال جانهای بی دفاع با کرونا

روزنامه شهروند/ متن پيش رو در شهروند منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست تا کنون ١٥٠ کودک در کشور به کرونا مبتلا شدهاند
زهرا جعفرزاده/ «ايزوله – وارد نشويد.» اتاق، مخصوص کودکان مبتلا به کروناست، تا قبل از اسفند پارسال، بخش ايزوله طبقه همکف ساختمان شماره دو بيمارستان فوقتخصصي کودکان مفيد، مخصوص بيماران ريوي بود. کودکان مبتلا به انواع بيماريهاي ريوي در هفت اتاق يک تا دو تخته اين بخش بستري ميشدند و از اول اسفند که کرونا به صورت رسمي در کشور شايع شد، همين بخش را به علت داشتن تهويهاي جدا از بخشهاي ديگر و داشتن شرايط ايزوله، تبديل کردند به بخش کرونا. حالا بيماران ريوي را به بخش عفوني بيمارستان ميبرند. از همان موقع، تنها بخش کروناي بيمارستان مفيد در خيابان شريعتي تهران همين راهروي باريک است. جز مادران که لباسهاي آبي مخصوصي به تن کردهاند و پرستاران لباسهاي ويژه ايزوله، ورود براي بقيه ممنوع است، مگر با گرفتن مجوز. کسي بدون تن کردن سرهمي سفيد نايلوني، ماسک و دستکش و گان، اجازه رد شدن از خط قرمز راهرو را ندارد. نازنين، اميرعلي و محمدکيان در جدال با کرونا جلوي در ورودي بخش، پنج، شش پرستار مشغولاند، همه يکشکل، يکرنگ. پرستار «سين» سبدش را برميدارد و ميرود به سمت اولين اتاق. دست راست کوچک «اميرعلي» را ميگيرد براي رگگيري. اميرعلي کوچک با آن ابعاد کمش، دست را رهاميکند در دست خانم پرستار و اشک روي اشک در چشمانش مينشيند؛ رگ خيال پيدا شدن ندارد. پرستار «سين»، زير نقاب پلاستيکي، ماسک به صورت دارد، عرق از بالاي پيشانياش سُر ميخورد روي نقاب و از آنجا بخار ميشود روي صفحه محافظ پلاستيکي. چشمها را چند بار باز و بسته ميکند، بخار روي نقاب را با پشت دست، پس ميزند و اين بار زل ميزند به محل رگگيري. سروکله رگ آبي محوي پيدا ميشود، شکارش ميکند: «احساس ميکنم از وقتي اين نقابها را به صورت ميزنم، چشمانم ضعيف شده.» «نازنين» فلج مغزي است و دو قدم بزرگ با «اميرعلي» که او هم بيمار سيپي (يک نوع فلج مغزي) است، فاصله دارد. جواب آزمايش «نازنين» در ١٤ روز گذشته دو بار مثبت شده است و تا منفي نشود، نميتواند به خانه برود. مادر بيتاب است، دو هفته بيشتر است که پاي تخت دخترش ميخوابد، روي تختي کوچک و لاغر. بيمارستان به آنها اجازه جابهجايي همراه بيمار نميدهد. مادر منتظر جواب سومين آزمايش است و هنوز نميداند آن شب هم همان جا اقامت دارد يا به خانه ميرود. نازنين بيحوصله است، دلش براي برادر بزرگتر تنگ است و اتاقش را ميخواهد. گونههاي نازنين از فشار ماسک تنفس به سرخي زده. وقتي به بيمارستان آوردنش ٧٠درصد ريه درگير شده بود. تب داشت و سرفه ميکرد. مادر به فکر سرماخوردگي بود. قبلا هم اين حالتها را ديده بود. بعد از آخرين جراحي که اکسيژن مغز دخترش کم شد، چند باري اينطور شده بود: «نه از خانه بيرون رفتيم، نه کسي به خانهمان آمد. فقط يکي دو بار خالهاش به ما سر زد.» صداي جيغهاي کودکي از اتاق بغل ميآيد، مادر نازنين يک دست را روي دست ديگر ميکوبد به نشانه دلآزردگي: «اينقدر بچههاي کوچيک و شير خوار ميآورند. همه هم کرونا گرفتهاند. خيلي ناراحتکننده است.» مادر رو ميکند به مادر اميرعلي: «پدرش زنگ زده براي احوالپرسي. ميگويد اگر خودت هم گرفتي همان جا بمان. خانه نيا.» مادر ميخندند و ميگويد اينجا در بيمارستان از آنها تست نميگيرند. کاش بگيرند. پرستار سين ميگويد اينجا از خانواده بيماران آزمايش کرونا گرفته نميشود. صداي نفسهاي «اميرعلي» بلند ميشود، ميخوابد و مادر آرام و بيصدا راه ميرود و تکان ميخورد تا نکند پسر هشت سالهاش بيدار شود. آزمايش «اميرعلي» دو بار مثبت شده. ٩ روز است که تخت کنار ديوار اولين اتاق بخش ايزوله کروناي بيمارستان، جاي خواب و بيداري و بازي او است. مادر در انتظار اذان است. سجاده و چادر نمازش يک تا خورده کنار دستش: «به دنيا که آمد سيپي بود. سيستم ايمني بدنش پايين نيست. نميدانم چرا اينطور شد.» آنها دو، سه هفته پيش چهار روز را در روستايي در سبزوار بودند. پدر حالش بد شده و راه را گرفتهاند به سمت خانه. پدر به احتمال زياد کرونا داشت و حالا پسر درگير است: «چند روزي ديدم اشتها ندارد. اسهال هم شده بود. نصف شب يکشنبه، تبش بالا رفت، ٣٨ را رد کرده بود. تندتند آماده شديم آورديمش بيمارستان. وقتي رسيديم ديگر بيهوش شده بود. فشارش پنجونيم بود.» دو لوله از داخل بينياش رد شده، با دهان نفس ميکشد: «ما که صددرصد گرفتيم، حالا کي خودش را نشان دهد، خدا ميداند.» مادر ميخندند. «پويا» بود که از اتاق بغلي جيغ ميکشيد. ١٨ ماه دارد و ماههاست اسمش در فهرست پيوند کبد رفته، اما هنوز خبري نيست. مادر گوش به زنگ است و همين هم باعث شد تا تمام اين چهار، پنج ماه خانهنشين شود به انتظار خبري: «دو ماه يک بار براي ويزيت اينجا ميآييم. تبدار ميشود، چون سيروز کبدي است و تا وقتي پيوند شود، وضع همين است.» برآمدگي شکم کودک از زير بلوز مشکياش پيداست. پويا مشکوک به کروناست، از او تست گرفتهاند، اما هنوز جوابي نيامده. مادر سه روز است که زندگياش را با دو پسر ديگر جايي دورتر از کرج رها کرده و در سومين اتاق بخش، جاگير شده. صداي جيغهاي پويا، چرت محمدکيان هفت ساله را پاره نکرد. صداي بلند تلويزيون اتاقش را هم انگار نميشنود. مادر ميگويد محمدکيان فاويسم دارد. مادر نظافتچي است و يک روز که سر کار بود دخترش تلفن کرده: «محمدکيان تب کرده، سرفه ميکند.» جواب آزمايش کرونا که مثبت شد، محمدکيان رسما بستري شد. آنها يک ماه پيش گرگان بودند. خودش و دو فرزند ديگرش سالم برگشتند و محمدکيان بيمار. مادر براي تست کرونا کنجکاوي ميکند. بايد با جواب آزمايش منفي سرکار برگردد. صاحبکارش زنگ زده که در ساختمان زن باردار و کودک زندگي ميکنند و تا جوابش منفي نباشد، نميتواند به کارش برگردد. از اتاق محمدکيان، تصوير کودک مو حنايي از ميان دريچه شيشهاي اتاق پيداست. مادر کلافه از جيغها و بيتابيها، کودک را با همه آن لولهها از روي تخت بلند کرده، روي پا خوابانده و تکانميدهد. يک دستش گوشي تلفن است و دست ديگر پاهاي کودک را گرفته که نيفتد. چند دقيقه بعد، ساعت تعويض داروهاست. سرپرستار با لباس آبي روشن جلو ميافتد و سه پرستار دنبالش ميروند. پزشک دستور جديدي داده. سوم اسفند اولين کودک مبتلا به کرونا بستري شد فروردين زنگ زدند و گفتند بايد به بخش کروناي بيمارستان برود و بقيه طرح را در طبقه همکف ساختمان شماره دو ادامه دهد. شش ماه گذشته و يکسال و شش ماه ديگر مانده. پريسا، از دوسال طرحي که بايد بگذراند، دو ماه را در بخش جراحي بيمارستان گذراند و از فروردين به بخش کرونا منتقل شد. از وضع بستريهاي اسفند بيخبر است، اما پرستاران به او گفتهاند که از روزهاي اول شيوع، کودکان مبتلا به کرونا در بخش بستري ميشدند. بيماران بيمارستان، نوزاداناندتا کودکان دوازده، سيزده ساله که تعدادشان در يکي، دو ماه گذشته خيلي بيشتر از قبل شده. تا جايي که گاهي دو بيمار را در يک اتاق بستري ميکنند. پريساي بيستوچهار ساله، در اين چهار ماه کودکان زيادي را ديده که با نشانههاي تب و بيرونروي و درد شکم به بخش منتقل شدهاند و تست کرونايشان مثبت شده؛ بيشترين سهم از اين بيماران را کودکان با بيماريهاي زمينهاي دارند: «بيماران مبتلا به سرطان يا آنها که نقص ايمني دارند، بيشتر در معرض ابتلا هستند، بيشتر آنهايي هم که بسترياند، از اين گروهاند.» پريسا ميگويد اگر مردم رعايت ميکردند، تعداد کودکان بيمار هم بيشتر نميشد. پرستاران از پشت ميز چوبي پذيرش صداي سرفههاي شبيه به ناله کودکان را ميشنوند و رنج ميکشند، صداي نفسهاي به شماره افتادهشان و تبي که گاهي به سختي پايين ميآيد. اين کودکان را با حال بد به بيمارستان ميآورند، درست وقتي که چند روزي از بيرونروي و بيحالي و تبشان گذشته. مادران با اين دردها آشنا هستند، به خيال بيماريهاي شايع دوران کودکي: «خيلي وقتها بچه، کرونا را از پدر يا مادر يا حتي دايي و خاله ميگيرد يا در سفري که اخيرا داشتهاند.» اولين کودک مبتلا به کرونا سوم اسفند يعني سه روز پس از اعلام رسمي شيوع در اين بخش بستري شد و با اضافه شدن تعداد مبتلايان جديد پرستاران ميگويند از وقتي مسافرتها زياد شد و رفتوآمدها بالا رفت، تعداد بيماران هم افزايش پيدا کرد: «از خرداد تعداد مبتلايان زياد شده. اوايل تعداد بيماران مشکوک زياد بود، تست ميگرفتيم و منفي ميشد. اما حالا تعداد تستهاي مثبت و بيماراني که نياز به دستگاه ونتيلاتور دارند، بالا رفته.» مرگ ١٠ کودک تا ١٧ ارديبهشت پرستاران ميگويند از سوم اسفند اولين کودک مبتلا به کرونا در اين بيمارستان بستري شد و دو ماه و ١٠ روز بعد از آن تاريخ، روابط عمومي دانشگاه علوم پزشکي کردستان از مرگ سه کودک مبتلا به کرونا در سنندج خبر داد. او دهم ارديبهشت اعلام کرد که ٣٣ کودک و نوجوان اين شهر به ويروس مبتلا شدهاند. هفت روز بعد معاون درمان وزارت بهداشت در نشست خبري اعلام کرد که تا آن روز ١٠ کودک به دليل کرونا جان دادهاند که تمام آنها بيماريهاي زمينهاي داشتند. به فاصله چند روز از انتشار اين خبرها صندوق کودکان سازمان ملل متحد (يونيسف) نسبت به امکان مرگ روزانه ٦هزار کودک به دليل ابتلا به کرونا هشدار داد. سيام خرداد خبر فوت دختر ده ساله بندرعباسي بار ديگر توجهها را به سمت مرگ کودکان در اثر کرونا جلب کرد. شنبه بيستويکم تير هم رئيس دانشکده علوم پزشکي تربت جام اعلام کرد که دو نوزاد پنج روزه و پنجاهونه روزه و يک کودک سه ساله پس از ابتلا به کرونا جانشان را از دست دادند. هر روز به تعداد فوتي اين کودکان اضافه ميشود و عضو کميته ملي مقابله با کرونا ميگويد که نشانههاي کرونا در کودکان شديدتر شده است. از آن طرف رئيس دانشگاه علوم پزشکي البرز با نگاهي به آمارهاي استان، تعداد مرگومير کودکان به دليل ابتلا به اين ويروس را بالا اعلام کرد. اجازه اعلام آمار نداريم بر اساس پروتکلها بايد در هر اتاق ايزوله يک بيمار بستري شود، اما وقتي شلوغ ميشود، روي هر دو تخت بيمار بستري ميکنند. حالا هفت بيمار در بخش ايزوله بسترياند که نتيجه تست سه نفرشان مثبت است. تعدادي از مثبتها هم مرخصشدهاند تا قرنطينه خانگي شوند. پرستاري در بخش کودکان براي پريسا سخت است، او دوره طرح را ميگذراند و توانايي تغيير بخش را ندارد، از ديدن رنجوري کودکان غصهدار ميشود و ميگويد که پرستاران به خاطر اين کارشان دچار فرسايش شغلي ميشوند: «بعضي وقتها دلم ميخواهد طرحم را متوقف کنم، اما قسم خوردهام به اين بچهها کمک کنم.» براي پرستاران بخش کرونا هر بار ديدن نفسهاي تند کودکان، صداي نالههايشان، تب بالا و صورت سرخشده، تَرکي ميشود بر قلبشان، بر صورتشان: «پسربچه دوازده، سيزده سالهاي به خاطر ابتلا به کرونا در بخش بستري شد، اسمش در ليست پيوند کبد بود، خيلي درد کشيد، چندين هفته بستري بود، آخر سر جواب آزمايشش منفي شد، يک روز او را به بخش گوارش منتقل کردند، روز بعد با حال بدتري دوباره برگشت و صبحش جان داد.» مرگ اين کودک دل خيلي از پرستاران بخش کرونا را به درد آورد. پرستار «سين» هر وقت اين پسربچه يادش ميآيد، اشک ته چشمانش ميجوشد: «مرگ اين بچهها خيلي تلخ است، تلختر از بزرگسالان.» آنها نه تعداد فوتيهاي کرونا را ميدهند، نه مبتلايان. به آنها اين اجازه داده نشده تا به خبرنگاران آمار بدهند. هر شيفت عزا ميگيريم تحمل اين لباسهاي ايزوله خفهکننده، اين گانها، اين ماسکها اين نقابها را ديگر ندارند، سوناي بخار است. سر هر شيفت عزاميگيرند که چطور هفت، هشت ساعت و گاهي در دو شيفت يعني ١٢ ساعت اين سرهميهاي کلافهکننده را تحمل کنند و حالا آن ١٥ پرستار و سرپرستار در هر شيفت، نزديک به پنج ماه است که هر روز همينها را به تن ميکنند و در پايان شيفت با لباسهاي خيس از عرق و صورتهايي با مُهر ماسک و پيشانيهاي داغ کرده، به خانه ميروند. همين خانه رفتنها هم برايشان عذاب است، از ترس انتقال ويروس به خانواده. پرستار «ميم» ميگويد از اول تا آخر شيفت چشممان به ساعت است که چه وقت تمام ميشود تا اين لباسها را بيرون بياوريم. ماسک که ميزنيم ديگر اکسيژن به مغزمان نميرسد، زود خسته ميشويم، آنهم حالا که بخش شلوغتر از قبل است. از همه اينها سختتر دستشويي رفتن است، مجبوريم کمتر آب و چاي بخوريم تا کمتر دستشويي برويم. پرستار ماسک را کنار ميزند و انگشتانش را روي رد عميق گوشههاي ماسک بالاي گونهها ميکشد: «صورتمان خط افتاده.» کار در بخش کرونا، پنهان از خانواده خانواده پرستار «ميم» نميدانند او در بخش کروناي بيمارستان کار ميکند. بقيه پرستاران هم همين شرايط را دارند، مخفيميکنند تا خانوادهها نگران نشوند و استرس نگيرند: «٩٠درصد از بچهها به خانوادههايشان نگفتهاند در بخش کرونا کار ميکنند.» همين هم باعث ميشود تا آنها تمايلي نداشته باشند اسمشان در گزارش بيايد. پرستار «الف»، نوزاد شيرخوارهاي دارد. شيفتها را با همسرش هماهنگ کرده تا بچه سرگردان نماند. نگران انتقال ويروس به فرزندش است: «اصلا به همسرم نگفتم اينجا کار ميکنم، خيلي حساس است و ممکن است مضطرب شود.» پرستار الف نميتواند يک دل سير فرزندش را بغل کند و ببوسدش. عذاب وجدان طنابي شده دور گردنش که نکند بچه بيمار شود، نکند جان سالم به در نبرد. در بين بيماران زياد ديده که کودکان از پدر و مادرانشان مبتلا شدهاند. پدر ناقل بوده، دايي نشانه داشته و مادر بيمار بوده. او ١٤سال سابقه کار دارد و قبلا پرستار بخش ريه بود و حالا از تجربه چهار ماههاش ميگويد: «کودکان ناقلان خوبياند.» آنها در همين بخش، کودکان زيادي را ديدهاند که در کنار بيماريهاي زمينهاي مثل سرطان و تشنج و فلج مغزي و هزار درد ديگر مبتلا به کرونا ميشوند و اين برايشان بسيار آزاردهنده است. همين هم باعث شده تا احساس خستگي روحي و جسمي مضاعفي داشته باشند: «وقتي مريضها اکسپاير ميشوند، بههمميريزيم، مخصوصا بچههايي که با آنها ارتباط برقرار کرده و حرف زدهايم. اينها در ضمير ناخودآگاهمان ميماند.» پرستار ديگري سبدي از نمونههاي خون در دست دارد، براي انتقال به واحد خونگيري. او قبلا در بخش آنکولوژي کودکان کار ميکرده و با شيوع کرونا داوطلبانه به اين بخش آمده است. در بخش کروناي بيمارستان کودکان مفيد، هر سه، چهار روز از بيماران تست گرفته ميشود، اگر دو تست پشت سر هم منفي شود، بيمار مرخص ميشود. ميان پرستاران خاطره منفيشدن تست کروناي يکي از بچههاي ايالال (نوعي سرطان خون)، دهان به دهان چرخيده؛ کودک سه، چهار سالهاي که بعد از يک دوره طولاني بستري و سه بار آزمايش «پيسيآر» مثبت، سرانجام ويروس از بدنش خارج و تستش منفي شد. پرستار «سين» ميگويد پرستاران شيفت شب وقتي تست منفي شده، براي او کيک و بادکنک خريدند و جشن سلامتي گرفتند. ٤ پرستار بخش، کرونا گرفتند پرستار «سين» ٢١سال سابقه کارياش را که ١٦ سالش در بخش عفوني بود، در يک کفه ميگذارد و اين چهار، پنج ماه کرونايي را در کفه ديگر. کفه دوم سنگينتر است. از نظر او تمام کساني که در اين بخش کار ميکنند، کرونا دارند، درست هم ميگويد خودش و سه نفر ديگر در اين چهار ماه مبتلا شدهاند و خانوادههايشان را هم درگير کردهاند. دو فرزند پرستار «سين» از مادر کرونا گرفتهاند: «دو هفته در خانه قرنطينه شدم. هفته سوم به خاطر مسئوليتي که داشتم، به بخش سر ميزدم و از جلوي در کارها را هماهنگميکردم.» مشکل پرستاران همين بيماري زمينهاي بيماران است، هر پزشک دستور پزشکي خاص خودش را دارد، هر بيمار پزشک مخصوص به خودش را دارد. دکتر عفوني يک دستور ميدهد، دکتر قلب دستور ديگري اضافه ميکند. دکتر غدد نکته ديگري تجويزميکند و اين رفتوآمدها پرستاران را سردرگم کرده. دو هفتهاي ميشود که مدام از اورژانس تماس ميگيرند براي انتقال بيمار جديد و بخش تخت خالي ندارد. منتظرند يکي از بيماران منفي شود و برود خانه تا بيمار بعدي بيايد. صداي اذان ميآيد.مادر «امير علي» سجاده را که پهنميکند، در اتاق باز ميشود. پرستار، نازنين را به اسم و فاميل صدا ميزند: «مرخص است. بياييد دفترچه بيمه را بگيريد.» گونههاي مادر سرخ ميشود. دست ميبرد به بالاي روسري و با يک حرکت، موهاي از همه جا بيرونزده را کنار ميزند و روميکند به دختر: «مرخص شدي.» گل از گل دختر ميشکفد. جواب تست نيامده، اما به توصيه پزشک بهتر است در خانه قرنطينه شود. مادران، آنها که دو هفته بيشتر است کنار فرزندانشان روز را در بيمارستان شب کردهاند، هنوز هم باور ندارند کودکشان درگير کرونا شده. هر آنچه قبلا درباره مبتلا شدن کودکان شنيده بودند حالا در بيمارستان، رد شده. کودکان هم مبتلا ميشوند. ١٥٠ کودک مبتلا شدند و نزديک به ١٠ نفر از آنها جان دادند عليرضا فهيمزاد که فوقتخصص بيماريهاي عفوني بيمارستان است، ميگويد که تصور مبتلانشدن کودکان کاملا اشتباه است، چون از اول شيوع بيماري بين ١٥٠ تا ٢٠٠ کودک مبتلا به اين بيمارستان منتقل شدهاند که حدود ١٠ نفرشان به دليل داشتن بيماريهاي زمينهاي شديد جانشان را از دست دادند. بيشتر آنها در مرحله آخر بيماري قرار داشتند. او تفاوت ابتلا در ميان کودکان و بزرگسالان را در نشانهها و شدت بيماري ميداند و اينکه ماهيت ويروس به گونهاي است که عوارض جدي در کودکان ندارد، درست مانند مرس و سارس. چرا؟ «دليل آن مشخص نيست. شايد چون سيستم ايمني کودکان کامل نشده، اين ويروس هم به شکل شديد خودش را در بدن آنها نشان نميدهد، چراکه يکي از دلايل ابتلا خود سيستم ايمني بدن است.» او عددهايي را در کنار هم قرار ميدهد تا ميزان شيوع و ابتلاي کرونا در کودکان و بزرگسالان را نشان دهد؛ در بزرگسالان از هر ١٠ نفري که مبتلا ميشوند، شش تا هفت نفر علامتدارند و در کودکان از اين تعداد هشت تا نه نفر نشانه بيماري دارند. در بالغان از هر ١٠٠ نفر، ١٠ نفر به صورت شديد مبتلا ميشوند و در کودکان از هر ١٠٠ نفر، يک تا دو نفر شديد ميشوند. بيماريهاي نقص ايمني، بيماري قلبي سيانوتيک، انواع سرطانها، بيماريهاي ريوي و ... کرونا را در کودکان شديدتر ميکند. هر چند به گفته اين پزشک در بين کودکان علامت ابتلا بيشتر به شکل مشکلات گوارشي خودش را نشان ميدهد تا تنفسي. به گفته او رسپتورهايي که در ريه وجود دارد، در روده هم ديده ميشود. رسپتورها محلي است که ويروس روي آن مينشيند. اما اين توضيح را ميدهد که کودکان در فصل گرما زياد دچار اسهال و استفراغ و دلدرد ميشوند. هر کدام از اينها به معني ابتلا نيست. حالا هم اگر تعداد کودکان مبتلا زياد شده به اين دليل است که ميزان ابتلا در جمعيت بزرگسال هم بالا رفته. او ميگويد که بخش کودکان اين بيمارستان هيچ وقت بسيار شلوغ نشده و هميشه به تعداد تختها بيمار داشته است. هر چند در اوايل بيماري تعداد بستريها بسيار کم بود و آنها به فکر تعطيلي بخش افتاده بودند. براي پزشکان بيمارستان بيماري کودکان زير يکسال و بالاي دوازده، سيزده سال نگرانکننده ميشود. به اينها کودکان با بيماريهاي زمينهاي را هم بايد اضافه کرد. در شرايطي که همه جا صحبت از ماسک است، اين فوقتخصص عفوني کودکان استفاده از ماسک براي کودکان زير دو سال را توصيه نميکند و ميگويد که کودکان بالاي دو سال در خيابان و مکانهاي سربسته از ماسک استفاده کنند.