ترامپ در انتخابات تنها نمیماند

شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده است و انتشار آن در اخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست تمرکز مونروئه بر درون آمريکا بود؛ اين يک نگاه بسيار پررنگ نه در گذشته بلکه حتي در امروز ايالاتمتحده است. ترامپ هم در انزواگرايي و هم در استثناگرايي کاملا موفق بوده است
آرش فرحزاد/ در آستانه انتخابات رياستجمهوري ايالات متحده، با دکتر «مهدي ذاکريان»، استاد حقوقبشر و روابط بينالملل در دانشگاههاي ايراني و بينالمللي، درباره تأثير تحولات اخير ايالات متحده بر موقعيت ترامپ و شانس او براي پيروزي مجدد، شکاف در حزب جمهوريخواه بر سر حمايت از ترامپ، افزايش اقبال افکار عمومي به دموکراتها و نامزد نهايي آنان، جو بايدن و نيز تأثير انتخابات آمريکا بر رابطه واشنگتن با متحدان و رقباي در عرصه بينالملل گفتوگو کرديم. حدود چهار ماه مانده تا انتخابات آمريکا و ترامپ با توجه به سوءمديريت در بحران کرونا و نيز موضعگيريهايش عليه معترضان به نژادپرستي شرايط مناسبي ندارد. تحليل شما از وضعيتي که امروز ترامپ در آن قرار دارد، چيست؟ آيا در چنين شرايطي او ميتواند راهي براي پيروزي در انتخابات پيدا کند؟ داوري درباره آينده انتخابات و پيشبيني درباره نتايج آن اساسا در دانش سياست و دانش روابط بينالملل امري قطعي و نهايي محسوب نميشود. با توجه با شرايطي که امروز بر اثر کرونا و ميزان افزايشي مبتلايان در آمريکا و همچنين مرگومير فراوان به وجود آمده است، موقعيت ترامپ متزلزل شده و همينطور به سبب اعتراضاتي که در رابطه با برخورد با رنگينپوستان در آمريکا صورت گرفته بايد گفت که موقعيت ترامپ خوب و مناسب نيست. اما اگر بخواهيم موقعيت ترامپ را با عملکردش و با وعدههايش و با پيشبردن برنامههايي که هنگام ورود به صحنه انتخابات چهار سال پيش داشت، مورد سنجش قرار بدهيم، بايد عنوان کنيم که ترامپ همچنان جايگاه محکمي در ميان رأيدهندگان خودش در سال 2016 دارد. نظرسنجيها در ماهها و هفتههاي اخير از افزايش برتري جو بايدن نسبت به ترامپ حکايت ميکند. حتي در برخي ايالتهاي مهم بايدن با اختلافي دورقمي پيشتاز نظرسنجيهاست. با توجه به تجربه انتخابات 2016 و اينکه در آن زمان هم هيلاري کلينتون پيشتاز نظرسنجيها بود، تا چه حد ميتوان براي اين نظرسنجيها اعتبار قائل شد؟ نظرسنجيها در علوم اجتماعي محاسبات علمي محسوب ميشوند، بنابراين قابل اتکا هستند؛ ولي در همه نظرسنجيها بايد درصدي از خطا را در نظر گرفت. با توجه به رخدادهايي که اشاره کرديم، موقعيت ترامپ بسيار متزلزل شده است. يک شاخص ديگري که در طول اين چهار سال از سوي ترامپ مشاهده شد، اين بود که او برخلاف رؤساي جمهور سابق آمريکا به جاي اينکه پس از پيروزي به سمت يکپارچهکردن مردم آمريکا، احزاب، جريانهاي سياسي و گروههاي مخالف گام بردارد، شکاف ميان مردم را وسيعتر و شکاف ميان جناحها را عميقتر کرد. اين رفتار هم يکي از عوامل تزلزل موقعيت ترامپ محسوب ميشود. در روزهاي اخير ترامپ اين ادعا را تکرار کرد که جنبش حمايت از سياهان، آنارشيست، چپ راديکال و آشوبگر هستند. او با اين حملات فاصله و شکاف در جامعه را بيشتر ميکند. اين سومين مؤلفهاي است که ميتواند باعث فاصلهگرفتن نسل جديد در آمريکا از ترامپ شود. ترامپ در اين ماجرا بيش از گذشته با چپگراها رودررو شده است؛ آيا اين تقابل ميتواند در انتخابات به سود ترامپ باشد؟ بايد آگاه باشيم ترامپ برآمده از قشري است که خواستهها و مطالبات و نگاههاي پنهاني دارد. چنين قشري تا قبل از ترامپ، مجال چنداني براي خودنمايي پيدا نميکرد. اظهارات ترامپ درباره زنان و تأکيد توهينآميزش بر کارايي جنسي آنها از اين قماش است. نوع صحبتهاي او درباره برخي از افراد و گروهها و شخصيتهاي آمريکايي که منتسب به نژادپرستي بودند، مؤيد ديدگاههاي آن قشر پنهان است. موضعگيريهايي که در رابطه با مکزيکيها و مهاجران و مسلمانان داشت و تأکيد ميکرد که اين افراد مجرم و قاچاقچي هستند، بغض فروخفته نژادپرستان آمريکا بود. اينکه بايد در مرزها ديوار کشيد، خواسته بخشي از جامعه آمريکا بود. اينها ديدگاههايي بوده که در نهاد بسياري از آمريکاييها وجود داشت و همان طيف هم به ترامپ رأي دادند. خيلي از کساني که در دل نژادپرست بودند، به واسطه ترامپ جرئت ظهور و بيان خواستههايشان را پيدا کردند. به نظرم قتل جورج فلويد تقريبا هيچ تأثيري در کساني که به او رأي دادند، ندارد. آنها با آن تفکر همراه بودند، بنابراين ترامپ را تنها نخواهند گذاشت. تنها تأثير قتل فلويد که ميتواند سبب ريزش آراي ترامپ شود، در بخشي از جامعه آمريکا رخ داده که درباره رأيدادن به نامزد دموکراتها ترديدهايي داشتند. تکليف اين بخش از جامعه که عمدتا هوادار برني سندرز محسوب ميشوند با ترامپ يکسره شده است. اين گروه در انتخابات 2016 و پس از کنارهگيري سندرز به ترامپ رأي دادند. بخش بزرگي از اين افراد که نژادپرست نيستند، ديگر به ترامپ رأي نخواهند داد و اين به سود دموکراتها خواهد بود. تحولات داخلي آمريکا در انتخابات اين کشور نقشي اساسي ايفا ميکند. آمريکاييها دو موضوع را در اولويت قرار ميدهند؛ يکي نگاه به درون آمريکا و ديگري استثناگرايي. در دوره رياستجمهوري جيمز مونروئه، او با دکترين انزواگرايي خود تأکيد داشت تا به داخل آمريکا توجه شود. ترامپ هم مانند مونروئه اصرار دارد تا با سازمانهاي بينالمللي تعامل چنداني نباشد و اجازه مداخله و واردات گسترده از کشورهاي خارجي به آمريکا را هم نداد و آمريکا را هم ميخواهد کمتر در بيرون مرزهايش درگير کند. تمرکز مونروئه بر درون آمريکا بود و تمرکز ترامپ هم همين است. اين يک نگاه بسيار پررنگ نه در گذشته بلکه حتي در امروز ايالات متحده است. ترامپ هم در انزواگرايي و هم در استثناگرايي کاملا موفق بوده است. رويکرد او در قبال سازمان ملل، سازمان بهداشت جهاني، سازمان تجارت جهاني، پيمان آسياپاسيفيک، برجام، توافق پاريس، اتحاديه اروپا و ناتو کاملا اين امر را نمايان ميکند. ترامپ بر سر تجارت با چين دچار تنش شده است. او اصرار دارد که چين هم مانند آمريکا بايد اجازه عرضه کالاهاي خارجي را در کشورش بدهد. اما نکته مهم اين است که آمريکا نقطه قوت چنداني در کالاهاي مصرفي ندارد. تمام برتري ايالات متحده در صنايع پيشرفته است. آمريکا در حوزه ابتکارها و نوآوريها، تکنولوژيهاي روز، هوافضا، تسليحات نظامي، صنايع هوايي و تکنولوژيهاي روز مربوط به نفت و گاز حرف اول را ميزند و کشورهاي ديگر توان رقابت چنداني در اين حوزهها با آمريکا ندارند. يک مثال ميزنم که به ايران هم مربوط ميشود. در صنعت نفت و گاز، در دوره آيتالله هاشمي يکي از شرکتهاي آمريکايي پيشنهاد سرمايهگذاري با هشت ميليارد دلار در صنعت نفت و گاز را به ايران داد، اما به دليل تحريمهايي که بيل کلينتون عليه ايران اعمال کرد، ما موفق به مذاکره و همکاري با آمريکاييها نشديم. در مقابل فرانسويها و مالزياييها همان پروژه را با رقمي بيشتر انجام دادند. ما قبل از انقلاب اسلامي تجربه همکاري با آمريکا در نفت و گاز را داشتيم و ميدانستيم آنها در اين حوزه قابل رقابت نيستند و بهترين تکنولوژي را دارند. بهطور مثال تجهيزات آمريکايي که در پالايشگاه اصفهان نصب شده بود، در 25 تا 30 سال بعد از انقلاب هم نياز به تعمير نداشت، اما تجهيزاتي که فرانسويها و مالزياييها نصب ميکردند، حداقل دو يا سه بار در سال نياز به تعمير داشتند؛ يعني ما پول بيشتري براي تکنولوژي نه چندان پيشرفتهاي هزينه کرديم. به بحث سياستهاي ترامپ باز ميگرديم. او سياستي انزواگرايانه را دنبال و تأکيد ميکند که بايد درون آمريکا را مورد توجه قرار داد. بنابراين تعداد زيادي از رأيدهندگان متوجه و متمايل به اين سياستهاي انزواگرايانه بودند که ترامپ وعده ميداد. براي اغلب شهروندان آمريکايي، موضوعات بينالمللي در درجه دوم اهميت قرار دارند؛ يعني مسائلي مثل اعراب و اسرائيل، ايران، اتحاديه اروپا، پيمان آبوهوايي پاريس، ديوان کيفري بينالمللي، سازمان جهاني بهداشت، آرا و توجه کمتري را در مقايسه با مسائل داخلي آمريکا جلب ميکند. از همين منظر ترامپ تلاش کرد تا مسائل و چالشهاي بينالمللي را هم به مسائل داخلي و اقتصاد آمريکا پيوند بزند تا براي رأيدهنده آمريکايي قابل درک باشد. براي مثال درباره برجام ترامپ اينگونه موضعگيري و انتقاد کرد که «چرا ما بايد يکميلياردو 400 ميليون دلار به ايران بدهيم و در مقابل هيچ دستاوردي نداشته باشيم. قراردادي با آنها امضا کرديم که به آنها حق غنيسازي ميدهد، اين يعني ما بازنده کامل مذاکرات هستهاي بوديم». اينگونه اظهارات، به شهروند آمريکايي اين پيام را منتقل ميکند که ترامپ فردي است که ميخواهد در قبال پولي که پرداخت کرده، دستاورد و امتيازي نصيب مردمش شود. اين پيام ساده براي هر کسي قابل درک است. براي شهروند آمريکايي اهميتي ندارد که برجام به صلح و ثبات بينالمللي و منطقهاي کمک ميکند يا خير. ترامپ با ادبيات مردم آمريکا با مسائل مواجه است و اکنون نيز با واکنش مثبت هم روبهرو شده است. باراک اوباما درباره جنگهايي که آمريکا درگير آن بود هم از همين روش استفاده کرد و با وعده بازگرداندن سربازان آمريکا به کشور، نظر مردم را جلب کرد. شما به تقابل ترامپ با چپگراها در جريان اعتراضهاي اخير در آمريکا اشاره کرديد؛ اين تقابل چه تأثيري در انتخابات خواهد داشت؟ نگاههاي ضدسرمايهداري، چپگرايانه و آنارشيستي در آمريکا که در جريان اعتراضهاي اخير در قالب غارت و تخريب فروشگاهها مشاهده ميشد، پديده محبوبي در ايالات متحده نيست. بر اساس نظام اقتصادي و فرهنگ سرمايهداري آمريکا هر فرد بايد با کار و ابتکار، درآمد کسب کند؛ بنابراين جنبشهاي چپگرايانه که با ايدههاي شبهکمونيستي يا شبهسوسياليستي بهدنبال جلب رأي هستند، با اقبال افکار عمومي آمريکا مواجه نميشوند. در همين حال برخي از همين گروهها و جنبشها که خواستههايشان متمرکز بر بيمه، خدمات درماني و شغل بود هم در دوره گذشته به ترامپ رأي دادند؛ اما در انتخابات امسال با توجه به قتل جورج فلويد و موضعگيريهاي نژادپرستانه ترامپ، اين گروهها هم به ترامپ رأي نخواهند داد. در انتخابات 2016، رقم درخور توجهي از حاميان سندرز به ترامپ رأي دادند. با توجه به کنارهگيري مجدد سندرز چقدر احتمال دارد اين موضوع دوباره تکرار شود؟ اينبار چنين اتفاقي رخ نميدهد. برخوردهاي تقابلي و چالشبرانگيز ترامپ با چپگرايان آمريکايي باعث شده حاميان سندرز بيشتر متمايل به بايدن شوند. در دوره رياستجمهوري ترامپ بسياري از نزديکان و دولتمردان سابق او، پس از خروج از دولت اقدام به انتشار کتاب خاطرات خود کردند که در آن کتابها، افشاگريها و انتقادهاي بيسابقهاي از ترامپ و شيوه حکمراني او مطرح شده است. بهتازگي هم جان بولتون، مشاور سابق امنيت ملي آمريکا و همچنين برادرزاده ترامپ اقدام به انتشار خاطرات افشاگرانه و جنجالي خود از رئيسجمهور آمريکا کردند. به نظر ميرسد مخاطب اين افشاگريها، بيشتر سياستمداران باشند. اين کتابها تا چه حد مورد توجه افکار عمومي قرار ميگيرد؟ نئوکانهاي آمريکا چندين دسته هستند؛ جان بولتون، آنتوني کردزمن، پل ولفوويتز و... در گروه بازهاي نئوکانها قرار دارند. اين گروه شامل سياستمداراني با ديدگاههاي تهاجمي و ضربتي ميشود. طبيعي است که ترامپ نتوانسته رضايت اين گروه را جلب کند. ترديدي نيست که افشاگريهاي بولتون و ديگران ميتواند موقعيت ترامپ را در جناحهاي سياسي ازجمله جمهوريخواهان متزلزل کند؛ اما جمهوريخواهان ميانهروتر که کبوتر نام ميگيرند، مانند کالين پاول، جيمز متيس، ميت رامني و... هم موضعي انتقادي عليه ترامپ دارند و شکافهايي که ترامپ در جامعه ايجاد کرده و سوءمديريت او را به ضرر آمريکا ميدانند؛ بنابراين به نظر من هم تأثير اين افشاگريها را بيشتر در نخبگان آمريکا ميتوان مشاهده کرد و افکار عمومي چندان توجهي به اين مسائل نخواهد کرد. اين شکاف ميان جمهوريخواهان و ترامپ در هفتههاي اخير نمايانتر شده است. در چنين شرايطي جورج بوش و تعدادي از چهرههاي شاخص جمهوريخواه هم با انتقاد از ترامپ اعلام کردهاند از بايدن حمايت ميکنند. به نظر ميرسد با کاهش محبوبيت ترامپ در افکار عمومي، جمهوريخواهان هم ديگر حامي سفتوسخت ترامپ نيستند. شکاف در ميان رهبران حزبي که در حمايت بيچونوچرا از ترامپ تا جايي پيش رفته بود که به آن لقب حزب ترامپ را داده بودند تا چه اندازه در موقعيت رئيسجمهور آمريکا در آستانه انتخابات مؤثر است؟ درست است. جمهوريخواهان تاکنون از برنامههاي ترامپ حمايت صددرصدي ميکردند و در جريان اتفاقات اخير، اين شکاف ميان جمهوريخواهان نمايان شده است. بيش از آنکه بايدن يا دموکراتها در ايجاد اين شکاف نقش داشته باشند، موضعگيريهاي غلط و شتابزده ترامپ باعث ايجاد اين شکاف ميان جمهوريخواهان شده است؛ اما با توجه به اينکه جمهوريخواهان نامزد ديگري در انتخابات ندارند، بعيد است که حمايت آنها از ترامپ قطع شود. آنها ميدانند که ترامپ همچنان نزد بخشي از افکار عمومي محبوب است. بههرحال بيشتر اعضاي حزب جمهوريخواه از ترامپ حمايت ميکنند. ادبيات مورد استفاده ترامپ ادبيات رسانهاي است و مستقيم افکار عمومي را هدف قرار ميدهد. او بهخوبي ميداند چگونه به اخبار جهت دهد، بههميندليل بود که ترامپ بهشدت جلوي رسانهها ايستاد و رسانهها را بياعتبار، دروغگو و دشمن مردم خواند. در مقابل، خودش با مردم صحبت ميکرد و اخبار را بهگونهاي به مردم سمتوسو ميداد تا روايت مشخص او از اخبار را باور کنند. اظهارات او به اندازهاي در افکار عمومي نفوذ داشت که اظهارنظرش درباره اثر مواد ضدعفونيکننده بر ويروس کرونا و پيشنهاد او براي تزريق اين مواد به بيماران باعث شد بسياري از مردم با انجام چنين کاري روانه بيمارستان شوند. آنچه ترامپ درباره اثر مواد ضدعفونيکننده بر ويروس کرونا ميگفت، درست بود؛ اما او نميدانست که تزريق و خوردن اين مواد ميتواند مرگبار باشد. ديدگاه او درباره اقتصاد و محيط زيست هم همينگونه است. رئيسجمهور آمريکا معتقد است که محيط زيست چيزي فراتر از گرم و سردشدن هوا و تغييرات طبيعي جوي نيست و به خاطر آن نبايد فعاليتهاي اقتصادي ازجمله معادن زغالسنگ را تعطيل کرد. مردم هم همين را باور کردند و با فعالشدن معادن، شغل و درآمد تازهاي پيدا کردند. ترامپ با ادبياتي صحبت ميکند که انگار خودش رسانه است و خودش را معيار درستي اخبار ميداند. اين رويکرد با استقبال بخش درخور توجهي از افکار عمومي مواجه شده و موقعيت ترامپ را ارتقا بخشيده است. در آن سوي ماجرا هم تمايل به بايدن و دموکراتها افزايش يافته است. دليل اين تمايل چيست؟ کارنامه ترامپ يا تأثير باراک اوباما؟ بخش وسيعي از تمايلها به دموکراتها ناشي از عملکرد ترامپ است. با افشاي دروغهاي ترامپ آگاهي بيشتري در افکار عمومي ايجاد شده است. برخلاف عمل خرابکارانه ترامپ عليه دموکراسي در آمريکا، جامعه آمريکا جامعهاي آزاد است و رسانهها هر اظهارنظري را آزادانه منعکس ميکنند و اين آزادي ميتواند دموکراسي را تقويت کند. در چنين فضايي، رسانهها فرصت دارند تا اظهارات هر مقامي را راستيآزمايي کنند. با وجود تلاشهاي ترامپ براي زيرسؤالبردن و محدودکردن دموکراسي، آگاهيبخشي از طريق رسانهها ادامه دارد. موضعگيريهاي عجولانه و اشتباه ترامپ و مقاومت در برابر اعمال محدوديتها پس از شيوع ويروس کرونا هم به ضرر او تمام شد. در برخي حوزهها مانند اقتصاد يا جامعه، نتيجه اظهارنظرها و تصميمهاي اشتباه در بلندمدت مشخص ميشود؛ اما در حوزه پزشکي که با جان و سلامت افراد سروکار دارد، اشتباهها خيلي زود نمايان ميشود. مشخص شد که رويکرد اشتباه ترامپ در هفتههاي اول شيوع کرونا و مقايسه آن با آنفلوانزا جان بسياري از آمريکاييها را گرفت. اين اشتباه بزرگ ترامپ بود. نتيجه اين شد که حدود سهميليونو 500 هزار آمريکايي به اين ويروس مبتلا شدند که تاکنون تقريبا 140 هزار نفر از آنها جان خود را از دست دادهاند. آيا ترامپ اين فرصت را دارد تا در مناظرههاي انتخاباتي برگ برنده خود را رو کند و با زبان رسانهاي و پوپوليستي خود عملکردي بهتر از بايدن داشته باشد و او را شکست دهد؟ در مناظرهها شانس ترامپ بيشتر از بايدن است. زبان و ادبيات ترامپ، ادبيات رسانهاي است و نياز ندارد تا رسانهها، جملات و اظهارنظرهايش را سمتوسو دهند. او خودش رسانه است و با ادبيات عامهپسندانه خود ميتواند بر هوادارانش اثرگذار باشد. درباره بايدن موضع کاملا برعکس است و رسانهها بايد به کمک او بشتابند. نقدي جدي درباره بايدن در رسانهها مطرح شده و آن نداشتن استراتژي يا ديدگاه مشخص نزد اين نامزد دموکراتهاست. رسانهها با توجه به سابقه حضور بايدن در کاخ سفيد و سنا، بر اين نکته تأکيد ميکنند که بايدن درباره مسائل مهم امنيت ملي و سياست خارجي آمريکا ديدگاههايي اشتباه داشته و معمولا مخالف تصميمهايي بوده که اجراي آنها به سود ايالات متحده بوده است. اخيرا هم او از بسته 700 ميليارد دلاري خود براي احياي اقتصاد آمريکا پس از بحران کرونا خبر داده، اما جزئياتي از اين برنامه يا ديگر برنامههاي بايدن منتشر نشده است. اين نقد را چقدر صحيح ميدانيد؟ اعتقاد ندارم که بايدن بدون برنامه در انتخابات حضور يافته است. من معتقدم برخلاف جمهوريخواهان که در انتخاباتها با آرمانها، شعارها و برنامههاي کلي ورود پيدا ميکنند، دموکراتها با برنامه مدون و مشخص پا به عرصه انتخابات ميگذارند. اوباما با برنامهاي مشخص وارد عرصه شد و از تمايل خود براي بازگرداندن نظاميان آمريکايي به کشور صحبت کرد. اين شعار نقشي مؤثر در پيروزي اوباما در انتخابات داشت. البته با اين نظر موافقم که بايدن تاکنون برنامهاي جذاب و شايان توجه ارائه نکرده است؛ اما انتظار دارم تا زمان برگزاري مناظرهها و پيش از انتخابات برنامههاي دقيقتر و مشخصي ازسوي بايدن ارائه شود. درحالحاضر، دموکراتها نميخواهند دست خود را رو کنند تا رقيب با استفاده از نقاط ضعف اين برنامهها آن را بياعتبار کند. در صورت پيروزي بايدن تصور ميکنيد مسير براي بازگشت به توافقهايي که ترامپ از آن خارج شده، چقدر هموار است؟ متحدان اروپايي و آسيايي ايالات متحده تا چه ميزان ميتوانند اميدوار به بهبود رابطه خود با واشنگتن باشند؟ قطعا با تغيير رئيسجمهور، وضعيت ايالات متحده در پيمانهايي که در اين مدت از آن خارج شده مورد تجديد نظر قرار خواهد گرفت؛ اما موضوع فقط به ترامپ مربوط نميشود. زماني که اوباما نامزد رياستجمهوري بود، وعده داد که در صورت پيروزي در انتخابات، زندان گوانتانامو را تعطيل خواهد کرد؛ اما تا پايان دوره رياستجمهوري اوباما گوانتانامو بسته نشد و فقط تعداد زندانيان آن کاهش يافت. بوش پسر از ديوان کيفري بينالمللي خارج شد ولي اوباما با وجود انتقاد دموکراتها از اقدام بوش، در اين تصميم تجديدنظر نکرد. بنابراين اين نگرشي که در ايران و در برخي از کشورها وجود دارد که با پيروزي بايدن، رويکرد ايالات متحده تغيير اساسي خواهد کرد، واقعبينانه نيست. ترامپ صرفا برآمده از پوپوليسم در آمريکا نيست؛ ترامپ برآمده از پايگاهي است که در آن پوپوليسم هم جايگاهي دارد. ايجاد مانع و تعرفه بر سر راه صادرات کالا از چين به آمريکا يا اعمال تعرفه براي واردات از اتحاديه اروپا، خواسته قشر قابل توجهي از آمريکاييهايي است که ترامپ نمايندگي آن را بر عهده دارد. بنابراين اصلاح اين موارد نيازمند زمان است و به سرعت قابل بازگشت نيست. با توجه به تمايل شخصي عجيب ترامپ به ولاديمير پوتين، رابطه ايالات متحده با روسيه پس از انتخابات رياستجمهوري با چه تغييراتي روبهرو ميشود؟ يکي از شعارهاي تبليغاتي ترامپ اين بود که قصد دارد رابطهاي بهتر با روسيه پوتين داشته باشد؛ اما در عمل اين اتفاق رخ نداد. روابط ايالات متحده با روسيه از جنس شخصيت نيست؛ يعني کاريزماي يک رئيسجمهور چندان نميتواند مسائل ميان دو کشور را حلوفصل کند. رابطه واشنگتن و مسکو از جنس مسائل راهبردي و استراتژيک است. اين دو ابرقدرتي بودند که رقابت ديرينهاي با هم داشتند و در اين رقابت هر کدام به دنبال نفع بيشتر در روابط بينالملل بودند و در راستاي کسب منافع، ساير متحدان خود را قرباني ميکردند. بنابراين روسيه خيلي راحت ميتواند از منافع و يک کشور کوچک يا متوسط در رابطه با ايالات متحده و رسيدن به منافع بزرگتر چشمپوشي کند. بر همين اساس منافع و وسعت و گستردگي آن است که تعيينکننده نوع رابطه ايالات متحده و روسيه خواهد بود و شخصيت ترامپ يا بايدن از يک طرف و پوتين از طرف ديگر نقشي چندان مؤثر در اين ميان ندارد. چشمانداز رابطه چين و ايالات متحده را چگونه ميبينيد؟ با توجه به اينکه در ماههاي اخير پس از شيوع ويروس کرونا رابطه ترامپ با چين دوباره متشنج و مذاکرات تجاري در کشور هم متوقف شد. در صورت شکست ترامپ انتظار ميرود در رابطه چين و آمريکا بهبودي نسبي حاصل شود. چين قدرت اقتصادي دوم دنياست و خطايي که ترامپ در مورد چين داشت اين بود که تصور ميکرد اين کشور قدرتي نوظهور است و با وضع تعرفه و ايجاد موانع تجاري ميتواند چين را مطيع سياستهاي اقتصادي آمريکا کند. اين در حالي است که ايجاد هر مانعي در روابط با چين ميتواند موجب ايجاد صدمه به اقتصاد جهاني و اقتصاد ايالات متحده شود. منطق اقتصاد شاخصهاي خودش را دارد. بر پايه ليبراليسم اقتصادي، افراد و شرکتهاي خصوصي بازيگرند نه دولتها. ديگر اينکه اقتصاد بازار منطبق بر عرضه و تقاضا و هزينه و فايده است. امروز در دنيايي که ما زندگي ميکنيم، شما نميتوانيد کالايي را در کشور خود توليد کنيد در حالي که هزينه ساخت اين کالا در داخل بيش از هزينه ساخت در خارج از کشور باشد و بعد اميد داشته باشيد که توليدکننده اين کالا موفقيت کسب کند. شما بايد کالايي را در کارخانه خود توليد کنيد که کمترين هزينه توليد را داشته باشد؛ در غير اين صورت بايد آن کارخانه را تعطيل و کالاي مورد نظر را وارد کرد. ترامپ ميخواست اين منطق را زير پا بگذارد و اين هم به ضرر اقتصاد آمريکا خواهد بود و هم به ضرر اقتصاد جهان. نظام اقتصادي هنگامي بسيار مؤثر عمل ميکند که فارغ از مداخله سياسي باشد. در جامعه مدرن سرمايهداري بين حيطه سياسي دولت و حيطه اقتصادي بازار فاصله وجود دارد. مداخلات سياسي ترامپ در اقتصاد سبب شد که الان در آمريکا رونق ديده شود؛ ولي اين رونق پايدار نيست و در آينده به افول در برابر اقتصاد پربازده رقبا منجر ميشود. فارغ از اينکه ترامپ در انتخابات پيروز شود يا خير، آمريکا در آيندهاي نهچندان دور ناچار خواهد بود که در سياستهاي اتخاذشده کنوني تجديد نظر کند. درباره رابطه ايران و ايالات متحده اين نگاه وجود دارد که تهران در انتظار نتيجه انتخابات آمريکاست تا درباره مذاکره با واشنگتن تصميمگيري کند. بااينحال به نظر ميرسد که در صورت پيروزي ترامپ در انتخابات او با موضعي مقتدرانهتر و با شرط و شروطي دشوارتر حاضر به مذاکره با تهران ميشود. به نظر ميرسد موکولکردن تکليف مذاکره به انتخابات آمريکا ريسک بزرگي براي ايران است. از دو سال پيش و زماني که ترامپ از برجام خارج شد، ما در ايران شاهد بوديم که سياست صبر استراتژيک در پيش گرفته شده تا انتخابات 2020 برگزار شود. شواهد و رخدادها حاکي از اتخاذ چنين سياستي از سوي تهران است. در سال 2016 هم ايران اميدوار بود تا ترامپ در انتخابات پيروز نشود که اين اميد محقق نشد. اين سياست اشتباه است. سياست خارجي ايران بايد مستقل از افراد باشد. درباره رابطه روسيه و آمريکا هم تأکيد کردم که نبايد روي افراد و اظهارات آنها سرمايهگذاري کرد. هر کشوري براساس منافع ملتش تصميمگيري ميکند. جمهوري اسلامي بايد يک سوزن پرگار را وسط خواستههاي ملت ايران قرار دهد. سوزن پرگار بايد روي خواستههاي مردم ايران باشد. سوزن ديگر بايد به اندازهاي باز شود که روي کشورهايي قرار گيرد که منافع درجه اول ايران محسوب ميشوند. پسازآن بايد به بازتعريف تصميمهاي موجود و انتخاب گزينههاي بهتر پرداخت. در موضوع آمريکا و هر کشوري لازم است ياد بگيريم در چه زمان و چه هنگامي فرصتها را شکار کنيم. به باور من سوزن دوم پرگار بايد 20 کشور اول دنيا را بپوشاند. بايد مشخص شود که مثلا براي رابطه با 20 کشور اول صنعتي و ثروتمند جهان، ايران چه گزينهها و اولويتهايي در نظر دارد. ما در ايران بايد اول تعريف کنيم که ايالات متحده و رابطه با اين کشور چه اندازه براي ايران اهميت دارد و بر همان اساس، منافع و سياستهاي خودمان را مشخص و تبيين کنيم. نميتوان در انتظار انتخابات و رويکارآمدن يا شکست فرد خاصي باشيم. زمان زيادي تا انتخابات آمريکا باقي نمانده و فکر ميکنم نبايد اميد به مذاکره، اميد به بازگشت به برجام يا اميد به تصحيح رابطه و برداشتن تحريمها را منوط به انتخابات کنيم. هنگامي صبر استراتژيک معنا ميدهد که شما گزينههاي فعال براي تصميم نداشته باشيد. اين نگراني وجود دارد که صبر استراتژيک به صبر ناکام بدل شود. به باور من بايد منافع ايران و مردم را در اولويت قرار دهيم. به يک تجربه تاريخي اشاره ميکنم. ما در آستانه سالروز پذيرش قطعنامه 598 قرار داريم. اگر ايران در هنگام آزادي خرمشهر مذاکره ميکرد، منافع بيشتري به دست نميآورد؟ ما در سال 67 پس از شهادت بسياري از رزمندگان و چالشها و کاستيهايي که در ميدان جنگ ايجاد شد، حاضر به پذيرش قطعنامه شديم. بايد از اين تجربيات درس گرفت. پنجرهها هميشه باز نيستند، گاهي اوقات پنجرهها بسته ميشوند يا زماني که ميتوان پنجرهها را زودتر باز کرد، ديرتر اين کار را ميکنيم. اينکه فضاي رواني وسيعي در کشور عليه توافق راهبردي ايران و چين شکل گرفته، به همين موضوع برميگردد. اين تصور ايجاد شده؛ چون تحريمها حداکثري شده، پس سياستگذاران رو به چين کمونيست آوردهاند که دردي از همسايه متحد خود، کره شمالي، دوا نکرده است. البته در جاهاي مهمي تدبير و محاسبه ديده ميشود. بهتازگي و پس از ترور فرمانده سپاه قدس از سوي ايالات متحده، رويکرد صحيحي در پيش گرفتيم که حاکي از واقعبيني و عقلانيت بود. پس از اين ترور بسياري اصرار داشتند که بايد اقدامي تلافيجويانه انجام دهيم و تعدادي از نظاميان يا فرماندهان آمريکايي را قرباني کنيم؛ اما سياستي که نظام انتخاب کرد، اين بود که آمريکا بايد از منطقه خارج شود. اين بهترين ديپلماسي و راهبرد بود. راهبردي را در پيش گرفتيم که حاکي از نگاه وسيع، دقيق و تخصصي بوده است. در صورت پيروزي بايدن، شرايط منطقه و بينالمللي تا چه ميزان به او براي بازگشت به برجام و توافق با ايران ابتکار عمل خواهد داد؟ با اتفاقاتي که پس از برجام در داخل ايران رخ داده بود و حرکتهايي که صورت ميگرفت، حتي احتمال اين را که هيلاري کلينتون يا اوباما هم بتوانند در برجام باقي بمانند، بهشدت کاهش داده بود. اصلا نبايد انتظار داشت با ورود بايدن به کاخ سفيد همهچيز به حالت اول بازگردد. عدهاي در داخل توجه نداشتند و هنوز هم توجه ندارند که ايران طبق برجام تعهداتي را پذيرفته و به هر ميزان به آن پايبند باشد، ميتواند از منافع آن هم سود ببرد. عدهاي معتقد هستند که ايران به برجام پايبند بوده و ايالات متحده زير ميز زده است. بههرحال چه بايدن، چه ترامپ و چه هر فرد ديگر، ما هوشمندانه از توافق يا توافقهايي که براي ايران بهتر است، بايد چهره خوب و بهينه براي ساير کشورها بسازيم تا امتياز بهتر نصيب مردم ايران شود. مدتي است که بنيامين نتانياهو، نخستوزير اسرائيل، طرح الحاق کرانه باختري را با جديت پيگيري ميکند. به نظر ميرسد اين نگراني در اسرائيل وجود دارد که در صورت شکست ترامپ در انتخابات اين فرصت طلايي براي الحاق از بين خواهد رفت. به نظر شما در صورت پيروزي بايدن، واشنگتن در برابر اين اقدام اسرائيل ايستادگي ميکند؟ سياست اسرائيل هميشه الحاق اراضي به صورت خزنده بوده است و مرزهاي خود را به آرامي جلو ميبرد. ترديدي نيست که اين روند حتي با ورود بايدن هم متوقف نميشود؛ همانطورکه اوباما هم نتوانست مانع سياست توسعه شهرکسازي از سوي اسرائيل شود. ايالات متحده اين امکان را دارد که در اين روند دستاندازهايي ايجاد کند؛ اما هرگز مانع اسرائيل نخواهند شد. چه بايدن و چه هر نامزد ديگري از حزب دموکرات مانع اسرائيل نميشوند و شايد تنها به قصد امتيازگيري و با مطرحکردن کمکهاي مالي و نظامي دستاندازهايي در اين مسير ايجاد کنند.