نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

اداره‌ عراق به مردم عراق مربوط می‌شود

منبع
khamenei.ir
بروزرسانی
اداره‌ عراق به مردم عراق مربوط می‌شود

khamenei.ir/ سي و يک تير ۱۳۹۹ نخست‌وزير عراق، آقاي مصطفي الکاظمي با رهبر انقلاب اسلامي ديدار کرد. اين ديدار در شرايطي اتفاق افتاد که ماه ها از شيوع بيماري کرونا گذشته و در اين مدت هيچ يک از مسئولان کشورهاي خارجي با رهبر انقلاب ملاقاتي نداشته اند. يکي ديگر از وجوه اهميت اين ديدار گذشت کمتر از ۶ ماه از زمان شهادت سردار سليماني در خاک عراق توسط آمريکا بود. براي بررسي ابعاد مختلف اين ديدار و مسائل مطرح شده در آن پايگاه‌ اطلاع‌رساني KHAMENEI.IR با آقاي دکتر سعدالله زارعي، استاد علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي و کارشناس مسائل بين‌الملل به گفتگو پرداخته است.

  باتوجه به اينکه اين اولين سفر آقاي الکاظمي بعد از شهادت سردار سليماني به ايران  است، به‌نظر جناب‌عالي مهم‌ترين تمايزات ديدار‌ نخست‌وزير عراق با رهبر انقلاب چيست؟
  بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحيم؛ سفر نخست‌وزير محترم عراق به تهران در يک فضاي خيلي خاصي صورت گرفت. از يک طرف سلسله‌ي تبليغاتي مطرح بود مبني بر اينکه انتخاب دولت جديد عراق در يک مقياسي خارج از خواسته‌ي شيعيان، خواسته‌ي اکثريت مردم، خواسته‌ي مرجعيت و خارج از روال طي شده‌ي عادي عراق و همين‌طور خارج از مطلوب‌هاي جمهوري اسلامي ايران و جبهه‌ي مقاومت اتفاق افتاده است، و از طرف ديگر به سفر آقاي الکاظمي به عربستان و بعد به آمريکا برمي‌گشت و اين‌طور جمع‌بندي مي‌شد که اولين سفر آقاي الکاظمي يک سفر دو به يک هست، به اين معنا که گرايش‌هاي عمومي در سياست خارجي دولت آقاي الکاظمي بيشتر آمريکايي- سعودي است. و گرايش‌هايش به‌سمت مقاومت و محور مقاومت کاهش پيدا مي‌کند و يک وضعيت نزولي را طي مي‌کند.

بسياري هم گمان مي‌کردند که به‌دليل بيماري کرونا که در طول حدود پنج‌ماه گذشته ديدار خاصي رهبر معظّم انقلاب به‌خصوص با شخصيت‌هاي خارجي نداشتند، بنابراين همين روال ادامه پيدا مي‌کند و برخلاف موارد قبل که نخست‌وزيران در سفر به ايران با حضرت امام خامنه‌اي ملاقات مي‌کنند، اين بار اين اتفاق نمي‌افتد. بنابراين اين‌ مسائل مجموعاً با هم يک تصوير خاصي از روابط ايران و عراق را به اذهان عمومي هم در داخل ايران و هم در منطقه تزريق کرده بود. ما مي‌دانستيم که اين تصاوير تا چه حد غيرواقعي هست، ولي براي توده‌هاي مردم تشخيص اينکه اساساً چه در عراق مي‌گذرد و ارتباط اين موضوعات با ايران چيست، يک مقداري دشوار بود.


امّا با همه‌ي تفاسير اين سفر به تهران انجام شد و سفر به عربستان لغو شد و يا به تأخير افتاد. در اين ديدار هم مطالب اساسي بين رهبر معظّم انقلاب و آقاي مصطفي الکاظمي ردوبدل شد و هم توافقات اقتصادي صورت گرفت و مباحثي در زمينه‌ي ارتقاء روابط اقتصادي و ارتقاء روابط از حدود دوازده ميليارد دلار در سال به بيست ميليارد دلار مطرح شد. اين موضوعات تقريباً توافقاتي بود که در خلال اين سفر صورت گرفت.

نوع مواجهه‌ي رهبر معظّم انقلاب با آقاي الکاظمي خيلي تأثيرگذار و تعيين‌کننده بود. ايشان تأکيد کردند که ما در امور عراق دخالت نمي‌کنيم. اداره‌ي عراق مربوط به مردم عراق مي‌شود و تشخيص مسائل اولويت‌دار عراق با مردم عراق و با دولت عراق است. حتي فرمودند که ما مخالف رابطه‌ي عراق با آمريکا نيستيم. و بعد اشاره کردند که يک وقتي آقاي حکيم مي‌خواست به آمريکا برود، آمد و از من پرسيد شما نظري يا ملاحظه‌اي داريد؟ من گفتم نه ما چه نظري بايد داشته باشيم و ايشان رفتند آمريکا و برگشتند و ما دخالت نکرديم. مرحوم آقاي سيد عبدالعزيز حکيم مدتي در رأس وحدت شيعي در عراق بود. عراق يک ائتلاف شيعي داشت که در رأس آن و سخنگوي آن آقاي سيد عبدالعزيز بود. منتها يک مسئله‌اي را رهبر معظّم انقلاب در اين ديدار برجسته بيان کردند و آن هم مسئله‌ي آمريکا است. و اشاره هم کردند که گروه‌هاي شيعه با دولت شما مشکل ندارند. اعم از گروه‌هايي که شناخته شده‌ي مؤثر در تشکيل دولت بودند و گروه‌هايي که شناخته شده هستند، امّا خيلي تأثيرگذار در تشکيل دولت نبودند و گاهي در افواه عمومي عراقي‌ها، به‌عنوان مخالف دولت معرفي مي‌شوند.

حضرت ‌آقا فرمودند که گروه‌هاي شيعه با شما مشکلي ندارند و مشکل آمريکا است. مشکل هم از آنجا ناشي مي‌شود که آمريکايي‌ها در چهارچوب و قاعده نمي‌گنجند. وارد کشور شما شدند و بدون هيچ هماهنگي با شما هم هواپيماهايشان را به پرواز درمي‌آورند و هم ميهمان شما را و هم فرمانده‌ي ارشدتان آقاي ابومهدي المهندس را به‌شهادت مي‌رسانند. اين‌ها نمي‌توانند باشند و کشورهاي منطقه احساس امنيت کنند. کمااينکه در اين صحنه دولت عراق نمي‌تواند بگويد اين سرزمين من است و آمريکايي‌ها با ما فعاليت مي‌کنند و حضور و مسائل آن‌ها ارتباطي با ايران، ترکيه، اردن، سوريه، عربستان و کويت و... ندارد. امّا الان اتفاقي که افتاده نشان مي‌دهد که اتفاقاً ربط دارد.

وقتي سردار سرافراز ايران به‌صورت رسمي و با مجوز وارد فرودگاه بغداد شد و ميهمان دولت عراق بود و در فرودگاه مدني پياده شد و نه در يک پادگان و مورد حمله‌ي آمريکا قرار مي‌گيرد و به‌شهادت مي‌رسد، ديگر طرف عراقي نمي‌تواند بگويد که اين مسئله به شما ارتباطي ندارد و به من ارتباط دارد. آقا اين موضوع را تفکيک کردند و با قاطعيت هم در اين باره صحبت کردند. يعني به ميزاني که صحبت در بخش اوّل که در مورد عراق و عراقي‌ها و نخست‌وزير عراق مي‌شد از حداکثر لَيِنت و نرمي تبعيت مي‌کرد و نشان مي‌داد که در اينجا يک فضاي برادرانه حاکم هست. کمااينکه حضرت آقا در مقدمه‌ي صحبتشان به آقاي الکاظمي فرمودند شما در بين برادران خودتان هستيد و اينجا خانه‌ي شما است. فضاي بحث خيلي گرم و برادرانه و لَيِن و خيلي خودماني بود. امّا بحث به آمريکا که رسيد، چون آمريکا مشکل مشترک ما و عراق و منطقه و جهان هست، لحن حضرت آقا تغيير کرد و با قاطعيت و تأکيد زياد فرمودند ما از کساني که خون سردار و خون مهمان شما را در عراق بر زمين ريختند، نخواهيم گذشت و آن‌ها را تعقيب مي‌کنيم.

اين بيان قاطع و بدون رودربايستي و هشدارآميز، جهت‌دهنده و راهبردي بود که از سوي رهبر انقلاب بيان شد و آقاي الکاظمي هم در برابر اين صحبت‌ها همراهي نشان داد. يعني بيان آقاي کاظمي اين‌چنين بود که ما اين مسائل را درک مي‌کنيم و با رهنمودهاي شما موافقيم و در جهت بهبود شرايط تلاش مي‌کنيم. اين نشان‌ مي‌دهد که مجادله‌اي بين ما و عراق نيست. بعضي‌ها تلاش مي‌کنند که اين مسئله را تبديل به يک مجادله کنند. بلکه مسئله‌ي مشترک ما و عراق، آمريکا است. به ميزاني که ما حرف از اخراج آمريکايي‌ها مي‌زنيم، اخراج آمريکا در عراق مصوبه‌ي پارلمان عراق هم هست. يعني يک مصوبه‌ي قانوني که با رأي ۱۶۹ نفر از نمايندگان با قاطعيت در پارلمان عراق تصويب شد که مي‌گويد آمريکا بايد از عراق اخراج شود.

در مجموع اين ديدار توانست تا حد بسيار زيادي تمام ابهاماتي که درخصوص مسائل بين ما و عراق مخصوصاً پس از شهادت سردار سليماني را برطرف کند و يک نوري بود که تابيده شد و محيط منطقه‌اي ما را در اين بحث روشن کرد.

  اشاره‌ به ماجراي پل برمر توسط رهبر انقلاب چه عقبه‌اي داشت؟ حکومت پل برمر بر عراق نماد چيست؟
  در بحث عراق يک موضوعي که کمتر از آن صحبت شده است، نقش جمهوري اسلامي و به‌طور خاص نقش رهبر معظّم انقلاب در رفع اشغال نظامي عراق هست. در ايران و در منطقه راجع به نقش ايران در دفع فتنه‌ي داعش خيلي صحبت شده است و البته جا دارد بيش از اين هم صحبت شود، امّا راجع به نقش ايران در اخراج آمريکايي‌ها از عراق کمتر صحبت شده که يک اتفاق خيلي مهمي بود. مي‌دانيد که آمريکايي‌ها از سال ۱۹۴۵ به اين طرف که در دنيا در قامت يک ابرقدرت تا به امروز خودشان را نشان دادند، حدود ۷۵ سال از آن زمان مي‌گذرد و آمريکايي‌ها در هيچ کجا وارد نشدند مگر اينکه قوانين خودشان را حاکم کردند و مصونيت حقوقي يعني کاپيتولاسيون از آن کشور گرفتند و حجم نيرو، زمان حضور، نحوه‌ي حضور و حضور نظامي‌شان را در آنجاها خودشان تعيين کردند. علي‌رغم اينکه ۷۵ سال از پايان جنگ جهاني دوم مي‌گذرد، آمريکايي‌ها الان هم در اطراف ژاپن مثل جزيره‌ي اوکيناوا و در اطراف آلمان در درياي آدرياتيک و جاهاي ديگر پايگاه‌ نظامي دارند و از مصونيت کامل برخوردارند، تا جايي که اگر سرباز آمريکايي به دختر ژاپني تجاوز کند، دولت ژاپن حق ندارد اعتراض کند. آمريکا يک اختيار مطلقي براي خودش قائل است.

امّا آمريکايي‌ها وقتي وارد عراق شدند، صحبت از صد سال حضور کردند. اصلاً آقاي کسينجر با صراحت گفت که ما بايد صد سال دولت را در اختيار داشته باشيم. نه اينکه دولت دست‌نشانده ايجاد کنند، بلکه صحبتش اين بود که دولت را ما بايد تشکيل دهيم. آقاي جي گارنر هم به‌عنوان فرمانده نظامي به عراق آمد و اين کشور را اشغال کرد. البته بعداز مدتي به آقاي پل برمر تحويل داد. اين‌ها با صراحت مي‌گفتند که حضور ما در عراق يک حضور بدون قيد زمان است. ما به اينجا آمديم که دولت تشکيل دهيم و اينجا را اداره ‌کنيم. امّا همين آمريکايي که در سال ۲۰۰۳ عراق را اشغال کرد، در سال ۲۰۰۶ به اين جمع‌بندي رسيد که عراق ژاپن و آلمان نيست، و نمي‌شود در اين کشور ماند و بايد فکر ديگري کرد. آمريکايي‌ها در سال ۲۰۰۷ قراردادي با دولت وقت عراق آقاي نوري مالکي امضاء کردند که برمبناي آن توافق، آمريکايي‌ها از سال ۲۰۰۹ شروع به خارج کردن نيروهايشان از عراق کردند و تا پايان سال ۲۰۱۱ کاملاً عراق را تخليه کردند. حالا سؤال اين هست که واقعاً اين اتفاق همين‌جوري افتاد؟ يعني آمريکايي‌ها بدون حساب و کتاب وارد عراق شدند و بعد هم همين‌جوري تصميم گرفتند کاري در عراق انجام دهند که به‌هيچ‌وجه در آلمان و ژاپن و جاهاي ديگر انجام نداده بودند، يا اينکه يک دستي وجود داشت که اجازه ندهد عراق در اشغال دائم آمريکا بماند؟

رهبر معظّم انقلاب هم در اين ديدار به اين مسئله اشاره‌اي کردند و فرمودند آمريکايي‌ها اراده‌شان مبني بر اشغال دائمي بود. الان هم به اين فکر مي‌کنند که يک دولتي شبيه دولت برمر را در عراق بر سرکار بياورند. لذا به آقاي کاظمي گفتند که دولت آمريکا موافق دولت شما نيست. اگرچه به ظاهر ابراز موافقت مي‌کنند، ولي موافق نيستند. مطلوب آمريکايي‌ها اين است که يک دولت دست‌نشانده‌ي کامل از نيروي خودشان سرکار بيايد. يعني يک دولت برمري در عراق حاکم شود. آقا فرموده بودند که اگر شرايط عراق شرايط انقلابي نبود، الان آقاي پل برمر بر عراق حاکم بود. اين را تبيين کردند. منتها حضرت آقا در اين باره از عبارت‌هاي کوتاه استفاده کردند و يک اشاره‌ي گذرايي کردند. درواقع يک يادآوري به اين مسئله کردند که آمريکايي‌ها به‌دنبال چه هدفي در عراق هستند. بر همين اساس هم ما واقعاً بايد اين مسئله را براي عراقي‌ها روشن کنيم. بعضي‌ از عراقي‌ها يک وجه حضور آمريکا در عراق را حذف صدام حسين مي‌دانند. يعني با آمدن آمريکا به کشورشان يک ديکتاتور حذف شد.

امّا آمريکا در عراق به‌دنبال چه هدفي بود؟ اگر بگوييم آمريکا به‌دنبال حذف ديکتاتور بود، پس چرا اين کار را در عربستان انجام نمي‌دهد. آنجا که ديکتاتوري خيلي بيشتر است. چرا اين کار را در رژيم اسرائيل انجام نمي‌دهد؟ آنجا که ديکتاتوري و جنايت خيلي شديدتر است. يک جنايت هفتاد ساله، بلکه صد ساله در فلسطين در جريان است. پس مسئله‌ي آمريکا برداشتن صدام حسين نبوده، بلکه تسلّط بر عراق است. اتفاقاً آقاي ترامپ حدود دو سال پيش که به پايگاه عين‌الاسد در استان الانبار عراق آمد،  گفت ما به اين کشور آمديم که ايران را کنترل کنيم. ما مي‌خواهيم ايران را از مرزهاي شرقي تا غربي‌اش، يعني از پاکستان و افغانستان تا عراق کنترل کنيم. بنابراين اين‌ها يک سيطره‌ي منطقه‌اي را از اوّل دنبال مي‌کردند و الان هم دنبال مي‌کنند. امّا اين قسمت دوم ماجرا در عراق کمتر مورد توجه قرار گرفته است. مخصوصاً اينکه آمريکايي‌ها ناگزير شدند که در سال ۲۰۰۷ قرارداد خروج را امضاء کنند و ۲۰۰۹ هم از عراق بروند. طرف عراقي بعضاً خيال مي‌کند که اصلاً از اوّل هم بنا بر همين بوده که آمريکا سال ۲۰۰۳ بيايد و سال ۲۰۰۷ برود. نه اين‌طوري نبوده است،‌ بلکه يک دست قدرتي آمريکا را وادار کرد که دست از آن افسانه ولو موقت بردارد و بيايد امضاء بدهد و از عراق برود. وگرنه همين الان هم انتخاب آمريکا، تسلّط و هژمون بر عراق است.

  در بخشي از اين ديدار رهبر انقلاب به نقش آيت‌الله سيستاني و حشدالشعبي پرداختند. در اين مورد هم توضيحاتي بفرماييد.
  يک ديدگاهي رهبر معظّم انقلاب دارند مبني بر اينکه در هر جغرافيايي از منطقه اداره‌ي آن جغرافيا به عهده‌ي مردم، مسئولين،‌ شخصيت‌ها و ساختارهاي خود آن بخش از منطقه است. در عراق شخصيتي مثل حضرت آيت‌اللّه‌العظمي سيستاني دامت برکاته مصدر تصميمات درباره‌ي عراق است. در لبنان سيدحسن نصراللّه مصدر تصميمات سياسي درباره‌ي لبنان است. در يمن آقاي سيدعبدالملک بدرالدين مصدر تصميم‌گيري درباره‌ي يمن است. حضرت آقا خواستند اين مسئله را مورد تأکيد قرار بدهند که از نظر ما آن کسي که در عراق محوريت دارد شخص آيت‌‌اللّه سيستاني است و دولت بايد ارتباطات ويژه‌اي با ايشان داشته باشد، و ما تابع تشخيص آيت‌اللّه سيستاني در صحنه‌ي عراق هستيم و به تشخيص ايشان در صحنه‌ي عراق کمک مي‌کنيم. يعني به اجراي تشخيص آيت‌اللّه سيستاني کمک مي‌کنيم. اجراي آن چيزي که آيت‌اللّه سيستاني در صحنه‌ي عراق با دولت و غير دولت تفاهم مي‌کند.

امّا در مورد حشدالشعبي يک نگراني وجود دارد. حشدالشعبي يک نهاد ملي، يک نهاد اسلامي، يک نهاد جهادي، يک نهاد امنيت بخش و يک نهاد ثبات بخش در عراق هست و با دشمني‌ها و مخالفت‌هايي که آمريکايي‌ها و بعثي‌ها و داعشي‌ها و سعودي‌ها با حشدالشعبي مي‌کنند، به‌تدريج آن را تبديل به يک نقطه‌ي اختلاف در عراق مي‌کنند. يک جايي دولت را در مقابل حشدالشعبي قرار دهند، و يک جايي حشدالشعبي را در مقابل دولت قرار دهند که يک شکافي در داخل جامعه‌ي عراق ايجاد کنند که زمينه‌ي تسلّط دوباره‌ي آن‌ها بر عراق فراهم شود. همان‌طوري که رهبر معظّم انقلاب فرمودند بايد قدر آيت‌‌اللّه سيستاني را دانست، فرمودند بايد قدر حشدالشعبي را هم دانست. اين قدرشناسي از حشدالشعبي مسئله‌ي داخلي عراق است و رهبر معظّم انقلاب دولت عراق را به اين نکته توجه دادند که اين سرمايه‌اي که عراق از دل يک تجربه‌ي سهمگين و پرهزينه به‌دست آورده، ضمانت بخش امنيت عراق هست. و يک وقت در اين مراودات و در اين رفت‌وآمدها گرفتار بي‌مهري نشود و از کانون توجه رهبران در عراق خارج نشود. به نظر من اين توصيه‌ي بسيار به جايي بود و البته واکنش آقاي مصطفي الکاظمي هم اين بود که ما هم آيت‌اللّه سيستاني را به‌عنوان سرمايه‌ي عراق مي‌شناسيم و دولت خودش را موظف مي‌داند که با ايشان هماهنگ باشد و امنيتمان را مرهون مجاهدت‌هاي حشدالشعبي مي‌دانيم و اجازه نمي دهيم که خدشه‌اي به آن وارد شود.

  سياست اصلي جمهوري اسلامي ايران در ارتباط با دولت عراق و ديگر بازيگران داخلي صحنه عراق چيست؟
  بعضي‌ها توقع دارند نوع رابطه‌اي که ما به‌عنوان جمهوري اسلامي با عراق که برخواسته‌ي از برادري اسلامي هست و براي امنيت آن‌ها هزينه و شهيد داديم، بايد از نوع رابطه‌ي آمريکا با عراق يا با عربستان باشد. يعني ترکيبي از رابطه‌ي ايجابي و سلبي باشد و ما بايد در جايگاه آمر نشسته باشيم. خب اين غلط است و رابطه‌ي ما و عراق رابطه‌ي هژمونيک نيست که يک کسي قدرت هژموني باشد و ديگري در ذيل هژمون بخواهد تعريف شود. اصلاً اين‌طوري نيست. رابطه‌ي ما رابطه‌ي امت درون امت است و در مرکزيت اين رابطه محبت وجود دارد. تعبير شهيد سردار سليماني اين بود که مي‌گفت ديپلماسي‌ ما، ديپلماسي محبت است. پس عراقي و ايراني نبايد احساسي غير از احساس برادري داشته باشد.

اين يک رابطه‌ي خاصي بين ما و عراق ايجاد مي‌کند و دائماً اين روابط با همين ادبيات برادري استمرار پيدا مي‌کند، کما اينکه استمرار پيدا کرده است. عراق در سال ۲۰۰۳ دولت‌سازي را شروع کرد و در سال ۲۰۰۴ اولين دولت را که دولت آقاي عياد علاوي بود، تشکيل داد. در طول اين مدت رابطه‌ي بغداد و تهران زير ديد و نگاه تند و زير ضربات آمريکايي‌‌ها، سعودي‌ها، اسرائيلي‌ها، اروپايي‌ها و ديگر دولت‌ها بوده است. اين فشاري که الان ما داريم مشاهده مي‌کنيم که عراق رابطه‌اش را با ايران قطع يا کم کند، قبلاً هم بوده است. امّا در طول اين سال‌ها يعني از سال ۲۰۰۴ که اولين دولت در عراق شکل گرفت، تا امروز که دولت پنجم در عراق هست، روابط با ايران دائماً حفظ شده و تحت تأثير تکانه‌ها قرار نگرفته است. به خاطر اينکه اساس رابطه‌ برادري و نيازهاي مشترک است.

نکته‌ي بعدي اين است که ايران از قدرتمندي عراق حمايت مي‌کند. در همين ديدار هم رهبر معظّم انقلاب بر اين مسئله تأکيد کردند و فرمودند ما از دولت قدرتمند در عراق حمايت مي‌کنيم. ما خواهان دولتي قدرتمند و ثروتمند در عراق هستيم. ما خواهان سيادت عراق هستيم و سيادت عراق و توانمندي عراق، توانمندي جمهوري اسلامي هم هست. اين را با يک تأکيد خاصي بيان فرمودند. امّا اقتضائات توانمندي چيست؟ آيا توانمندي فقط در قاعده‌ي دولت قرار مي‌گيرد؟ آيا توانمندي عراق مساوي با توانمندي دولت عراق است و يا دولت يک جزئي از توانمندي عراق است؟ در ايران هم همين مسئله مطرح است. آيا قدرتمندي جمهوري اسلامي صرفاً قدرتمندي دولت است؟ يا دولت بايد قدرتمند باشد؟ فراتر از دولت بايد قدرتي وجود داشته باشد، يعني دولت قدرتمند، دستگاه قضائي قدرتمند، پارلمان قدرتمند، نيروي نظامي قدرتمند، رهبر قدرتمند، مردم قدرتمند. اين‌ها همه کنار هم اقتدار و قدرت يک کشوري را ايجاد مي‌‌کنند. ما وقتي مي‌گوييم خواهان عراقي قدرتمند هستيم، به مفهوم واقعي کلمه خواهان قدرتمندي تمام اجزاء در عراق هستيم. يک جزء عراق گروه‌هاي مردمي‌اند. همين تجربه‌ي ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷، يعني دوره‌ي سيطره‌ي داعش در عراق به ما نشان داد که گروه‌هاي رسمي به تنهايي نمي‌توانند امنيت را تأمين کنند، بلکه نياز به اين هست که ظرفيت‌هاي مردم پاي کار بيايند.

بنابراين ما در مسئله‌ي حمايت از يک عراق قدرتمند، بر همه‌ي اجزاء يعني دولت قدرتمند، پارلمان قدرتمند، دستگاه نظامي قدرتمند، دستگاه اطلاعاتي قدرتمند، مرجع قدرتمند و مردم قدرتمند تأکيد مي‌کنيم. امّا به‌شدت مخالف تضعيف گروه‌هايي مثل کتائب حزب‌اللّه هستيم. ممکن است دولت با کتائب حزب‌اللّه يک اختلافي داشته باشد، ولي ما در اختلاف آن‌ها دخالتي نمي‌کنيم. بلکه تأکيد هم مي‌کنيم که کتائب حزب‌اللّه دولت را تضعيف نکند. ضمن اينکه کتائب حزب‌اللّه يک حقيقت و بخشي از قدرت عراق است. اين گروه‌هاي مقاومت بايد مورد حمايت قرار بگيرند. ما توصيه‌اي که به دولت مي‌کنيم و در فرمايش حضرت آقا هم بود، مراعات اين گروه‌ها است. توصيه‌‌اي هم که به گروه‌ها مي‌کنيم، متقابلاً مراعات دولت است. بعضي از گروه‌ها مي‌گويند که دولت بايد تغيير کند. ما مي‌گوييم چرا دولت بايد تغيير کند؟ دولت،‌ دولت قانوني است و بايد کارش را ادامه دهد. دولت هم وقتي مي‌گويد که اين گروه بايد ذيل دولت قرار بگيرد، مي‌گوييم به چه مناسبت بايد ذيل دولت قرار بگيرد؟ اين گروهي هست که به دولت کمک مي‌کند و بايد به اين کارش ادامه دهد.

متأسفانه اين نکته را بعضي از دوستان در عراق ترجمه‌ي به دخالت مي‌کنند. يعني ايران در عراق دخالت مي‌کند و باعث تضعيف دولت مي‌شود. ما در عراق دخالت نمي‌کنيم. بلکه ما توصيه‌ي برادرانه مي‌کنيم. همان‌طوري که اگر حزب‌اللّه لبنان کاملاً ذيل دولت و ذيل ارتش قرار بگيرد، لبنان تضعيف مي‌شود و اگر حزب‌اللّه مقابل دولت قرار بگيرد، لبنان تضعيف مي‌شود و بلعکس، نبايد هيچ‌کدام از اين اتفاق‌ها بيفتد. در جاهاي ديگر و در عراق هم همين‌طور است. ما از عراق و از اجزاء عراق، از کرد عراق، از سنّي عراق، از شيعه‌ي عراق، از دولت عراق، از مردم عراق، از گروه‌هاي مختلف عراق، از کتائب، از حشدالشعبي، از ارتش، از مکافحه‌الإرهاب، از پليس اتحاديه و از همه حمايت مي‌کنيم. همه بايد نقش‌هاي خودشان را درست و به‌موقع و با هماهنگي باهم ايفا کنند.

اين نکته‌اي است که بعضي‌ها درست به آن توجه نمي‌کنند و اسمش را دخالت مي‌گذارند. در حالي که اين انسجام‌بخشي و دعوت به انسجام است. درواقع سياست جمهوري اسلامي در همه جا انسجام‌بخشي است. در عراق هم سياست ما انسجام‌بخشي است.

  رهبر انقلاب حضور آمريکا در منطقه را به زيان ملت‌ها مي‌دانند که موجب ناامني، ويراني و عقب‌ماندگي در منطقه مي‌شود. تحليل‌ جناب‌عالي در مورد عواقب حضور آمريکا در منطقه‌ چگونه است؟ ادامه‌ي حضور آمريکا براي کشورهاي منطقه چه تبعاتي دارد؟
  اگر به فضاي افغانستان، پاکستان، عراق، سوريه و لبنان نگاه کنيد، يک نکته‌اي به‌طور مشترک وجود دارد که حداقلش اين است که حضور آمريکايي‌ها به يک مسئله‌ي مناقشه برانگيز تبديل شده است. مثلاً الان دولت افغانستان مي‌گويد آمريکايي‌ها چرا خارج از اراده‌ي من با مخالفانم گفت‌وگو مي‌کنند؟ اين کنفرانس‌ها و اجلاس‌ها چيست که برگزار مي‌شود؟ يا مثلاً طالبان بيانيه مي‌دهد که آمريکايي‌ها بايد خارج شوند و اگر خارج نشوند ما عليه آن‌ها اقدام مي‌کنيم. بنابراين در اينجا يک مناقشه‌اي وجود دارد که نشان مي‌دهد آمريکا نقش همگرايي در افغانستان ايجاد نکرده است و کار خودش را مي‌کند و به‌شدت مورد سوءظن از سوي دولت افغانستان و طالبان است. در پاکستان هم همين‌طور است. آمريکايي‌ها بدون اجازه‌ي ارتش پاکستان، در نقاطي دست به‌عمليات مي‌زنند. و هر وقت دلشان خواست به هر جايي و به مردم، به نيروهاي نظامي و به منابع پاکستان حمله مي‌کنند. پاکستاني‌ها هم مي‌گويند آمريکايي‌ها به نفع ما کاري نمي‌کنند، بلکه امنيت ما را به‌خطر انداخته‌اند. ارتش پاکستان از اقدامات دولت و ارتش آمريکا احساس حقارت مي‌کند.

در عراق هم همين‌طور است. الان در عراق وضعيت حضور نظاميان آمريکايي تبديل به يک مسئله‌ي انشقاقي شده است. حداقل يک عده‌اي در پارلمان رأي به اخراج آمريکا دادند. يک عده هم ممکن است بگويند که ما خواهان ادامه‌ي حضور آمريکا هستيم، کمااينکه دولت کردستان عراق هم گفت که ما خواهان ادامه‌ي حضور نظاميان آمريکايي در پايگاه حرير در اربيل هستيم. پس اين قضيه کرد و عرب را به‌هم نمي‌رساند و باعث ايجاد اختلاف بيشتر مي‌شود. در سوريه هم همين‌طور است. هواپيماهاي جنگنده‌ي نيروي هوايي آمريکا در حريم هوايي سوريه، مسير پروازي هماهنگ‌ شده‌ي بين ايران و سوريه و لبنان را به‌مخاطره انداخته‌اند. يعني حريم هوايي سوريه را شکستند و دولت سوريه عليه دولت آمريکا بيانيه داد. در لبنان هم همين‌طور است. الان دولت لبنان از اقدام تروريستي نيروهاي نظامي سنتکام عليه هواپيماي ماهان ايران شکايت کرده است. پس حضور آمريکا در منطقه مناقشه برانگيز است.

حضور آمريکا براساس تجربه‌ي ملت‌هاي منطقه، حضوري نيست که گرهي را از کشور باز کند. بلکه مسائل مختلف را به‌هم گره مي‌زند. حضرت آقا فرمودند که منطقي اين است که آمريکا از منطقه‌ي غرب آسيا که منطقه‌ي ما هست برود. البته ممکن است بعضي‌ها بگويند ايران با اين حرف دارد در امور کشورهاي ديگر دخالت مي‌کند، ولي ما دخالت نمي‌کنيم. بلکه ما مي‌گوييم امنيت يک مقوله‌ي يکپارچه است. آسمان منطقه‌ي ما تا يمن و آسياي ميانه و پاکستان تا درياي مديترانه يک آسمان است. وقتي يک تير در يک نقطه‌ي اين آسمان شليک مي‌شود، امنيت همه‌ در بُعد پروازي به‌خطر مي‌افتد. وقتي هواپيماي پاکستاني مي‌خواهد به لبنان برود، اگر يک اتفاق در آسمان سوريه بيوفتد، امنيت او هم از بين مي‌رود. بنابراين آسماني که در اين منطقه يکپارچه هست و با امنيت گره خورده، چگونه مي‌شود که ما مسائل امنيتي را در منطقه‌ مثل مسائل سياسي تفکيک کنيم؟ مسائل سياسي را مي‌شود تفکيک کرد و هر واحد سياسي مي‌توانند جدا از هم باشند. مي‌شود شکل‌هاي مختلف سياسي در يک منطقه‌اي باشند و اين‌ها با هم کار کنند، اما نمي‌شود رژيم امنيتي مختلف باشد. براي اينکه اينجا به‌هم‌پيوسته است. اگر کشوري بخواهد به آمريکا پايگاه بدهد، و کشور ديگري آمريکا را دشمن شماره‌ي يک خودش بداند و نسبت به مسائل آمريکا حرف داشته باشد که اين نمي‌شود.

در ۱۸ تيرماه امسال وقتي سرلشگر باقري توافق امنيتي با دولت سوريه امضاء کرد، آقاي مکنزي فرمانده‌ نيروهاي سنتکام بلافاصله با يک سرعتي از افغانستان وارد منطقه‌ي التنف سوريه شد و به ارزيابي توافق ايران و سوريه از يک فاصله‌ي خيلي نزديکي مبادرت کرد. اين همان آمريکا است. بنابراين ما نمي‌توانيم بگوييم که آمريکا مي‌شود در سوريه نباشد، ولي در افغانستان باشد. بعد بگوييم در سوريه ما امنيت را برقرار کرديم. اين‌چنين نيست چراکه اين يک محيط به‌هم‌پيوسته است. مثل سياست و دولت‌هاي سياسي نيست که انواعي از دولت‌هاي برآمده‌ي از تصميمات درون دولتي و درون کشوري به‌وجود بيايد. امنيت يک مقوله‌ي به‌هم‌پيوسته است.
 

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره