نماد آخرین خبر

شکوری راد: برای 1400 کار را با معرفی یک نامزد حزبی شروع می‌کنیم

منبع
انتخاب
بروزرسانی
شکوری راد: برای 1400 کار را با معرفی یک نامزد حزبی شروع می‌کنیم

انتخاب/متن پيش رو در انتخاب منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست

 سميه عظيمي/ انجام گفت‌وگو با دبيرکل حزب اتحاد ملت، اولين فرصتي شد که به ساختمان اين حزب وارد شوم. شماره پلاک اين ساختمان و ساختمان پلمپ شده حزب مشارکت، مي‌شود مطلع يک داستان با تم سياسي باشد. دفتر حزب مشارکت در خيابان سميه شماره 180 بود و حالا بعد از سال 88، مشارکتي‌هاي سابق و اتحادي‌هاي امروزي، در خيابان ويلا و در ساختماني به شماره 188 مستقر هستند با اين تفاوت که ديگر از شور و حال ساختمان شماره 180 خبري نيست؛ نه آن رفت‌وآمدها، نه آن جلسات. دفتري است جمع و جور و ساکت روبه‌روي کليساي سرکيس مقدس.

با علي شکوري‌راد، دبيرکل حزب اتحاد ملت ايران اسلامي و نماينده مجلس ششم شوراي اسلامي، درباره آنچه اين روزها بعنوان مرزبندي اصلاح‌طلبان مطرح مي‌شود، سخن گفتيم؛ از مرزبندي‌ با کساني که برخي چهره‌ها و طيف‌هاي دروني اصلاحات، آنها را کندروها، محافظه‌کاران يا اصلاح‌طلبان دست‌آموز مي‌دانند که به نظر آنها بايد به خاستگاه اوليه خود بازگردند، تا مرزبندي اصلاح‌طلبان با قدرت. معتقد است که همه طيف‌هاي اصلاح‌طلب در درون جريان اصلاحات هستند و کسي نبايد خود را متولي مرزبندي و تعيين هويت اصلاحات بداند. تأکيد داشت که هم در ميان اصلاح‌طلبان تندرو داريم و هم کندرو اما در پايان مشخص نکرد از نظرش تندروها دقيقا چه کساني هستند و مصاديق عملکردشان کجا بوده است؛ تأکيد دارد که اصلاح‌طلبان چه در دولت سيدمحمد خاتمي و چه در مجلس ششم، دچار هيچ رفتار افراطي‌اي نشده‌اند و آنچه به وقوع پيوسته، حاصل تلاش افراطيون اصولگرا براي بي‌اثر کردن تدبير رهبري در انتخابات مجلس ششم و همچنين ايجاد جدايي بين خاتمي و رهبري بوده است. پايان گفت‌‌وگو نيز به موضوعات داخلي مربوط به حزب اتحاد ملت، انتخابات 98 و همچنين انتخابات 1400 گذشت.

متن کامل اين گفت‌وگو را بخوانيد:

اصلاح‌طلبي مرزهاي مطلقي ندارد و کسي متولي مرزبندي در آن نيست

پرسش: از همان زماني که اصلاحات در ادبيات سياسي ايران مطرح شد، بارها سخن از ضرورت تعيين معيارها و چارچوب‌هاي اصلاحات مطرح شده است؛ اما موضوعي که اين روزها به نظر مي‌رسد بعد از تجربيات متعدد، پررنگ‌تر از گذشته مطرح مي‌شود، بحث مرزبندي اصلاحات است. به نظر شما اصلاحات چه معيارهايي دارد و مرزبندي را چقدر ضروري مي‌دانيد؟

ابتدا بايد بگويم وقتي الآن درباره اصلاحات صحبت مي‌کنيم در واقع بازگرداندن بحث به دوم خرداد سال ۷۶ و پيروزي آقاي خاتمي و تفکري که ايشان ارائه کرد، است؛ تفکري که آن زمان هنوز اسم اصلاحات نداشت و يکسال و نيم طول کشيد تا آن جنبش يا حرکت عنوان اصلاحات پيدا کند. خود آقاي خاتمي در آن زمان حرکتش را با ادعاي اصلاحات آغاز نکرد بلکه شعارهايي را مطرح کرد که براي ناظران بيروني معنا و مفهوم «اصلاحات» داشت. اصلاحاتي که ما از آن صحبت مي‌کنيم اين است، وگرنه اصل مفهوم اصلاحات، هميشه وجود داشته و در کشور ما از زمان اميرکبير يا قبل از آن از زمان قائم مقام فراهاني مطرح بوده است. اينطور نيست که اصلاحات به اين دوره تاريخي منحصر باشد و نبايد همه حرکت اصلاحي در ايران را به همين مقطع محدود کنيم.

نکته ديگر اينکه، اصلاحات در برابر محافظه‌کاري مطرح مي‌شود يعني قبل از نامگذاري‌هاي کنوني، دو جناح کشور به چپ و راست معروف بودند. جناح چپ از اينکه اسمش جناح چپ باشد ناراضي نبود ولي جناح راست از نامش ناراضي بود و خوشش نمي‌آمد. بعد از آنکه مجموعه‌ حاميان آقاي خاتمي در انتخابات ۷۶ به جنبش دوم خرداد تغيير نام دادند و شدند اصلاح‌طلباني که در برگيرنده بخش عمده جناح چپ و طيفي از کارگزاران و شايد هم تعداد کمي از جناح راست بودند، جناح مقابل «محافظه‌کار» نام گرفت.

اصلاحات مد نظر خاتمي، نو شدن دوباره انقلاب اسلامي و بازگشت به آن بود

در آن مقطع، اصلاح‌طلبان همچنان از نام خود راضي بودند ولي محافظه‌کاران همچنان از عنوان خود خوششان نمي‌آمد؛ براي همين سعي مي‌کردند جناح‌بندي‌ها يا اين اسامي را نفي کنند تا اينکه در سال ۸۴ احمدي‌نژاد آمد و عنوان اصولگرايي را در حقيقت براي جناح راست يا محافظه‌کاران با خود به ارمغان آورد.

اصلاح‌طلبي که امروز از آن سخن مي‌گوييم، در انتخابات دوم خرداد حول شعارهاي آقاي خاتمي هويت پيدا کرد و شعارها و وجوه بارز و برجسته‌اش، اول قانون‌گرايي با تأکيد بر قانون اساسي و سپس قوانين موضوعه بود و دوم، کرامت انسان و حقوق شهروندي که همه خلاصه مي شد در شعار«جامعه مدني». حقوق شهروندي پيش از آن در قانون اساسي ما تبيين شده بود ولي به دلايلي که نمي‌خواهم اينجا به آن بپردازم، به محاق رفته بود. اين شد که نام حرکت آقاي خاتمي «اصلاحات» شد؛ چون نمي‌گفت چيزي از اساس تغيير کند بلکه معتقد بود آنچه هست بايد اصلاح شود يا به معيارهاي اوليه برگردد. در حقيقت تعريفي که از اصلاحات صورت مي‌گرفت، نو شدن دوباره انقلاب اسلامي بود؛ چون انقلاب اسلامي يک انقلاب اصيل مبتني بر خواست‌ها و مطالبات مردم بود ولي در طول سال‌هاي ۵۷ تا ۷۶ دستخوش برخي فراموشي‌ها يا سوءرفتارها شده بود که بازگشت به اصل، يا اصلاح روندها و رويه‌ها و بازگشت به قانون را ضروري مي‌کرد.

تعريف ما از اصلاحات اين است و چون اين تعريف، خيلي جامع و مانع نيست، مرزهاي مطلقي ندارد. هرکسي مي‌‌تواند درصدي از اين اصلاح‌طلبي را داشته باشد و با درصدي از محافظه‌کاري بياميزد. بنابراين در حاشيه اين مرز، ما شاهد حضور کساني هستيم که با همه مطالبات اصلاحات در آن زمان يا با آن مطالبات به غلظتي که آقاي خاتمي مطرح مي کرد موافق و همراه نبودند. در عين حال کساني هم پيدا شدند که مطالبات آقاي خاتمي را که در عين سازگاري با نظام موجود مطرح مي‌شد، به گونه‌اي مطرح کردند که با بقاي نظام سازگار نباشد. اين مي‌شود دو سر طيف اصلاح‌طلبي که آقاي خاتمي محور آن بود.

تندروها مطالبات را به خود انقلاب بازمي‌گرداندند

پرسش: با اين تعريف، مي‌شود برخي را تندرو و برخي را کندرو خواند؟

بله، به تعبيري کساني که مطالباتي فراتر از مطالبات محور حرکت اصلاحات يعني آقاي خاتمي و در واقع جامعه داشتند، راديکال‌ها يا به تعبير شما تندروها هستند که برخي از مطالبات را به فراتر از قانون اساسي يا حتي خود انقلاب بازمي‌گردانند و به همين دليل آهنگ حرکت آنها با آهنگ حرکت آقاي خاتمي تطبيق نمي‌کرد.

تندروها آهنگ حرکتشان از خاتمي تندتر بود نه الزاما مطالباتشان

پرسش: آهنگ حرکتشان يا خود مطالبات؟

الزاما اين تندروي به معناي عدم مطابقت مطالبات نيست بلکه برخي آهنگ حرکتشان تندتر از آقاي خاتمي بود. بخشي هم بودند که در مرز محافظه‌کاري قرار داشتند و به زحمت مي‌شد آنها را اصلاح‌طلب ناميد، اما آنها خودشان را اصلاح‌طلب مي‌دانستند.

اصلاح‌طلب دانستن، اين نبوده که کسي، کسي را اصلاح‌طلب بداند؛ هر کسي خودش مدعي بوده که در زمره اصلاح‌طلبان هست. بنابراين از ابتدا متر و معياري براي اينکه بگوييم چه کسي اصلاح‌طلب هست و چه کسي اصلاح‌طلب نيست، وجود نداشت. بنابراين شايد کساني در زمره اصلاح طلبان قرار گرفتند که لزوما پاي‌بند به آن آهنگ حرکت نبودند ولي خود را اصلاح‌طلب ناميدند.

اينکه دسته‌بندي‌ها را ملاک رفتارهاي دروني اصلاحات قرار داهيم درست نيست

پرسش: بنظر شما چقدر زمان آن رسيده که در اين طيف از تند تا کند، بگوييم که کسي اصلاح‌طلب است و کسي اصلاح‌طلب نيست؟ يا کساني اصلاح‌طلب‌تر هستند يا کساني اصلا اصلاح‌طلب نيستند؟ برخي افراد اصلاح‌طلبان دست‌آموز هستند و بايد بروند به خاستگاه‌شان بيپوندند؟

نه من اين کار را درست نمي‌دانم و برچسب زدن به افراد را نمي‌پسندم. افراد خودشان را معرفي مي‌کنند، ممکن است ما با نظرشان مخالف باشيم ولي لزومي ندارد به آنها مارک بزنيم. من با دسته‌بندي اصلاح‌طلب‌ها موافق نيستم و فکر مي‌کنم اين کار علي‌العموم نفعي ندارد؛ ولي منکر اين هم نيستم که به‌هرحال همه اصلاح‌طلب‌ها هم يکدست نيستند. اصلاح‌طلب‌ها تفاوت‌هايي با هم دارند و هر کسي با درک خود از تفاوت‌ها ممکن است به‌زعم خودش دسته‌بندي‌هايي داشته باشد ولي اينکه ما اين دسته بندي‌ها را به رسميت بشناسيم و آن را مبنا و ملاک رفتارهاي دروني خود قرار دهيم، از نظر من پسنديده نيست. اگر کسي مي‌گويد اصلاح‌طلب است؛ لزومي ندارد او را نفي کنيم بلکه بايد افکارعمومي فرصت داشته باشند درباره او قضاوت کند. اصلاح‌طلبي متولي مرزبندي و تعيين هويت ندارد که بخواهد اين کار را انجام دهد.

خاتمي هرگز اصلاح‌طلبان را دسته‌بندي نمي‌کند

پرسش: بخشي از نقدها به جريان اصلاحات اتفاقا از همين ناحيه است. اينکه به دليل مشخص نبودن هويت، گاهي عملکرد برخي افراد به کل جريان اصلاحات بار شده است.

من نمي‌خواهم منکر تفاوت‌ها شوم. تفاوت‌هايي وجود دارد ولي کسي متولي اين نيست که اين تفاوت‌ها را دسته‌بندي کند و روي آن اسم بگذارد؛ اگر کسي اين کار را بکند نظر خودش را گفته ولي اين به فرهنگ سياسي اصلاحات تبديل نمي‌شود؛ فقط در حد نظر يک فرد است. کمااينکه آقاي خاتمي هرگز اين کار را نکرده است. متر و معيار عملي در بحث اصلاحات خود آقاي خاتمي است و ما ايشان را به عنوان محور قبول داريم اما ممکن است کسي در درون جبهه اصلاحات، آقاي خاتمي را به عنوان محور قبول نداشته باشد؛ او ادبيات خودش را دارد و ما هم ادبيات خودمان را داريم. ادبيات سياسي ما در رابطه با اصلاح‌طلبي مبتني بر رويکردهاي اصلاحي سيدمحمد خاتمي است.

پرسش: يکي از نقدها، همين شخص‌محوري است.

منظور ما شخص خاتمي نيست بلکه تفکر آقاي خاتمي است که تاکنون اصالت و صلابت خود را نشان داده و دچار اعوجاج و نوسان نيست. اين تفکر بر هويت يک شخص به نام سيدمحمد خاتمي تطبيق پيدا کرده است. و حالا ما آن تفکر را که بر قامت يک شخص نشسته و مشي قابل اتکا و قابل پيش‌بيني دارد، محور اصول خود قرار داده‌ايم.

هسته سخت اصلاحات از نگاه ما خاتمي است

پرسش: آديدگاه شما درباره هسته سخت اصلاحات که آقاي حجاريان مطرح کردند، چيست؟ اينکه يک حلقه بسته پس از عبور از آزمون‌هايي، ملاک و معيار تعيين اصلاح‌طلب بودن يا نبودن افراد باشند و از مرزهاي اصلاحات حراست کنند؟ آيا اين پروژه‌ها، جوابگوي اهداف اصلاح‌طلبي هست؟ اين تعابير، بنوعي راديکالي‌تر کردن فضاي اصلاحات نيست و تکليف نظام را با اصلاح‌طلبان يکسره نمي‌کند؟

فهم من از هسته سخت اصلاحات که آقاي حجاريان تعريف مي‌کند اين گونه است که مجموعه‌اي است که مطالبات اصلاح‌طلبانه را بدون اغراض شخصي و يا حزبي، يا ناخالصي مطرح مي‌کند. اين مي‌شود هسته سخت اصلاحات و اين داير مدار اصلاحات مي‌شود. ما اين را در شخص آقاي خاتمي متجلي مي‌دانيم و فکر مي‌کنيم آقاي خاتمي صحيح‌ترين مشي و حرکت اصلاح‌طلبانه را از خود نشان داده است.

اصلاح‌طلب نه برانداز است نه محافظه‌کار

مشي اصلاح‌طلبانه داراي چند ويژگي است؛ اولا همانطور که نامگذاري شده اصلاح‌طلب است؛ يعني نه برانداز است نه محافظه‌کار. اصلاحات مي‌خواهد اصلاح صورت بگيرد و از مطالبه اصلاح‌طلبي هم کوتاه نمي‌آيد؛ اما اصلاح‌طلبي مي‌تواند خواهان اصلاحات صوري، عملکردي، رويکردي يا ساختاري باشد. آنچه آقاي خاتمي نمايندگي مي‌کرد اصلاحات رويکردي بود. برخي در درون مجموعه اصلاح‌طلبان، خيلي زود به سراغ اصلاحات ساختاري رفتند که با مشي آقاي خاتمي سازگار نبود و در واقع، طيف تندرو را شکل دادند. از سوي ديگر، برخي هم فکر کردند فقط اصلاحات صوري و عملکردي کافيست و اصلاحات را به بهبودخواهي تنزل دادند که به طيف کندرو و بعضا اعتدالگرا تعبير مي‌شوند.

پرسش: در اين بيست و چند سال که از آغاز حرکت اصلاحات مي‌گذرد، چقدر در موقعيت‌هاي مختلف تندروهاي جريان اصلاحات نقش‌آفريني کردند؟ در مقاطعي به نظر مي‌رسد برخي حرکت‌ها در اوج قدرت اصلاح‌طلبان، به جاي اصلاح‌طلبانه بودن، تنه به حرکت‌هاي انقلابي مي‌زند.

فراز و فرودهاي ما، مقداري متأثر از طرف مقابل بوده که ميدان را براي کدام طيف از اصلاح‌طلبان بگشايد. هر گاه طرف مقابل يک مقدار نرم‌تر برخورد کرده، به خود آقاي خاتمي و طيفي که به وي نزديک‌تر بودند، ميدان بيشتري براي کنشگري داده شده و هرگاه مانع سخت‌تر گذاشته‌اند، موجب تقسيم اصلاح‌طلبان را به دو بخش شده است؛ بخشي که به سمت انقلابي‌گري رانده شده و بخشي که به سمت محافظه‌کاري رفته‌اند. يعني هرگاه ممانعت شديدتر شده دو سر طيف اصلاح‌طلب‌ها ميدان‌دار شده‌اند و هرگاه يک مقدار طرف مقابل نرم‌تر برخورد کرده، طيف نزديک‌تر به شخص آقاي خاتمي ميدان‌دار بوده و عمل کرده‌اند. ما اين قضيه را در انتخابات مجلس ششم ديديم. منتها طرف مقابل هم يکسان عمل نکرده، آنها هم طيف هستند. ...................(بنا به ملاحظاتي حذف شده است) ............................... البته بعضي اين را قبول ندارند و مي‌گويند به هر حال همه هدايتگري‌ها............. ولي  به هر حال همينطور که ما در اصلاحات طيف برمي‌شماريم، در جناح مقابل هم طيف‌هاي مختلفي وجود دارد که هر بار يک کدام ميدان‌داري مي‌کنند.

رهبري در انتخابات مجلس ششم ترمز شوراي نگهبان را کشيده بودند

در انتخابات مجلس ششم، رهبري به نظر من عملکرد خيلي خوبي داشتند و شوراي نگهبان هم عملکردش متأثر از رويکرد رهبري در موضوع بررسي صلاحيت‌ها در مجموع خوب بود. نمي‌گويم کامل بود چون به‌هرحال باز کساني ردصلاحيت شدند ولي تعداد کساني که تأييد صلاحيت شدند به حدي بود که جناح اصلاح‌طلب احساس مي‌کرد در انتخابات، مشارکت آزاد دارد. البته طيف‌هايي هم بودند که احساس مي‌کردند همان انتخابات براي آنها محدود است، من نمي‌خواهم به آنها بپردازم، مي‌خواهم بگويم هرچند مطلقا آزاد نبود ولي براي طيف اصلاح‌طلب نزديک به آقاي خاتمي آن انتخابات تا حد زيادي آزاد برگزار شد. نتيجه هم که به نفع اصلاح‌طلبان بود ولي آن نتيجه براي طيف‌هايي از جناح اصولگرا خوشايند نبود و اگرچه تدبير از آنِ رهبري بود و در حقيقت ترمز شوراي نگهبان را رهبري کشيده بودند که ردصلاحيت‌ها محدود شد ولي بعد از انتخابات، نگراني‌هايي ايجاد شد. اين نگراني‌ها را طيف تندروي جناح مقابل از همان ابتدا يعني فرداي انتخابات مجلس ششم ايجاد کردند. در اولين اقدام، انتخابات تهران را در حالت تعليق نگه داشتند يعني شوراي نگهبان حاضر نشد تا آستانه شروع به کار مجلس ششم، انتخابات تهران را تأييد کند. اصلي‌ترين نامزدهاي اصلاح‌طلبان هم در واقع در تهران بودند. بعد از مدتي هم با ترور آقاي حجاريان فضا خيلي راديکال شد.

سپس، بحث کنفرانس برلين را علم کردند و صداوسيما تبليغات سنگيني را عليه اصلاح‌طلب‌ها آغاز کرد و آن را به همه اصلاح‌طلب‌ها نسبت داد در حالي که در کنفرانس برلين برخي اشخاص اصلاح‌طلب در آن شرکت کرده بودند و يک کنفرانس بود و هيچ چيز ديگري نبود ولي آن را به يک جنجال عليه اصلاح‌طلبان تبديل کردند و صداوسيماي آقاي علي لاريجاني براي مقابله با اصلاحات سنگ تمام گذاشت.

ظاهرا برخي يادشان رفته چه چيزي فضا را راديکال کرد

بعد از مدتي، توقيف فله‌اي مطبوعات انجام شد. قاضي مرتضوي که دادستان تهران بود، يکباره ۱۵، ۱۶ روزنامه اصلاح‌طلب را بست. يک هفته بعد هم روزنامه صبح امروز و مشارکت که به ترتيب منتسب به آقاي حجاريان و حزب مشارکت بودند توقيف شدند. توقيف فله‌اي مطبوعات فضاي کشور را يکباره خيلي راديکال کرد. اين مثال‌ها را از آن جهت مي‌زنم که ظاهرا بعضي‌ها يادشان رفته که چه چيزي فضا را راديکال کرد. اگر با همان دست‌فرماني که انتخابات مجلس برگزار شد، طرف مقابل مجال مي‌داد که اصلاح‌طلبان بيايند و به آرامي مجلس را آغاز کنند، حتما اعتدال بيشتري به وجود مي‌آمد. در اواخر دوره مجلس پنجم، قانون مطبوعاتي به تصويب رسيد که پيش‌نويس آن را سعيد امامي (همان فردي که يکسال بعد از افشاي قتل‌هاي زنجيره‌‌اي سر به‌ نيست شد) نوشته بود، فضا بشدت تغيير کرد.

مشارکت به توصيه آقاي خاتمي به رياست کروبي بر مجلس ششم رضايت داد

اين قدم‌ها را طيف تندروي جناح مقابل برداشت که با نوعي سکوت يا همراهي رهبري يا حداقل رأس آن جناح همراه بود؛ اين اقدامات و اتفاقات فضاي جامعه را راديکال کرد. وقتي مجلس ششم آغاز به کار کرد مطالبه عمومي اصلاح‌طلب‌ها اين بود که قانون مطبوعاتي که به آن شکل تصويب شده و روزنامه‌ها به استناد آن تعطيل شدند، تغيير کند. وقتي نمايندگان مجلس ششم خواستند در اين زمينه اقدام کنند با مانع خيلي قاطع رهبري مواجه شدند که تا آن زمان به اين شکل سابقه نداشت. اين ممانعت حالت تقابل ايجاد کرد؛ يعني تدبيري که رهبري براي انتخابات مجلس ششم انديشيده بودند توسط تندروهاي طيف اصولگرا، يا .... يا برخي در ..... (بنا به ملاحظاتي حذف شده است) از دست رفت و فضا تند شد و سايه خود را بر سر مجلس ششم که در يک فضاي نرمال انتخاب شده بود و مي‌توانست با آرامش کار کند پهن کرد. و آن ماجراي اول هم که در مجلس پيش آمد، مجلس و رهبري را در مقابل هم قرار داد يا بهتر است بگويم مجلس در مقابل ايشان جلوه کرد. اصلاح‌طلباني که به مجلس راه پيدا کرده بودند اصلا دعوي‌شان رويارويي با رهبري نبود، دعوي شان ادامه روندي بود که آقاي خاتمي شروع کرده بود و داشت به آرامي پيش مي‌برد. شما نمونه‌هاي اين سياست را بعدا در بررسي اعتبارنامه‌ها مي‌بينيد که فقط به تعداد کمي از اعتبارنامه‌ها که با رانت شوراي نگهبان وارد مجلس شده بودند، رأي منفي داده شد و حتي بعدتر در انتخابات ميان‌دوره‌اي به اعتبارنامه آقاي حدادعادل هم رأي داده شد. يعني مجلس بنايش بر تقابل نبود. ولي افراطيون طرف مقابل اين فضا را ايجاد کردند و تدبيري که رهبري براي انتخابات مجلس ششم اتخاذ کرده بودند، ادامه پيدا نکرد.

همچنين ببينيد، در عين حالي که حزب مشارکت، اکثريت مجلس ششم را در اختيار داشت، به توصيه آقاي خاتمي به رياست آقاي کروبي بر مجلس رضايت داد. در حاليکه قاعدتا حزب مشارکت بايد يک نفر از اعضاي فراکسيون خودش را براي رياست مجلس انتخاب مي‌کرد چون اکثريت داشت. ولي رياست آقاي کروبي را پذيرفت که مجلس بتواند کارش را با طمأنينه انجام دهد. اين رويکرد نمايندگان مجلس ششم بود.

پرسش: مي‌خواهيد بگوييد اصلاح‌طلب‌ها انفعالي عمل کردند؟

مي‌خواهم بگويم آنها نبودند که تندروي کردند. تندروي در جناح مقابل آغاز شد و آنها را در موقعيتي قرار داد که هر حرکتي به تندروي متهم مي‌شد.

تقريبا در دولت اصلاحات و مجلس ششم، هيچ اقدام تندروانه‌اي صورت نگرفت. شما دست بگذاريد و بگوييد کدام کار مجلس ششم تندروانه بوده است.

پرسش: نامه جام زهر؟

الان اگر آن متن را بخوانيد مي‌بينيد هيچ تندروي‌اي در آن نيست. منتها اين سياست طرف مقابل بود که انگ تندروي بزند.

بعد از انتخابات دوم خرداد، قبل از تأسيس حزب مشارکت، نامه‌اي به امضاي بعضي اعضاي ستاد آقاي خاتمي به رهبري نوشته شد که خيلي محترمانه برآوردمان را به عنوان مطالبات انتخابات به صورت خصوصي خدمت ايشان گفتيم. آن مطالبات به صورت خصوصي مطرح شد و هيچ مشکلي هم ايجاد نکرد. سپس انتخابات شوراي اول و مجلس ششم برگزار شد. تنشي هم در کار نبود.

پرسش: فکر مي‌کنيد عملکرد روزنامه‌ها بعد از دوم خرداد، چطور بود؟ خود روزنامه‌ها چقدر در بسته شدن فضا مؤثر بودند؟

روزنامه‌ها هم تندرو نبودند ولي مطالبشان، تندروانه تلقي مي‌شد چون تا قبل از آن فضاي جامعه مسدود بود. مطالبي که آن روزها در روزنامه‌هاي اصلاح‌طلب نوشته مي‌شد، مطالبي است که امروز هم نوشته مي‌شود ولي ديگر کسي آنها را تندروانه تلقي نمي‌کند.

کوي دانشگاه طراحي افراطيون اصولگرا براي ........

پرسش: واقعا بعضي از آن مطالب هنوز هم تندروانه است. بعضي مطالب در حوزه ديني و سياسي، واقعا هنوز هم اگر مطرح شوند، خط قرمز به حساب مي‌آيند و هنوز هم تندروانه هستند.

در آن زمان به دليل اينکه قبل از آن، فضا مسدود بود آن مطالب تند تلقي مي‌شد و طرف مقابل هم از اين بهره مي‌برد. البته بخشي از آن فشارها هم تاوان رسوايي قتل‌هاي زنجيره‌اي بود. طرف مقابل خيلي از افشاي قتل‌هاي زنجيره‌اي آسيب ديد. آنها از اين نظر خيلي صدمه ديدند و درصدد تلافي برآمدند. فاجعه کوي دانشگاه ۷۸ بخشي از آن تلافي بود که خود تحليل مفصلي مي‌طلبد. بنظر من ماجراي کوي دانشگاه توسط افراطيون جناح مقابل به گونه‌اي طراحي شد که رهبري را به دامن و طرف خود بکشانند و ..... (اين بخش‌ها به دليل ملاحظات حذف شده است).

افراطيون اصولگرا برنمي‌تابيدند که رهبري و آقاي خاتمي با هم همراه شوند

اگر رهبري با همان تدبيري که در دوم خرداد داشتند، ادامه مي‌دادند و آقاي خاتمي هم با همان تدبيري که در دوم خرداد داشت مي‌توانست ادامه دهد، نوعي از تعامل شکل مي‌گرفت که حتما خيرش براي کشور و مردم خيلي زياد بود، منتها بنظر من نقش اصلي را افراطيون جناح مقابل داشتند که برنمي‌تابيدند رهبري با آقاي خاتمي همراهي و از ايشان حمايت کند يا به تعبير آنها با خاتمي مماشات کنند. آنها بودند که صحنه را بهم زدند و در خيلي جاها هم افراطيون يک جناح از افراطيون طرف مقابل بل مي گيرند. کما اينکه شما مي‌بينيد احمدي‌نژاد بيشتر شعارهايش عليه اسرائيل بود ولي بيشترين خدمت را به اسرائيل کرد.

پرسش: شما وجود تندروها را قبول داريد ولي در زمينه مصاديق، عمده مصاديق تندروي‌ها را رد مي‌کنيد. اگر بخواهيد مصاديق اثرگذاري جريان تندروي اصلاح‌طلب را ذيل همان ناهماهنگي با آقاي خاتمي يا سرعت در طرح اصلاحات ساختاري بگوييد، به چه موضوعاتي اشاره مي‌کنيد؟

اول بگويم که تندروهاي اصلاح‌طلب جريان نبودند، اين تندروي‌هاي ادعايي مطالبي بودند که در روزنامه‌ها نوشته مي‌شد، روزنامه‌ها آزادند و مي‌توانند مطالب مختلف را بنويسند. ما نمي‌توانيم به يک روزنامه بگوييم تو چرا اين مطلب را که هيچ مشکل قانوني ندارد ولي تند است نوشته‌اي. ما که از روزنامه نبايد انتظار رفتار حزبي داشته باشيم.

بعد از دوم خرداد، نقش احزاب بر جنبش دانشجويي و جنبش ژورناليسم تحميل شد

پرسش: اما روزنامه‌هاي ما همان کارکرد را داشته و دارند.

بله، دو جريان، خلأ احزاب را در جامعه ما پر مي کردند و در واقع پرکردن خلأ احزاب بر آنها تحميل شد؛ يکي جنبش دانشجويي و ديگري روزنامه‌نگاران.

از آنجا که تا پيش از دوم خرداد عملا احزاب بزرگي شکل نگرفته بودند، جنبش دانشجويي، موثرترين کنشگران سياسي در فضاي قبل از دوم خرداد بودند. يک طيف آن، جنبش دانشجويي چپ بود که دفتر تحکيم آن را نمايندگي مي‌کرد و در طرف مقابل هم طيف دانشجويي جديدي در جناح راست راه‌اندازي شد که چهره شاخص آن طبرزدي بود.  يک هفته‌نامه داشت با تيراژ بالا که داستانش مفصل است و تحليل خودش را مي‌طلبد.

جنبش دانشجويي در آن زمان آنقدر اثرگذار بود که آقاي خاتمي نامزدي خود براي انتخابات دوم خرداد را در جمع دانشجويان اعلام کرد.

شگرد افراطيون اصولگرا در کوي دانشگاه، جنبش دانشجويي را به ناراضيان تبديل کرد

اين جنبش با قضيه کوي دانشگاه و شگردي که افراطيون طرف مقابل به کار بردند، از جرگه حاميان آقاي خاتمي جدا شدند و به سرخوردگان و ناراضيان تبديل شدند و اينگونه بود که نوعي تندروي در بدنه دانشجويي تزريق شد به گونه‌اي که در نهايت شعار عبور از خاتمي در بين آنها مطرح شد. اين شعار همه دانشجويان نبود ولي به‌هرحال بستر طرح آن ايجاد شد. بخش بزرگي از دانشجويان فعال سياسي در اواخر دولت آقاي خاتمي ناراضي بودند و همين باعث شد در آخرين مراسم ۱۶ آذر دولت آقاي خاتمي، از موضع اصلاح‌طلبي راديکال به آقاي خاتمي اعتراض کردند.

با تصويب قانون مطبوعات سعيد امامي، آخرين تير را به مطبوعات زده بودند

دوم هم، روزنامه‌نگاران بودند که به دليل برخوردهاي قضايي پياپي با آنها و تعطيلي‌شان، به سمت راديکاليسم سوق داده شدند. هربار که يک روزنامه تعطيل مي‌شد و به جايش يک روزنامه ديگر درمي‌آمد، روزنامه جديد يک مقدار راديکال‌تر بود. اين کار را آنها در چند مرحله انجام دادند و بعد هم با تصويب قانون مطبوعاتي که سعيد امامي پيش‌نويس آن را در مجلس پنجم تهيه کرده بود، آخرين تير را زدند. در حقيقت آنها بودند که روزنامه‌ها را به سمت راديکاليسم سوق دادند.

حتي اجازه  ندادند دانشجويان سرخورده در کنار ملي- مذهبي‌ها آرام بگيرند

پرسش: اين فضاي مطبوعاتي و دانشگاهي، چقدر ناشي از اين موضع انفعالي يا تقابلي بود و چقدر ذيل سياست «فشار از پايين» قابل تفسير است؟ برخي معتقدند که چهره‌هايي از درون جبهه اصلاحات، سطح مطالبات دانشجويان را از آنچه آقاي خاتمي پيگيري مي‌کرد، بالاتر مي‌بردند و با قراردادن بار احزاب بر دوش رسانه‌ها و دانشجويان، عملا آن تئوري را پيش مي‌بردند.

خير؛ بينيد، آن زمان دانشجويان سرخورده از اصلاح‌طلبان دوم خردادي، حداکثر گرايش پيدا کردند به سمت نهضت آزادي. نهضت آزادي هم مجموعه معتدلي بود. من که فکر مي‌کنم اگر دکتر يزدي بعد از ماجراي استعفاي دولت آقاي بازرگان، دبيرکل نهضت شده بود، نهضت هرگز به اين سرنوشتي که به حاشيه رانده شود، دچار نمي‌شد چون آقاي يزدي نسبت به آقاي بازرگان تعامل‌گراتر بود. مرحوم بازرگان سرسختي‌هاي خاص خود را داشت. دانشجويان حداکثر از آقاي خاتمي عبور کردند و به نهضت آزادي يا به جريانات ملي مذهبي که خيلي راديکال نبودند و هنوز هم عمدتا نيستند، نزديک شدند. ولي وقتي اين اتفاق افتاد، به طور ناگهاني، برخورد امنيتي و قضايي با نهضت آزادي و ملي مذهبي‌ها صورت گرفت. يعني حتي اجازه ندادند دانشجوياني که با سرخوردگي به آنها نزديک شده بودند، در آنجا آرامش پيدا کنند؛ باز آنجا هم بي‌دليل ضربه‌اي به نهضت آزادي و ملي مذهبي‌ها زدند؛ البته کميسيون اصل نود مجلس ششم ورود کرد و سعي کرد جلويش را بگيرد.

بهرحال وقتي به يک جوان دانشجو مرتب ضربه زده شود، راديکال مي‌شود. نمي‌شود اين را عيب او دانست، طبيعت اوست که وقتي پياپي ضربه مي‌خورد واکنش نشان دهد. شما ممکن است با ضربه به افراد مسن‌تر، آنها را محافظه‌کار کنيد، ولي هر وقت به جوانان ضربه بزنيد راديکال‌تر مي‌شوند. اين ضربات را مرتب وارد کردند و آنها را به آن سمت سوق دادند. روزنامه‌ها را هم با برخوردهاي پي در پي و توقيف فله‌اي راديکال کردند. احزاب سياسي هم که تازه شکل گرفته بودند تحت تأثير بدنه اجتماعي‌اي که به سمت راديکاليسم سوق داده شده بود، ناگزير بودند به اينها توجه کنند و مقداري آهنگ حرکتشان تغييراتي پيدا کرد. ولي در مجموع در دولت اصلاحات و مجلس ششم هيچ حرکت تندروانه‌اي صورت نگرفت که بشود آن را ملاک و مبنا قرارداد و گفت اصلاح‌طلب‌ها وقتي به قدرت رسيدند از قدرتشان به درستي استفاده نکردند.

اين را از آن جهت مي گويم که اخيرا ديدم آقاي حسين مرعشي در مصاحبه‌شان گفته بودند که اصلاح‌طلب‌ها از قدرتشان به درستي استفاده نکردند. البته آقاي مرعشي جزو شخصيت‌هاي سياسي بسيار ارزشمند است و نظراتش هم از نظر من ارزشمند است ولي به اين بخش از سخنانشان منتقدم چراکه هيچ تندروي‌اي در دولت يا مجلس اصلاحات صورت نگرفت که بگوييم به گونه‌اي رفتار کردند که امکان بقايشان در قدرت از بين رفت. نه، طيف مقابل بنايش بر اين بود که نگذارد آن تدبيري که رهبري در مجلس ششم اتخاذ کردند ادامه يابد و از آن تدبير هم البته در انتخابات مجلس هفتم عدول شد.

تحصن نمايندگان مجلس ششم، يک اعتراض کاملا مدني بود

پرسش: تحصن مجلس ششم را چطور تعبير مي‌کنيد؟

تحصن بعد از ردصلاحيت‌ها اتفاق افتاد. اينطور نبود که نمايندگان تحصن کنند بعد ردصلاحيت شوند. اساسا تحصن حرکت تندروانه‌اي نيست. تحصن يک اعتراض کاملا مدني است و تندروانه بودن تحصن، انگي است که طرف مقابل به آن زده است. کجاي نفس تحصن تندي دارد؟ کسي که در حقش ظلم شده، بدون نقض هيچ قانوني و بدون پرخاش به کسي، تحصن مي‌کند تا فقط حق خودش را طلب کند. ببينيد ممکن است کسي بگويد اينجا تحصن نمي‌کرديد بهتر بود. ممکن است براي هر بحثي بهتر و بدتر بشود گفت، ولي نبايد برچسب زد که اين حرکت تند بود. خير! حرکت تند نبود ولي ممکن بود يک روش ديگر، نتايج ديگري داشته باشد.

انتخاباتي را تحريم نکرديم

پرسش: و در نهايت رسيديم به تحريم انتخابات؟

ما انتخابات مجلس هفتم را تحريم نکرديم، ما ديگر انگيزه معرفي کانديدا نداشتيم. ما که مي‌گويم يعني حزب مشارکت. بقيه هر کسي خواست در انتخابات شرکت کرد و کسي هم آنها را از شرکت در انتخابات منع نکرد. ما نمي‌توانستيم با ليستي بياييم که از پيش شکست آنها مشخص است. بهترين چهره‌هاي ما براي مجلس که پاي‌کار و اثرگذار بودند ردصلاحيت شده بودند.

رفتارهاي ما اصلاح‌طلبان همواره چيزي بين حزب و جنبش بوده است

پرسش: اما به نظر مي‌رسد گذر زمان و برخي حوادث بعدي، اصلاح‌طلبان را به جايي رساند که به حداقل‌ها راضي باشند، با ليست فرعي وارد شوند، حتي کانديداهاي غيراصلاح‌طلب و مشخصا اصولگرا را ترجيح دهند فقط براي اينکه بتوانند بمانند. آيا همان زمان نمي‌شد تمهيدات ديگري انديشيد براي اينکه نظام به چشم اپوزيسيون به اصلاح‌طلبان نگاه نکند؟  از  نمايندگان مجلس انتظار کار در حوزه سياسي است يا کار مدني؟

کنش سياسي يک بستر اجتماعي لازم دارد. ما البته هنوز در ايران حزب تمام‌عيار نداريم. تقريبا بعد از انقلاب حزب تمام‌عيار به معنايي که همه کنش‌هايش بر اساس تدبير، برنامه و مديريت نيرو صورت بگيرد نداشته‌ايم. حزب جمهوري اسلامي هم در اين زمينه خيلي ابتدايي بود. حزب مؤتلفه هم پررنگ بودن بحث‌هاي اعتقادي و فکريشان مانع از تبديل شدنشان به يک حزب مستقل بوده است. حزب مشارکت اما تنها مجموعه‌اي بود که واقعا به سمت يک حزب تمام‌عيار حرکت کرد که در نيمه راه متوقفش کردند. الان هم در حزب اتحاد، خودمان اذعان داريم که تا حزب شدن خيلي کار داريم. حزب کارگزاران هم يک حزب به معناي عام کلمه نيست، يک رأس بزرگ دارد با بدنه اجتماعي کوچک. بنابراين رفتارهاي ما رفتارهاي حزبي نبوده، يک چيزي بين حزب و جنبش بوده و آن بخش جنبشي حرکت يعني جنبش دوم خرداد يا اصلاحات هميشه بر بخش حزبي غلبه داشته است. هنوز تعريف جامعي از حزب در کشور ما ارائه نشده است. در قانون اساسي ما يک اسم از حزب برده شده ولي تعريف مشخصي ارائه داده نشده است و نقش آن در انتخابات هم تعريف نشده است. قانون احزاب هم عملا حزب را بعنوان يک تهديد ديده که بايد کنترلش کرد نه بعنوان يک فرصت و پايه نظام سياسي. در حقيقت قانوني نوشتند که احزاب را با آن کنترل کنند نه اينکه احزاب را يک فرصت بدانند و از آن بهره ببرند. بنابراين رفتارهاي سياسي ما هم تلفيقي از جنبش و حزب بوده است. جنبش حرکت بدنه است ولي حزب تدبير و برنامه مرکزيت آن است. هيچ‌وقت اين تدبير و برنامه مرکزيت در بدنه جنبش ساري و جاري نشده؛ همواره اين جنبش به حرکت درآمده و حزب هم ناگزير با حرکت اين جنبش حرکت کرده است. البته بعضي مقاطع حزب، بدنه را دنبال خود کشيده ولي بيشتر جاها اين جنبش بوده که حزب را با خود برده است. اين واقعيتي است که ما از نظر سياسي داشته‌ايم. در انتخابات مجلس هفتم، آن بدنه جنبش بود که حزب را وادار‌کرد ديگر در انتخابات مشارکت نکند. ما اگر تصميم ديگري هم مي‌گرفتيم، بدنه نمي‌پذيرفت و نتيجه‌اش چيزي جز گسست رأس و بدنه نبود. به دليل اينکه اجازه داده نشده است حزب تمام‌عيار در کشور شکل بگيرد، احزاب گاهي فقط در جلوي جنبش‌ها حرکت مي‌کنند نه اينکه آن جنبش‌ها را هدايت کنند. اين ايراد نظام سياسي ماست.

گاهي تنها جلوي حرکت‌ها بوديم و هدايتگر نبوديم

در اين دوراهي، بعضي احزاب مي‌گويند ما ناگزيريم و نبايد بگذاريم بين رأس و بدنه فاصله بيفتد، بنابراين اگر نمي‌توانيم جنبش را به سمتي ببريم، خودمان با جنبش همراهي کنيم تا اين فاصله ايجاد نشود اما بعضي احزاب مي‌گويند ما کار خودمان را مي‌کنيم، جنبش هم هر طرف رفت برود ولي توجه نمي‌کنند يک حزب نخبه‌گراي داراي رأس بزرگ و بدون بدنه اجتماعي نمي‌تواند در انتخابات دستاورد داشته باشد.

پرسش: «اصلاح‌طلبان ديگر نمي‌توانند روي دو صندلي بنشينند»، چقدر خبر از راديکالي‌تر شدن فضاي اصلاح‌طلبي مي‌دهد؟

اينکه يک نفر نمي‌تواند روي دو تا صندلي بنشيند، يعني اينکه آن فردي که اصلاح‌طلب است بايد تعهدش را نسبت به معيارهاي اصلاح‌طلبي حفظ کند، نمي‌تواند خودش را اصلاح‌طلب بداند اما روي کرسي اصولگرايي بنشيند يا اينکه بعد از رسيدن به کرسي قدرت، اصولگرا و محافظه‌کار شود. به اسم اصلاح‌طلبي از مردم رأي بگيرد ولي وقتي روي صندلي نشست، محافظه‌کار بشود.

در دوره دوم آقاي روحاني، سر اصلاح طلب‌ها به سنگ خورد

پرسش: روي سخن با دولت روحاني است؟ يا فراکسيون اميد؟

خاستگاه اين مطالبه بله، از دولت دوم آقاي روحاني است. آقاي روحاني در دوره اول يک کانديداي اصولگراي معتدل بود. اصلاح‌طلبان از کانديداي اصلاح‌طلب معتدل خود گذشتند و از او حمايت کردند چون فکر مي‌کردند در ساختار سياسي موجود، يک اصولگراي معتدل بهتر مي‌تواند اهداف حداقلي اصلاح‌طلبي را که مطالبات جامعه مي‌دانستند، تأمين کند. بر اساس اين ايده، پشت سر آقاي روحاني رفتند و اين ايده انصافا در دوره اول نتيجه‌بخش بود. آقاي روحاني برجام را جلو برد و فضا براي فعاليت اصلاح‌طلب‌ها بازتر شد ولي در مرحله دوم، اصلاح‌طلب‌ها از ابتدا آقاي روحاني را به‌عنوان کاندديداي خود معرفي کردند و سراغ ديگري نرفتند. البته در آن زمان آقاي روحاني هم مذاکره‌اي به اين معنا که تعهدي به کسي بدهد با ما نداشت؛ اگر مذاکره‌اي صورت مي‌گرفت، معلوم نبود نتيجه آن تعهد دادن آقاي روحاني باشد و بعد از آن معلوم نبود ما چه خواهيم کرد و در واقع هيچ آلترناتيوي وجود نداشت؛ بنابراين مجبور بوديم از آقاي روحاني حمايت کنيم، اما با اين انتظار ذهني که آقاي روحاني قدر اين حمايت را مي‌داند و سياست‌هاي درست دولت اول خود را با گرايش بيشتري به اصلاح‌طلبي دنبال خواهد کرد ولي نتيجه برعکس شد؛ يعني آقاي روحاني به جاي اينکه اين رويه را دنبال کند، از اصلاح‌طلبان فاصله گرفت و اين باعث سرخوردگي در بدنه اصلاح‌طلبان شد.

اگر رهبري نبودند، اصولگرايان اعتراضات 96 و 98 را تا سرنگوني روحاني پيش مي‌بردند

وقتي اصلاح‌طلبان انتقاد از روحاني را آغاز کردند، بستري فراهم شد که جناح اصولگرا تصور کرد الان وقت خوبي است براي زدن روحاني. شش ماه بعد از انتخابات ارديبهشت ۹۶، به دليل رويگرداني اصلاح‌طلب‌ها از آقاي روحاني که ناشي از عملکرد بد وي در آن شش ماه بود، اصولگراها به اين طمع افتادند که آقاي روحاني را سرنگون کنند. جرقه اوليه حوادث دي ۹۶ را اصولگراياني زدند که خواهان شروع يک حرکت به منظور ساقط کردن دولت بودند ولي خب جريان‌هاي ديگر وارد شدند و کنترل اوضاع از دستشان در رفت و آنها در هدايت اعتراضات به حاشيه رفتند و حرکتي که آغاز کرده بودند تبديل به شورش عليه نظام شد. در آبان سال ۹۸ هم باز اصولگراها بودند که مي‌خواستند از آن اتفاق براي سرنگوني روحاني استفاده کنند که رهبري جلويشان ايستاد و اگر رهبري نبود، اغتشاشات را تا سرنگوني آقاي روحاني پيش مي‌بردند.

در واقع در دوره دوم آقاي روحاني، سر اصلاح طلب‌ها به سنگ خورد و دچار سرخوردگي شدند و همين باعث شد اين بحث‌ها پيش بيايد؛ اما آيا اصلاح‌طلب‌ها اشتباه کردند؟ من معتقدم در هر دو دوره، حمايت از روحاني درست بود؛ هم در سال ۹۲ که تدبير بسيار جالبي به کار بردند و بابت آن مدال تدبيرمي‌گيرند و بار دوم هم به دليل اينکه خطا نکرده و از آقاي روحاني عبور نکردند. اما برآوردشان اشتباه بود که آقاي روحاني انتظارات ذهني آنها را پاسخ خواهد داد. هنوز هم من فکر مي‌کنم سياست اصلاح‌طلب‌ها در قبال دولت روحاني همچنان که رسما همين است، بايد «اتحاد و انتقاد» باشد و بزرگترين اشتباه اين است که اصلاح‌طلب‌ها از حمايت از روحاني ابراز پشيماني کنند.

اظهار پشيماني از روحاني ضربه دومي خواهد بود که اصلاح‌طلبان به خود مي‌زنند

اگر اصلاح‌طلبان ضربه اول را از بي‌توجهي روحاني به انتظاراتشان خورده‌اند، اظهار پشيماني از دولت روحاني ضربه دومي خواهد بود که اين بار به دست خود اصلاح‌طلبان به آنها وارد خواهد شد.

ما حتما بايد تا پايان دوره از آقاي روحاني حمايت کنيم و به او براي غلبه بر شرايط سخت جديد که با روي کار آمدن مجلس يازدهم شکل گرفته، کمک کنيم. تا ببينيم سرنوشت انتخابات بعد چه مي شود!

با تعبير «اصلاح اصلاحات» مخالفم

پرسش: نظر شما درباره آنچه تحت عنوان اصلاح اصلاحات مطرح شده، چيست؟

اصلاحات يک حرکت پايا و رو به جلوست. اصلاحات هرگز به بن‌بست نمي‌رسد يعني در هر شرايطي هر مقدار سخت و بسته، همچنان راهي براي اصلاح‌طلبي باقيست. اصلاحات يک حرکت توأم با صبوري است که ممکن است زود نتيجه بدهد يا دير، ولي نهايتا نتيجه خواهد داد. اصلاحات ممکن است به زمين سنگلاخ رسيده باشد ولي با مانعي که کلا راه آن را مسدود کند مواجه نشده است. بنابراين راه بسته نيست و اصلاحات نيز نمرده است. اما اصلاحات در شرايط مختلف بسته به ميزان موانع و دشواري‌هاي مسير عيارهاي مختلفي پيدا مي‌کند. و البته در اين مسير، خودش را در نسبت با موانع موجود بازتعريف مي کند.

بنابراين من اساسا با عبارت «اصلاح اصلاحات» کلا مخالفم. يعني مي‌گويم مفهوم درستي ندارد. اصلاحات يک مفهوم ثابت است که در شرايط مختلف اقتضائات مختلف دارد نه اينکه خودش مشکل پيدا کند و لازم باشد خودش را اصلاح کنيم؛ بنابراين اقتضائات اصلاحات در هر دوره را مي‌شود تبيين کرد. به تبيين شرايط اصلاح‌طلبي در شرايط حاضرمعتقدم ولي به اصلاح اصلاحات معتقد نيستم. فکر مي‌کنم اين بحث غلط است. البته ممکن است آنهايي هم که اين عنوان را به کار مي‌برند منظورشان همين باشد که من مي‌گويم. آنچه ما درباره‌اش بحث مي‌کنيم رويکردهايي است که برخي طيف‌هاي مختلف اصلاح‌طلبان بروز مي‌دهند نه اصلاحات. اصلاحات سر جاي خودش است و راه خودش را مي رود و کار خودش را مي‌کند.

اصلاحات جامعه‌محور اگر دست کشيدن از اصلاحات پارلمانتاريستي باشد، اصلا توجيهي ندارد

پرسش: اصلاحات جامعه‌محور، به معناي خداحافظي اصلاح‌طلبان با قدرت است؟ برخي مطالبات مبني بر ضرورت تعيين تکليف اصلاح‌طلبان با قدرت به معناي خداحافظي با آن، چقدر مي‌تواند راهبرد درستي براي آينده اصلاحات در ايران باشد؟ اصلاحات جامعه‌محور چقدر واقعي است و چقدر تاکتيکي براي يارگيري براي 1400؟

تعريف ما از اصلاحات اين است که يک پاي آن در قدرت و يک پاي آن در جامعه باشد. چون اصلاح‌طلبي بدون دستيابي به قدرت امکان‌پذير نيست. کسي نمي‌تواند بگويد من هيچ رويکردي براي کسب قدرت ندارم و در عين حال اصلاح‌طلبم و مي‌توانم اصلاح‌طلبي را پيش ببرم. ممکن است افراد اصلاح‌طلب باقي بمانند ولي ديگر آن جنبش اصلاح‌طلبي دستاوردي نخواهد داشت.

برخي اصلاحات جامعه‌محور را در مقابل اصلاحات پارلمانتاريستي که ناظر بر شرکت در انتخابات و حضوردر قدرت است مطرح مي‌کنند. اگر اصلاحات جامعه‌محور معنايش اين باشد که ما از اصلاحات پارلمانتاريستي دست بکشيم، اصلا توجيهي ندارد. اصلاحات جامعه‌محور و پارلمانتاريستي معارض هم نيستند و مي‌توانند مکمل هم باشند. در عين حال که اصلاحات جامعه‌محور دنبال مي‌شود مي‌توان نگاه پارلمانتاريستي هم داشت و هرگاه فرصتي دست داد از آن استفاده کرد و وارد قدرت شد؛ نهايتا آنچه که اصلاحات را در عمل پيش مي‌برد، حضور در قدرت است. البته جامعه‌محوري به اين معناکه جامعه را آگاه و مطالبات را بيان کرد، مقدمه اصلاحات پارلمانتاريستي است. اگر منظور اين است که جامعه آنقدر قدرتمند شود که از بيرون قدرت بر قدرت اثر بگذارد؛ مطلوب است ولي معنايش اين نيست که اگر توانست به عرصه قدرت وارد شود، نشود. شعار جامعه مدني که آقاي خاتمي از همان ابتدا مطرح کرد همين است که جامعه قدرتمند شود. بايد هميشه دنبال اين بود، چه در قدرت باشيم چه نباشيم. ولي اگر به معناي اين باشد که اصلا دنبال کسب قدرت نباشيم من به آن باور ندارم. فکر مي‌کنم هر وقت دريچه‌اي باز شد که يک پاي را در قدرت نهاد بايد اين کار را کرد و نبايد از آن اجتناب کرد، البته ضمن حفظ هويت. نه مثل کساني که تا قبل از انتخابات اصلاح‌طلب‌اند و به محض انتخاب، محافظه‌کار مي‌شوند.  تجربه به ما نشان مي‌‌دهد هرگاه اصلاح‌طلبان در قدرت نبودند فضاي جامعه به شدت توسط محافظه‌کاران مسدود شده است. اينطور نيست که اين امکاناتي که امروز در اختيار ماست که مي‌توانيم کنش داشته باشيم فردا که در قدرت نباشيم باقي بماند و بتوانيم همچنان کنشگري سياسي داشته باشيم؛ کمااينکه همان کساني که بحث جامعه‌محوري را در پايان دوره اصلاحات مطرح مي‌کردند با روي کار آمدن احمدي‌نژاد، هشت سال در محاق بودند و کاري هم در جامعه نکردند؛ نه اينکه نمي‌خواستند، بلکه نمي‌توانستند فعاليت کنند. انجمن‌هاي اسلامي دانشجويي يک‌يک منحل شدند همان انجمن‌هايي که مي‌گفتند ما بايد فقط اصلاحات جامعه‌محور را دنبال کنيم ديگر موجوديتي نداشتند چون هيچ حامي اي در قدرت نداشتند؛ ولي در دوره آقاي روحاني همه احياء شدند هرچند ديگر به آن سطح از کنشگري سياسي  بازنگشتند. البته شايد هم نبايد چنين انتظاري داشت.

من اين ايده که اصلاحات پارلمانتاريستي را کلا کنار بگذاريم و به صورت تک‌بعدي، صرفا جامعه‌محور شويم را اساسا قبول ندارم. فکر مي‌کنم غيرممکن است و تحقق پيدا نمي‌کند.

مثل کارگزاران نيستيم که بدون اينرسي حرکتي، بتوانيم هر روز يک نظري بدهيم

پرسش: آقاي شکوري‌راد، بحث اصلاحات جامعه‌محور و مباحثي که از سوي چهره‌هاي اصلاحات درباره ضرورت توجه به عدالت مطرح مي‌شود، همچنين بيانيه حزب اتحاد ملت به مناسبت روز کارگر و روز معلم امسال، نشانه‌هاي بازگشت اصلاح‌طلبي به چپ‌گرايي است؟ اصلاح‌طلباني که در دوره قدرت خود، توسعه سياسي را پيگيري مي‌کردند، چطور دوباره به مباحث اقتصادي مردم آن هم با رويکرد عدالت‌گرايي توجه نشان مي‌دهند؟

از نظر تبارشناسي، بدنه اجتماعي اصلاح‌طلب‌ها بدنه اجتماعي جناح چپ است. مجموعه‌اي که در اين مقطع به جناح چپ افزوده شد يعني طيف کارگزاران بين چپ و راست تعريف مي‌شد. اين مجموعه در انتخابات دوم خرداد سال ۷۶ به جناح چپ ميل کرد و در زمره حاميان آقاي خاتمي قرار گرفت. تبار برخي اعضاي کارگزاران راست است و برخي چپ. اين طيف از اول اينطور بودند. کارگزاران حزبي بود که در دولت آقاي هاشمي شکل گرفت و يک رأس بزرگ بدون بدنه داشت. البته بهرحال در اين مدت بدنه‌اي شکل داده‌اند اما همچنان با همان معضل روبه‌رو هستند. اين حزب با رأس بزرگ و بدنه کوچک قدرت مانور زيادي دارد و مي‌تواند راحت در مواضع جابه‌جا شود، جمع مرکزي امروز تصميمي بگيرد و فردا تصميمي ديگر. اينرسي حرکتي سنگيني هم پشتشان نيست که آنها را هل بدهد. ولي برخي احزاب اينطور نيستند، يک بدنه بزرگ دارند که اينرسي حرکتي دارد و مرکزيت حزب نمي‌تواند به دلخواه خود براي حرکت حزب تصميم بگيرد. در تعامل بين مرکزيت و بدنه است که حرکت حزبي شکل مي‌گيرد و طبيعتا قدرت مانور هم به همين اندازه کاهش پيدا مي‌کند.

انتظارات بدنه اجتماعي اصلاحات از ابتدا دو چيز بوده: عدالت و آزادي. رأس حزب هم بايد به اين دو پايبند و معتقد باشد و هست.

اينکه مثلا تلقي مي‌شود شعارهاي عدالت‌گرايانه جديدا براي ما موضوعيت يافته، اشتباه است؛ شايد اين وجه امروز به خاطر اينکه به اقتضاي شرايط  قابليت طرح بيشتري پيدا کرده مورد توجه قرار گرفته است اما هيچ‌کدام از شعارها جديد نيست. عدالت، معنويت، آزادي در ذيل شعار ايران براي همه ايرانيان، در حقيقت شعاري بود که قدر دوره اصلاحات وجود داشت و الان همان شعارها همچنان وجود دارد و دنبال مي‌شود. اما وقتي فشار زندگي روي طبقات محروم افزايش پيدا کرده طبيعتا عدالت‌خواهي تقدم پيدا مي‌کند.

شعار ما برخاسته از بدنه ماست

وقتي در دوران اصلاحات، جامعه در حال شکوفايي و نيل به رفاه عمومي است، شما مجال مي‌يابيد شعار آزادي سر دهيد اما الان دوره تحريم اقتصادي و فشار معيشتي بر مردم است.

حزب اتحاد ملت که بنده عضوش هستم، علاوه بر توجه به مطالبات طبقه محروم و مستضعف عمدتا طبقه متوسط جامعه را نمايندگي کرده و با اين طبقه ملازمه داشته و دارد. الان و در وضعيت جاري اقتصادي همان طبقه متوسط عملا به زير خط فقر رانده و به طبقه محروم تبديل شده است. بنابراين ما همچنان شعار بدنه خود را طرح و تکرار مي‌کنيم؛ پس شعار ما برخاسته از بدنه ماست. ما متناسب با رويکردي که نسبت به مطالبات بدنه داريم شعارهايمان را مطرح مي‌کنيم. در گذشته هم از عدالت گفته‌ايم اما اگر امروز بيشتر مورد توجه قرار مي‌گيرد علتش اين است که شرايط سياسي نقدهاي دروني را افزايش داده و اين نقدهاي دروني منجر به بروز اين مواضع مي‌شود.

پرسش: برخي اتحاد ملت را يک حزب تماميت‌خواه مي‌دانند که در موقعيت‌هاي مختلف با برخي سهم‌خواهي‌ها، فرصت‌هايي را از بين برد.

کاري که حزب کرد هر حزب ديگري هم اگر مي‌توانست، مي‌کرد. ديگران نمي‌توانند بگويند ما مي‌توانستيم اما نخواستيم. ما يک مقدار هماهنگي و تلاش کرديم. ما دو دسته نيرو داريم؛ يک دسته نيروهايي که حرکت مي‌کنند و کار را پيش مي‌برند و يک دسته نيروهايي که ادعا دارند ولي کاري پيش نمي‌برند. هر حزبي کار کند نتيجه کارش را مي‌برد. کسي مانع کار احزاب نيست. اتحاد ملت کار کرده، نتيجه‌اش را هم برده،؛ اگر کسي کاري نکرده نتيجه‌اي هم به دست نياورده است. ما که به آنها بدهکار نيستيم. ما طلبکاريم که شما چرا آنها کار و تلاش شايسته‌اي انجام نمي‌دهند. ما مدعي هستيم که بقيه بايد مثل حزب اتحاد کار کنند و تشکيلات و بدنه و آموزش و سازماندهي داشته باشند. کار حزب چيزي جز سازماندهي و پيشبرد برنامه‌ها نيست، نمي‌شود اسم يک مجموعه را حزب بگذاريم ولي سازماندهي نداشته باشد. ما داريم چوب مي‌خوريم که چرا زياد کار مي‌کنيم. بقيه هم کار کنند. کسي مانع آنها نيست.

پرسش: برخي معتقدند آقاي خاتمي به جاي راهبري اصلاحات، مسئوليت خود را به برخي چپ‌هاي اصلاحات واگذار کرده است.

آقاي خاتمي، آقاي خاتمي شده چون نگاه پدرانه‌اي به همه اصلاح‌طلبان و همه نيروها دارد. البته آقاي خاتمي هم به افراد و احزاب پاي کار و فعال، بيشتر اعتماد مي‌کند تا کساني که ادعا دارند ولي کار درخور و درست نمي‌کنند. اگر ديگران احساس مي‌کنند حزب اتحاد به آقاي خاتمي نزديک‌تر است چون اتحاد بيشتر سعي مي‌کند نظرات آقاي خاتمي را پيش ببرد. اين تنظيم رابطه از جانب آقاي خاتمي نيست. مشارکت در مجلس ششم اکثريت داشت ولي آقاي خاتمي نظرش اين بود که آقاي کروبي رئيس بشود و مشارکت پذيرفت. اگر آقاي خاتمي اين توصيه را نمي‌کرد ممکن بود آقاي کروبي رئيس نشود. حالا چه بايد گفت، بايد گفت نگاه آقاي خاتمي به حزب مشارکت بود يا به آقاي کروبي؟

پرسش: مباحثي که از اين جهت، از سوي برخي چهره‌هاي کارگزاران مطرح مي‌شود، نظرتان چيست؟

کارگزاران هم يک طيف هستند، نگاه آقاي خاتمي به آقاي مرعشي با نگاهش به خانم منصوري فرقي ندارد. هر دو هم افراد پاي‌کار و هزينه‌داده هستند. بنابراين از اين نظر تفاوتي بين نگاه آقاي خاتمي به افراد نيست. در حزب اتحاد کساني هستند که آقاي خاتمي با آنها راحت‌تر است، در حزب کارگزاران هم ممکن است کساني باشند که آقاي خاتمي با آنها راحت‌تر است، آن هم به اين خاطر که اينها مي‌روند صحبت مي‌کنند، يا مثلا کارها را پيگيري کرده‌اند. اگربناي گلايه باشد ما بايد گلايه کنيم که بيشترين کارها را کرديم و کمترين توجه شده است.

اگر در برخي احزاب، افراد محوري‌شان از آقاي خاتمي فاصله مي‌گيرند به ما ارتباطي ندارد

پرسش: اتحاد ملت به آقاي خاتمي نزديک‌تر است؟ از بقيه اصلاح‌طلب‌تر هستيد؟

حزب اتحاد به دليل اينکه اجازه نمي‌دهد هيچ مطالبه‌اي خارج از چارچوب اصلاح‌طلبي در درون حزب شکل بگيرد، اين نگاه را ايجاد کرده که اينها اصلاح‌طلبي‌شان خالص‌تر است. اگر بگويم ما ناخالصي نداريم، ادعاي بزرگي است ولي مي‌توانم اين ادعا را بکنم که ما جلوي هر مطالبه خارج از چارچوب اصلاح‌طلبي را در درون حزب مي‌گيريم. در حزب اتحاد، اشخاص اصلا ملاک نيستند و تفاوتي بين اشخاص به لحاظ حقوق تشکيلاتي نيست. من در شوراي مرکزي يک عضو هستم. ممکن است بيرون از شوراي مرکزي دبيرکل باشم و يک مسئوليت‌هايي بر دوشم باشد ولي حقوق من در شوراي مرکزي از بقيه اعضا بيشتر نيست. اگر تصميم مي‌گيريم همه با هم مي‌گيريم. در حزب اتحاد، هيچ کسي نمي‌تواند حزب را به استخدام خودش دربياورد. يعني حزب اتحاد در استخدام هيچ‌يک از اعضايش نيست. دبيرکل هيچ مطالبه شخصي از حزب اتحاد ندارد، بقيه اعضاي شورا هم همينطور. هرگاه هريک از اعضاي شوراي مرکزي از حزب مطالبه شخصي بکند توسط بقيه طرد مي‌شود.

تفاوت اتحاد ملت از برخي احزاب اين است که حزب ما در استخدام هيچ‌يک از اعضا و دبيرکل نيست

اين وجه مميزه حزب اتحاد است. وقتي ما خلوص اصلاح‌طلبي را در درون خودمان بالا مي‌بريم، هم تلقي خودمان و هم ديگران اين مي‌شود که به آقاي خاتمي نزديکتريم،. ديگران هم اگر اين کار را بکنند اين حس القا خواهد شد. فکر نکنم نگاه آقاي خاتمي به دکتر ظفرقندي جامعه پزشکي و دکتر محمود صادقي انجمن مدرسين، صادق نوروزي حزب توسعه و... تفاوتي داشته باشد. ولي در برخي احزاب، افراد محوري‌شان خودشان از آقاي خاتمي فاصله مي‌گيرند و ديگران هم اين فاصله را مي‌فهمند، که طبيعتا اين رويکرد به من يا حزب اتحاد مرتبط نيست.

بناي ما بر ماندگاري قانوني است نه يکسري اعمال تند دل‌خوش‌کنک

پرسش: استعفاهاي اخير در حزب اتحاد ملت چرا شکل گرفت؟

در احزاب به طور طبيعي افراد مي‌آيند و فعال مي‌شوند و گاهي هم کناره‌گيري مي‌کنند. شرايط که تغيير مي‌کند انگيزه‌هاي افراد کم و زياد مي‌شود. کناره‌گيري از احزاب در همه جا هست؛ اما اينکه در يک استان يک تعداد بيانيه بدهند و اعلام استعفا کنند، اين داستان جديدي است.

اين استعفاها به دنبال سخت شدن شرايط سياست‌ورزي است. حزب اتحاد يک حزب قانوني است که در چارچوب قانون کار مي‌کند و بنايش هم بر ماندگاري است. ما آمده‌ايم که بمانيم نه اينکه با يکسري اقدامات دل خوش‌کنک امکان فعاليت از ما سلب شود. براي ما مهم است که امکان فعاليت‌مان باقي بماند. اين فضاي فعاليت ممکن است به جفا براي ما تنگ شود، آن جفا را نمي‌خواهم توجيه کنم ولي بهرحال اگر به جفا هم فضا برما تنگ شد، ما بايد بسازيم ولي بمانيم. از اول هم رسما اين را اعلام کرده‌ايم. برخي از اعضا احساس مي‌کنند اين مقدار سازگاري با شرايط نامطلوب، به هويت آنها آسيب مي‌زند و فکر مي‌کنند اين مقدار سازگاري نوعي محافظه‌کاري است؛ که خب اين تلقي آنهاست و نگاه اکثريت نيست. ممکن است براي آنها اين مقدار سازگاري با شرايط سياسي قابل قبول نباشد و کنار بکشند ولي صدور بيانه انتقادي کار شايسته‌اي نبود. نمي‌دانم اين کار چه هدفي را تأمين کرده است،. خيلي از افراد در درون حزب ما هستند که همان نظرات را دارند ولي با استعفا مخالف‌اند و در حزب مانده‌اند.

در درون حزب اتحاد، چالش سازگاري با شرايط موجود يک چالش جدي است ولي اکثريت مي‌گويند ما هرچند ناراضي هستيم ولي بايد بمانيم تا فرصتي پيش بيايد و بتوانيم کاري شايسته انجام دهيم. سازمان‌يابي و سازماندهي از کارهاي اساسي و جدي جامعه مدني است. کساني که رويکرد فعاليت مدني دارند و به جامعه مدني قوي مي‌انديشند، اولين کارشان سازمان‌يابي است. سازمان‌يابي موجود را رها کنيم که کجا برويم سازمان‌يابي کنيم؟ از نظر من تصميم به صدور بيانيه درست نبود هرچند استعفا حقشان بود. اين را هم بگويم که اينها هيچ‌کدام افراد منفعت‌طلبي نبودند. همگي انسان‌هاي شريف و دغدغه‌مندي هستند که دوست دارند مؤثر باشند ولي اين مقدار از اثربخشي را کافي نمي‌دانند. اينکه دنبال کدام سراب، از اين آب دست کشيدند را هم، من نمي‌دانم.

پرسش: اتحاد ملت در انتخابات 98 از ثبت نام حداکثري سخن گفت. برخلاف آنچه در گذشته در موارد مشابه از حزب مشارکت شاهد بوديم. چرا استقبال نشد؟

شرايط انتخابات و فضاي سياسي بعد از آبان ۹۸ زير و رو شد، ما خود را آماده شرکت در انتخابات کرده بوديم اما حزب ما در هماهنگي راس و بدنه حرکت مي‌کند. بدنه حزب اتحاد بشدت از حوادث آبان متأثر شد. تقريبا روزهاي آخر ثبت نام بود که فراخوان داديم چرا که طول کشيد تا به جمع‌بندي برسيم. فضاي جامعه سرخورده و راديکال بود. با اين حال ما در مرکزيت حزب اين ريسک را کرديم و تنها حزبي بوديم که فراخوان داديم. به صورت سمبليک هم ثبت نام کرديم تا فضاي عدم ثبت نام شکسته شود ولي باز هم استقبال نشد و همان اندکي هم که ثبت نام کردند توسط نهاد نظارت قلع و قمع شدند. ما در انتخابات اخير فضايي نداشتيم. تصميم ما عدم شرکت نبود اما شرايط آنقدر سخت شد که مفهوم انتخابات از دست رفت. وقتي انتخابات مفهوم خود را از دست داد، نامزد معرفي کردن معنايي نداشت. البته من هم به عنوان دبيرکل حزب رفتم در جايي که مفهوم انتخابات تاحدي وجود داشت يعني در حوزه انتخابيه قزوين رأي دادم که يک کار سمبليک بود براي آنکه معلوم بشود که ما انتخابات را تحريم نکرديم.

در انتخابات 98 مشي ما رسوا کردن انتخابات ناعادلانه بود

پرسش: اينکه در انتخابات مجلس يازدهم شرکت فعال نداشتيد و نامزد معرفي نکرديد آيا اين به معني بي ثمر دانستن مشارکت در انتخابات و رويگرداني شما از صندوق رأي است. آيا برنامه‌اي براي انتخابات 1400 داريد. يعني انتخابات رياست جمهوري دوره سيزدهم و شوراهاي ششم.

مهمترين معبر اصلاحات صندوق رأي است. وقتي هدف اصلاح امور است و نه براندازي و انفعال، خب بايد راهي براي آن جست. اين راه دستيابي به قدرت براي اصلاح امور است. متأسفانه کساني در حاکميت، که فاقد پشتوانه اکثريت مردم هستند، رأي مردم را برنمي‌تابند و براي حفظ جايگاه خود در قدرت عامدانه مي‌خواهند مردم را از اثر رأي خود نااميد کنند. به همين دليل با انسداد مسير نهادهاي انتخابي القا مي‌کنند که مردم چه رأي بدهند و چه ندهند اوضاع همين است که هست و تغييري نخواهد کرد. بعضي از بازجوها در زندان اين حرف را با صراحت بيشتري بيان کرده و گفته‌اند که فکر نکنيد با رأي مردم چيزي عوض مي‌شود. ما با آنها در يک ماراتن سخت و نابرابر انتخاباتي هستيم و تاکنون خود را نباخته‌ايم و از نفس نيقتاده‌ايم و به ياري خدا از نفس نخواهيم افتاد. در اين رقابت نابرابر آنها از همه شگردها براي از ميدان بدر کردن ما استفاده کرده و مي‌کنند ولي هر بار اصلاح‌طلبان با ابتکارعملي جديد و بعضا غيرقابل پيش‌بيني و محاسبه توانسته‌اند نتيجه بگيرند. اين نتيجه گاهي پيروزي در انتخابات بوده است و گاهي رسوا کردن انتخابات ناعادلانه. در همين انتخابات اخير آنها هرگز فکر نمي‌کردند که اصلاح‌طلبان در نهاد اجماع‌ساز خود، يعني «شوراي عالي سياستگذاري اصلاح‌طلبان» به تصميم قاطع براي عدم ارائه ليست انتخاباتي برسند. پيش خودشان فکر کرده بودند ما هرچقدر هم رد صلاحيت بکنيم آنها خواهند آمد و تنور انتخابات را گرم خواهند کرد. خب، اين خيالشان تحقق نيافت و رسواترين انتخابات در طول تاريخ جمهوري اسلامي ايران رقم خورد بطوري که در پايتخت مشارکت به زير 20 درصد رسيد. يعني نمايندگان اصولگراي پيروز در تهران حتي نتوانستند به اندازه‌اي که در دوره قبل رأي جمع کرده بودند رأي بياورند ولي يکپارچه وارد مجلس شدند. اين حد از رسوايي در تصورشان هم نبود. اصلاح‌طلبان دستاورد انتخاباتي نداشتند ولي با تصميم قاطع و درست سرافراز شدند. پيروزي رقيب هم براي آنها شيرين نبود و روز‌به‌روز متوجه‌تر خواهند شد که اين نوع پيروزي‌هاي رانتي برکتي براي آنها و کشور نخواهد داشت.

از دوم خرداد 76 تاکنون اقتدارگرايان براي هر حرکت مردم يک بديل زده‌اند

پرسش: شما فکر مي‌کنيد اگر شوراي نگهبان نامزدهاي اصلاح‌طلب را رد صلاحيت نمي‌کرد آنها مي‌توانستند اکثريت مجلس يازدهم را از آن خود کنند؟

 نه، چنين ادعايي ندارم. آنها چند مرحله‌اي کار کردند. قبل از آنکه به مرحله ردصلاحيت برسند اميد مردم را به صندوق رأي بريده بودند و در نتيجه بسياري از مردم از صندوق رأي رويگردان شده بودند. از دوم خرداد سال 76 که مردم با حضور حماسي خود در پاي صندوق‌هاي رأي، خواب را از چشم اقتدارگرايان ربودند اين ماراتن آغاز شده است و تاکنون در مقابل هر حرکت مردم آنها نيز يک حرکت بديل زده‌اند. مردم هر بار از فرصت انتخابات استفاده کرده و تحول‌آفرين شده‌اند و آنها نيز با بسيج همه امکانات حاکميتي خود سعي کرده‌اند اين حرکت مردم را خنثي و بي‌اثر و مردم را از نتيجه رأي خود نااميد کنند. اين بار با حوادث آبان 98 رويگرداني مردم از صندوق رأي به غايت خود رسيد و ميزان مشارکت آنان در انتخابات به پايين‌ترين حد کاهش يافت. ردصلاحيت‌ها آخرين تير آنها به انگيزه‌هاي مشارکت مردم و بخصوص اصلاح‌طلب‌ها بود.

نه به تاريکي موجود تن مي‌دهيم نه به دامن فردايي تاريک‌تر مي‌افتيم

پرسش: يعني اصلاح‌طلبان به آخر خط رسيده‌اند؟

اصلاح‌طلبي بن‌بست ندارد. به هر حال هر چقدر اوضاع خراب باشد باز بايد راهي براي اصلاح آن جست. اصلاح‌طلب‌ها اصلاح‌طلب هستند؛ نه محافظه‌کار هستند و نه برانداز. نه به تاريکي وضع موجود تن مي‌دهند و نه خود را به دامن فردايي تاريک‌تر مي‌اندازند. براي اصلاح‌طلب‌ها بهروزي مردم و اميد به بهروزي شرط اصلي است. نااميدي،عقده‌گشايي و ماجراجويي در مرام اصلاح‌طلبي نمي‌گنجد. رويکرد استفاده از فرصت‌هاي اصلاح و ايجاد فرصت براي اصلاح همواره وجود دارد. بنابراين رسيدن به آخر خط معنا ندارد. البته عده‌اي توصيه مي‌کنند که اصلاح‌طلبان مدتي کنار بنشينند و بگذارند زمان، راه جديدي پيش رويشان بگشايد. اينکه زمان راه باز مي‌کند حرف درستي است و اگر واقعا هيچ راهي پيش روي ما نباشد شايد کناره‌گيري و سکوت و به انتظار زمان نشستن يک راه حل باشد اما ما هنوز اينگونه فکر نمي‌کنيم و به همين دليل حزب را فعال و در حال توسعه نگاه داشته ايم.

مشکل در ذات شوراي عالي سياستگذاري نيست؛ مشکل اقدامات بعد از انتخابات است

پرسش: حزب اتحاد براي انتخابات 1400 چه برنامه اي دارد؟ آيا اصلاح‌طلبان در اين مورد يکپارچه تصميم خواهند گرفت؟ آيا نهاد اجماع‌ساز اصلاح‌طلبان پس از استعفاي رئيس و نايب رئيس آن وجود خارجي دارد که بتواند کاري بکند.

اساس کار حزب، مشارکت در انتخابات است و ما بدون هيچ ترديدي به انتخابات آينده نظر داريم و خود را براي مشارکت در آن آماده مي کنيم و اگر مفهوم انتخابات در فرايند آن شکل بگيرد در آن شرکت مي‌کنيم. در دفتر سياسي حزب به اين موضوع ورود کرده و بحث‌ها را بخصوص در مورد انتخابات رياست جمهوري آينده آغاز کرده‌ايم. با ساير گروه‌هاي اصلاح‌طلب هم رايزني مي‌کنيم تا تحليل هايمان را به هم نزديک کنيم. البته منتظر نمي مانيم تا ببينيم ديگران چه سرنوشتي را براي انتخابات رقم خواهند زد. براي ايجاد شرايط مناسب و شکل‌يري مفهوم انتخابات تلاش خواهيم کرد.

طبيعي است حزب ابتدا يک نامزد حزبي داشته باشد و کار را با آن شروع کند. براي رسيدن به نامزد حزبي سازوکار درون‌حزبي خواهيم داشت و وقتي اين نامزد مشخص شد و کمپين او شکل گرفت مواضع و برنامه‌هاي انتخاباتي در ارکان حزب و با محوريت او تدوين و اعلام خواهد شد. انتظار اين است که ساير احزاب اصلاح‌طلب نيز همين فرايند را طي کنند و چنانچه در رايزني و تبادل نظر با ساير احزاب اصلاح‌طلب شرايط برگزاري انتخابات را مناسب ديديم آنگاه براي ائتلاف و اجماع براي کسب پيروزي در انتخابات اقدام خواهيم کرد.

شوراي عالي سياستگذاري اصلاح‌طلبان در سه دوره گذشته براي رساندن اصلاح‌طلبان به اجماع موفق بوده و دستاوردهاي انتخاباتي خوبي داشته است. مشکل در ذات اين نهاد نيست که امروز کسي بخواهد آن را نفي کند. مشکل در اقدامات پس از انتخابات بوده است. اين نقيصه را بايد با تدبيري نو حل کرد. نبايد تحليل غلط و بي‌فايده ارائه کرد. بايد نقاط قوت را حفظ کرد و نقاط ضعف را برطرف کرد. هيچ راه سلامتي جز اصلاحات پيش پاي ملت نيست و دعوت به راه‌هاي ديگر جز درغلتاندن کشور و مردم به دامن فردايي مبهم و ناروشن حاصلي ندارد.

در مورد انتخابات شوراها هنوز بحث نکرده‌ايم. با طرحي که اکنون در مجلس مطرح است که نظارت بر انتخابات آن را به شوراي نگهبان بسپارند اوضاع آن وخيم تر خواهد شد. البته اگر شوراي نگهبان تبعات پذيرش اين مسئوليت را براي خود بسنجد بعيد نيست از قبول آن سر باز بزند.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar