بایدن منتظر انتخابات ایران میماند
همشهري/متن پيش رو در همشهري منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
اصغر صوفي/ انتخابات آمريکا تا کمتر از 2ماه ديگر ساکن کاخ سفيد را تعيين ميکند، يا دونالد ترامپ براي 4سال ديگر ابقا ميشود يا جو بايدن دمکرات به جاي ترامپ به کاخ سفيد ميرود. سياست و اقتصاد ايران ناگزير متاثر از گزينهاي که آبانماه در انتخابات آمريکا پيروز ميشود و البته اين انتخابات بيتأثير از تحولات ايران و بهخصوص برجام نيست.
تأثير نتايج انتخابات رياستجمهوري آمريکا بر ايران، سرنوشت برجام و دستاوردهاي اين توافق، قرارداد 25ساله ايران با چين و نيز تأثير عاديسازي روابط کشورهاي حاشيه جنوبي خليجفارس با رژيم اسرائيل بر موقعيت ايران در منطقه ازجمله موضوعاتي هستند که در گفتوگو با حميدرضا آصفي، سخنگوي اسبق وزارت خارجه و سفير اسبق ايران در کشورهاي فرانسه، آلمان و اماراتمتحدهعربي مورد بحث قرار داديم.
با وجود مواضع سياسيون کشور، انتخابات رياستجمهوري آمريکا تأثير انکارناپذيري بر وضعيت اقتصادي و سياسي ايران دارد؛ اين مسئله موضوع مناقشات سياسي در داخل کشور است. يک جريان سياسي، جريان مقابل را به معطلکردن اقتصاد ايران و موکولکردن آن به نتايج انتخابات آمريکا متهم ميکند. اين اثرگذاري تحولات سياسي آمريکا بر اقتصاد و سياست داخلي ايران از کجا ناشي ميشود. سازوکار اين اثرگذاري چگونه است؟
انتخابات آمريکا از اين جهت مهم است که آمريکا در همه جا دستاندازي و دخالت ميکند و زور غيرمشروع دارد. طبيعي است که انتخابات در اين کشور ميتواند بر نقاط مختلف دنيا تأثيرگذار باشد. ايران هم از اين قاعده مستثنا نيست. کمتر از 2ماه تا انتخابات آمريکا باقي مانده است. شرايط انتخابات در آمريکا کمي پيچيده شده است. هنوز مشخص نيست که چهکسي پيروز خواهد شد. نظرسنجيها کفه ترازو را به نفع آقاي بايدن نشان ميدهد. بهخصوص در 6ايالت تأثيرگذار و کليدي، آخرين آمارها نشان ميدهد که بايدن در 4ايالت جلوتر است. با اين حال، نتيجه اين انتخابات قابل پيشبيني نيست. آقاي ترامپ، بايدن را متهم ميکند که او شخصي خوابآلود و چرتزده است. موضوع ديگري که کمپين ترامپ آن را برجسته کرد، طرح اين مسئله بود که آيا بايدن تا آخر دولتش زنده خواهد ماند يا نه؟! ترامپ نشان داده که به هيچ قاعدهاي پايبند نيست. در اين شرايط هيچچيز قابل پيشبيني نيست. ممکن است با يک حرکت ناشيانه آقاي بايدن و با يک حيله آقاي ترامپ، اوضاع به نفع ترامپ تغيير کند. علاوه بر انتخابات رياستجمهوري، انتخابات 23کرسي سنا هم همزمان برگزار خواهد شد. بهنظر ميرسد که 16نامزد جمهوريخواه در اين انتخابات پيشتاز هستند. اگر در انتخابات سنا دمکراتها پيروز شوند، ترامپ علاوه بر کنگره، سنا را هم از دست خواهد داد. در اين شرايط، ترامپ درصورت پيروزي شرايط بهمراتب سختتري خواهد داشت و به رئيسجمهوري ضعيف تبديل خواهد شد. برعکس اين معادله، درصورت شکست دمکراتها در انتخابات سنا، آقاي بايدن درصورت پيروزي در انتخابات رياستجمهوري، رئيسجمهوري نسبتا ضعيف خواهد بود.
تأثير انتخابات آمريکا بر ايران بهنظرم بنيادي نخواهد بود؛ دمکراتها و جمهوريخواهان نشان دادهاند که با يک ديد به ايران نگاه ميکنند. ساختار آمريکا بهگونهاي نيست که در شرايط فعلي بتوان اين انتظار را داشت که با رفتن عمرو و آمدن زيد شرايط تغيير کند. البته من معتقد هستم که درصورت پيروزي دمکراتها به لحاظ رواني، کمي اوضاع بهتر خواهد شد اما بعدا ممکن است با شرايط بدتري مواجه شويم. ممکن است آقاي بايدن بهدنبال ايجاد اجماع بينالمللي عليه ايران برآيد؛ همان کاري که اوباما انجام داد. از اين جهت، پيروزي دمکراتها ميتواند شرايط ايران را سختتر کند. مواضعي هم که آقاي بايدن اتخاذ کرده، مشابه همان مواضعي است که ترامپ اعلام کرده است. ترامپ هم گفته که اولويت ما حفاظت و صيانت از رژيم صهيونيستي است. بايدن هم داشتن رابطه خوب با اين رژيم را از اولويتهاي خود دانسته است. به تصور من، حتي اگر بايدن پيروز انتخابات شود، صرفا چندماه به لحاظ رواني ميتواند شرايط در داخل ايران را تحتتأثير قرار دهد. ضمن اينکه درصورت پيروزي بايدن، ترامپ تا 3ماه ديگر روي کار است. در اين شرايط دولت فعلي ايران زماني براي کار با آقاي بايدن نخواهد داشت. بنابراين احتمالا آقاي بايدن ترجيح خواهد داد که دولتش با يک دولت تازهنفس در ايران کار کند. بر اين اساس، دولت ايران نبايد به هيچوجه نگاه خود را به نتيجه انتخابات آمريکا بدوزد و مسائل کشور را به دليل تحولات سياسي آمريکا متوقف کند، چون براي اين دولت ديگر افاقه نميکند. همانطور که دولت ايران خود را معطل انتخابات آمريکا نگه داشته است، بايدن هم درصورت پيروزي منتظر انتخابات ايران خواهد ماند. حضور ترامپ در اين چند سال درس و تجربه خوبي براي ايران بود تا ببينيم که قدرتهاي بزرگ و استکباري روابط خود با کشورهاي ديگر را چگونه شکل ميدهند.
بايدن و ترامپ در ارتباط با برجام مواضع نسبتا متفاوتي را اعلام کردهاند؛ بايدن در يادداشت اخير خود به امکان بازگشت آمريکا اشاره کرده است. بهنظر شما، آيا به لحاظ حقوقي و سياسي امکان بازگشت آمريکا به برجام وجود دارد؟
آقاي بايدن هم مدعي شده که درصورت پايبندي ايران به تعهدات خود در برجام، آمريکا به برجام بازخواهد گشت. اين به آن معني است که اقداماتي را که ايران در راستاي کاهش تعهدات خود در برجام انجام داده، بايد جبران کند و اجراي تعهدات خود را از سر بگيرد. بايدن نگفته که بلافاصله به برجام بازميگردد، بلکه براي ايران شرايطي تعيين کرده است. چه تضميني وجود دارد که با ازسرگرفتن اجراي تعهدات از سوي ايران، آمريکا به برجام بازگردد؟ ضمن اينکه بايد توجه داشت که بايدن معاون اوباما بوده است. دولت اوباما خود نخستين ناقض برجام بود؛ چراکه برخلاف تعهدات آمريکا در برجام، از برداشتن تحريمهاي بانکي و نفتي خودداري کرد. رفتار بايدن در خوشبينانهترين حالت، مشابه دولت اوباما خواهد بود. از سوي ديگر، ترامپ تا حد زيادي ساختار برجام را از بين برده است بهطوريکه امکان بازگشت آمريکا به برجام را دشوار و تقريبا غيرممکن کرده است.
در مقابل مواضعي که بايدن در ارتباط با ايران و برجام اعلام کرده، ترامپ هم ادعا کرده که درصورت پيروزي، ظرف زمان يک هفته پس از انتخابات با ايران به توافق خواهد رسيد. اين ادعاي ترامپ چه مبنايي دارد؟ آيا اين اظهارات صرفا تبليغات انتخاباتي براي مصرف داخلي است يا امکان عملياتي دارد؟
اين روشن است که اين اظهارات کارکرد داخلي براي آمريکا دارد؛ بايد درنظر گرفت که ما براي رسيدن به برجام 14سال مذاکره انجام داديم. زماني ما در اين مذاکرات به نتيجه رسيديم که در موضع برتر قرار داشتيم؛ بهطوريکه سانتريفيوژهاي ايران به حدود 20هزار عدد رسيد و طرف مقابل دچار نگراني شد و به ناچار به توافق با ايران تن داد. بنابراين ادعاي رسيدن به توافق با ايران ظرف يک هفته غيرممکن است؛ مگر اينکه ترامپ قرص، واکسن يا داروي خاصي براي اين منظور اختراع کرده باشد! اما تجربه نشان ميدهد که با توجه به پيچيدگيهاي سياسي در روابط ايران و آمريکا، اين ادعا منطبق با واقعيت نيست.
خارج از چارچوب برجام، آيا امکان شکلگيري مذاکره ميان ايران و آمريکا پس از انتخابات اين کشور وجود دارد؟
شکلگيري هرگونه مذاکره ميان 2کشور نيازمند فراهمشدن برخي بسترهاست؛ موضوعات و هدف مذاکره بايد مشخص شود. طرفين بايد احترام متقابل براي يکديگر قائل باشند و از موضع يکسان به مذاکره بنشينند. تجربه نشان داده که آمريکاييها با اين شرايط حاضر به مذاکره نيستند. آمريکاييها و بهويژه آقاي ترامپ نشان دادهاند که هدف آنها از مذاکره، رسيدن به نتيجه نيست؛ بلکه صرفا انجام يک مذاکره است. تجربه مذاکره با کرهشمالي اين واقعيت را نشان داد. اين مسئله با نگاه جمهوري اسلامي ايران به مذاکره کاملا متفاوت است. ايران بهدنبال نتيجه است، بنابراين من مذاکره با آمريکا را خيلي دور از ذهن ميدانم.
در دورههاي مختلف انتخابات رياستجمهوري آمريکا شاهد بودهايم که نامزدهاي رياستجمهوري کم و بيش به موضوع ايران پرداخته و مواضع خود را در ارتباط با اين کشور تشريح کردهاند. سؤال اين است که مسئله ايران تا چه اندازه براي رأيدهندگان آمريکايي مهم است و تا چه ميزان ميتواند در نتيجه انتخابات اثرگذار باشد؟
واقعيت اين است که در انتخابات آمريکا موضوعات خارجي نقش اول را ندارند؛ در مقابل، موضوعاتي مانند اقتصاد، اشتغال و بيکاري اهميت زيادي دارند. هماکنون هم آقاي ترامپ بر عملکردهاي خود در حوزه اقتصاد مانند بورس و ايجاد اشتغال پافشاري ميکند. با اين حال، مسائل خارجي بياهميت هم نيستند. به همين دليل آقاي ترامپ تلاش داشت که موفقيتي را در عرصه خارجي به نمايش بگذارد. گفتوگو و توافق با ايران ميتوانست قدرت مانور ترامپ را در انتخابات افزايش دهد که در اين زمينه موفق نشد. علاوه بر ايران، موضوعات و مسائل ديگري مورد توجه ترامپ بوده است؛ براي مثال عاديسازي روابط کشورهاي حاشيه خليجفارس با رژيم صهيونيستي يکي از موضوعاتي است که ترامپ تلاش ميکند بهواسطه آن دستاوردهايي را از خود در حوزه سياست خارجي به نمايش بگذارد.
در ارتباط با اسنپبک و بازگرداندن تحريمهاي سازمان ملل عليه ايران، آيا آمريکا همچنان شانسي براي موفقيت دارد؟
خود آمريکا هم ميداند که در اين زمينه توفيقي کسب نخواهد کرد، اما در تلاش است کشورهاي اروپايي و کشورهاي ديگر را براي همراهي با خود عليه ايران، تحت فشار قرار دهد. ضمن اينکه بايد درنظر داشت اسنپبک هم اتفاق عجيبي براي ايران نخواهد بود؛ پيش از برجام نيز همين بود.
گفته ميشود جنازه برجام باعث شد که آمريکا در شوراي امنيت ۱۳ بر ۲ شکست بخورد. آيا اين پيروزي و پيروزيهاي مشابه ايران در مجامع بينالمللي را بايد بهعنوان اصليترين دستاورد برجام درنظر گرفت؟ آيا بهنظر شما مواهب اقتصادي بخش فرعي برجام بود و غيرامنيتيسازي ايران دستاورد اصلي برجام است؟
يکي از دلايل شکست آمريکا در شوراي امنيت اين بود که اروپاييها احساس ميکردند اگر برجام از بين برود کنترل خود بر ساير موضوعات امنيتي و منطقهاي را از دست خواهند داد. بنابراين حمايت اروپاييها از ايران در شوراي امنيت بهخاطر برجام نبود بلکه بهدليل نگرانيهايي بود که آنها از ساير موضوعات داشتند. هرچند عملا برجامي باقي نمانده است، اما اگر اروپاييها حمايت نميکردند برجام به لحاظ اسمي هم از بين ميرفت. در اين صورت، براي اروپاييها معلوم نبود که اقدامات ايران در حوزه هستهاي و غيرهستهاي چگونه خواهد بود. از سوي ديگر، کشورهاي اروپايي مانند انگليس و فرانسه ميدانستند که درصورت رأي موافق در شوراي امنيت، چين و روسيه آن را وتو خواهند کرد. وزير خارجه انگليس هم به اين موضوع اشاره کرد و گفت که رأي ما تأثيري در نتيجه کار نداشت. بنابراين، اين مسئله ارتباطي به برجام نداشت که بخواهيم آن را دستاورد برجام تلقي کنيم. اين درست است که ايران بهدليل انزواي آمريکاييها يک توفيق سياسي کسب کرد، اما هدف ما از برجام، انزواي آمريکا نبود. انزواي آمريکا به چه درد ما ميخورد؟ هدف ما از برجام و مذاکره، برداشتن تحريمها بود.
اما گفته ميشود که امنيتزدايي از فعاليتهاي هستهاي ايران و خروج ايران از ذيل فصل7 منشور سازمان ملل متحد، از دستاوردهاي برجام بوده است.
بله؛ اينکه از فعاليتهاي هستهاي ايران بهعنوان فعاليتهاي صلحآميز نام برده شد، توفيق خوبي بود. يعني فعاليتهاي هستهاي ما از حالت تهديد هستهاي و امنيتي خارج شد. اين يک دستاورد جدي براي برجام بود و بايد نمره خوبي به برجام داد.
بهنظر شما، عاديسازي روابط امارات و بحرين تا چه اندازه تحتتأثير نزديکي روابط چين با ايران صورت گرفت؟
اين مسئله مؤثر بود، ضمن اينکه اين کشورها در آستانه انتخابات، ميخواستند به ترامپ خوشخدمتي کنند. تلاش داشتند چنين القا کنند که معامله قرن به نتيجه رسيده است، اما بايد توجه داشت که اگر همه کشورهاي عربي هم با اسرائيل رابطه برقرار کنند، چيزي از نامشروعيت رژيم صهيونيستي کم نخواهد کرد. چيزي از اينکه اين رژيم سرزمينهاي فلسطين را غصب کرده است، کم نميکند. چيزي از اينکه اين رژيم حامي تروريسم دولتي و ناقض حقوق بشر است و موجب آوارهشدن مردم فلسطين شده، کم نميکند. اگر تمام کشورهاي دنيا هم با اسرائيل رابطه برقرار کنند، هيچيک از اين حقايق تغيير نخواهد کرد. اتفاق مهم اين است که اين کشورها خود بيآبرو خواهند شد و نشان خواهد داد که آنها هم مانند رژيم صهيونيستي به ارزشها و اصول انساني پايبند نيستند.
بهنظر شما عاديسازي روابط کشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي چه تأثيري بر موقعيت ژئوپلتيک ايران خواهد گذاشت؟ آيا موجب نخواهد شد که روابط اين کشورها با ايران پيچيدهتر شود؟ و اختلافات و ادعاهاي ارضي مانند جزاير سهگانه تشديد شود؟
در جلسهاي که با شيخ قاسمي حاکم شارجه داشتم، نقشههاي قديمي روي ديوار نصب بود. به شوخي گفتم که براساس اين نقشه اين مناطق متعلق به ايران است! بنابراين اين ادعاها اعتبار چنداني ندارند. درصورت پافشاري اين کشورها بر اين موضوعات، شرايط براي خود آنها دشوارتر خواهد شد. براساس اين استدلالها بحرين هم جزو استان چهاردهم ايران خواهد بود.
حضور اسرائيل در مناطق جنوبي حاشيه خليجفارس، چه چالشهاي امنيتياي براي ايران خواهد داشت؟
ايران قدرتمندتر از آن است که رژيم صهيونيستي بتواند چالش امنيتي براي آن ايجاد کند. شما درنظر بگيريد که آمريکاييها دور تا دور مرزهاي ايران حضور دارند. رژيم صهيونيستي که از آمريکا قويتر نيست. نگراني ما از اين جهت است که اسرائيل يک رژيم فتنهگر و موذي است که حضورش در منطقه ميتواند مشکلات منطقهاي و بياعتمادي ميان کشورهاي منطقه را تشديد کند. کشورهاي عربي بايد بدانند که رابطه با اسرائيل آنها را بيش از پيش منفور خواهد کرد. اسرائيل چه چيزي ميخواهد به اين کشورها بدهد که اين کشورها بدون رابطه با اسرائيل ندارند. آنها تکنولوژي و اسلحه را از آمريکا دريافت ميکنند و اگر ميخواهند نفت بفروشند که اسرائيل ظرفيت خريد نفت آنها را ندارد. از سوي ديگر عاديسازي رابطه با اسرائيل آنها را محدودتر خواهد کرد. همانگونه که ديديم اسرائيل با تحويل اف35از سوي آمريکا به امارات مخالفت کرد. از همينجا تحقير امارات از سوي اسرائيل شروع شد. بنابراين اسرائيل چيزي براي ارائه به اين کشورها ندارد. تنها، هزينه کردن شرف و آبروي عربي براي اين کشورها باقي خواهد ماند.
در ارتباط با ماهيت سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران گفته ميشود که يک سياست خارجي استثنايي و ويژه است؛ يک سياست خارجي عادي نيست. آيا اين موضوع را قبول داريد؟ آقاي ظريف در جايي در عبارت جنجالي گفته بود که «ما خودمان انتخاب کرديم که جور ديگري زندگي کنيم». آيا واقعا ما انتخاب کردهايم، يا چنين وضعيتي به کشور ما تحميل شده است.
من اين را قبول ندارم. ما با بسياري از کشورهاي جهان داراي روابط عادي هستيم. مشکل اساسي از سوي آمريکاست که يک ايران مستقل و قوي را نميخواهد و ميخواهد که رژيم اسرائيل را به رسميت بشناسيم. درحاليکه شناسايي يک رژيم حق هر کشوري است. مشکل از آمريکاست که ما هر جا پا ميگذاريم آمريکا ميگويد دم من آنجاست و پا روي دم من نگذاريد! آمريکا بايد حدود و ثغور دم خود را مشخص کند. بخشي از شرايط حاکم بر سياست خارجي ايران به تجربههاي ايران طي 40سال گذشته بازميگردد. ايران 8سال درگير جنگ با عراق بود و کل 40سال گذشته را تحريم بودهايم. درحاليکه بسياري از کشورهاي ديگر که از نظر ما روابط عادي با دنيا دارند، از حمايت آمريکا برخوردار بودهاند. ممکن است بگوييم که چرا ما هم مانند بسياري از کشورها از سياستهاي آمريکا پيروي نميکنيم تا از حمايت اين کشور برخوردار شويم، که اين موضوع ديگري است. بالاخره مردم به جمهوري اسلامي رأي دادند.
جمهوري اسلامي در حوزه سياست خارجي بيش از ساير کشورها موضوعات اخلاقي و انساني را ملاک تنظيم روابط قرار داده است، آيا اين موضوع موجب تحميل هزينههاي مضاعف به منافع ملي کشور نشده است؟
اين رويکرد براي جمهوري اسلامي هم هزينه و هم منافع داشته است. منافع اين نوع از سياست آنجاست که جمهوري اسلامي افکار عمومي را با خود دارد و ديگر اينکه موجب شده تا کشورهاي بزرگ دنيا بهتدريج حد و حدود خود را بشناسند. کشورهايي که مايل به حفظ استقلال خود هستند، براي ايستادن روي پاي خود مصمم شدهاند. صريحتر بگويم که اگر الگويي مانند جمهوري اسلامي ايران نبود، الان ونزوئلا از پا در آمده بود.
اين الگو بودن و نفوذ بر افکار عمومي که به آن اشاره کرديد بايد در يک نقطهاي براي ايران منافع عيني و اقتصادي داشته باشد؛ چرا اين اتفاق نميافتد. براي مثال، با وجود اينکه لبنان يکي از مهمترين حوزههاي نفوذ ايران به شمار ميآيد، نام ايران در پروژههاي بازسازي بندر بيروت مطرح نشد.
من با اين صحبت شما موافقم که جايي که ما هزينه ميکنيم بايد منافع سياسي و اقتصادي آن را هم برداشت کنيم. اما بايد در سطح کلانتري به موضوع نگاه کنيم. براي مثال ما با سوريه رابطه خوبي داشتيم و اين کشور در جريان جنگ تحميلي، لولههاي نفتي عراق را بست و بغداد را دچار مشکل کرد. همان زمان سعوديها و عراقيها پيشنهادهاي جذابي را به سوريه دادند اما اين کشور نپذيرفت. در زمينه تامين تسليحات هم اين سوريه بود که در کنار ايران بود. در روابط خارجي بايد موضوعات را به ديد بلندمدت نگاه کرد.
دولت در اطلاع رساني قرارداد 25 ساله خوب عمل نکرد
در روابط ميان کشورها، استراتژيک مفهوم چنداني ندارد؛ ما حتي با کشورهاي دوست و همپيمان خود مانند عراق و سوريه هم ممکن است در برخي مسائل اختلافنظر داشته باشيم، بنابراين روابط ميان کشورها نسبي است. وقتي عملکرد چين را با عملکرد اروپاييها و آمريکاييها مقايسه کنيم، چين حتما نمره قبولي خواهد گرفت. چينيها هم يک برداشت از رفتار ما دارند و آن اين است که تصور ميکنند ما ايرانيها روابط با چين را بالاصاله قبول نداريم و از سر ناچاري سراغ آنها ميرويم. طبيعي است که اين نگاه، چينيها را در روابط با ما دچار ترديد خواهد کرد. اما متأسفانه بعضي از نهادها و مراکز در ايران بهدليل ناآگاهي يا دلسوزي بد عمل کردند. ما بايد يادمان باشد که چين تقريبا شريک تجاري اول همه کشورهاي دنياست. چين تا سال2030 قدرت اول اقتصادي دنيا خواهد شد. بنابراين ما با اين کشور بايد روابط خوبي داشته باشيم. اين روابط نبايد براساس ضرورت و از سر ناچاري باشد، بلکه براساس تجانس و تناسب فرهنگي و جغرافيايي ميان 2 کشور بايد اين روابط تنظيم شود. بنابراين قرارداد 25ساله که اشاره کرديد، موضوع عجيبي نيست و اغلب کشورها قراردادهاي بلندمدت با يکديگر دارند، اما تبليغات سنگيني روي اين مسئله انجام شد که هم دوستداران انقلاب و هم دشمنان طرفدار آمريکا و غرب عليه آن موضع گرفتند. نگراني اين دو اما دلايل متفاوتي داشت؛ آمريکا و غرب از اين جهت نگران بودند که ايران به چين نزديک ميشود و موجب کاستن از فشارها عليه ايران خواهد شد، اما خوديها نگران منافع کشور بودند. جالب است که مقام آمريکايي از آن بهعنوان قرارداد ترکمنچاي ياد کرد! اين در حالي است که خود آمريکاييها باقي کشورها را گاوشيرده ميدانند. دولت در زمينه اطلاعرساني پيرامون اين قرارداد بسيار ضعيف عمل کرد؛ اساسا چرا پيشنويس يک قرارداد بايد رسانهاي شود؟