عملگرایی در دقیقه نَود
شرق/ متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
گفتوگوي احمد غلامي با حميدرضا جلاييپور/چيزي به انتخابات 2020 رياستجمهوري آمريکا نمانده است؛ انتخاباتي که بيش از هر دوره ديگري همزمان بر سرنوشت مردم آمريکا و خاورميانه تأثيرگذار است؛ دو کانديداي رئيسجمهوري، ترامپ و بايدن، با دو رويکرد متفاوت. اصلاحطلبان باور دارند انتخابات آمريکا در مسائل ايران اثر دارد؛ اثري که جناحهاي سياسي ديگر چندان به آن قائل نيستند يا هستند و بر زبان نميآورند. در همين زمينه با حميدرضا جلاييپور گفتوگويي کردهايم که در ادامه ميخوانيد.
با توجه به اهميت انتخابات پيشروي آمريکا، ارزيابي شما از اين انتخابات چيست؟
توجه کنيد که من کارشناس مبارزات انتخاباتي آمريکا نيستم. در اين گفتوگو من بيشتر سعي ميکنم بهعنوان کسي از راه دور بر اساس دادههاي در دسترس (در فضاي آنلاين) نسبت انتخابات آمريکا را با اوضاع سياست در ايران مقداري بسنجم. اگر امروز در آمريکا انتخابات برگزار شود، بايدن برنده است؛ چون در نظرسنجيهاي گوناگون (نه نظرسنجي فقط سيانان) بيش از شش تا ۹ درصد از ترامپ جلو است و رأي الکترال او هم بد نيست؛ ولي مشکل اين است که انتخابات امروز نيست، 40 روز ديگر است. تا 40 روز سه عامل مهم هستند و ممکن است نتيجه انتخابات را تغيير دهد و يکدفعه ترامپ برنده شود. اولين عامل اين است که ترامپ يک «شخصيت خودشيفته و نمايشي» است. ممکن است در اين 40 روز يک فيل هوا کند و بر نتايج انتخابات اثر بگذارد. بعضيها مثلا ميگويند فيلش ممکن است اعلان «واکسن مجاني ضدکرونا براي همه آمريکاييها» باشد (البته اگر دروغ نباشد و نهادهاي معتبر پزشکي کيفيت واکسن را تأييد کنند). عامل دوم اين است که دفاع علني از شخصيت ترامپ (خصوصا به خاطر شارلاتانبازي که سر مبارزه با کرونا درآورد)، براي مردم عادي سفيد آمريکايي در هنگام نظرسنجيها يک مقدار سخت است که نظرشان را بهعنوان موافق ترامپ اعلام کنند؛ ولي همين جمعيت ممکن است در هنگام رأيدادن (که دل خوشي از جمعيت غيرسفيدها که اقتصاد دانش پايه آمريکا روي دوش آنهاست، ندارند) به ترامپ رأي بدهند. عامل سوم اينکه ممکن است ترامپ بيشتر سعي کند پس از اعتراضات و ناآراميهاي ضدنژاديِ بخشي از مردم آمريکا درباره تبعيض نژادي پليس و ترامپ، خودش را بهعنوان حافظ امنيت آمريکا و حافظ منافع آمريکا در مقابل چين نشان دهد و روي آراي سفيدهاي آمريکايي اثر بگذارد؛ بنابراين نتايج انتخابات را تا 40 روز ديگر قطعي نميتوان پيشبيني کرد؛ ولي ميتوان اميدوار بود موقعيت ضعيف پايگاه رأي ترامپ به دادش نرسد.
درباره دو مفهوم مهم در صحبتهاي شما، يکي نمايش و ديگري ترس بايد بگويم که انگار در بيشتر انتخابات هرکس نمايش جذابتري را روي صحنه ببرد، پيروز خواهد شد. اما فراموش نکنيم اين نمايش در کنار جذاببودن مثل هر اثر هنري ديگري بايد برخاسته از روح جمعي يک جامعه باشد؛ يعني با روح جمعي جامعهاي پيوند بخورد تا اثرگذار باشد و مردم را پاي صندوقهاي رأي بياورد. در انتخابات 2016 هيلاري کلينتون در اجراي نمايشِ خود که متکي بر القاي عقلگرايي بود، شکست خورد؛ چراکه با اين نمايش دموکراتها در دو دوره قبلي در کاخ سفيد مانده بودند. البته برخي نيز با القاي ترامپهراسي خواستند هيلاري کلينتون را پيروز کنند؛ اما چون آن موقع ترامپ هنوز چندان شناختهشده نبود و نمايشي که او به صحنه ميآورد تمامِ ابعاد سياستهاي او را نشان نميداد، موفق شد با نوعي ناسيوناليسمِ آمريکايي که جاي خالياش در جامعه آمريکا محسوس بود، به پيروزي برسد. اکنون هم عرصه سياست آمريکا بر دو محور نمايش و ترس بنا شده است. بايدن نهتنها بازيگر خوبي نيست؛ بلکه نمايشنامه چندان خوبي هم ندارد. دموکراتها و بايدن بيشتر روي خطاهاي ترامپ و مهمتر از همه ترامپهراسي حساب باز کردهاند که معلوم نيست چقدر جواب بدهد. ترامپ هم با ترکيب نمايش و ترس به ميدان آمده است. از جذابيتهاي نمايش ترامپ کاسته شده و او هرچه دارد هنوز از بازيگري خودش است، چينهراسي هم بخشِ مهم نمايش اوست و همان جايي است که درواقع نمايش ترس را تأثيرگذار ميکند. قرار بود دموکراسيها بر خرد جمعي استوار باشد. چرا دموکراسي به اين حال و روز افتاده است؟ اين منحصر به آمريکا نيست.حتي کشورهاي پيراموني نيز که دموکراسي نيمبندي دارند، از اين قاعده نمايش و ترس مستثنا نيستند. آيا کفگير دموکراسي نئوليبراليستي به تَه ديگ خورده است؟
نکات مهمي را مطرح کرديد و از انتخابات آمريکا ما را برديد در بحث پايه علل «بيثباتي دموکراسيها» حتي در کشورهاي مهد مدرنيته. سعي ميکنم هر دو را مختصر توضيح دهم. هر دو عامل «نوع نمايش کانديداها» و «ترس مردم» در انتخابات آتي آمريکا مهماند؛ ولي هر دو عامل در «زمينه» انتخاباتي عمل ميکنند و زمينه انتخابات و ازجمله انتخابات آمريکا را نبايد تکعاملي ديد. اين دو عامل را بايد در کانتکست جامعه ديد. درست است که در انتخابات قبلي هم ترامپ و هم هيلاري «نمايش» دادند؛ ولي نمايش مليگرايي پوپوليستي ترامپ جذابتر بود؛ ولي هيلاري در انتخابات قبلي به بيتوجهي به عدالت اجتماعي در جامعه آمريکا باخت. اگر برني سندرز کانديداي حزب دموکرات بود و با برنامه عدالتطلبانه و پيشروياي که داشت، از ترامپ ميبرد. حتي در انتخابات قبلي هم هيلاري از لحاظ ميزان آرا سه ميليون رأي بيشتر از ترامپ آورد؛ ولي با رأي الکترال به ترامپ باخت. در انتخابات پيشرو ترامپ زياد نميتواند «نمايش» مليگرايي بدهد؛ چون در چهار سال گذشته مردم کارهاي نژادياش را ديدند؛ ولي او ميخواهد از «ترس» آمريکاييها درباره امنيت آمريکا و منافع ملي آمريکا در رقابت با چين استفاده کند. حالا بايد ببينيم در اين 40 روز ميتواند يا نه؟ من شک دارم بتواند.
درست فرموديد که بايدن نسبت به ترامپ خوب نميتواند «نمايش» بدهد ولي سه عامل هست که به کمک بايدن آمده است. عامل اول اينکه ترامپ در اين دوره در ايجاد تنشهاي نژادي در سرزمين مهاجران يا آمريکا «گند» زده و تيپ آمريکايي که مفتخر به رواداري بود، شاهد ناآرامي قومي است. عامل دوم اينکه ترامپ در مديريت بحران کرونا «گند» زده است؛ بهطوريکه آمريکا بهعنوان يک کشور ابرقدرت که پنج درصد جمعيت دنيا را دارد، ولي يکچهارم تلفات ناشي از کرونا در دنيا متعلق به آمريکاست! بنابراين اين دو نوع خرابکاري به نفع «بايدن عاقل، پيرمرد و ميانهرو» شده است. عامل سوم اينکه بايدن بهعنوان يک سياستمدار کهنهکار و ميانهرو حزب دموکرات تقريبا برنامه ضدنژادي و عدالت اجتماعي سندرز را قبول کرده و يک معاون اول دورگه آفريقايي- هنديتبار انتخاب کرده و اين باعث جذابيت بايدن بيجذابيت شده است. بنابراين با توجه به اين سه عامل، بايدن احتمال دارد هم رأي گروههاي بزرگ قومي را بياورد و هم رأي ميانهروهاي سفيد آمريکايي را. به هر تقدير بايد در روزهاي آينده ببينيم عامل «ترس مردم از امنيت آمريکا» به ترامپ کمک ميکند يا سه عاملي که گفتم به بايدن کمک ميکند. من حدس ميزنم شانس بيشتر با بايدن باشد. جنابعالي به خوردن کفگير دموکراسي به تَه ديگ اشاره کرديد. واقعا وقتي در کشور آمريکا شخصيت نامتعادلي مثل ترامپ چهار سال رئيسجمهور ميشود، ميشود گفت دموکراسي ضربه خورده؛ من با شما موافقم. اما چرا؟ اتفاقا 170 سال است که نقاط ضعف دموکراسي شناخته شده و تحقيقات تجربي اين را نشان ميدهد. من به دو نقطهضعف دموکراسيها اشاره ميکنم. اگر در کشورها احقاق حقوق شهروندي نهادينه نشود، اگر مشارکت جمعي و داوطلبانه مردم در جامعه تقويت نشود و به عبارت ديگر اگر جامعه مدني در جامعه زنده و پويا نباشد، ميتواند در ذيل حکمرانيهاي دموکراتيک به قول توکويل به جاي استبداد قديم شاهان «استبداد اکثريت مدرن» شکل بگيرد و کساني که به نام مردم رأي آوردند، پدر مردم و اقليت را به نام مردم دربياورند. عامل دوم اينکه در هر دموکراسي اگر شکاف طبقاتي زياد باشد و اين شکاف به احساس جمعي تبديل شود، اگر نيروي کار بيکار و در وضعيت تبعيض باشد، ممکن است در آن کشور ما به جاي دموکراسي، پوپوليسم و مردمانگيزي داشته باشيم؛ يعني شرايط براي ظهور شارلاتانهايي که براي فقرا شعار ميدهند، زياد ميشود. ما اين پديده را در دهه گذشته در برزيل، هند، هلند و آمريکا ديديم ولي پوپوليسم را در شمال اروپا کمتر ديديم. چون در کشورهاي شمال اروپا شکاف طبقاتي و نارضايتي گروههاي بزرگ کمتر است. بنابراين من سخن شما را اينگونه بيان ميکنم: درست است که اگر اوضاع جامعه مدني و اقشار و گروههاي بزرگ اجتماعي در جامعهاي بد شود، کفگير دموکراسي به ته ديگ ميخورد و آش ترامپيسم درست ميشود.
ببينيد در انتخابات اخير تا حالا ترامپ از چه خورد؟ از کرونا. حالا چرا؟ چون اولا مديريت کلان مبارزه با کرونا در کاخ سفيد کارشناسي نبود و پوپوليستي بود و ثانيا سيستم درماني آمريکا خصوصي و طبقاتي است و درست کار نکرد و بيشتر سياهها تلفات دادند. سندرز بهدرستي سياستهاي عدالت اجتماعي، رفع تبعيض نژادي و صلح دستهجمعي جهاني را مورد خطاب قرار داده و بايدن هم از او کپي زده بنابراين به نظر من انتخابات آينده آمريکا رقابت بين تقويت دموکراسي با پوپوليسم مردمانگيز و مخرب ترامپ است.
چند نکته در پاسخ شما وجود دارد. اما من ميخواهم به نکتهاي در پاسخِ اول شما بپردازم که وسوسهاش دست از سرم برنميدارد. گفتيد تا 40 روز ديگر نميشود پيشبيني قطعي کرد چه کسي برنده ميشود اما با دلايلي که آورديد ابراز اميدواري کرديد ترامپ برنده نشود. چرا ميخواهيد ترامپ برنده نشود؟ من ميدانم که بين ترامپ و دموکراتها در تاکتيکهاي پيشرو ازجمله شيوه عملکرد در جهان و خاورميانه تفاوتهاي جدي هست، اما شايد در استراتژي آنان چندان فرق اساسي وجود نداشته باشد. همواره شاهديم که ميگويند فشار حداکثري ترامپ به وسيله تحريمها شرايط ايران و مردمِ ايران را ناگوار کرد. اين حرف غلط نيست اما فراموش نکنيم نقشه راه تحريم پيش از ترامپ توسط اوباما پيگيري شده است. کتاب «هنر تحريمها» نوشته ريچارد نفيو، از چهره خشونتبار دموکراتها حکايت ميکند. دموکراتها و جمهوريخواهان در يکچيز اختلاف و رقابت دارند و گويا آنان فقط در شيوه به زانو درآوردن ايران اختلاف دارند. چرا اصلاحطلبان بايدن را به ترامپ ترجيح ميدهند؟
ممنون. شما در اين بحث هم ما را از انتخابات آمريکا برديد به بحث مهم سياست خارجي ايران و آمريکا. اما چرا من و احتمالا کثيري از اصلاحطلبان، اصولگرايان ميانه و کلا اصلاحجويان ايراني دوست دارند بايدن ببرد و ترامپ شکست بخورد. پاسخ روشن است چون ترامپ آدم خطرناکي است. او تاکنون سه ضربه به ايران زده است. يکي اينکه ترامپ فضاي خاورميانه و ايران را به «فضاي جنگ نانوشته» تبديل کرده است؛ جنگ که شاخودم ندارد. دوم اينکه او با خروج يکطرفه از برجام (بهعنوان يک توافق مشروع بينالمللي) به اتخاذ سياستهاي تندروانه در داخل ايران کمک کرد. در ذيل اين فضا بود که مجلس اصولگراها در ايران در غياب کثيري از مردم تشکيل شد؛ يعني ترامپ به دموکراسي در ايران ضربه زد. سوم اينکه درست است که ايران چهار دهه است با تحريم آمريکا روبهرو است ولي ترامپ «تحريم فروش نفت» ايران را به حداکثر رساند و ايران مطلقا «تحريم بانکي» شد. اين سه حرکت ترامپ به ايران ضربه زد. يعني در اين جنگ نانوشته و خاموش تعداد فقرا را در ايران زياد کرد و با افزايش احتمال وضعيت جنگي دموکراسي در ايران را (که شرط توسعه پايدار، عادلانه و همهجانبه ايران است) ضعيف کرد. بنابراين طبيعي است که من از باخت ترامپ استقبال ميکنم و تندروها از پيروزي او خوشحال ميشوند. اما شما بهدرستي فرموديد که اهداف سياست خارجي آمريکا درباره ايران، اهدافي است که فقط متأثر از اين نيست که چه کانديدايي در آمريکا (از دموکراتها يا از جمهوريخواهان) انتخاب شوند. درست است، تحريمهاي خردکننده از زمان اوباماي دموکرات شروع شد؛ بله، اين حرف شما درست است، ولي در اين بحث بايد به دو توضيح توجه کرد: توضيح اول اينکه در زمان همان تحريم کمرشکن اوباما، بالاخره ايران دو سال به صورت متمرکز با آمريکا مذاکره کرد و کل جمهوري اسلامي برجام را بهعنوان توافقي بينالمللي امضا کرد، ولي ترامپ ماجراجو (و متوهم و به اميد اينکه سهماهه دخل ايران را ميآورد) يکطرفه از برجام خارج شد! و ناجوانمردانه فرمانده نظامي ما را شهيد کرد و ميتوانست کل منطقه به جنگ کشيده شود. پس يک مقدار تفاوت هست که ترامپ نامتعادل باشد يا نباشد. توضيح دوم اينکه اين بحث شما، ما را به بحث مهم سياست خارجي جمهوري اسلامي ميکشاند. شما از من بهتر ميدانيد سياست خارجي هر کشور بايد «خادم منافع عموم مردم» کشور (يا تقويت توسعه پايدار و عادلانه) باشد. ما که نبايد انتظار داشته باشيم منافع ملي ما را چين، روسيه يا آمريکا تأمين کند! منافع ملي ما را سياست خارجي متوازن ما بايد تأمين کند. متأسفانه سياست خارجي ما دولايه است. در سياست خارجي متوازن، براي خدمت به منافع ملي و معيشت مردم کشور، حاکميت ايران غير از اسرائيل بايد با همه کشورها و قدرتهاي جهاني و منطقهاي از موضع تأمين منافع ملي ارتباط داشته باشد. سياست خارجي مبتني بر «آمريکاستيزي» پرهزينه است؛ تاجاييکه سياست خارجي منطقهاي ما هم قادر نبوده رابطه قابل دفاعي با کشورهاي عربي بهويژه عربستان و مصر داشته باشد. کشور لبنان فقير شده که اين فقر روي حزبالله هم اثر ميگذارد يا ما در افغانستان طرف اصلي اقتصادي اين کشور نيستيم، به جاي ما ترکيه هست يا در سوريه بشار بيشتر با روسها فالوده ميخورد. توجه کنيد من حرف انتزاعي نميزنم. ما تقريبا اين سياست خارجي متوازن را در دوره هشتساله اصلاحات داشتيم و شما ديديد که با تعليق داوطلبانه انرژي هستهاي، پرونده ايران به شوراي امنيت نرفت، دلار و تورم به اين وضع اسفبار نرسيد و اکثر شاخصهاي اقتصادي و اجتماعي بهبود داشت؛ بنابراين ايران با تداوم سياست خارجي دوره اصلاحات ميتوانست کشور را با هفت قطعنامه عليه ايران و تحريمها روبهرو نکند. در نتيجه، به يک معنا مشکلات خارجي ما به نتايج انتخابات آمريکا کار ندارد، بلکه به سياست خارجي خود ما ربط دارد و سياست خارجي ما نيازمند بازبيني است.
البته اينکه گفتم ايران ميتوانست با سياست خارجي متوازن دوره اصلاحات، کشور را با تحريمها روبهرو نکند (و متأسفانه سياست خارجي تبليغي دوره احمدينژاد ضربات مهلکي به ايران زد، با اينکه در آن زمان 700 ميليارد درآمد نفتي داشتيم)، خودش يک بحث است، ولي پس از آنکه ترامپ سر کار آمد و يکطرفه از برجام خارج شد، در آن زمان البته عقل و شرافت ملي حکم ميکرد ايران جلوي فشارهاي ترامپ زانو نزند و خوشبختانه زانو نزد و من و کثيري از مردم از اين لحاظ هم اگر ترامپ در انتخابات شکست بخورد، خوشحال ميشويم؛ چون ترامپ نتوانست با گردنکلفتي اراده خود را بر ايران تحميل کند (اگرچه ايران و مردم آن از حيث اقتصادي آسيب ديدند و ميتوانستند با تدبير درست آسيب نبينند). بااينهمه معتقدم در انتخابات آتي آمريکا، چه ترامپ پيروز شود و چه بايدن، «عملگرايي ديرهنگام» ما عمل خواهد کرد و در روند تحريمها گشايشهايي رخ خواهد داد. اين حدس من به معناي اين نيست که پس از انتخابات آمريکا بهسرعت رابطه ايران و آمريکا بهبود خواهد يافت، نه، چنين اتفاقي نميافتد، ولي مذاکرات بين ايران و آمريکا براي رسيدن به يک توافق حداقلي (مثل بازگشت آمريکا به برجام تحت شرايطي) اتفاق خواهد افتاد. اين مذاکرات عملا شروع شده است؛ زيرا وارد شرايطي شديم که آمريکا در سياست ضربه نابودکنندهاش به ايران شکست خورده و حاکميت ايران هم علاقه ندارد شرايط تحريمي و تهديدي فعلي با آمريکا را ادامه دهد؛ بنابراين به نظر من پس از تحمل سختيها در سه سال گذشته از سوي مردم، در ماههاي آينده گشايش در پيش است.
درباره موضعگيري اصولگرايان در برابر آمريکا با شما همدلي ندارم. فکر ميکنم معتدلترين اصولگرايان هم در برابر آمريکا موضع انفعالي دارند. شايد از اينکه ميگويم انفعالي تعجب کنيد. دشمني خصمانه با آمريکا و نديدن لايههاي دروني جامعه آمريکا و لابيهاي مؤثرش در سياست خارجي و داخلي (باوري که روسيه به آن رسيده است) به يکجانبهگرايي در ميان اصولگرايان انجاميده. تندترين شعارها مبني بر يکجانبهگرايي به همان انفعال ميانجامد؛ يعني سياست بدون ديالکتيک. اينگونه موضعگيري در ميان بزرگان اصولگرا هم ديده ميشود. کاري ندارم آنان در خفا چه ميگويند و ته دلشان چيست اما اغلب اصولگرايان در برابر آمريکا موضعي ظاهرا خصمانه دارند. اينجا روي «ظاهرا» تأکيد ميگذارم. اگرچه برخي با موضعگيريهاي اصلاحطلبان در برابر آمريکا مخالفاند اما اصلاحطلبان در اين مورد تکليفشان با خودشان روشن است. آنان در مواجهه با آمريکا از ديدگاه خودشان از منافع ملي حمايت ميکنند. با اينکه اين تصورشان تا چه ميزان درست يا غلط است و تا چه حد به منافع حزبي آنها برميگردد، کاري ندارم اما گويا اصولگرايان حلقهاي ميانديشند و حتي اگر نظر مخالفي هم داشته باشند، براي انسجام حلقهشان آن را به زبان نميآورند يا ميترسند آن را به زبان بياورند و از حلقه طرد شوند؛ ازاينرو آنان در وضعيت انفعالياند. وضعيتي که نتوانيد در آن موضعگيري چندجانبه کنيد، تغييري در سياست مقابل ايجاد نميکند و انفعالي است. اين سخن اصولگرايان را برآشفته خواهد کرد و آنان خواهند گفت اگر مقاومت آنان نبود، اکنون آمريکا در مقابل ايران دست بالا را داشت. موضعگيري اصولگرايان فقط يک وحدت رويه است. نمونه بارز آن، دولتهاي دهم و يازدهم است. به نظرم اصلاحطلبان چون ميترسند همه بار مواجهه منطقي با آمريکا را بر دوش بکشند، به شکلي ايذايي پاي اصولگرايان معتدل را به ميان ميکشند که تاکنون کاري از آنان برنيامده است.
ببينيد شما بحث اصولگرايان را مطرح کرديد که خودش جداگانه بحث مستوفي ميطلبد. اجمالا خدمتتان عرض کنم. اصولگرايان هم مثل اصلاحطلبان يک طيف متنوع هستند، بااينهمه اين نيرو در کشور يک مشکل اساسي دارد. مشکل اين نيرو اين است که اصول و ارزشهاي اصولگرايي در مرتبه اول اولويتها برايش نيست. اصولگرايان در مجموع آويخته به قدرت سياسي هستند و به طور نانوشته منافع روزمره خود را از اين آويختگي دنبال ميکنند. در کشور ما يک اصولگراي داراي مواضع اصولي و ارزشي هست به نام علي مطهري؛ ولي ببينيد او تنهاست. من فقط به سه نمونه از اين آويختگي اصولگرايان اشاره ميکنم. اول اينکه اصولگرايان به لحاظ تباري از درون مردم و در جريان انقلاب برآمدند و تا وقتي مردم به کانديداي مورد قبول آنها رأي ميدادند، آنها هم مردمي بودند ولي وقتي ديدند انتخاب مردم عوض شده آنها در سه دهه گذشته از نظارت حداکثري استصوابي دفاع و مردم را رها کردند.
حتي به هاشمي که دشمن او را دشمن پيغمبر ميدانستند، پشت کردند. ولي علي مطهري چنين نکرد.
دوم اينکه اصولگرايان به سياست خارجي جنجالي و پرهزينه احمدينژاد اعتقاد نداشتند ولي چون ميديدند حاکميت از سياست خارجي احمدينژاد دفاع ميکند، خم به ابرو نياوردند و زبان به انتقاد نگشودند و از اين سياست خارجي دفاع کردند تا اينکه تحريمها در دوران اوباما بيخ پيدا کرد. به همين دليل است که ميگويم اصولگرايان مدتهاست کنار مصالح مردم نيستند. سوم اينکه اصولگرايان هم در برابر تندروها که هويت سياست خارجي ايران را به آمريکاستيزي تقليل دادهاند، نقدي ندارند. شما ميدانيد آمريکاستيزي براي سياست خارجي و اقتصاد ايران پرهزينه بوده ولي براي تندروها در داخل اين آمريکاستيزي کارکرد داشته و با آن فرايند توسعه سياسي کشور را مخدوش کردند ولي اصولگرايان نقدي به تندروها نداشتند. اتفاقا من نسبت به حرکت ايران به سمت سياست خارجي متوازن (يا دفاع عزتمندانه از مصالح معيشتي عموم مردم در تعامل با همه کشورها و قدرتها) خوشبين هستم ولي اين خوشبيني من به خاطر عملکرد اصولگرايان نيست، آنها که فشاري براي تغيير نميآورند. علت خوشبيني من دو چيز است که در بالا به آن اشاره کردم؛ يکي اينکه گفتم آمريکاي ترامپ زورش را زد و در به زانو درآوردن ايران موفق نشد. دوم اينکه حاکميت ما يک عملگرايي دقيقهنودي دارد. ما اين عملگرايي را در پاياندادن به بحران گروگانها، در پذيرش قطعنامه و در برجام ديديم و در پاياندادن به اين تحريمهاي کمرشکن نيز خواهيم ديد. وقتي حاکميت اين کار را کرد، آنگاه اصولگرايان کف ميزنند ولي فعلا اصولگرايان اصلاحجويان کشور را واداده ميدانند. در ارزيابي سياسي فقط نبايد به گفتهها توجه کنيم، به رفتارهاي واقعي بايد توجه کنيم. به نظر من در شش ماه گذشته سياست خارجي ما واقعگراتر شده است و اين روند ادامه دارد.