آدرس درست؛ کاخ سفید یا پاستور؟

ايران/متن پيش رو در ايران منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
محمد مهاجري/ مي شود هر روز يک دور تسبيح به دولت انتقاد کرد؛ ميشود از صبح تا شب به دولت بدوبيراه گفت. ميشود همواره مثل آدمهاي غرغرو به جان دولت افتاد و دائماً نق زد. ميشود با ناسزاگويي به اين وزير و آن مدير، اين مديرکل و آن استاندار عقدهگشايي کرد. ميشود در فضاي مجازي يک لشکر آدم واقعي و دروغين راه انداخت که به فلان رفتار دولت حمله کنند. ميشود کمپين راه انداخت که آهاي ايهاالناس عليه فلاني بسيج شويد و با سر به زمينش بکوبيد. براي اين کارها زحمت زيادي لازم نيست. تنها هنري که ميخواهد، بستن چشم است. هرچه عصبانيتر مؤثرتر؛ هرچه الفاظ تندتر برندهتر. هرچه بيادبانهتر، پر لايکتر...
خب. آخر شب که از اين همه مجاهدت! فارغ ميشويم، چه چيزي به سفره مردم رفته؟ پرايد ارزان شده يا دلار يا سکه يا نخود و لوبيا و شير و پفک؟ آخر شب که در خانه دور هم نشستهايم کداميک از جنگاوريهاي طول روز براي زن و بچهمان، يک لقمه محبت است؟
کلاهمان را قاضي کنيم. خداوکيلي چنددرصد از انتقادهايي را که ميکنيم از روي بغض و غيظ نيست؟ چه مقدارش براي زمين زدن دولت و انتقام از رأي بيست و چندميليوني انتخابات 92و96 نيست؟ چه ميزانش براي خنک شدن دلمان نيست؟
در اين وانفساي تحريم اقتصادي که سردستهاش يک چاقوکش سياسي به نام ترامپ است، چقدر از ناسزاهايي را که بايد به رئيس جمهور امريکا بدهيم، راه را نزديکتر ميکنيم و به آدرس پاستور پست ميکنيم؟ ناني که در تنور کاسبي تحريم پخته ميشود چقدر خوشمزه است؟ به اين فکر کردهايم که اگر به جاي حسن روحاني، يک چهره اصولگرا بر صندلي رياست جمهوري نشسته بود و در برابر اين همه فشار اقتصادي قرار ميگرفتيم رفتارمان چه تفاوتي داشت؟ مگر ما اصولگراها در برابر مذاکرات هستهاي دولت سابق و دود شدن صدها ميليارد دلار پول مملکت، موضع حمايتي نگرفتيم؟ امريکاي آن روز با امريکاي امروز چه فرقي کرده که ديروز مرگ بر امريکا را توي بوق ميکرديم و امروز حتي حاضر نيستيم مقصر اصلي تحريمها را محکوم کنيم؟ اين کار چه فرقي دارد با رفتار کساني که در دوران دفاع مقدس، جهاد رزمندگان در برابر صدام عفلقي را اشتباه ميدانستند و عملاً سلاح دشمن را تيز ميکردند؟ نق زدن و نقدهاي توخالي و هتاکي به اين و آن، خربزه است. بايد فکر نان کرد. اگر همين دولت با همين ويژگيهايش را کمک نکنيم، در دولت بعدي هم آش همين است و کاسه همين. اگر گمان بريم که با تضعيف قوه مجريه، کباب دولت بعد را باد ميزنيم، به خطا رفتهايم.
انتخابات اسفند98 نشان داد وقتي بيخيال مردم ميشويم، چطور واکنش نشان ميدهند. اگر هنوز مفهوم آن مشارکت حداقلي را نفهميدهايم، خب راه باز است و جاده دراز. باز هم لجبازي کنيم و باز هم دهنکجي خلايق را ببينيم.
پايان اين راه هم معلوم است: هرکه گريزد زخراجات شهر/بارکش غول بيابان شود.