سیاست اصولی ایران در قبال جنگ قرهباغ

ايران/متن پيش رو در ايران منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
بي طرفي و تلاش براي ميانجيگري؛ به اعتقاد حسن بهشتيپور اين محور بنيادين سياست ايران در قبال مسأله قفقاز است. بر همين اساس است که او ميگويد موضعگيريهاي پراکنده و غير منسجم اخير درباره لزوم حمايت از جمهوري آذربايجان ميتواند به منافع ملي ما خدشه وارد کند. اين تحليلگر مسائل بينالملل البته معتقد است بالا گرفتن آتش جنگ در خط تماس مرزي ايران به معناي حساسيت فوقالعاده تحولات براي ماست. تحولاتي که بايد با دقت زياد درباره آن تصميمگيري شود. بهشتي پور همچنين حضور بازيگران فرامنطقهاي و خصوصاً اسرائيل در اين جنگ را يکي ديگر از مخاطرات آن براي ايران دانسته است. او ميگويد با توجه به اين دست مسائل هيچ نوع جانبداري در مسأله قرهباغ، منافع ما را تأمين نميکند. هر چند که اعتقاد دارد احتمال فرسايشي شدن اين دور از درگيريها نسبت به قبل بيشتر و جديتر شده است.
در ماجراي قرهباغ آنچه اين روزها بيشتر در ايران مورد توجه قرار گرفته اين موضوع است که موضع اصولي ما چيست و موضعگيريهاي پراکندهاي که روزهاي اخير شاهد آن بوديم،ميتواند چه تأثيري در منافع و موقعيت ايران در اين مسأله بگذارد؟
يکي از مشکلات ما در ايران اين است که سياست خارجي بيش از آنکه متأثر از مباحث کارشناسي باشد، تحت تأثير فضاسازيهاي سياسي و گاه هيجاني است. در ماجراي اخير قرهباغ هم همين است. مواضعي که توسط برخي ائمه جمعه و نمايندگان مجلس گرفته شد نه انطباقي با مواضع اصولي سياست خارجي ما داشت و نه منطبق با منافع ملي ايران بود. من با کمال تأسف بايد بگويم که در اين موضوع ردپاي نوعي پوپوليسم را ميشود ديد. در حالي که جنگ بيخ گوش ماست و ترکشهاي آن به روستاهاي ما ميرسد و از سوي ديگر موضوع در داخل ميتواند زمينه شکافها و اختلافاتي باشد، چنين موضعگيريها به هيچ عنوان مسئولانه نيست. اين موضوع اصلاً به لحاظ امنيت ملي، موضوعي نيست که بخواهيم آن را کف خيابان بياوريم و عامل هيجانات عمومي قرار بدهيم. بايد اضافه کنيم که حاکميت نهادهاي ملي ما هم در اين موضوع با اظهارنظرهاي پراکنده و موضعگيريهاي ناهماهنگ نقض ميشود و اين شأنيت حاکميتي ما را در چشم ناظران خارجي مخدوش ميکند. ضمن اينکه مواضعي هم که گرفته شده نه در دايره اختيار و مسئوليت افرادي که بيانيه صادر کردهاند بوده و نه در حوزه تخصص آنها.
اهميت اين موضوع از منظر ملي براي ايران چيست؟
دقت کنيد که شروع مسأله قرهباغ به سال 1988 ميلادي برميگردد و در ادامه کشتاري که در ژانويه سال 1990 توسط ارتش شوروي در اين منطقه رخ داد، يکي از لحظات تاريخي بود که فروپاشي شوروي را تسريع کرد. يعني موضوع تا اين اندازه پتانسيل تنش بالايي دارد. جمهوري آذربايجان بر تماميت ارضي خود تأکيد دارد و ارمنستان از حق تعيين سرنوشت ساکنان ارمني قرهباغ ميگويد. بحث بر سر اين است که چه طرحي ميتواند اين دو خواسته همزمان را تأمين کند؟ 30 سال است که براي رسيدن به فرمول اين موضوع بحث شده و نتيجهاي نداشته، جز چند جنگ مهم در منطقه. اين وسط اگر جمهوري اسلامي ايران به نفع هر کدام از طرفين حرکت کند، نميتواند در نهايت در فرآيند ميانجيگري ايفاي نقش کند. اين موضوع اثبات شده است که مسأله قرهباغ فقط راه حل سياسي دارد و هرگونه موضعگيري ايران به نفع هر کدام از طرفين، موضع ما را در ساحت سياسي تضعيف ميکند. منافع ملي ما ايجاب ميکند که اولاً موضوع قرهباغ از طريق سياسي حل شود و ثانياً در اين فرآيند سياسي جمهوري اسلامي ايران داراي نقش اساسي باشد. بنابراين هر چيزي که اين دو عامل را مخدوش کند، مخدوشکننده منافع ملي ما در اين بحران است.
برخي البته بر اساس برآوردهاي شخصي خود اين بيطرفي را به انفعال تعبير کردهاند. چقدر اين تعبير منطقي است؟
موضع ايران بي طرفي فعال و مثبت است. اين به معناي انفعال نيست. کمااينکه در تمام اين سالها شاهد بوديم که ايران همواره دو طرف را دعوت به گفتوگو و صلح و ترک مخاصمه کرده است. يعني اينکه جمهوري اسلامي ايران له يا عليه جمهوري آذربايجان و ارمنستان موضع نميگيرد اما بيکار هم نمينشيند. براي اينکه امنيت قفقاز جنوبي مستقيماً با امنيت ايران در ارتباط است. به هر حال بخش مهمي از ميدان نبرد شامل مرزهاي شمال غرب ايران ميشود و به همين دليل ايران اگر بخواهد هم نميتواند منفعل باشد. ضمن اينکه اين درگيري به دليل مجاورت جغرافيايي براي مناطق ما در منطقه کاملاً خطرآفرين است و همين هم ضرورت موضع بيطرفانه ما را تشديد ميکند. نه تنها هيچ سودي در جانبداري در اين ماجرا براي ايران وجود ندارد که حتي کوچکترين کم دقتي ميتواند ما را با ضررهاي مهمي مواجه کند.
فکر ميکنيد زمينه اصلي دور اخير درگيريهاي نظامي چه بوده؟ يعني چه چيزي باعث بر افروختن دوباره آتش شد؟
معتقدم خود دو طرف هم ميدانند مسأله راه حل نظامي ندارد اما جمهوري آذربايجان به پشتوانه دو چيز يعني اول تسليحات اسرائيلي و دوم پشتيباني ترکيه و برخي کشورهاي ديگر گمان ميکند که اين بار ميتواند اقدام نظامي مؤثري انجام دهد. در حالي که اين ارزيابي کاملاً غلط است. البته مسأله جنگ در قرهباغ، همواره يک آتش زير خاکستر بوده که کوچکترين بهانهاي براي شعلهور شدن آن کافي بوده.
يک مسأله نگرانکننده در روزهاي اخير اخباري است که از گسيل نيروهاي تکفيري به منطقه شنيده ميشود. اين مسأله ميتواند چه تأثيراتي بگذارد و چه تغييراتي در حوزه ميداني جنگ نسبت به گذشته ايجاد کند؟
مسأله ابعاد حضور تکفيريها شايد بيشتر جنگ رواني و تبليغاتي باشد. اما هم ترکيه و هم جمهوري آذربايجان بايد بخوبي بدانند که آمدن گروههاي تکفيري راحت است اما براي رفتن آنها هيچ تضميني نيست. جنگ قرهباغ يک جنگ حاکميتي است نه اعتقادي که دو گروه با دو اعتقاد مذهبي عليه هم اقدام کنند. اگر ترکيه افرادي را بياورد و جنگ را تبديل به ميدان نبرد مسلمان-مسيحي کند، بدتر از آن بلايي که در سوريه بر سر نيروهايش آمد، اينجا در انتظارش است. از آن مهمتر مسأله براي الهام علياف است که حضور تکفيريها در يک چشمانداز بلندمدتتر ميتواند جمهوري آذربايجان را تبديل به يک سوريه دوم کند. بنابراين آوردن نيروهاي تکفيري به اين ميدان اتفاقاً باتلاقي است که اول از همه خود جمهوري آذربايجان و ترکيه در آن گير ميکنند. بر همين اساس عقل سليم حکم ميکند که آنکارا و باکو به اين سمت نروند. اما اين اتفاق اگر رخ دهد قطعاً ابعاد آتي آن ميتواند بسيار وسيعتر از اين منطقه باشد.
فارغ از بحث تکفيريها، روشن است که حضور ترکيه در اين جنگ نسبت به قبل به مراتب جديتر است. اين حضور آنها چه نسبتي با حضورشان در سوريه، ليبي و نقاط ديگر دارد؟
حضور ترکيه اينجا خيلي مهم و قابل ملاحظه است. ترکيه در سالهاي اخير نشان داده بسته به شرايط، ميتواند سياستش را به رنگها و چهرههاي مختلفي در بياورد. وقتي صحبت حضور ترکيه در ليبي ميشود يکباره آنها ماهيت اخواني پيدا ميکنند. چون ميخواهد به کمک قطر پول و امکانات را فراهم کند و در آنجا افرادي را بسيج کنند که عليه ژنرال حفتر اقدام کنند. وقتي بحث مديترانه ميشود، ترکيه ماهيت سکولار ميگيرد و وارد همکاري با ناتو ميشود. در سوريه وقتي با قطر همکاري ميکند باز ماهيت اخواني ميگيرد. در بالکان شعار نوعثماني ميدهد تا يک نوستالژي تاريخي را آنجا زنده کند. وقتي در کنفرانس اسلامي است طور ديگري ظاهر ميشود. يا در همين قفقاز ماهيت پانترکيستي ميگيرد.
در اين معادله هم تجربه يک دهه اخير نشان داده که تکفيريها نيز در جاهايي ابزار دست ترکيه هستند. اين ترکيه که امروز مشوق و پشتيبان اصلي جمهوري آذربايجان در جنگ قرهباغ است، همان ترکيهاي است که در سالهاي 2007 مذاکره با ارمنستان براي عاديسازي روابط را آغاز کرد و در نهايت روابط دو طرف اينقدر نزديک شد که صداي حکومت باکو در آمد و اعتراض کرد. بنابراين واقعيت اين است که اردوغان فردي عملگراست که منافع ترکيه را در پوششهاي مختلف دنبال ميکند.
با توجه به اين به نظر شما، چقدر طولانيتر شدن اين جنگ، نسبت به ادوار گذشته را ممکن ميدانيد؟ حضور مجموعه بازيگراني که الان درگير هستند چه چشماندازي از آينده تحولات در اين عرصه ايجاد ميکند؟
بر اساس آن نکاتي که گفتم الان مسأله اردوغان در اين جنگ، دفاع از آذريها نيست بلکه توسعه نفوذ در قفقاز است. ضمن اينکه به نظر ميرسد اردوغان ميخواهد از ابزار حضورش در اين جنگ براي فشار بر ارمنستان جهت گرفتن امتياز هم سود ببرد. چون دو طرف هنوز اختلافات جدي دارند. اما قطعاً حضور ترکيه اينبار منجر به طولانيتر شدن جنگ و البته افزايش دامنه آن خواهد شد. چرا که آن طرف ما بازيگر مهمي به نام روسيه را هم داريم که تا اينجا متمايل به ارمنستان اقدام کرده. اين دو در جاهاي ديگري به صورت هماهنگ و تا حدودي ائتلافي عمل ميکردند، مثل تحولات سالهاي اخير سوريه. ضمن اينکه وارد تبادلات اقتصادي و نظامي هم شده بودند. حضور آنها در قرهباغ ميتواند در آن معادلات هم تأثير زيادي بگذارد و باعث تغيير توازن و به وجود آمدن يک سري شرايط تازه شود. يعني نه تنها خطر فرسايشي شدن جنگ قرهباغ وجود دارد بلکه مسأله تأثير آن بر تحولات ديگر منطقه هم نبايد از چشم دور بماند. خصوصاً اين خطر جايي است که اينها بخواهند در اين ميدان يک زورآزمايي متقابل را تجربه کنند و توجه کنيد که اين اتفاق در مجاورت ما رخ ميدهد. چيز ديگري که خطر طولاني شدن جنگ را تشديد ميکند، حسي است که جمهوري آذربايجان درباره قوت تسليحاتي خود در اثر خريد سلاح از اسرائيل دارد. درست است که ارمنستان هم آن طرف حمايت روسيه را دارد اما به نظر ميرسد جمهوري آذربايجان احساس ميکند با توسل به خريدهايي که از اسرائيل داشته در اين مقطع توانسته دست بالا را پيدا کند. حال آنکه چنين نيست و اين تصور فقط باعث به درازا کشيده شدن جنگ خواهد شد. يکي از مهمترين بازيگران در اين مسأله گروه مينسک بود که سازمان امنيت و همکاري اروپا آن را ايجاد کرده بود و رهبري آن به روسيه، امريکا و فرانسه سپرده شده بود. منافع اينها اقتضا ميکرد حالت «نه جنگ، نه صلح» ادامه پيدا کند. چون طي 26 سال گروه مينسک هيچ اقدام عملي براي حل مسأله انجام نداد. بنابراين جنگ قرهباغ بازيگران فرامنطقهاي قوي دارد و تحت تأثير حضور آنها ماجرا اينگونه است که با آزاد شدن دو تا منطقه، مسأله حل نميشود. تفاوت اصلي درگيري اخير با ادوار قبل حضور عواملي مثل اسرائيل است که منافعشان ايجاب ميکند در منطقه سلاح بفروشند. اسرائيل تا کنون ميلياردها دلار سلاح به آذربايجان فروخته، مثلاً در سال 2016 فقط 5 ميليارد دلار قرارداد تسليحاتي بين دو طرف امضا شد. آن طرف ماجرا هم همين دو ماه پيش سفارت ارمنستان در تلآويو افتتاح شد. يعني باز اين ميتواند يک بازار تسليحاتي جديد براي اسرائيل باشد. ضمن اينکه ادامه جنگ، بهانهاي خواهد بود براي توجيه حضور اسرائيل در منطقه قفقاز. امريکا هم حامي اين سياست است و البته خودش هم همين نگاه را دارد. کما اينکه مسأله براي روسيه هم تقريباً به همين شکل است. با اين چشمانداز بايد گفت که اوضاع فعلي هم به لحاظ تحولات ميداني و نظامي و هم به لحاظ سياسي و حضور قدرتهاي فرامنطقهاي، پيچيدهتر از قبل است و با اين چشمانداز کار پايان جنگ و رسيدن به صلح قدري مشکلتر است.
با اين تفاسير مخاطرات تحولات اخير براي ايران چيست و البته بازيگري هوشمندانه ما در اين مقطع ميتواند باعث خلق چه موقعيتهايي برايمان بشود؟
مهمترين مسأله اين است که مرز ما درست در خط تماس جنگ است. اين آتشي که در خانه دو همسايه افتاده هر لحظه ميتواند وارد خانه ما هم بشود. پس نياز است که اينجا هم به غايت هوشيار باشيم و هم فعال. منافع ايران فقط و فقط پايان جنگ و رسيدن به توافق است. بسيار هم روشن است که سيگنال حمايت از هر طرفي ميتواند آتش را به سمت خود ما بکشاند. اما مهمتر از هر چيز آن مطلبي است که قبلتر اشاره کردم. يعني ناامن شدن و وقوع جنگ در قفقاز جنوبي بزرگترين بهانه است براي حضور قدرتهاي فرامنطقهاي در مجاورت مرزهاي شمالي ايران. توجه به اين مسائل يک دقت نظر و اطلاع کامل از شرايط را ميطلبد که هر کسي هر طور دلش خواست به طرفهاي درگير پيام صادر نکند و موضع نگيرد. منافع ايران صرفاً در ميانجيگري فعال و بيطرفي در اين قضيه تأمين ميشود. ما اگر در داخل سياست اصولي کشور را خدشهدار نکنيم و با موضعگيريهاي احساسي، به حاشيههاي بيجهت دامن نزنيم اتفاقاً فعاليت ديپلماتيک ايران در اين ميدان يک موقعيت خوب براي نقش منطقهاي ايران است. يعني ايران هم ميتواند از مزاياي يک صلح بهرهمند شود و هم يک شخصيت ديپلماتيک رفيعتر براي خود ايجاد کند. ضمن اينکه قطعاً اين کار منافع اقتصادي خود براي ايران را هم دارد.