سرمقاله فرهیختگان/ آیندهپژوهی بحرانهای فیمابین ایالاتمتحده آمریکا و چین

فرهيختگان/ « آيندهپژوهي بحرانهاي فيمابين ايالاتمتحده آمريکا و چين » عنوان يادداشت روزنامه فرهيختگان به قلم پرهام پوررمضان است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
برخي واقعيتها، دادهها و ادعاهاي مطرحشده از سوي صاحبنظران سياست بينالملل نشان ميدهد چين در مسير قدرتمندي و در پي آن هژموني قرار گرفته است و خيزش اين دولت چه مسالمتآميز و چه چالشزا يکي از موضوعات کليدي مورد مطالعه علم روابط بينالملل در دهههاي آينده خواهد بود. در قرن 21 قدرت چين رو به افزايش است و اين افزايش چالشهاي عمدهاي را براي ايالاتمتحده در زمينههاي گوناگون فراهم کرده و نکته جالب در اين امر اين است که ايالاتمتحده بهطور کامل از اين موضوع باخبر است که ازجمله اين موارد ميتوان به رشد اقتصادي چين و توسعهطلبي، گسترش استراتژي دفاعي و ارتباط با همسايگان اشاره کرد.
يک بنيان مهم براي قدرت هژمون، برتري نسبي آن در امور مختلف ازجمله اقتصادي و نظامي در برابر ساير ايفاکنندگان نقش در روابط بينالملل است و همچنين اين برتري بايد در عرصههاي گوناگون اقتصادي، نظامي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي و ايدئولوژيک بر همگان واضح و مبرهن باشد. بهطور مثال در حوزه اقتصاد شاخصهايي همچون ميزان توليد ملي از درجه اهميت بسيار زيادي برخوردار است. نگراني ايالاتمتحده آمريکا از قدرت گرفتن چين باعث اين مساله شده است که تحرکات متفاوت و متعددي در عرصه سياست خارجي اين کشور براي مقابله با خيزش اين کشور صورت گيرد. يکي از مهمترين مسائلي که باعث ميشود کشور چين در اذهان سياستمداران ايالاتمتحده به جاي فرصت يک تهديد باشد؛ رشد فزاينده اين کشور در عرصههاي گوناگون ازجمله اقتصادي، نظامي و دفاعي است.
در اين يادداشت سعي بر آن دارم تا بتوانم بحرانهاي رابطه فيمابين اين دو کشور را بررسي کنم. در رابطه با مساله روابط دوجانبه ايالاتمتحده و چين بايد از چند وجه به موضوع نگاه کرد. شايد يکي از ابعادي که در تحليلهاي اين مساله مغفول ميماند مساله بسيار مهم جامعهشناسي سياسي هردو کشور است که اين مساله بسيار بر نحوه عملکرد کارگزاران سياسي هر دو کشور در رابطه با گرايش پيدا کردن به سمت تهديد يا فرصت دانستن اين رابطه نقشي شايان دارد.
در اينجا در نظر دارم با استفاده از تعريف يکي از تحليلگران عرصه سياست خارجي به تبيين بحران بپردازم، بحران آن هم از جنس بينالمللي را ميتوان بهطور کلي فيمابين دو يا چند کشور دانست که خصوصياتي همچون سرعت زياد در ابعاد مختلف دارد بهطوري که ميتوان انتظار به تهديد تلقي شدن کشورهاي فيمابين اين رابطه را از طريق موضوع نزاع يا درگيري انتظار داشت.
يکيديگر از مسائل مهم و پرچالش در عرصه سياست خارجي کشورهاي مختلف پارامتر مهم و تاثيرگذار اين عرصه يعني روابط خارجي است که بهعنوان بازيگري مهم هم در عرصه سياست داخلي و همچنين در عرصه سياست خارجي به ايفاي نقش ميپردازد. در رابطه با مساله ارتباط فيمابين کشورهاي ايالاتمتحده و چين نيز اين پارامتر از ارزش بالايي برخوردار است، بهطوريکه در اين رابطه ابعاد گوناگون در سطوح مختلف ايراد ميکند که گرايش به صلح يا نزاع در رابطه فيمابين چگونه باشد. اين ابعاد اين کمک را به ما ميکند که بتوانيم رابطه اين دو کشور را بهتر تحليل کنيم، همانطور که مشخص است رابطه دوجانبه اين دو کشور يک سابقه تقريبا ديرينه دارد و به اوايل سال 1971 باز ميگردد. اين دو کشور بر مبناي اقتصاد يک وابستگي متقابل و درهمتنيده را از منظر روابط بينالملل تجربه ميکنند.
اما اين درهمتنيدگي به معناي اين مساله که اين دو کشور سطح رابطه پرچالشي تجربه نکردهاند بهطور حتم نخواهد بود. اما از منظر امکانسنجي شايد بتوان مهمترين بحرانهايي که رابطه اين دو کشور را ميتواند از حالت فرصت به تهديد تبديل کند تحتعناويني چون مساله تايوان، شبهجزيره کره، اختلافات ارضي و مرزي با کشور ژاپن و همچنين حضور ايالاتمتحده در منطقه امنيتي کشور چين نام برد. مساله بسيار مهم ديگر در رابطه با کشور چين اين نکته است که اين کشور به دليل مسائل سياست داخلي خود ازجمله ناسيوناليسم چيني و همچنين رويکردهاي متفاوت کارگزاران سياسي حزب کمونيست راهکار متحدالشکلي در رابطه با مقابله با بحران پيشآمده يا با يک رويکرد آيندهپژوهانه طي گذار به اين رخداد ندارد. در ادامه يادداشت بهتر است به واکاوي اين بحرانها بپردازم.
در وهله نخست بحران تايوان يک مساله پرچالش در دو عرصه سياست داخلي و سياست خارجي چين است، معناي اين سخن اين است که در مساله تايوان دو بازيگر مهم يعني ايالاتمتحده آمريکا و چين به ايفاي نقش ميپردازند، دليل اين امر هم از آنجا نشات ميگيرد که تايوان يک کشور در حال گذار از سنت به مدرنيته است و کشور چين به خوبي اين موضوع را درک کرده و بر همين مبنا بر عدماستقلال اين کشور تاکيد دارد. در نقطه مقابل کشور ايالاتمتحده ضمن فروش تسليحات نظامي و تکنولوژي به اين کشور درصدد است بتواند تايوان را در اين گذار ياري کند، فلذا همين امر باعث شده اين کشور به پارامتري تنشزا در رابطه فيمابين ايالاتمتحده و چين تبديل شود.
در وهله دوم بايد به پارامتري ديگر به نام ژاپن اشاره کنيم، اختلاف اين دو کشور در رابطه با يکديگر بر سر بخشهايي از درياي چين شرقي و جزاير ديائويو است و به دليل پيچيدگيهايي که در اين امر وجود دارد، از مسائل چالشبرانگيز در رابطه چين و ژاپن است و همچنين عنصري به نام حمايت ايالاتمتحده از ژاپن نيز بر پيچيدگي اين امر ميافزايد اما به دليل اينکه اين چالش بهنوعي در مرزهاي آبي دو کشور رخ ميدهد، ژاپن گرايش شديدي به ايالاتمتحده در راستاي کمکهاي فزاينده نظامي دارد و همين امر سبب ميشود اين مساله در رابطه بين ايالاتمتحده و چين تاثيرگذاري بسياري داشته باشد.
اما سومين مورد از مواردي که بهعنوان بازيگر در رابطه ايالاتمتحده و چين نقشآفريني ميکند، مساله مهم شبهجزيره کره است به اين معنا که ايالاتمتحده بهدنبال فروپاشي سيستم حکومتي فعلي کرهشمالي است و درصدد است اگر اين مهم رخ داد يک حکومت ليبرالدموکراتيک را در کره جايگزين کند. از طرف ديگر نيز کشور چين به دليل اينکه بتواند در مجامع عمومي به اصطلاح با کارت کرهشمالي به بازيگري بپردازد بهشدت درصدد حفظ کشور کرهشمالي است، فلذا همين سياست دوگانه به يک مساله مهم در رابطه با روابط فيمابين ايالات متحده آمريکا و چين تبديل شده است.
در رابطه با آخرين بازيگرهاي نقشآفرين در رابطه اين دو کشور بايد از روند فزاينده تقويت نيرو و قواي نظامي در چين نام برد بهطوري که اين امر باعث شده است ايالاتمتحده نگران نفوذ خود در مناطق ويژه جهان ازجمله خاورميانه و پاسفيک باشد. کشور چين توانسته است با سياستگذاري مناسب در بعد نظامي رتبه خود را از منظر سرمايهگذاري در اين امر به رتبه اول در آسيا و دوم در جهان يعني پس از ايالاتمتحده برساند که اين امر باعث شده است ايالاتمتحده خطر را بيش از هر زماني احساس کند.
در پايان اين يادداشت بايد بيان کرد رابطه اين دو کشور با توجه به پارامترهاي مختلف همکاري و درهمتنيدگي مفهومي داراي چالشهاي متعددي است که ميتواند آينده روابط اين دو کشور را بهطور فزايندهاي تحتتاثير قرار دهد. اصليترين بحران در رابطه بين اين دو کشور بحران تايوان است، موضوع ديگر را ميتوان در سياستگذاري مدرنيسم در ارتش اين کشور دانست، از آن جهت که اين کشور بهشدت در راستاي بودجه نظامي و دستيابي به سلاحهاي جديد چه در عرصه هستهاي و چه در عرصه غيرهستهاي به خوبي عمل کرده است.
پيدايش و رخداد بحران در رابطه فيمابين کشورها يک امر طبيعي در روابط بينالمللي است اما مساله مهم هنر مديريت کارگزاران سياسي امر است که اين بحرانها به سمت جنگ يا صلح گرايش پيدا کند. رهبران پکن و واشنگتن بايد به درک صحيحي از وضعيت فعلي جامعه بينالملل برسند و ديدگاههاي آرماني را در اين عرصه به پاي تحليل نياورند و بهطور واقعي به مسائل نگاه کنند. اين دو کشور فارغ از تفاوتها بايد به سمت اجماع بر اشتراکات واقعي فيمابين در مواردي همچون وابستگي متقابل اقتصادي، مبارزه با تروريسم، احترام به اصل حاکميت ملي و همچنين مديريت مشترک در بحرانهاي پيرامون برسند.