سرمقاله دنیای اقتصاد/ سیاه و سفید بایدن برای ایران

دنياي اقتصاد/« سياه و سفيد بايدن براي ايران » عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم احسان ابطحي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
براي بيش از هفتاد سال، روابط ايالاتمتحده و اروپا روابطي آهنين بود، روابطي که در ادبيات ديپلماتيک از آن بهعنوان روابط «ترَنسآتلانتيک» يا روابط دو سوي اقيانوس اطلس ياد ميکنند که محور سياستخارجي ايالاتمتحده، پس از جنگ جهاني دوم را تشکيل ميداد. اين پيوند بر مبناي اتحاد با بلوک غرب بنا شده بود و تعهدي دوجانبه ميان اروپا و آمريکا بر سر بازار آزاد و ارزشهاي دنياي غرب بود.
روابط ترنسآتلانتيک البته عناصر و پايههاي ديگري هم داشت. سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو)، اتحاديه اروپا، روابط دوجانبه نزديک با کشورهاي مرکزي و غرب اروپا، وابستگي متقابل گسترده و سرمايهگذاري دوجانبه از ديگر عناصر اين روابط استراتژيک بودند. دولتهاي متوالي آمريکا و بسياري از اعضاي کنگره از اين روابط حمايت و آن را وسيلهاي براي ارتقاي امنيت و ثبات ايالاتمتحده و افزايش هرچه بيشتر نفوذ جهاني آمريکا ارزيابي ميکردند.
اما داستان روابط دو سوي آتلانتيک در دوره ترامپ، داستان ديگري بود. در چهار سال گذشته اين روابط به قدري سرد و شکننده شد که رئيسجمهوري ايالاتمتحده بيپروا از «اتحاديه اروپا» بهعنوان «بزرگترين دشمن آمريکا» نام ميبرد.
از آن سو، هايکو ماس، وزير خارجه آلمان، کشوري که ترامپ آن را رقيب بزرگ اقتصادي براي آمريکا ميدانست در سخناني در نشست سالانه شوراي اروپايي روابط خارجي تاکيد کرد که مستقل از نتيجه انتخابات رياستجمهوري آمريکا، اروپا بايد تدبيري براي مهار بحرانهاي متعدد در مجاورت اروپا، حتي بدون مشارکت ايالاتمتحده بينديشد.
نااميدي اروپا از آمريکا تا آنجا پيش رفت که چندي پيش زمزمههايي مبني بر چرخش اروپا به سمت چين با هدف پر کردن خلأ ناشي از تضعيف روابط ترنس آتلانتيک به گوش ميرسيد.
بسياري از نخبگان اروپايي هم مانند وزير خارجه آلمان ميانديشند. آنان باور دارند که روابط اروپا و آمريکا حتي با وجود خروج ترامپ از کاخ سفيد تغيير معناداري نخواهد کرد. به باور اين دسته از افراد، بايدن، همچنان به روند «حمايتگرايي» در تجارت ادامه خواهد داد، مشي انزواگرايانه ترامپ را دنبال ميکند و چک سفيد امضا براي دفاع از اروپا به آنها نخواهد داد.
اين توصيهاي است که ابتدا از سوي سناتورهايي همچون اليزابت وارن از ايالت ماساچوست و برني سندرز از ايالت ورمونت تجويز ميشد، اما هر دوي اين سناتورها بر همکاريهاي بينالمللي بر سر مسائلي همچون حقوق بشر تاکيد داشتند. امروز هم اروپاييهاي بدبين، گمان ميکنند که جو بايدن هم ممکن است همين راه را طي کند.
واقعيت اما اين است که فرسودگي روابط ترنسآتلانتيک مدتها پيش از رياستجمهوري ترامپ و در زمان جورج بوش پسر آغاز شده بود، گرچه باراک اوباما تلاش کرد اين روابط را – دستکم به صورت نمايشي- اندکي ارتقا بخشد.
در زمان رياستجمهوري اوباما بود که ايالاتمتحده به صراحت اعلام کرد محور سياستخارجي آمريکا از آتلانتيک (اقيانوس اطلس) به پاسيفيک (اقيانوس آرام) با هدف مهار چين تغيير کردهاست.
پيشتر نيز روساي جمهور آمريکا همواره از اين موضوع شکايت داشتند که اروپاييها و در راس آنها آلمانيها براي دفاع از خود هزينه چنداني نميکنند تا بيشتر به ناتو – که بودجه عمده آن را آمريکا تامين ميکند- وابستگي داشتهباشند. آنان بر اين عقيده بودند که اروپاييها در نظام تجارت جهاني هم از آمريکاييها «سواري مجاني» ميگيرند.
ترامپ تنها اين اختلافات را با زباني صريح، شفاف و بدون ملاحظات سياسي بيان کرد. او که بر خلاف اسلافش به آداب ديپلماتيک پايبند نبود، «غرب» را بهعنوان يک پيکر واحد که ارزشهاي ليبرالي را ترويج ميکند و به «دفاع جمعي» اعتقاد دارد، نمينگرد.
ترامپ در جنگهاي تجارياش تعرفههاي گستردهاي براي فولاد و آلومينيوم اروپا وضع کرد و شک و ترديدها بر تعهدش به ناتو را افزايش داد. جان بولتون، مشاور سابق امنيت ملي ترامپ احتمال داده بود که ترامپ اگر در انتخابات رياستجمهوري پيروز شود، از سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو)، خارج خواهد شد.
در نقطه مقابل و بر خلاف بدبيني عدهاي در اروپا به رئيسجمهور منتخب، در قاره سبز خوشبينيهايي هم به سياستخارجي بايدن وجود دارد. به باور اين عده، بايدن که به نسل سياستمداران کلاسيک آمريکايي متعلق است، موضعي کاملا متفاوت از ترامپ دارد، تا جايي که از او بهعنوان يک «ترنسآتلانتيکيست» نام ميبرند که روابط بسيار نزديکي با رهبران اروپايي از جمله آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان دارد.
علايق بينالمللگراي بايدن ميتواند سياستخارجي آمريکا را به دوران جورج بوش پدر بازگرداند. او که بسيار به احياي نقش رهبري آمريکا علاقه دارد، يقينا در پروندههاي مهم جهان از جمله موضوع هستهاي ايران ورود متفاوتي خواهد کرد. حمايت از کشورهايي که آمريکا آنان را کشورهاي دموکراتيک توصيف ميکند و متحدان ايالاتمتحده از جمله مهمترين وعدههاي بايدن است. او بر حمايت از ناتو تاکيد خواهد کرد و به پيمان آب و هوايي پاريس و سازمان بهداشت جهاني بازخواهد گشت.
گرچه شايد شکاف ايجادشده ميان آمريکا و اروپا با پيروزي بايدن يکشبه پر نشود، اما قطعا او به جاي جنگ بر سر مسائل مهمي همچون تجارت آزاد، تغييرات آب و هوايي و حقوق بشر با اروپا، به پاي ميز مذاکره بازخواهد گشت.
بيترديد همکاري تنگاتنگ با تروئيکاي اروپا (فرانسه، بريتانيا و آلمان) بر سر موضوع ايران از اولويتهاي اين دموکرات کهنهکار است.
او در يادداشتي که براي سي.ان.ان نوشت به تشريح سياستخارجي دولتش در قبال ايران پرداخت و ضمن انتقاد شديد از خروج يکجانبه ترامپ از برجام بر همکاري با متحدان آمريکا تاکيد کرد. به عقيده بايدن، ترامپ درباره موضوع ايران تنها شده و سياستهاي او تهران را به سمت چين و روسيه سوق داده است. بايدن در نقد سياستخارجي آمريکا در عصر ترامپ ميگويد او با خروج از قراردادي که خود آمريکا آن را منعقد کرده بود وضعيت را به جايي رسانده که اکنون متحدان آمريکا به جاي قرار گرفتن در کنار اين کشور براي مقابله با ايران، انرژي خود را صرف مخالفت با تصميم ترامپ ميکنند و واشنگتن با ترکيبي از تقابل با شرکايش و انزواي هرچه بيشتر مواجه شدهاست.
برنامه بايدن همکاري هرچه بيشتر و نزديکتر با شرکاي اروپايي براي مواجهه با ايران است.
اگرچه يک روي پيروزي بايدن ميتواند خبر خوبي براي ايران باشد و چشمانداز مثبتي براي کاهش تنشها ميان تهران و واشنگتن ايجاد کند، اما تفاوت او با ترامپ، توان بالاي او براي اجماعسازي با متحدان اروپايي عليه ايران و همراه کردن آنها و حتي روسيه و چين است - اتفاقي که در دوره اوباما هم رخ داد- ولي ترامپ فاقد اين مهارت ديپلماتيک بود. همين موضوع شايد توافق و مذاکره احتمالي ايران و آمريکا را دشوارتر از هر زمان ديگري کند و موانع بيشتري بر سر راه آن ايجاد کند. براي موفقيت در چنين مذاکراتي، دستگاه ديپلماسي ايران بايد فعالانهتر عمل کند و رايزنيهاي گستردهتري با اروپاييها و روسيه و چين انجام دهد. پيگيري يک سياست چندجانبهگرايانه از شرق دور تا غرب اروپا اکنون بايد اولويت دستگاه ديپلماسي ايران باشد. شکست هرگونه اجماع عليه ايران، اکنون وظيفه اصلي دستگاه ديپلماسي ايران است.
از سوي ديگر، بايدن با درس گرفتن از تجربه ناموفق اوباما در توافق با ايران (بدون رضايت حزب جمهوريخواه و حتي برخي دموکراتها)، بهدنبال تشکيل يک کميته فراحزبي از دو حزب اصلي ايالاتمتحده، يعني احزاب دموکرات و جمهوريخواه است تا بتواند با مشورت گرفتن از اين کميته، براي هرگونه توافق احتمالي با ايران اجماعسازي کند. اين الگو ميتواند از سوي تهران نيز اجرايي شود. با توجه به وجود دو نگرش متفاوت درباره مذاکره احتمالي با واشنگتن در سطوح عالي نظام، به خصوص ميان دولت و مجلس، ايجاد يک کميته فراجناحي که بتواند يک وفاق ملي را بر سر هرگونه مذاکره و توافق احتمالي با واشنگتن ايجاد کند، ضروري به نظر ميرسد تا از اختلاف و تشتت آرايي که در زمان حصول توافق برجام وجود داشت، جلوگيري کند.