سرمقاله کیهان/ خوشحالتر از جو بایدن!

کيهان/ « خوشحالتر از جو بايدن! » عنوان يادداشت روز در روزنامه کيهان به قلم جعفر بلوري است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
«آيا بايدن با ترامپ فرق دارد؟». شواهد و قرائن نشان ميدهد، «اين»، همان مسئلهاي است که برخي در کشور قرار است با «آن» ذهن مردم را تا انتخابات رياستجمهوري 1400 مشغول نگه دارند. با قدرت، ثروت، نفوذ و ارتباطات گسترده داخلي و خارجي هم که دارند، احتمالا تلاش خواهند کرد، اين موضوع، در اين 7 الي 8 ماه باقيمانده تا انتخابات تبديل به «مسئله اول مردم و کشور» شود. اما چرا اين مسئله براي آنها اينقدر مهم و حياتي است؟ ذوقزدگي عجيب آنها پس از اعلام نتايج انتخابات آمريکا را ببينيد! چهبسا از خود بايدن خوشحالترند! آنها اما خود، دليل اين خوشحالي را اينطور اعلام ميکنند: «با پيروزي بايدن، ميشود با او مذاکره کرد». راستي! اگر ترامپ در اين انتخابات برنده ميشد، آنها مگر قيد مذاکره را ميزدند؟ پاسخ اين سؤال را هم قبلا خودشان دادهاند: «خير»! آنها يکي دو روز پس از ترور ناجوانمردانه سردار دلها هم اعلام کردند، حاضرند مذاکره کنند. همين قدر حقير! دليل اين همه ذوقزدگي غيرعادي و اين همه سر و صدا چهبسا چيزي فراتر از «مذاکره» باشد! پس از «يک مقدمه» که فقط براي تقريب ذهن است، تلاش خواهيم کرد، پاسخي براي اين سؤالها يافته و بررسي کنيم، چرا آنها تحت هر شرايطي پاي «مذاکره» را به ميان ميکشند.
1- در اوج حملات تروريستهاي تکفيري و داعش به عراق و سوريه و سقوط پيدرپي روستاها و شهرها (که بدون خيانت برخي خواص و نفوذيها ممکن نبود) اعلام شد، تکفيريها براي پيشروي، درهم شکستن هرگونه مقاومت و واداشتن مردم به پذيرش خلافت داعش، از يک «تئوري ويژه» استفاده ميکنند با نام «تئوري وحشت»! سلاخي کردن مردم، تصويربرداري از جنايات و انتشار آن در فضاي مجازي و رسانهاي، تاثير زيادي در اين پيشروي آنها داشت. غالب مردم و بعضا حتي نظاميان آموزشديده با مشاهده اين تصاوير، به وحشت افتاده و فرار را بر قرار ترجيح ميدادند. در واقع پيشرويهاي اوليه تروريستهاي تکفيري به دليل سرِ نترس آنها نبود. غالب آنها اتفاقا مزدوران ترسويي بودند که براي پول دست به هر کاري ميزدند. آنها پس از انتشار تصاوير هولناک سر بريدنها و آتش زدن انسانها، وارد شهرها و روستاهايي ميشدند که غالب ساکنان آن گريخته بودند و کسي براي مقاومت در آنجا نبود. تصرف چنين شهري، کار سختي نبود. دومين کار آنها پس از تصرف هر شهر و روستايي، تسلط بر منابع آبي و غذايي ساکنان آن بود. آنها معتقد بودند، اگر بر معيشت مردم تسلط بيابند، بر همه چيز مسلط خواهند شد! بنابراين «معيشت» و «ترس» دو عامل مهمي بودند که تروريستهاي تکفيري با استفاده از آن، امور خود را جلو ميبردند. اگر کمي دقت کنيد متوجه خواهيد شد، اين روش، روش مخصوص آمريکاييها هم هست. تحريم اقتصادي يک کشور مگر چيزي جز به گروگان گرفتن معيشت مردم آن کشور است؟ آمريکاييها غالب امور خود را با «ترساندن» از جنگ و «تحريم اقتصادي» جلو بردهاند و ميبرند.
2- سال 92 آنچه باعث گرايش اکثريت مردم به سمت تيم آقاي روحاني و طيف اصلاحطلبان شد، اقتصاد و «معيشت» بود. جريان نزديک به اين طيف با وعدههاي اقتصادي و رفع تحريمها توانستند نظر مردم را جلب و پيروز انتخابات شوند. منظور اينکه، عنصر معيشت و اقتصاد، حتي در مبارزات انتخاباتي و سياسي نيز به کار ميآيد! اما همه ديديم بنا به دلايل متعدد از جمله بدعهدي آمريکا و نابلدي برخي از خوديها، نه تنها تحريمهاي اقتصادي رفع نشد بلکه بر تعداد آنها نيز اضافه شد. امروز و همين حالا که مشغول مطالعه اين وجيزهايد، اوضاع اقتصادي کشور تعريفي ندارد. تحريمها نه تنها رفع نشده بلکه آنقدر زياد شده که به قول ستوننويس آمريکايي، «در ايران ديگر چيزي براي تحريم باقي نمانده است»! بخش قابل توجهي از مردم تحت فشارهاي اقتصادي هستند. در چنين شرايطي اگر فضاي سياسي يک کشور، فضاي انتخاباتي باشد، طبيعتا جريانهاي سياسي به سمت وعدههاي اقتصادي ميروند. کاري که سال 92 جريان فعلي حاکم بر دولت انجام داد. اين طيف اما در سال 96 از تئوري دوم يعني «ترس» براي پيشبرد اهداف سياسي خود استفاده کرد. آنها ميگفتند اگر به روحاني راي ندهيد، جنگ ميشود. مرتب «سايه جنگ» را تکرار ميکردند تا با استفاده از «تئوري وحشت» مردم را به سمتي هدايت کنند که ميخواهند.
3- برگرديم به سؤالهاي ابتداي اين نوشتار. پاسخ سؤال اول: «بله»، بايدن و ترامپ با هم فرق دارند. نام يکي از آنها «جو» است با 77 سال سن و نام ديگري «دونالد» است با 74 سال سن. برنامههاي آنها براي اداره کشورشان هم فرق دارد. بايدن قرار است به برخي توافقات با اروپا، روسيه و يا حتي چين بازگردد و در زمينه مبارزه با کرونا هم روش ديگري را در پيش بگيرد. اما مسئله اينجاست که آيا اين دو که به شدت تحت نفوذ لابيهاي صهيونيستياند، وقتي به ايران ميرسند هم با هم فرق دارند؟ پاسخ اين سؤال هم «بلي» است. منتهي اين تفاوت نه در دشمني بلکه در «نحوه دشمني» با ايران است که اين هم کاملا طبيعي است. اما اينطور نيست که يکي مخالف دشمني با ايران و ديگري موافق دشمني با ايران باشد. نه فقط اين دو، که تمام روساي جمهور آمريکا تحت نفوذ صهيونيستها هستند و اصولا تصور پيروزي براي يک نامزد انتخابات رياستجمهوري آمريکا بدون حمايت لابيهاي صهيونيست هم «محال» است. آنها نميتوانند با جمهوري اسلامي ايران دشمن نباشند!
4- شرايط اقتصادي امروز با کمي بالا يا پايين، شبيه به شرايط سال 92 است (اگرچه اوضاع اقتصادي آن سالها بهتر از امروز بود). جريان سياسي که اين هفت و نيم سال گذشته در راس امور بودند، پس از افتضاح برجام و شکست صد درصدي، خود را براي مردم «تمامشده» ميدانند. پاسخ سؤال بعدي اينجاست که خود را نشان ميدهد. آنها براي «تمام نشدن» بايد پيروزي بايدن را جشن بگيرند. اگرچه معتقديم، ترامپ هم اگر پيروز ميشد، آنها همين روند را با ادبياتي متفاوت در پيش ميگرفتند! اگر به مواضع، مقالات و مصاحبههاي عاملان وضع موجود دقت کنيد، ميبينيد آنها دوباره به سمت استفاده از آن تئوري ويژه رفتهاند. درست مثل سال 92 و 96 مردم را از شرايط اقتصادي «ميترسانند» (که از قضا اين بار خود عامل به وجود آمدن آن هستند) و وعده ميدهند اگر با بايدن مذاکره کنيم، اوضاع گل و بلبل ميشود (درست مثل زماني که ميگفتند اگر با اوباما مذاکره کنند اوضاع گل و بلبل ميشود). بنابراين يکي از مهمترين دلايل اين همه سر و صدا، جلوگيري از حذف شدن از عرصه سياسي کشور است. به زبان سادهتر، آنها با اين سر و صداها، مبارزات انتخاباتي خود براي 1400 را از همين حالا شروع کردهاند! همان کساني که ميگفتند، پُست رياستجمهوري در ايران در حد يک تدارکاتچي است براي رسيدن به چنين پستي، از هماکنون شروع کردهاند!
5- پاسخ اينکه چرا تحت هر شرايطي ميگويند «برويم و مذاکره کنيم» را حقير نميدانم! شايد جز مذاکره راهحل ديگري بلد نيستند اما جالب است که اين طيف، به گواهِ برجام و اين هفت و نيم سالي که گذشت، نشان دادند، اتفاقا تنها کاري را که بلد نيستند، همين مذاکره است! سواي از سَبُک و سطحي بودن اين نوع تفکر که معتقد است مشکلات فقط يک راهحل دارند و آن در خارج از کشور آن هم در يک سمت عالم(غرب) است بايد گفت، هيچ کشوري-تاکيد ميشود- هيچ کشوري در دنيا وجود ندارد که بدون تلاش و پشتکار شبانهروزي و فداکاري به توسعه واقعي (نه مصنوعي و بادکنکي) رسيده باشد. شما يک کشور صنعتي و پيشرفته را نام ببريد که با نزديک يا دور شدن به يک کشور ديگر توسعه يافته باشد، نه با همت و تلاش خود! فراموش نکنيد! مهمترين عامل مرگ و مير مردان ژاپني را، کار و تلاش زياد گفتهاند!