بایدِنیستهای وطنی مشغول کارند

صبح نو/متن پيش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن در اخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
«بايدنيستهاي وطني» زودتر از آنچه گمان ميشد کار خود را شروع کردند؛ با فيلمي از گفتوگو با محمدجواد ظريف که بلافاصله بعد از بالارفتن شانس بايدن در شبکههاي اجتماعي چرخيد. وزير امور خارجه در اين فيلم از رفاقت و دوستي خود با جو بايدن سخن ميگويد و پوستري از وزير خارجه که روي آن نوشته شده «پايان تحريمها»؛ تلاشي براي آغاز کمپين اصلاحطلبان در ايران بعد از پايان کمپين بايدن در آمريکا و بازگرداندن فضاي کشور به سال 92. گرچه تئوريسينهاي اصلاحات در ماههاي اخير با چرخشي 180 درجهاي نسبت به انتخابات مجلس يازدهم، همراه سران اين جريان از لزوم مشارکت در انتخابات صحبت کردند و حدس زده ميشد که بعد از پيروزي بايدن به دنبال احياي خود خواهند رفت اما بيصبري و تشنگي اين جريان براي ماندن در قدرت که با توزيع اين فيلم نمايان شد، فاصله عميق آنها را با ژست «تحريم انتخابات» کاملا عيان کرد.
امر ممتنع
پروژه اصلاحات براي انتخابات 1400، پروژهاي ممتنع و متناقض است. آنها از سويي با بدنه مأيوس و ناراضي خود مواجه هستند که حاکي از بحران مشروعيت و هويت اصلاحطلبي است و به نوعي به سرخوردگي از حمايت از حسن روحاني در سطح فعالان اصلاحطلب انجاميده. همچنين در کنار اين بحران، آنها با بحران مقبوليت در سطح عمومي جامعه ناشي از ناکارآمدي دولت هم مواجه هستند. در مرحله بعد بهواسطه اختلافنظر درباره کنش سياسي بين طيف چپ و راست اصلاحات، بحران سياستورزي هم در اين جناح وجود دارد. از همين رو نامههاي اخير موسويخويينيها و فعالشدن مجمع روحانيون مبارز را ميتوان در راستاي حل بحران هويت و مشروعيت دانست. در اين ميان ظرفيت پيروزي بايدن اين فرصت را به آنها خواهد داد که بخشي از تاريخ را در دولت روحاني پاک و با استفاده از ظرفيت مذاکره/ مقاومت، خود را «ريبرند» کنند و بحران کارآمدي را با فراروايت مذاکره و برجام توضيح دهند؛ فراروايتي که جلوتر از خود بايدن و دولتش به دنبال برساختي رسانهاي براي افکارعمومي است و جلوتر از واقعيت در پي ساختن واقعيت يا به عبارت بهتر تحريف واقعيت است. در اين ميان اما آنها دوباره مجبور به پيوند با دولت روحاني خواهند شد که اين خود بزرگترين نشانه براي اثبات رويکرد فرصتطلبانه آنها به سياست و اصطلاحا بيپرنسيبي آنهاست. کساني که نه مسووليت قدرت خود را ميپذيرند، نه اطميناني به سياستگذاري آنها وجود دارد، حتما با چالش بيصداقتي در افکارعمومي مواجه خواهند شد. اصلاحطلبان ناب گراي مدعي فراروايت دموکراسي- آمريت دوباره قصد تنازل به فراروايت مذاکره- مقاومت را دارند تا بار ديگر خود را در فضاي سياسي کشور احيا کنند. انگار فصل شوخي تحريم انتخابات تمام شده است و راديکالها راه رفته را بازخواهند گشت.
بايدن، فرصتي براي فرار از پاسخگويي
اصلاحطلبان نگاهي دوسويه به بايدن دارند؛ از يک طرف پيروزي او را زمينهاي مساعد براي پاسخنگفتن به عملکرد هفتساله خود ميدانند و از سوي ديگر عاملي براي احياي خود بهمنظور انتخابات 1400؛ به همين واسطه اکنون که خروج ترامپ از کاخ سفيد قطعي شده، با مشابهدانستن بدعهدي آمريکا با ترامپ و ديوانهانگاري او، به دنبال ساختن تصوير يک فرشته از بايدن هستند. در سطح اول، نخبگان و رسانههاي اصلاحطلب اين تلاش را آغاز کردهاند تا بتوانند در سطح دوم، حاميان و بدنه خود را فعال کنند و به صحنه بياورند و بعد در سطح سوم، عموم جامعه را به مشارکت در انتخابات به نفع نامزد خود بسيج کنند. اين برنامه سه مرحلهاي نيازمند برخي نشانهها و کنشهاست. پايينآمدن قيمت ارز و سکه، باز کردن راه مذاکره با دولت بايدن براي احياي برجام، نمادسازي از ظريف به عنوان نماد فراروايت مذاکره و در يک کلام موضوع بازشدن راه مذاکره براي عموم جامعه از جمله نشانهها و کنشهايي است که رسانهها و نخبگان اصلاحات صحبت درباره آن را آغاز کردهاند. در واقع روايت «بايدنيستهاي وطني» از عملکرد خود بايدن جلوتر است. در اين ميان ظرفيت دولت روحاني هم در ساختهشدن اين تصوير نقش مهم و اساسي خواهد داشت. پايين آمدن قيمت ارز و ترخيص کالاها از گمرگ و توليد ادبيات مذاکره که نوعي بازگشت به اوايل دهه 90 است، بهمثابه دوپينگ اصلاحات از سوي دولت صورت ميگيرد. اينگونه است که اصلاحطلبان با همراهي دولت، به فرصت بايدن براي فرار از پاسخگويي نسبت به عملکرد هفتساله و تلقين مذاکره به عنوان موضوع اصلي انتخابات آينده نگاه ميکنند. پوسترهاي انتخاباتي ظريف و فعل و انفعالات سياسي اصلاحطلبان و دولت نشان ميدهد که کمپين آنها براي تبديلکردن اين سرمايه سياسي به سرمايه اجتماعي و موضوعيت دادن به مذاکره به جاي کارآمدي براي انتخابات بعد آغاز شده است. از اين پس البته بايد شاهد گستردهترشدن اين جريان در سطح نخبگان، روشنفکران، سياسيون و رسانههاي اصلاحطلب بود که ابتدا به دنبال نامزدي ظريف و سپس ادامه وزارت خارجه او در دولت ائتلافي با علي لاريجاني خواهند رفت. اين تازه ابتداي بازي آنهاست.
چالشهاي راست ميانه و اصلاحطلبان
به نظر نميرسد که بايدن بخواهد برجام را از سال 2016 ادامه دهد و فرصتي را که ترامپ با تحريمهاي بيسابقه در اختيار دولت جديد قرار داده است، از دست بدهد. اين شايد بزرگترين چالش اصلاحطلبان براي نقد کردن وعدههاي رسانهاي و فراروايت مذاکره باشد. از همين رو عمده تلاش اين طيف معطوف به دستاوردي هر چند کوچک از جانب دموکراتها خواهد بود. چالش دوم به سطح اجتماعي و عامه مردم بازميگردد که با توجه به تجربه روحاني سخت به اين جناح اعتماد کنند. بحران کارآمدي به اين سادگيها از سر اصلاحات باز نميشود و چون شبحي آنها را فراگرفته است. چالش بعدي، بياعتمادي جامعه و نخبگان و نيروهاي سياسي به غرب است. در ايران نسبت به هفت سال قبل نگاهها به غرب و بهخصوص آمريکا بسيار سختگيرانه شده و اکنون حتما بعد از تجربه فشار حداکثري ترامپ، خود را طلبکار دموکراتها ميدانند. از اين رو راستميانه در دو سوي اين معادله کار سخت و ممتنعي دارد. به اين چالشها بايد چالش سياستورزي اصلاحات را هم اضافه کرد که حاکي از مخالفت راديکالها با گزينه ائتلافي است. در چنين شرايطي راست ميانه با مانع دولت بايدن، بياعتمادي جامعه و نيروهاي سياسي به غرب، بحران مقبوليت و اختلاف درونجناحي مواجه است و بيرون آمدن از مجموعهاي از چالشها حتما کار آساني نيست.
مواجهه درست با شرايط جديد چگونه است؟
در فراروايت اصلاحطلبان، قراردادن نيروهاي انقلاب مقابل جامعه به عنوان نماد مخالفت با مذاکره و توافق با بايدن و در نهايت انداختن تقصير مشکلات معيشتي و اقتصادي به گردن آنها، نقش مهم و اساسي دارد. در واقع فراروايت مذاکره/ مقاومت بدون ايفاي چنين نقشي براي اصلاحطلبان عايدي چنداني نخواهد داشت؛ از همين رو جريان انقلابي با سياستي مدبرانه و عزتمندانه، توانايي ادبياتسازي مقابل اين جريان را خواهد داشت که به مهمترين عناصرش اشاره ميشود:.
1- توپ برجام در زمين دولت بايدن است. در مقابل ايران که تعهدات خود را انجام داده، دولت ترامپ از برجام خارج شده و شديدترين تحريمها را عليه ملت ايران اعمال کرده است. طبيعي است که اکنون دولت دموکرات آمريکا چهار سال بدعهدي و خباثت دولت ايالات متحده را در فقره برجام به ملت بدهکار است و با خروج از برجام يک تعهد بينالمللي را نيمهکاره رها کرده؛ به همين دليل ايران در شرايطي قرار گرفته که از مضرات برجام لطمه ديده اما نتوانسته از منافع اقتصادي آن استفاده کند. ما اکنون با يک حکومت بدعهد و فريبکار مواجهيم که نميتوان به وعدههاي نسيهاش اطمينان کرد. از همين رو بازگشت احتمالي اين دولت به برجام بدون پذيرفتن پيششرطهاي ايران امکانپذير نيست که بخشي از اين پيششرطها به برداشتهشدن تمام تحريمهاي تعهدشده از جانب آمريکا و اروپا و تقبل خسارت ايران بعد از خروج آمريکا از برجام بازميگردد. در غير اين صورت اگر دولت بايدن به دنبال پيششرط جديد برود يا پيششرط ايران را نپذيرد، نميتوان به آنها اعتماد کرد و طبيعي است که جمهوري اسلامي دليلي براي تغيير سياست خود نخواهد داشت. ميان ايران و آمريکا خندق بزرگي ايجاد شده که نحوه اجراي برجام و خروج دولت آمريکا از اين توافق بينالمللي بر عمق و وسعت اين خندق افزوده و شرايط را بسيار متفاوت از هفت سال پيش کرده است. اجراي برجام توسط اوباما و خباثت دولت ترامپ موجب ميشود که ايران کاملا بدبينانه به اين ماجرا نگاه کند. جريان انقلابي ميتواند با اين استدلال، توپ را در زمين آمريکا و غربگرايان نگه دارد.
2- اين تقسيم کار که گروهي بجنگند و بسازند و پيشروي کرده و گروهي ديگر با استفاده از اين دستاوردها براي خود موقعيت سياسي و اجتماعي خلق کنند و بهواسطه مذاکره، فشار اجتماعي و اقتصادي توليد کنند، با توجه به تجربه تلخ برجام لزوم هرگونه تصميمگيري را در مراجعي بالاتر از دولت و وزارت خارجه توجيه ميکند؛ ضمن آنکه با توجه به وضعيت فعلي و بدعهدي آمريکا طبيعي است که جمهوري اسلامي از آمريکا و اروپا طلبکار است و آنها بايد اين طلب خود را بپذيرند، نه اينکه گردنکشي کنند و به دنبال مذاکره مستقيم براي اهداف سياسي باشند و گروهي هم در داخل سمپات آنها شوند و اقتصاد ما را شرطي نگه دارند. رهنمود رهبر انقلاب در اين مورد کاملا راهگشاست: «چنانچه آمريکا حرف خود را پس گرفت و توبه کرد و به معاهده هستهاي که آن را نقض کرده است، بازگشت، آنوقت در جمع کشورهاي عضو معاهده که شرکت کرده و با ايران صحبت ميکنند، آمريکا هم ميتواند شرکت کند، اما در غير اينصورت هيچ مذاکرهاي در هيچ سطحي بين مسوولان جمهوري اسلامي و آمريکاييها اتفاق نخواهد افتاد؛ نه در نيويورک و نه غير آن»؛ اين فرمايش حاکي از عقلانيت انقلابي جمهوري اسلامي در مقابل دشمنان و بهخصوص آمريکاست. بر اين اساس در صورت پذيرفتن پيششرطهاي ايران، شيوه قديمي قابل تغيير است و از حالت خوشبينانه غربگرايان که بيشتر شبيه سازش است، به مذاکره براي گرفتن طلب و حق ايران در چارچوب برجام تبديل ميشود و مذاکره به عنوان يک تاکتيک براي استيفاي حق کشور و نه هدف سياست داخلي مورد استفاده قرار ميگيرد. مذاکره خوب از ذهن قوي و متکي به دستاوردها و ظرفيتهاي کشور برميآيد. فراموش نکنيم که ما از آمريکا بهدليل مدتها ظلم، خسارت و بدعهدي در برجام طلبکاريم و اکنون بايد طلب خود را از همان دولتي که حامي برجام بود، بستانيم که اين موضوع مثل گرفتن طلب از يک بدهکار است، نه اينکه بدهکار اين دولت بدعهد و فريبکار شويم. اکنون اتفاقا بايد با قدرت به دنبال نقدکردن طلبمان از طرف مقابل باشيم.
3- نوع مواجهه اصلاحات با بايدن غلطانداز است و بيشتر شبيه التماس براي مذاکره از روي نياز است. جريان انقلابي اما با اين استدلال که پس از شکست سياست فشار حداکثري ترامپ، اکنون دولت بايدن به اين مذاکره نيازمند است، ميتواند تصوير جديدي در افکارعمومي بسازد که با سازشطلبي و کمبود اعتماد به نفس طرف مقابل متفاوت است. تصويب کليات طرح هستهاي مجلس هم بر اساس اين نگرش صورت گرفته است.
4- نکته مهم ديگر در ادبيات اصلاحطلبان که نياز به تبيين و بحث فراوان دارد، ارائه تصوير وارونه از بايدن است که نقش او را در طراحي فشارهاي حداکثري عليه ايران در دولت اوباما و همچنين اجرايينشدن درست برجام در همان دوره ناديده ميگيرند و انتظارات جامعه را از او بالا ميبرند و سيگنال غلط به اقتصاد کشور ميدهند. نقض برجام از دوران اوباما آغاز شد چرا که او احساس کرد نتوانسته بهواسطه برجام، ساير مولفههاي قدرت ايران را کنترل کند و به همين واسطه تلاش کرد که با تهديد شرکتهاي بزرگ دنيا و توصيه به اروپا در مقابل انجام تعهدات ايران، نقض عهد کند و از زير بار درست اجراکردن برجام فرار کند. طراحان تحريمهاي فلجکننده که اتفاقا همين دموکراتهاي به قول رييسجمهور، مودب بودند، حتي پس از اجراي برجام هم اجازه آسيب واردشدن به ساختار تحريمها را ندادند. براي نمونه دولت باراک اوباما در نيمه دوم سال 2015 و سال 2016 دستکم سهبار مقابل درخواستهاي اقتصادي بزرگ اروپا براي آنکه مجوز مراوده با ايران را صادر کنند، مقاومت کرد. از اين نمونهها کم نيست. دموکراتها خود خبرهترين آموزگار تحريم و فشار حداکثري براي ترامپ بودند.
5- به صورت کلي اکنون که افکارعمومي به ناکارآمدي و سوءمديريت اجرايي باور دارد و مانند اصلاحات و دولت همهچيز را وابسته به تحريم و مذاکره نميداند، لازم است جريان انقلابي بر موضوع مديريت تمرکز کند و به سياست خارجي وزن واقعي دهد تا با اصلاح ساختارهاي اقتصادي و ريلگذاري درست، هم محاسبات غرب درباره ايران تغيير کند و هم جامعه، سياست و اقتصاد قويتري داشته باشيم. جريان انقلابي بايد هم عملکرد مديريتي و رويکرد فکري دولت را نقد کند و هم با مردممحوري براي اداره کشور راهحل ارائه دهد. واقعيت اين است که در کارنامه دولت آقاي روحاني که همواره مورد حمايت اصلاحطلبان بوده است، موارد مکرر از بيتدبيري و ناکارآمدي مشاهده شده؛ از جمله هدر دادن 20 ميليارد دلار ارز 4200 توماني يا همان ارز جهانگيري که بيش از همه به جيب سوداگران و واسطهها رفت و موجب فساد فراوان شد و مردم کمترين بهره را از آن بردند. تورم افسارگسيخته حاصل نقدينگي فراوان بهواسطه اصلاح نکردن ساختار بودجه از جانب دولت است يا اختلافنظر ميان وزراي صمت و رييس کل بانک مرکزي که موجب ماندن کالاهاي فراوان در گمرکها شد. تجربه اين دولت بيش از هر چيز اهميت مديريت در حل مشکلات کشور را نشان داد و طبيعي است که تا زماني که اينگونه ناکارآمديها در ساختار اجرايي کشور وجود دارد، نميتوان توقع اصلاح ساختار اقتصادي کشور را داشت. در حالي که «بايدنيست»هاي وطني تحريف واقعيت را با جديت دنبال ميکنند، جريان انقلابي با رويکردي جديد، دقيق، منطقي و با پشتوانه افکارعمومي ميتواند خطر ادامه اعتياد اقتصاد کشور به مذاکره را از سر ملت دور کند و وزن واقعي به سياست خارجي دهد.
در حالي که بايدنيستهاي وطني تحريف واقعيت را با جديت دنبال ميکنند، جريان انقلابي با رويکردي جديد، دقيق، منطقي و با پشتوانه افکارعمومي ميتواند خطر ادامه اعتياد اقتصاد کشور به مذاکره را از سر ملت دور کند و وزن واقعي به سياست خارجي دهد