فشار جناحی به دیپلماسی؛ انتقاد "صبح نو" از مصاحبه ظریف

صبح نو/متن پيش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن در اخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
به عمد باشد يا به سهو، وقتشناسي باشد يا فرصتطلبي، گفتوگوي جديد محمدجواد ظريف با رسانه دولت اعتدال، ادامه نگاه خوشبينانه به استيت آمريکا و اشتباهي استراتژيک قلمداد ميشود. اشتباه از اين زاويه که اين ميزان ذوقزدگي و اشتياق و عجله براي ارتباطگرفتن با دولت جديد ايالات متحده موجب محاسبات نادرست و البته موانع جدي و جديد براي ايران و سختگيري بيشتر از سوي دولت بايدن خواهد شد چراکه گفتههاي ظريف براي بايدن، شوق و اضطرار دولت ايران معني ميشود و در فرامتن متفاوت با آنچه رهبري درباره بياعتمادي به دولت آمريکا و راه داخلي علاج فرمودند، تفسير ميشود؛ اما به واقع چرا محمدجواد ظريف در عصر پساترامپ اينگونه سخن ميگويد و آيا هدف او فراتر از سياست خارجي ايران، سياست داخلي کشور هم هست؟ نقش جريانهاي سياسي بهخصوص اصلاحطلبان در اين شتاب چيست و سوال ديگر اينکه آيا زمانه ديپلماسي جناحي به پايان نرسيده و وقت آن نشده که سياست خارجي به موضع اصلي خود بازگردد؟
شناخت از آمريکا - شناخت از بايدن
تحليل ظريف از شرايط جامعه آمريکا پس از انتخابات 2020 واقعبينانه و منطقي است. اين واقعبيني را بايد به حساب حضور بلندمدت او در جامعه آمريکا گذاشت. او شرايط آمريکا را سخت و پرتنش ميداند و به گذار آسان از ترامپ به بايدن خوشبين نيست. زندگي در آمريکا اما از ظريف نه يک ديپلمات ضدآمريکايي و حتي روشنفکر از جنس روشنفکران انتقادي که يک ديپلمات عملگرا ساخته که اساسا به تفاوت ميان دموکراتها و جمهوريخواهان معتقد است و تفاهم تاکتيکي و حتي راهبردي با اين حزب را ناممکن نميداند. مراودات او در نيويورک عمدتا با شخصيتهاي حزب دموکرات شکل گرفته و نوعي خوشبيني ناشي از ايجاد روابط در طول زمان براي او ايجاد شده است. در عين حال مراودات سياسي او در ايران عمدتا نزديک به مرکز سياست ايران با ليدري مرحوم هاشميرفسنجاني بوده که نگاهي عملگرايانه به سياست خارجي داشت و پس از گذشت سالهاي آغازين انقلاب از چپهاي اسلامي فاصله گرفت و ابتدا رابطه با ايالات متحده را ممکن و سپس در دهه پاياني عمرش آن را مطلوب هم ميدانست. او را بايد در کنار سيدحسين موسويان و سيروس ناصري از افراد نزديک به هاشمي دانست که بخش عملگرايانه سياست خارجي ايران را پيش ميبردند و به همين واسطه به حسن روحاني به عنوان سياستمداري نزديک به هاشمي پيوند خوردند. به اين واسطه ظريف را ميتوان نماد ممکنبودن و مطلوبيت مذاکره و تعامل با آمريکا و عاديشدن روابط ميان ايران و آمريکا دانست.
از اين زاويه محمدجواد ظريف نقطه اميد جريان اعتدال در شرايط ناکارآمدي دولت هم هست. مصاحبه جديد او را بايد با چنين ذهنيتي مطالعه و تحليل کرد. از آنجا که بدون سياست خارجي، حيات سياست داخلي اعتدالگرايان و به تبع آنها اصلاحطلبان قطع خواهد شد، به نظر ميرسد که اين جريانهاي سياسي فشار فراواني به وزير خارجه وارد ميکنند تا او را به وسط ميدان سياست بکشانند و با خرج کردن سياست خارجي زمينه بقاي خود را فراهم کنند. به همين واسطه او به صورت آگاهانه سابقه آشنايي خود با جو بايدن را طرح ميکند تا از مزيت خود در زمانه پساترامپ سخن بگويد و دولت اعتدال را ريبرند کند. جاافتادن «آشنايي با بايدن» در افکارعمومي ايران، ادامه دادن جريان سياسي برجام فراتر از جريان حقوقي و فني آن است. ظريف به دنبال احياي اين جريان سياسي است تا در 1400 توان بسيجکنندگي آنها احيا شود. در اين ميان درسنگرفتن ظريف از تجربيات برجام و فشار جريان اصلاحطلب موجب کمرنگشدن يا برداشتهشدن مرز ميان کارگزاري جمهوري اسلامي و جريان سياسي اعتدال در سياست خارجي شده است. مصاحبه مذکور از زاويه کمرنگشدن اين مرز قابل انتقاد است. او وزير خارجه ايران است و نه يک فعال سياسي که اينگونه مشتاقانه از دولت بايدن استقبال ميکند. از سخنان ظريف باز هم بوي «هر توافقي بهتر از عدمتوافق است»، به مشام ميرسد؛ نگرشي که لطمات زيادي به منافع کشور وارد کرده چراکه هم خوشباورانه به غرب نگريسته و هم از ساير ظرفيتهاي ديپلماسي کشور استفاده مناسب
نشده است.
پالس بد و اشتباه به آمريکا
سوال اين است که دليل عجله دولت روحاني براي باز کردن باب مذاکره در حالي که هنوز روند انتقال قدرت در آمريکا انجام نشده است، چيست؟ مساله اصلي زمان است. جدا از ادبياتسازي اصلاحطلبان براي مذاکره با آمريکا در هشت ماه آينده که در بخش روشنفکري و نخبگي به جريان افتاده و به زودي در سطح رسانهاي هم بازنمايي خواهد شد.
در پراتيک اين وظيفه به عهده ديپلماتهاي اعتدالي است که زمان باقيمانده را از دست ندهند تا بتوانند از احياي برجام و مذاکره با آمريکا، ميوهاي براي سياست داخلي بچينند و کمپين خود را در دنباله پيروزي بايدن ادامه دهند و از انرژي پديدآمده استفاده کنند. اين ميزان عجله و شتاب اما پالس بدي به طرف مقابل ميدهد و موجب ميشود که صحبتهاي ظريف را به اضطرار ايران ترجمه کنند و با سختگيري بيشتري با ايران مواجه شوند. از اين رو، مصاحبه ظريف در بسياري از لحظات از اشتباه محاسباتي رنج ميبرد که علامت خوبي به دولت ايالاتمتحده نميدهد. پس از پشت سر گذاشتن فشار حداکثري دولت ترامپ، ايران در موضع نياز نيست و اين بايدن است که بايد توپ افتاده در زمينش را تعيين تکليف کند و در مقابل نقض تعهدات آمريکا اقدام عملي انجام دهد. ظريف ميتوانست با رويکرد حرفهايتر و ديپلماتيک به موضوع وارد شود، به نحوي که از سخن او ميل و اشتياق به مذاکره استنباط نشود؛ آن هم درحاليکه بايدن پس از پيروزي در انتخابات تاکنون وعدهاي براي بازگشت به برجام نداده است. دليل اين همه عجله جز براي سياست داخلي چيز ديگري نميتواند باشد چراکه اين ميزان اشتياق، لغو تحريم که بايد هدف اصلي ديپلماتها باشد را برآورده نميکند. گفتههاي روز گذشته وندي شرمن مبني بر دشواري ورود آمريکا به برجام را بايد در چارچوب پالس اشتباه ظريف تحليل کرد. واقعا چه نيازي بود که وزير خارجه در مصاحبه اخير خود آمادگي ايران را براي چگونگي بازگشت آمريکا به برجام مطرح کند؟ ما چرا بايد براي ورود کشوري که از برجام بيرون رفته مذاکره کنيم و با نگرش دولت اعتدال احتمالا به آنها امتياز هم بدهيم. اين ايالات متحده است که بايد تحريمها را لغو و تعهدات خود را اجرا کند. با اين ميزان از اشتياق و عجله به موضوع نگريستن براي منافع مردم و کشور خطرناک است. از دولتي که با بحران مقبوليت مواجه است و به دنبال آورده جديد و سرمايهساختن از سياست خارجي براي سياست داخلي است، بايد به شدت مراقبت کرد. وظيفه ديپلماسي حداکثرکردن منافع کشور است، نه تقليل آن به سطح سياست داخلي.
احياي برجام بدون بازگشت به برجام
راهکار ظريف براي لغو تحريمها از جانب آمريکا، استفاده از ظرفيت قطعنامه 2231 است که آمريکا را نه به عنوان عضو برجام که به واسطه عضويت دائم در شوراي امنيت سازمان ملل، متعهد به اين قطعنامه کند. اين پيشنهاد تا حدود زيادي ميتواند خطرات ناشي از استفاده ايالات متحده از مکانيسم ماشه را رفع کند اما در عين حال نميتواند به عنوان تضمين کامل براي ايران کارکرد داشته باشد چراکه حضورنيافتن آمريکا در برجام تضمين اجراي آن را کاملا از بين ميبرد؛ از جانب آمريکاييها اما ازدستدادن ظرفيت مکانيزم ماشه قلمداد ميشود و در عين حال فرصت را براي وابستهکردن برجام هستهاي به برجامپلاس از آنها خواهد گرفت؛ اما شايد تنها دليلي که بايدن را نسبت به اين اقدام ترغيب کند، آوردهاي است که نصيب اصلاحطلبان براي 1400 خواهد شد ولي سوال اين است که براي بايدن حيات اصلاحطلبان مهم است يا بهرهگرفتن از بذري که ترامپ کاشته. تلاش غربگرايان معطوف به ادامه روند شرطيسازي جامعه به سياست خارجي است که منوط به اراده و خواست بايدن است. اين در حالي است که محاسبات جامعه درباره غربگرايان با سال 92 و 96 تفاوت کرده و به نظر ميرسد که اين ميزان سادهانگاري از جانب اعتداليون هم دربرابر آمريکا و هم نسبت به جامعه ايران، دور از حرفهايگري در سياست باشد اما گويا احياي روابط با آمريکا از جانب اصلاحطلبان بيشتر از آنکه به نفع مردم و منافع کشور باشد، نوعي کاسبي مذاکره براي ادامه آنها در سياست خارجي و فرار از پاسخگويي به عملکرد سالهاي گذشته باشد. براي مردم لغو تحريمها مهم است که به نظر نميرسد با اين ميزان از سادهانگاري غربگرايان، قابل تحقق باشد. تکرار تجربه قبلي در اعتماد به يک طرف بدعهد، سختگيري و پيچيدگي بيشتري از سوي ديپلماتهاي ايراني طلب ميکند تا اشتباهاتي مانند مکانيزم ماشه در آن ديده نشود. در چنين شرايطي بايد ديد که آيا بايدن حاضر است با دولت رو به اتمام روحاني گفتوگو کند که به نظر ميرسد اعتداليها به دنبال قانعکردن او هستند؛ هرچند شرايط بايدن مانند اوباما در سال 91 است که حاضر نشد با دولت احمدينژاد مذاکره کند، پس غيرمنطقي نيست که عصر ديپلماسي به شيوه ظريف را رو به اتمام
بدانيم.
تلاش اصلاح طلبان براي دوقطبي سازي به وسيله ظريف
اصلاح طلبان به ظريف به عنوان تنها سرمايه خود براي بقا در قدرت مي نگرند. گرچه او مکرر گفته که براي اين شغل مناسب نيست و حاضر است تعهد محضري دهد که در انتخابات حاضر نمي شود و حتي شنيده شده که در جلسه اخير شوراي معاونين اعلام کرده که حاضر است در کوي و برزن اعلام کند که نامزد نخواهد شد و به نظر نمي رسد که حرف او غيرصادقانه باشد اما واقعيت اين است که او بخشي از کمپين 1400 اصلاح طلبان است؛ چه به عنوان نامزد اصلي و حداکثري اين جريان چه به عنوان عامل انرژي بخش و دوقطبي ساز براي اين جريان سياسي.
در حالي که طبق آنچه خود گفته نامزد انتخابات نشود اما او را ميتوان به عنوان بخشي از کمپين احتمالي علي لاريجاني به حساب آورد که به نوعي تصديق حرف خودش خواهد بود که حاضر است به دولتي که از نظر فکري با آن همراه است و مورد اجماع قرار گرفته، کمک کند. بدين ترتيب ظريف را فقط نمي توان با تحليلهاي سياست خارجي در اين ماه هاي باقي مانده تحليل کرد. آنطور که مشاهده مي شود اصلاح طلبان تلاش ميکنند او را به عنوان عنصر مهمي در سياست داخلي حفظ کنند که البته برخي اوقات او هم مانعي براي اين کار ايجاد نکرده است. در اين شرايط همان گونه که فشار جريان اصلاحات و دولت اعتدال يکي از دلايلي اشتباهاتي چون مکانيسم ماشه در توافق برجام بود نشانه هايي از ادامه اين اشتباهات در مصاحبه اخير او ديده شد.او بايد مراقب باشد که دامنه اشتباهات به عصر بايدن هم کشيده نشود. البته در اين ميان اصلاح طلبان راديکال همچنان به دنبال نامزدي او براي 1400 هستند که البته با خواست اعتداليون براي نامزدي لاريجاني منافات دارد. از اين جنبه بايد منتظر شکاف حاميان
لاريجاني- حاميان ظريف در آينده باشيم. در هر حالت او بايد ساحت سياست داخلي را از سياست خارجي جدا کرد ه و ديپلماسي را به جاي منافع اصلاحات در جهت منافع مردم هدايت کند. به نظر مي رسد عصر ديپلماسي ظريف به پايان خود نزديک شده و واقعيت هاي ايران و آمريکا رويکرد متفاوتي از آنچه در 7 سال گذشته شاهد بوديم، طلب مي کند. نوعي ديپلماسي واقع گرا و فراتر از گرايشهاي سياست داخلي. ديپلماسي مقتدرانه و هوشمند که منافع ملي را در تلاطمهاي جهاني حداکثر کند. فصل تغيير در ديپلماسي رسيده است.
اين ايالات متحده است که بايد تحريمها را لغو و تعهدات خود را اجرا کند. با اين ميزان از اشتياق و عجله به موضوع نگريستن براي منافع مردم و کشور خطرناک است