کارآمدی سیاست خارجی ایران نیازمند اندیشه داود فیرحی است
ديپلماسي ايراني/متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن در اخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
محسن بهاروند، معاون امور حقوقي و بين المللي وزارت خارجه و نعمت اله مظفرپور/ 1. وفات دکتر داود فيرحي نخبگان فکري و اجرايي بويژه اهالي انديشه سياسي از طيفهاي مختلف فکري و سياسي را در غمي جانکاه فروبرد. احيانا ما مي توانيم با انديشه و يا کنش نرم سياسي او زاويه و نقد داشته باشيم اما بايد اعتراف کرد وي يکي از محبوب ترين متفکران علوم انساني در ايران است که اين جايگاه به مانند جايگاه شهيدان صياد شيرازي و قاسم سليماني در عرصه نظامي، يکي مديون اخلاص و اخلاق اوست و ديگري «کارآمدي» فکر بکرش در سياست داخلي و خارجي. هگل معتقد است مرد بزرگ زمانه کسي است که بيان کننده اراده زمان خودش باشد. فيرحي مصداق اين ادعاي هگل است. او نماينده روح زمانه خاورميانه بود. ايران و خاورميانه در تمناي پروژه فکري هستند. هر کشوري که بتواند در تهيه دستور کار ملي خود، به آموزه هاي فکري او عنايت کند، سرنوشت خاورميانه تهيدست و سرگشته را پروسه وار و تکامل گرايانه بدست خواهد گرفت.
2. قبل از حمله مغول به ايران، نزاع هاي سياسي و ژئوپلتيک بويژه رقابت سلجوقيان با فاطميون مصر يکي از علل حمله غزالي به مثابه حامي فکري سلجوقيان به فلسفه بود. زيرا شيعيان داخل امپراتوري سلجوقي و معتزله و فاطميون مصر بر عقل گرايي فلسفي تکيه مي کردند و فلسفه، نظريه پشتيبان آنها بود. لذا سلجوقيان براي بالانس رقبا، تکيه گاه هاي فکري آن ها يعني فلسفه را هدف گرفته بودند. اين تحول بنيادين و ضد عقل که توسط غزالي تئوريزه شد، به همراه ستيزه جويي نظامي حاکم، زمينه را براي بحران هويت، خلا معنوي و در نتيجه ظهور فکر سلفي و شريعت گرايي عقل گريز ابن تيميه از يک سوي(موج نخست افراط گرايي) و حمله مغولان از سوي ديگر فراهم نمود. در آن زمان منطقه تشنه عقل بوده و فلسفه تاريخ به سوي عقل ميل کرده بود. در اين فضا در ميان خرابه هاي معنوي و مادي خاورميانه، نوابغ عقل گرا و روش انديش (دقت و هوشمندي در روش اشاعه فکر) مانند خواجه نصير طوسي و علامه حلي ظهور کردند که تاريخ منطقه و تشيع را با دقت روشي و گفتمان دسترس و داراي اعتبار اجتماعي به گونه اي ديگر رقم زدند. لاکلاو و موف، نظريه پردازان شهير گفتمان معتقدند که موفقيت يک گفتمان منوط به دسترس بودن(Availability) و نيز اعتبار(Credibility) آن است. دسترس بودن بدين معني است که مثلا بازيگران سرگشته و بي هويت و نااميد خاورميانه با توسل بدان احساس هويت، آرامش، رفاه و صلح نمايند. اعتبار نيز بدين معني است که بسترهاي اجتماعي منطقه با گفتمان اشاعه يافته احساس سازگاري هويتي و عقيدتي کرده و آنرا پس نزنند.
3. خواجه نصير با نگارش اثر تجريد الاعتقاد و ترکيب فلسفه با کلام، خوانشي عقلي از کلام و اعتقادات شيعي ارائه کرد که دنياي اسلام که از نظر معنوي تهي شده بود، در تمناي آن بود. يعني هم قابليت دسترسي داشت و هم اعتبار. همچنين به جاي اينکه با تفسيري پارتيزاني و کوته بينانه از «مقاومت»، انگشت در چشم مغولان بکند، به تعبير آل احمد بر شهپر آنها زين نهاده و اين نيروي عظيم را به اضمحلال خلافت رهنمون شد که فضاي تطور و نوآوري فکري- سياسي شگرفي در دنياي اسلام و ايران به ارمغان آورد. هم عقل گرايي رونق گرفت و هم تصوف و عرفان که همه با افراط گرايي ديالکتيک مي کردند. متعاقبا همانگونه که خود مرحوم دکتر فيرحي در کتاب نفيس قدرت، دانش و مشروعيت در اسلام تشريح مي کند؛ شاگرد خواجه، علامه حلي و شهيد ثاني اولا اجتهاد را برجسته و رسما به مثابه يک گفتمان ترويج کردند. دوم اينکه معتقد بودند اجتهاد خطاپذير است. سوم اينکه اجتهاد خطاپذير؛ قابل نقد است. رويکرد آزادانديش و انتقادي انها، سرنوشت منطقه را تحت تاثير قرار داده و تشيع را از فرش به عرش آورد. به تعبير دقيق تر؛ آنها تشيع را به مثابه معدن عقل گرايي، فلسفه و اجتهاد و نقد معرفي نمودند و گفتمان در دسترس و با اعتباري عرضه کردند و تشيع به مثابه پادزهر افراط گرايي و سلفي گري و فرهنگ جنگجويي مغول مطرح شد. در نتيجه زيرساختهاي معنوي حکومت صفوي و رونق تشيع در سده هاي آتي مفصل بندي شد. به تعبير ديگر انديشه و فرآورده فکريي را عرضه کردند که فلسفه تاريخ و روندهاي اساسي بشري در آن زمان، نيازمند و تشنه آن بود.
4. اکنون اين پرسش مطرح است که خاورميانه کنوني دنبال چيست؟ تشنه چيست؟ به تعبير علمي، روندهاي تاريخي و « فلسفه تاريخ »در اين منطقه به کدام سو در حرکت است؟ اينها پرسشهاي مهم «فرا راهبردي» است و راهبردهاي صائب لاجرم بايد بدين نقاط فرا راهبردي و الگوهاي پايه توجه کنند. به نظر مي رسد که خاورميانه که اسير اقتدار گرايي و راديکاليسم است، تشنه انديشه فيرحي يعني «حقوق اساسي گرايي» ، مشروطيت و اسلام حقوق اساسي گرا است. خاورميانه نيازمند گفتماني است که بتواند بين قواي دفاعي ، جهاد و امنيت با قوه عقل، حقوق بشر، حقوق اساسي گرايي و نيز جنبش نرم افزاري و آزادي و پارلمانتاريسم و اقتصاد ترکيب نمايد تا به آرامي سلطانيسم، غرب گرايي و سکولاريسم را ترک نمايد. عقل گرايي، آزادانديشي و بردباري مذهبي، مردمسالاري، پارلمانتاريسم و قانون، در کنار جهاد مي تواند گشايشي عظيم براي تشيع فراهم آورد. وگرنه ايران عمق راهبردي خود را هم از دست خواهد داد. خاورميانه در تمناي حقوق بشر و صلح و خرد گفتگويي و مصالحه گرايانه خواجه نصير، حقوق اساسي گرايي شهيد بهشتي و داود فيرحي و عقل گرايي مرتضي مطهري است. سعادت ايران و منطقه در نشو و نماي آذوقه فکري فيرحي است.گم شده خاورميانه نه سلطانيسم، نه سکولاريسم و غرب گرايي و نه مليتاريسم، بلکه انديشه فيرحي است زيرا لوکومتيو فکري او بين اصل هويت و فقه با مقتضيات زمان و حقوق مدني-سياسي آشتي ايجاد مي کند. فيرحي به تعبير امام علي(ع) در عهدنامه مالک، مولد ادبياتي است که نه از حق مي گذرد و نه فرو مي ماند.
5. بلاشک انديشه داود فيرحي مقوم هويت و حتي امنيت ملي است. کما اينکه خواجه نيز چنين بود. «هويت ملي» وضعيتي است که مردم يک کشور بدان احساس تعلق خاطر، همبستگي و غرور کنند. اين ممکن نيست مگر با آشتي بيشتر و همزيستي نهادمند اسلام و حقوق اساسي گرايي و مردمسالاري. وضعيتي که در ديدگاه آن مرحوم بدون تقدم نظريه بر فرد و نهاد بر فرد رقم نمي خورد. يکي از معضلات کنوني سياست و حکومت در ايران و سياست خارجي، فقر اجماع ملي است. در اين ميان يکي از علل فقر اجماع، عدم همراهي کافي طبقه متوسط با دستور کار ملي است. اما آموزه هاي فيرحي داراي دالهايي(Signifiers) است که خواسته هاي طبقه متوسط که عمدتا متمرکز بر حقوق اساسي گرايي و مشروطيت است را در بر دارد و آنها را با حاکميت آشتي مي دهد. دعواي طبقه متوسط با طبقات ضعيف و با حاکميت و به نوعي دعواي شهر-روستا در کشورهايي مانند ايران و ترکيه بسيار فعال است و به راحتي مي تواند به گسل و بحران امنيت ملي ختم شود. «مقاومت» بدون توجه به اين مولفه ها، دور از دسترس خواهد بود. اتفاقا انديشه اوست که با سکولاريسم ديالکتيک مي کند و در مواجهه با مشکلات کارآمدي دارد..
6. فيرحي آذوقه فکري منحصر به فردي براي «برندينگ ملي» در چارچوب جمهوري اسلامي ايران و با حفظ اصول فراهم مي آورد. کشورها جهت بهبود تصوير و مبارزه با تصاوير برساخته رقبا، متوسل به راهکاري مي شوند که از آن به برندينگ تعبير مي گردد. برندينگ ناظر بر فعاليتي است که با نظارت و درک وضعيت کنوني و ارتقا و خلق تصوير بهتر، شهرت و قدرت نرم و نفوذ کشور را در سطح بين المللي ارتقا داده و هويت ملي( ايجاد احساس رضايت و غرور مردم) را در معادلات جهاني ارتقا مي دهد. برندينگ در منظر نظريه پردازان، نوشدارو و درمان تصويرسازيهاي مخرب است. در برندينگ، ملتها بويژه طبقه متوسط در کنار دولت ايفاي نقش مي کنند. اکنون آمريکا و غرب، مي کوشند جمهوري اسلامي ايران را نظامي اقتدارگرا معرفي کنند اما توجه به آموزه هاي فيرحي اين معادله را به هم زده و تصويري مردمسالارتر و حقوق اساسي گراتر معرفي مي کند.
7. اگر عقل گرايي خواجه نصير و شاگردانش در قرن هشتم موجب قدرت ايران و اقتدار تشيع شد، حقوق اساسي گرايي فيرحي قابليت اشاعه و الگوسازي در دنياي اسلام در قرن پانزدهم را دارد. کشورهاي خاورميانه از اقتدار گرايي، سکولاريسم و نيروي نظامي سيراب هستند. آن چه ملتها تشنه آن هستند، حقوق اساسي گرايي و مشروطيت است. فکري که هم اصالتهاي دين و فقه را در برداشته باشد و هم ارزش آزادي و حقوق بشر را. «کارآمدي» سياست داخلي و خارجي ايران، نيازمند عنايت جدي به انديشه اي شبيه انديشه فيرحي است.
8. خلاصه اينکه رهيافت آن متفکر نازنين مهربان، علاوه بر ارزشهاي فقهي و معرفتي داراي جايگاه جامعه شناسانه، سياسي و سياست خارجي نيز هست. او مکمل پروژه خواجه نصير است و براي هميشه با راديکاليسم، تکفيري گري و وهابيت ديالکتيک خواهد کرد.