برنامه بایدن برای خاورمیانه
دنياي اقتصاد/ متن پيش رو در دنياي اقتصاد منتشر شده و انتشار آن در اخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
احسان ابطحي/ روزنامهنگاربا پيروزي جو بايدن، نامزد دموکراتها در انتخابات رياستجمهوري ايالاتمتحده، اين سوال در اذهان عمومي بيش از گذشته مطرح است که خاورميانه به چه سمت و سويي حرکت خواهد کرد و سياست او در اين منطقه چيست؟
با پيروزي جو بايدن، نامزد دموکراتها در انتخابات رياستجمهوري ايالاتمتحده، اين سوال در اذهان عمومي بيش از گذشته مطرح شدهاست که خاورميانه به چه سمت و سويي حرکت خواهد کرد و سياست او در اين منطقه هميشه بحرانزده جهان چگونه خواهد بود؟ اهميت اين پرسش از آنجا بيشتر ميشود که در محافل سياسي، علمي و رسانهاي ايالاتمتحده، دو نگاه متفاوت درباره خاورميانه وجود دارد.
طرفداران نگاه اول بر اين باورند که خلأ آمريکا در منطقه باعث خواهد شد تا رقباي اين کشور مانند روسيه و چين و قدرتهاي منطقهاي نظير ايران اين خلأ را پر کنند. آنان همچنين بر اين باورند که واشنگتن همچنان منافع حياتي در خاورميانه دارد؛ منافعي که ارزش محافظت و مراقبت دارند. استدلال ديگر طرفداران اين نوع نگاه اين است که واشنگتن در ۴۰ سال گذشته ميلياردها دلار براي برتري نظامي در خاورميانه و همچنين محافظت از جريان آزاد انرژي در خليجفارس هزينه کرده و همچنان بايد از اين دستاورد خود محافظت کند.
هواداران نگاه دوم اما بر اين باورند که واشنگتن ديگر منافع کليدي در خاورميانه ندارد و آمريکا بايد نيروهاي خود را هرچه سريعتر از اين منطقه خارج کند و به «جنگهاي بيپايان» خاتمه دهد. طرفداران اين نگاه از يکسو تاکيد ميکنند که اولويتهاي ژئوپليتيک و ژئواستراتژيک آمريکا در خاورميانه تغيير کرده و از سوي ديگر آمريکا با توجه به افزايش توليد نفت بهخصوص در آمريکاي شمالي ديگر نيازي به نفت اين منطقه آشوبزده ندارد و بروز هرگونه تنش در خاورميانه مانند گذشته به بازار انرژي شوک وارد نخواهد کرد.
آنان در پاسخ به اين اشکال که در صورت خروج آمريکا از خاورميانه، قدرتهاي جهاني مانند روسيه و چين و قدرتهاي منطقهاي مانند ايران جاي آن را پر خواهند کرد، چنين استدلال ميکنند که اولا پيوندهاي مسکو و پکن تاکتيکي و صرفا براي مقابله با هژموني ايالاتمتحده در جهان است، ثانيا چين همواره تلاش کرده ضمن حفظ منافع اقتصادي، خود را از بحرانهاي خاورميانه دور نگه دارد و ثالثا حضور روسيه در خاورميانه به خصوص در سوريه تنها با هدف مقابله با نفوذ ترکيه در اين کشور انجام شدهاست. طرفداران خروج آمريکا از خاورميانه همچنين نگراني خود از هژموني قدرتهاي منطقهاي را اينگونه توجيه ميکنند که همه کشورها در اين منطقه، از جمله ايران، ترکيه، عربستان سعودي، مصر و رژيم صهيونيستي قطبهاي قدرت در منطقه هستند که اجازه نميدهند موازنه قدرت به نفع ديگري بر هم بخورد.
اما بايدن در اين باره چگونه فکر ميکند؟
شواهد نشان ميدهد رئيسجمهور منتخب آمريکا طرفدار نگاه اول به خاورميانه است. انتخاب آنتوني بلينکن و جيک ساليوان بهعنوان وزير خارجه و مشاور امنيت ملي خود نشاندهنده علاقه بايدن به بازگشت به عصر مداخلهگرايي ليبرال و تشکيل اتحاد و ائتلافهاي بينالمللي است.
رئيسجمهور منتخب آمريکا که از طرفداران احياي نقش رهبري آمريکا در جهان است، در يادداشتي که در شماره مارس و آوريل سال ۲۰۲۰ با عنوان «چرا آمريکا بايد دوباره رهبري جهان را در دست بگيرد» در مجله «فارن افرز» منتشر شد، به صراحت تاکيد کرده که از هيچ اقدامي حتي استفاده از نيروي نظامي، براي آنچه مراقبت از مردم آمريکا توصيف ميکند، دريغ نخواهد کرد. با اين حال بايدن در اين يادداشت تاکيد کرده است که استفاده از نيروي نظامي بايد آخرين گزينه باشد و تنها در شرايطي مورد استفاده قرار بگيرد که منافع حياتي آمريکا در معرض خطر جدي باشد. او در اين مقاله بهطور شفاف آورده است که بيشتر نيروهاي نظامي ايالاتمتحده را از خاورميانه و افغانستان خارج و تنها بخش کوچکي از آنان را براي مقابله با القاعده و داعش در منطقه حفظ خواهد کرد. رئيسجمهور منتخب آمريکا همچنين تاکيد کرده است تمرکز اصلي کاخ سفيد را بر مبارزه با تروريسم قرار خواهد داد.
بايدن که از سياستمداران کلاسيک آمريکا و طرفدار مداخلهگرايي در مناطق کليدي جهان است اينگونه مينويسد: «ما ميتوانيم همزمان قوي و باهوش باشيم. تفاوت فراواني ميان اعزام گسترده و بيحد و مرز دهها هزار نيروي نظامي به منطقه –که بايد پايان يابد- با استفاده (محدود) از چند صد نيروي ويژه و اطلاعاتي براي حمايت از شرکاي منطقهاي در مواجهه با يک دشمن مشترک وجود دارد. اينگونه عملياتهاي کوچک از لحاظ سياسي و اقتصادي قابل توجيه و در راستاي منافع ملي آمريکا هستند.»
اين سخن بايدن که به جناح رئاليستها (واقعگرايان) دولت اوباما تعلق داشت، دقيقا بازتابدهنده نگاه رئاليستهايي مانند جان مرشايمر و استفان والت است که از طرفداران موازنه فراساحلي يا Offshore Balancing هستند. «موازنه فراساحلي» که يک مفهوم واقعگرايانه در روابط بينالملل است، نوعي استراتژي است که در آن، قدرتهاي بزرگ از نيروهاي متحد خود در مناطق مختلف براي مبارزه با دشمنان مشترک بهره ميجويند.
در چارچوب اين نظريه که دانشمندان رئاليست و آمريکايي روابط بينالملل مانند مرشايمر و والت آن را تئوريزه کردهاند، ايالاتمتحده بايد آرايش نيروهاي نظامي خود در سه منطقه کليدي جهان يعني اروپا، شمال شرق آسيا و خليجفارس را مورد بازآرايي قرار دهد و اگر قدرت هژمون بالقوهاي در اين سه منطقه وجود نداشته باشد، ديگر دليلي براي اعزام نيروهاي زميني و هوايي به اين مناطق وجود ندارد و بهدليل آنکه سالها طول ميکشد تا کشوري بتواند توانايي لازم براي برتري در اين مناطق را بهدست بياورد، واشنگتن فرصت کافي براي پاسخدهي و مقابله با آن را دارد. در چنين موقعيتي ايالاتمتحده ميتواند از نيروهاي منطقهاي متحد خود بهعنوان خط مقدم مبارزه با دشمنان بالقوه استفاده کند تا موازنه قدرت را حفظ کند؛ موازنهاي که به باور رئاليستها اگر بر هم بخورد خطر بروز جنگ وجود دارد.
بر اساس اين نظريه، واشنگتن بايد بتواند با کمک به متحدانش مانع از شکست آنان شود، اما همزمان از اعزام نيروهاي گسترده نظامي به اين مناطق نيز خودداري کند. البته طرفداران اين نظريه معتقدند در صورت نياز و بهطور موردي ايالاتمتحده ميتواند در وراي مرزهاي خود مداخله مختصر نظامي و اطلاعاتي داشته باشد اما بهطور کلي آمريکا بايد برقراري موازنه را به نيروهاي منطقهاي واگذار و از مداخله نظامي مستقيم و گسترده خودداري کند زيرا نيروهاي منطقهاي انگيزه بسيار بيشتري از ايالاتمتحده براي جلوگيري از تسلط توسط نيروهاي ديگر دارند. اما اگر اينقدرتها نتوانستند هژمون بالقوه را مهار کنند، آنگاه ايالاتمتحده بايد وارد عمل شود تا توازن قوا را به نفع نيروهاي مورد حمايت واشنگتن تغيير دهد.
براي مثال، در جريان جنگ سرد، ايالاتمتحده شماري از نيروهاي زميني و هوايي خود را در اروپاي غربي مستقر کرده بود زيرا نگران آن بود که اروپاييها به تنهايي توان مهار اتحاد جماهير شوروي را نداشته باشند. اين اتفاق در جريان هر دو جنگ جهاني هم رخ داد؛ ايالاتمتحده زماني وارد اين دو جنگ شد که احساس کرد آلمان درحال تسلط بر کل اروپا و تبديل شدن به يک قدرت هژمون است.
اين سياست بايدن براي ايران ميتواند هم فرصت باشد هم تهديد. دور شدن نيروهاي آمريکايي از محيط پيراموني ايران قطعا امنيت ملي را تقويت خواهد کرد، اما تهديد زماني است که واشنگتن به کمک نيروهاي همپيمانش، تهران را وارد جنگهاي نيابتي و فرسايشي کند و خود در آن سوي مرزها آسودهخاطر، نظارهگر باشد. اين رخداد دقيقا در جريان جنگ تحميلي هشت ساله هم رخ داد، هر زمان که ايران در اين جنگ درحال پيشروي بود، ايالاتمتحده و متحدانش با کمکهاي نظامي و اطلاعاتي به رژيم صدامحسين، مانع از پيروزيهاي ايران ميشدند. نمونه بارز اين اتفاق در جريان عمليات کربلاي ۴ رخ داد که آمريکا کمکهاي اطلاعاتي فراواني توسط هواپيماهاي آواکس به عراق کرد. نتيجه آنکه ذهن بايدن پيچيده و چندلايه است و تخصصاش سياستخارجي؛ در رويارويي با او بايد با تدبير و هوشيارانه عمل کرد.