برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
  1. برگزیده
تحلیل ها

کار بزرگ حاج قاسم، تبدیل تهدید به فرصت بود

منبع
khamenei.ir
بروزرسانی
کار بزرگ حاج قاسم، تبدیل تهدید به فرصت بود

khamenei.irرهبر انقلاب اسلامي در ديدار دست‌اندرکاران مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم سليماني و خانواده شهيد سليماني (۹۹/۹/۲۶) فرمودند: «شهيد سليماني با حرکات خود و بالاخره با شهادت خود اسم رمز برانگيختگي و بسيج مقاومت در دنياي اسلام شد. الان در دنياي اسلام هر جايي که بناي مقاومت در مقابل زورگويي استکبار را داشته باشند، مظهرشان و اسم رمزشان شهيد سليماني است... شهيد سليماني، هم در زمان زنده بودنش استکبار را شکست داد، هم با شهادتش شکست داد؛... آمريکا در عراق و سوريه به مقاصد خودش نرسيده؛ چرا؟ چه کسي در اين قضيه فعّال بود؟ قهرمان اين کار سليماني بود.» پايگاه اطلاع‌رساني KHAMENEI.IR براي آشنايي با ابعاد فعاليت‌هاي شهيد حاج قاسم سليماني، گفتگويي با آقاي دکتر شعيب بهمن، کارشناس مسائل بين‌الملل انجام داده است.

 اگر بخواهيم با يک نگاه کلان، به عرصه‌هاي درگيري آمريکا با جمهوري اسلامي بپردازيم، چه عرصه‌هايي قابل توجه است؟
  عرصه‌هاي درگيري آمريکا با ايران به چند حوزه‌ي مختلف قابل تقسيم است. اوّلين حوزه، مخالفت، معاندت و خصومتي است که آمريکايي‌ها از همان ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي با ايران داشتند؛ چون پيروزي انقلاب اسلامي باعث به‌وجودآمدن يک خطّ مشي و رويکرد جديد در سطح نظام بين‌الملل شد. نظامي که در آن دوره دو قطب شرق و غرب به رهبري شوروي و آمريکا را به‌نوعي به چالش کشاند و يک راه جديد را براي نه فقط مردم ايران، بلکه براي کل ملت‌هاي جهان ايجاد کرد و اين رويکرد جديد از لحاظ ايدئولوژيکي و تفکري، آمريکا و نظام بين‌الملل را که بر پايه‌ي تفکرات مادي استوار شده بود، به چالش کشاند. بنابراين خود پيروزي انقلاب اسلامي يکي از آن عرصه‌هاي مهمي است که باعث ايجاد درگيري بين آمريکا با ايران شد.

دومين حوزه‌اي که از همان ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي مورد توجه قرار گرفت، مخالفت صريح جمهوري اسلامي با اشغالگري رژيم صهيونيستي بود. اين موضوع هم به يکي از موضوعات کلان و يکي از عرصه‌هاي درگيري آمريکا با ايران مبدل شد. با توجه به حمايتي که آمريکايي‌ها از موجوديت رژيم جعلي اسرائيل مي‌کردند و همچنان هم دارند مي‌کنند، هميشه مسئله‌ي رژيم صهيونيستي يک موضوع مهم براي آمريکايي‌ها در قبال ايران بوده است. ما در طول سال‌هاي گذشته ديديم که عملاً علاوه بر خود لابي‌هاي صهيونيست که عليه ايران در آمريکا دارند فعاليت مي‌کنند، بسياري از سياستمداران آمريکايي هم کاملاً پيرو خطّ مشي صهيونيست‌ها هستند. در نتيجه مسئله‌ي اشغالگري رژيم صهيونيستي و اعلام ايستادگي جمهوري اسلامي در برابر اين اشغالگري و طلب آزادي اراضي اشغالي و بازگشت به فلسطيني‌ها، يکي ديگر از عرصه‌هاي درگيري بين دو طرف است.


سومين حوزه، سياست‌هاي هژمونيک يا اقتدارگرايانه و يک‌جانبه‌ي آمريکا درخصوص منطقه‌ي غرب آسياست. اينکه آمريکايي‌ها به‌عنوان يک بازيگر مداخله‌گر تلاش کردند و همچنان تلاش مي‌کنند که در اين منطقه يک حضور پررنگي را در عرصه‌هاي سياسي، نظامي، امنيتي و اقتصادي داشته باشند، اين موضوع به يک چالش و عرصه‌‌ي درگيري در روابط دو کشور مبدّل شده است، به‌ويژه از سال ۲۰۰۱ به بعد که با رخداد يازده سپتامبر، آمريکا دست به تجاوز  به کشورهاي منطقه زد و اشغالگري را در منطقه ايجاد کرد. بنابراين از سال ۲۰۰۱ به بعد مسئله‌ي اشغالگري آمريکا در منطقه و اينکه ايران هميشه مخالف اين اشغالگري بوده به يکي ديگر از آن عرصه‌هاي درگيري تبديل شد.

در سال‌هاي اخير يک عرصه‌ي درگيري جديدي ايجاد شد و آن مسئله‌ي تروريسم آشکار است. آمريکايي‌ها در گذشته با حمايت از القاعده، اين سازمان را در افغانستان و در سطح منطقه ريشه‌دار کردند، ولي ظهور و بروز تروريسمي در شکل گروه‌هايي مثل داعش که خشونت عريان را در دستور کار خودشان قرار داده بودند، اتفاق جديدي بود که اين موضوع را هم مي‌توان، يکي از عرصه‌هاي مهم درگيري ايران و آمريکا دانست. جمهوري اسلامي هم بر مبناي ديدگاه ديني و مذهبي و هم بر مبناي ديدگاه انساني خودش عملاً خواهان برچيده‌شدن سازمان تروريستي داعش بود که آمريکايي‌ها آن را به وجود آورده بودند و بيشتر از آن حمايت مي‌کردند.

بنابراين مجموعه‌ي اين مسائل در طول سال‌هاي گذشته، آمريکا را در برابر ايران قرار داده و البته در کنارش مسائل ديگري مثل بحث هسته‌اي، مسائل مرتبط به دموکراسي و حقوق بشر وجود داشته است؛ ولي واقعيت اين است که مهم‌ترين عنصري که آمريکايي‌ها را آزارداده و برايشان چالش‌ساز بوده، بحث نفوذ و قدرت منطقه‌اي ايران است که ايران را به يک بازيگر فعال و تأثيرگذار در منطقه‌ي غرب آسيا و به‌تبع آن در سطح نظام بين‌الملل تبديل کرده است.

  مقاومت در منطقه غرب آسيا چگونه شکل‌ گرفت و در برابر چه چيزي ايستاد و مبارزه کرد؟ شهيد قاسم سليماني در شکل‌گيري مقاومت چه نقشي داشت و چه ضرباتي به آمريکا وارد کرد؟
  اساسا‌ً مقاومت در داخل ايران و از زمان مبارزات انقلابي شکل گرفت. خود پيروزي انقلاب اسلامي نمونه‌اي بارز از مقاومت مردم در برابر رژيم پهلوي بود که اين رژيم کاملاً از طرف آمريکايي‌ها حمايت مي‌شد. بنابراين انقلاب اسلامي مصداق مقاومت در داخل ايران است. طبيعتاً تأثيري که انقلاب در ملت‌هاي منطقه گذاشت، بسياري از جريان‌هاي سياسي و ديني در منطقه را به‌‌سمت خودش جذب کرد و جمهوري اسلامي هم سعي کرد که چتر حمايتي خودش را در قبال کشورهاي منطقه و گروه‌هاي مقاومت در منطقه داشته باشد. سال‌هاي ابتدايي پيروزي انقلاب ارتباطات مؤثري با گروه‌هاي مختلف فلسطيني ايجاد شد و بعد از آن در لبنان با تأسيس حزب‌اللّه، مقاومت شکل و شمايل جديدي گرفت. در عراق هم بعد از سقوط صدام مقاومت در برابر اشغالگري آمريکا شکل گرفت. وقايعي هم که بعدها در منطقه اتفاق افتاد، ساير کشورها مثل سوريه و يمن را به اين روند پيوند زد.

واقعيت اين است که در طول سال‌هاي گذشته، حاج قاسم در عرصه‌هاي درگيري آمريکا با ايران نقش فعال و قابل توجهي را ايفا کرد. در حوزه‌ي اوّل که بحث مخالفت و معاندت آمريکا با انقلاب اسلامي بود، عملاً سردار سليماني به مظهر کاميابي و پيروزي جمهوري اسلامي مبدل و موفق شد و تمامي تحليل‌ها و برنامه‌هاي غربي‌ها در خصوص ناکارآمدکردن انقلاب اسلامي در عرصه‌هاي مختلف را بي‌اثر کرد. در حوزه‌ي مقابله با اشغالگري رژيم صهيونيستي هم سردار سليماني از مؤثرترين افراد در اين حوزه بود. ايشان با توانمندسازي گروه‌هاي فلسطيني براي شکل‌دهي به يک مقاومت فعال در برابر اسرائيلي‌ها نقش غيرقابل انکاري ايفا کرد. کمااينکه اسماعيل هنيه در مراسم شهادت حاج قاسم، ايشان را به‌عنوان شهيد قدس معرفي کرد و سه بار کلمه‌ي شهيد قدس را تکرار کرد. اين موضوع نشان مي‌دهد که ايشان واقعاً چه نقش بزرگي در توانمندسازي مقاومت در مقابله با اشغالگري رژيم صهيونيستي داشت. البته فقط هم به فلسطين محدود نمي‌شد. در لبنان هم همين نگرش دنبال شد که باعث پايان اشغالگري رژيم صهيونيستي در جنوب لبنان شد. بعد هم در جنگ ۳۳ روزه باعث شکست خفت‌بار آن‌ها شد.

در حوزه‌ي مقابله با آمريکا به‌عنوان بازيگر مداخله‌گر و اشغالگر در سطح منطقه هم سردار سليماني نقش بي‌بديلي ايفا کرد. اين ادعا که سردار سليماني نيروهاي آمريکايي را در عراق و افغانستان زمين‌گير کرد، تحليلي نيست که فقط ما ايراني‌ها درباره‌ي آن حرف بزنيم. مصاديق و تحليل‌هاي بسيار زيادي از گفته‌هاي خود مقامات نظامي و سياسي آمريکا وجود دارد و تحليلگران غربي هم متفق‌القول هستند که سردار سليماني توانست حضور آمريکا در عراق و افغانستان را ناکام بگذارد و نيروهاي آمريکايي را در بسياري از موارد زمين‌گير کند. بنابراين در حوزه‌‌ي مقابله با هژموني آمريکا در منطقه هم ايشان نقش بسيار فعالي را ايفا کرد.

در حوزه‌ي مبارزه با تروريسم هم ايشان نقش غيرقابل انکاري در شکست گروه‌هاي تروريستي به‌ويژه داعش در سطح منطقه داشت. به‌نحوي ‌که رشادت‌ها و کارهايي که سردار سليماني انجام داد، عملاً ايشان را به قهرمان مبارزه با تروريسم در سطح منطقه و جهان تبديل کرد. البته ايشان به‌نوعي هم ظهور و بروز گروهي مثل داعش را پيش‌بيني کرده بود و هم توانست نابودي اين گروه را پيش‌بيني کند و توانست اين کار بزرگ را انجام دهد. با توجه به حمايتي که کشورهاي غربي و عربي و همچنين رژيم صهيونيستي از گروه‌هاي تروريستي انجام مي‌دادند، اقدامي که سردار سليماني انجام داد او را در رده‌ي بزرگ‌ترين استراتژيست‌هاي نظامي در جهان قرار داد. اين هم حرفي نيست که ما بخواهيم بگوييم، بلکه خود نشريات معتبر غربي او را جزو مهم‌ترين و بزرگ‌ترين استراتژيست‌هاي نظامي در قرن حاضر ناميدند و اين عنوان را به ايشان دادند.

بنابراين ايشان در همه‌ي عرصه‌هاي درگيري ايران با آمريکا به‌نوعي فعال بودند و نقش بسيار فعالي را ايفا کردند؛ امّا مسئله‌ي مهم ديگري که در فعاليت‌هاي سردار سليماني مي‌بينيم اين است که ايشان توانست به نمايندگي از انقلاب و جمهوري اسلامي مظهر کاميابي و پيروزي ايران در برابر هژموني، اشغالگري و تروريست‌پروري آمريکا و رژيم صهيونيستي باشد.

  رهبر انقلاب در ديدار دست‌اندرکاران مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم سليماني و خانواده‌ي ايشان مي‌فرمايند: «ايشان نرم‌افزارِ مقاومت و الگوي مبارزه را به ملّت‌ها تعليم کرد» معناي نرم‌افزار مقاومت و فرآيند شکل‌گيري اين نرم‌افزار و بازيگران اصلي‌اش را براي ما تشريح و تحليل کنيد.
  همان‌طور که اشاره کردم،‌ مقاومت محدود به ايران نبود و در طول سال‌هاي گذشته موفق شده در کشورهاي مختلف منطقه و حتي فرامنطقه نفوذ پيدا کند، به‌نحوي که امروز ما مي‌توانيم هسته‌هاي مختلف مقاومت را در کشورهاي گوناگون مشاهده کنيم. اگرچه هسته‌هاي گوناگون مقاومت داراي ارتباط عميق و وسيع با ايران بودند، ولي در عين حال خودشان هم به يک مرحله‌اي از پايداري و خوداتکايي رسيدند؛ به اين معنا که ايران برخلاف ساير کشورهايي که در گذشته در چنين عرصه‌هايي وارد شدند، سعي نکرده هسته‌هاي مقاومت را در سراسر جهان به خودش وابسته کند. به‌عنوان مثال اگر بخواهم مثال تاريخي بزنم، در گذشته اتحاد جماهير شوروي از جريان‌ها و جنبش‌هاي چپ در کشورهاي مختلف حمايت مي‌کرد و سعي مي‌کرد که اين جريان‌ها و جنبش‌ها را بر سر کار بياورد و به قدرت برساند، ولي ويژگي که اين جنبش‌ها داشتند اين بود که همگي از مرکز دستور مي‌گرفتند؛ يعني از مسکو دستور مي‌گرفتند و هيچ‌کدام استقلال عمل نداشتند. اين در حالي است که چنين رفتاري عملاً در ارتباط ايران با هسته‌هاي مقاومت ديده نمي‌شود؛ يعني ايران صرفاً به توانمندشدن هسته‌هاي مقاومت کمک کرده و سعي نکرده آن‌ها را وابسته به خودش کند و داراي استقلال عمل هستند. اين استقلال عمل در عرصه‌هاي مختلف باعث مي‌شود که آن‌ها بتوانند فعاليت مستقلي در کشورهاي خودشان داشته باشند. در عين اينکه منافع ملي کشورهاي خودشان را پي مي‌گيرند و پيش مي‌برند، در عين حال مي‌توانند به يک کليت بزرگ‌تري به نام جبهه‌ي مقاومت هم متصل باشند.

در نتيجه از اين حيث مي‌توان چنين گفت که ايران يک فعاليت نرم و يک نفوذ نرم را در سطح منطقه ايجاد کرده است. نفوذي که برخلاف آنچه که خيلي‌ها تصور مي‌کنند به‌هيچ‌وجه بُعد نظامي ندارد و ناشي از قدرت معنوي ايران است. اگر بخواهيم اين نفوذ را با ساير کشورها در منطقه مقايسه کنيم، متوجه مي‌شويم که کشوري مثل عربستان سعودي در طول سال‌هاي گذشته ميلياردها دلار براي اينکه بتواند در منطقه داراي قدرت و نفوذ باشد، هزينه کرده است؛ ولي در همه‌ي عرصه‌ها و در همه‌ي  بحران‌هايي که در منطقه ايجاد شده در برابر ايران به‌نوعي ناکام بوده است. علت اصلي‌اش هم اين است که آن‌ها به‌دنبال سرمايه‌گذاري روي قدرت‌هاي سخت و مباحث سخت‌افزاري رفتند، ولي ايران نه‌تنها هيچ هزينه‌ي کلاني نکرد، بلکه سعي کرد به شکل نرم‌افزاري قلوب مردم و قلوب جريان‌ها و گرايش‌هاي سياسي مختلف را به‌سمت خودش جلب کند. بنابراين نفوذ معنوي ايران مهم‌ترين وجه قدرت منطقه‌اي جمهوري اسلامي در بين جريان‌هاي مقاومت محسوب مي‌شود.

  براي جمع‌بندي، نظرتان را در مورد نقش محوري حاج قاسم در جبهه مقاومت و شکست آمريکا بفرماييد.
  ببينيد حاج قاسم را بايستي از جهات مختلف مورد بررسي قرار داد. اگرچه ايشان در قامت يک فرمانده‌ نظامي بود و عمدتاً با مباحث نظامي و اطلاعاتي و امنيتي گره خورده بود، ولي بخش اعظمي از کارهايي که ايشان انجام داد در حوزه‌هاي فرهنگي بود؛ يعني در عرصه‌هاي فرهنگي ايشان فعاليت‌هاي بيشتري نسبت به فعاليت‌هاي نظامي داشت. اين بخش از کار شايد تا به حال گفته نشده و درباره‌اش خيلي صحبت نشده است. واقعيت اين است که يک هزارم از فعاليت‌ها و اقدامات حاج قاسم گفته نشده است، ولي آمريکايي‌ها و اسرائيلي‌ها و دشمنان ايران به‌خوبي از نتايج آن آگاه هستند. واقعاً دليلي هم ندارد که در شرايط فعلي بخواهند به جزئيات و اقداماتي که حاج قاسم انجام داده اشاره شود، ولي نتايج عملکرد ايشان حائز اهميت است. اينکه ايشان با فعاليت‌هاي خودش توانست ايران را به يک قدرت معتبر منطقه‌اي مبدل کند.

کار بزرگي که حاج قاسم انجام داد و بايد مورد تأکيد قرار بگيرد تبديل تهديدها به فرصت بود. ايشان هر جا که بحراني حادث شد که ايران را در موقعيت خطرناکي قرار مي‌داد،‌ ورود کرد و سعي کرد که از آن تهديدات به‌وجود آمده فرصت‌سازي کند. به‌عنوان مثال وقتي آمريکايي‌ها به افغانستان و عراق حمله کردند، بسياري در داخل و خارج از ايران تحليلشان اين بود که هدف سوم جمهوري اسلامي ايران خواهد بود و آمريکايي‌ها به‌زودي به ايران حمله خواهند کرد. درواقع آن‌ها اين‌طور تحليل مي‌کردند که آمريکايي‌ها با تجاوز نظامي به عراق و افغانستان مي‌خواستند ايران را تحت محاصره دربياورند و به‌زودي سراغ هدف اصلي‌شان، يعني ايران خواهند آمد. خب حاج قاسم هم با اقداماتي که انجام داد عملاً نه‌تنها اين تهديد را از بين برد، بلکه سياست‌هاي آمريکا را در منطقه ناکام گذاشت و اجازه نداد که آمريکايي‌ها به اهداف ازپيش‌تعيين‌شده‌ي خودشان برسند. متأسفانه الان خيلي‌ها فراموش کردند که در سال ۲۰۰۰، ۲۰۰۱، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ چه تحليل‌هايي در داخل و خارج از ايران مي‌شد و حاج قاسم چگونه ورق بازي را برگرداند. بازخواني اين‌ها واقعاً مهم است.

کار مهم و بزرگ ديگري که حاج قاسم کرد و به آن اشاره کرديم اين بود که عمق استراتژيک و نفوذ معنوي انقلاب اسلامي را واقعاً در سطح منطقه افزايش داد. ما امروز هسته‌هاي مقاومت را از درياي سرخ و خليج عدن تا سواحل مديترانه و ديوار چين مي‌توانيم مشاهده کنيم. حتي مي‌توانيم اين عمق نفوذ استراتژيک را در آمريکاي لاتين و در کشورهايي مثل ونزوئلا هم مشاهده کنيم.

يکي از ويژگي‌هايي که شهيد سليماني داشت تيزبيني و بصيرت او بود و اشراف کامل بر شرايط منطقه داشت. علتش هم حضور ميداني‌ ايشان بود. در همه‌ي عرصه‌ها سعي مي‌کرد خودش حاضر باشد و از نزديک بررسي کند. علت اينکه ايران اوّلين کشوري بود که به کمک سوريه و عراق شتافت و از مردم اين کشورها در برابر داعش و ساير گروه‌هاي تروريستي حمايت کرد اين بود که از قبل بر شرايط و مواضع اشراف داشت. حاج قاسم از قبل اين پيش‌بيني را مي‌کرد که يک چنين گروهي تشکيل بشود. همان‌طور که حضرت آقا هم در سخنراني اخير خودشان به اين نکته تأکيد کردند که حاج قاسم از قبل اين پيش‌بيني را داشت.

واقعيت اين است که در طول سال‌هاي گذشته آنچه که اتفاق افتاد اين بود که سردار سليماني موجب نقش برآب‌شدن بسياري از نقشه‌هاي کشورهاي غربي شد. درواقع در شرايطي که دشمنان انقلاب و نظام قصد داشتند که نظام را از درون دچار تخريب و فروپاشي و استحاله کنند، سردار سليماني نه فقط از يک چنين مسئله‌اي جلوگيري کرد، بلکه نشان داد که آرمان‌هاي انقلاب پابرجايند و حتي اين آرمان‌ها را به وراي مرزهاي ايران برد. بنابراين پيروزي‌هايي که سردار سليماني در سپاه قدس به دست آورد، باعث شد که آرمان‌هاي انقلاب نه فقط در داخل کشور، بلکه در سطح منطقه زنده و پويا باقي بماند.

البته شخصيت و شيوه‌ي مديريت و سبک فرماندهي سردار سليماني واقعاً فراتر از يک شخص است. واقعاً به ايشان بايد همان نگاه مکتبي را داشت. ايشان تجلّي عيني و ايده‌ي مديريتي برآمده از انقلاب اسلامي بود. مجموعه‌ي اين عوامل، سردار سليماني را به يک چهره‌ي منحصربه‌فرد تبديل کرد که اين چهره‌ توانست هم اهميت را براي ايران و هم منطقه کسب کند و هم توانست سياست‌هاي آمريکا را در منطقه ناکام بگذارد و نقش مهمي در مبارزه با اشغالگري رژيم صهيونيستي ايفا کند.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar