نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
تحلیل ها

3 روایت‌ از روز ترور حجاریان

منبع
شرق
بروزرسانی
3 روایت‌ از روز ترور حجاریان

شرق/متن پيش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
 
حوادث پس از روي‌کار‌آمدن دولت اصلاحات در بعضي از موارد هنوز مبهم است؛ به‌ويژه ترور سعيد حجاريان‌کاشاني، نايب‌رئيس شوراي شهر اول تهران که در آن سال‌ها سروصداي زيادي به راه انداخت. سعيد حجاريان ملقب به سعيد مظفري سابقه انقلابي‌گري مفصلي را در گذشته خود دارد، او از مؤسسان وزارت اطلاعات و نيرو‌هاي اطلاعات نخست‌وزيري بوده است و جامعه ايران حجاريان را با دو عنوان مغز متفکر اصلاحات و نيروي امنيتي مي‌شناسد. او در دهه 60 توسط سازمان مجاهدين خلق ترور شد و جان سالم به در برد اما تجربه تلخ ترور براي حجاريان به سال‌هاي دهه 60 ختم نشد و دوباره سراغ او آمد.
در ساعت 10:30 روز يکشنبه 22 اسفند 1378، سعيد حجاريان توسط سعيد عسگر جوان 20ساله‌اي با اسلحه ماکاروف ترور شد. سعيد حجاريان توسط احمد حکيمي‌پور، عضو ديگر شوراي شهر تهران، به بيمارستان سينا رسانده شد و از خطر مرگ حتمي نجات يافت؛ اما پس از آن واقعه با لکنت زبان و قطع نخاع روبه‌رو شد. گفته مي‌شود از فرهاد مهراد تا عسکراولادي، خاتمي و يونسي براي بهبود او دعا کردند و نگران حالش بودند. نکته جالب آنجاست که يکي از ائمه جمعه در آن سال اعلام مي‌کند فلاني را زده‌اند که بميرد، آن وقت شما به او آمپول چهار هزار توماني تزريق مي‌کني تا زنده‌اش کني؟ صحنه جراحي حجاريان در اتاق عمل نيز به گفته ظفرقندي صحنه جالبي بوده است؛ به‌طوري‌که تعدادي از عناصر تندروي محله نازي‌آباد تهران با کلت در اتاق عمل حاضر شدند و او را تهديد کردند که اگر حجاريان زير عمل بميرد، خودش نيز با گلوله به او خواهد پيوست. درعين‌حال تعدادي از بيرون ظفرقندي را تهديد مي‌کردند اگر فلاني را نجات بدهي تو را از بين خواهيم برد.
پس از آن گمانه‌زني‌ها از سوي دو جناح سياسي شروع شد؛ از اتهام به بسيج تا نهضت آزادي مبني بر دخالت در ترور ميان روزنامه‌ها جريان داشت. محسن رفيق‌دوست نيز در گفت‌وگويي گفته بود که او سعيد عسگر را به‌عنوان ضارب حجاريان معرفي کرده بود: «من سعيد حجاريان را ضد انقلاب نمي‌دانم، حتي سعيد عسگر را که قصد ترور سعيد حجاريان را داشت، من به وزارت اطلاعات معرفي کردم و قبل از آن هيچ‌کس خبر نداشت... در آن زمان من با آقاي علي ربيعي تماس گرفتم و سعيد عسگر را به‌عنوان ضارب معرفي کردم. علي ربيعي هم تعجب کرد که چرا اين کار را کردم. به برادر سعيد حجاريان (مسعود حجاريان) که با من همکار بود، صراحتا گفتم من مي‌دانم اين کار سعيد عسگر بوده است؛ چون چند روز قبل از آن نيز ابوالقاسم شفيعي را ترور کرده بود». پس از مدتي سعيد عسگر و دو همدست او دستگير و به اتهام اقدام عليه امنيت ملي تنها به 15سال زندان محکوم، اما پس از يک سال آزاد شدند و به گفته حجاريان ترور او براي سعيد عسگر حتي سابقه کيفري نيز به‌همراه نداشت! سعيد عسگر علت ترور را مبارزه با فساد اعلام کرد اما حجاريان معتقد است علت ترور، پيگيري‌هاي او در روزنامه صبح امروز مبني بر افشاي قتل‌هاي زنجيره‌اي بوده است. اين ترور يک اتفاق جالب نيز براي مطبوعات داشت؛ رکورد فروش روزنامه صبح امروز که در مقايسه با ساير مطبوعات تا آن زمان رتبه اول يعني فروش يک ميليون نسخه در روز را تجربه کرد.
براي نگاهي دوباره به اين پرونده خونين گفت‌وگو کرديم با احمد حکيمي‌پور، عضو شورا شهر تهران در آن زمان و نگاهي داشتيم به خاطرات احمد زيدآبادي و صديقه وسمقي که در آن زمان از مطلعين اين پرونده بودند. مشروح اين پرونده را مي‌خوانيم.

‌روايت احمد حکيمي‌پور
احمد حکيمي‌پور درباره روز ترور حجاريان به «شرق» گفت: «آن روز در شورا جلسه علني و رسمي داشتيم و چون شورا تازه شکل گرفته بود، جلسات به‌صورت عمومي و با حضور مردم برگزار مي‌شد و محوطه شورا هم شلوغ مي‌شد. بحث حفاظت اعضاي شورا هم مطرح نبود و هرکسي خودش به جلسات مي‌آمد. آن روز به نظرم يکشنبه بود، در حال رفتن به سمت شورا بودم؛ جلوي در شورا جاي پارک نبود و ميان ساختمان شورا و شهرداري پارک کردم. پشت سر من هم آقاي حجاريان آمده بود اما جلوي در شورا جاي پارک پيدا کرده بود و در اين فاصله من در حال پارک‌کردن ماشين بودم که آقاي حجاريان به درِ ورودي شورا مي‌رسد. من هنوز از ماشين پياده نشده بودم و در حال نوشتن برنامه روزانه‌ام بودم که در اين حين يکي از مراجعين (مقدمي) سريع به سمت من آمد و گفت حاج‌سعيد را زدند! البته من صداي تير را نشنيدم و ضاربان را هم نديدم. سريع به سمت شورا رفتم و ديدم آقاي حجاريان گلوله خورده و همه در بهت و حيرت دنبال آمبولانس مي‌گردند. در آن صحنه آقاي عليزاده‌طباطبايي و محمدحسين حقيقي از اعضاي شورا هم حضور داشتند. در اين حين من منتظر آمبولانس نماندم و ماشينم را سريع آوردم و سريع سعيد را به صندلي عقب منتقل کرديم و به سمت بيمارستان سينا رفتيم. دو نفر هم همراه من به بيمارستان آمدند؛ آقايان موسوي‌نسبت و مقدمي که صحنه ترور را هم ديده بودند. در مسير هم يکي از دوستان آقاي ميرزاابوطالبي تماسي با من گرفت که به او گفتم ماجرا را به تاجزاده خبر بده. آن زمان تاجزاده معاون سياسي وزير کشور بود.
وقتي به اورژانس رسيديم کادر درماني هنوز متوجه ماجرا نبودند که درگيري لفظي پيدا کرديم و گفتم ايشان فلاني است و ترور شده و در حال مرگ است و سريعا فکري براي او کنيد. آن لحظه‌ها ديگر آقاي حجاريان در لحظه تمام کرده بود اما نيرو‌هاي اورژانس با سوراخ‌کردن گلوي او، راه تنفسي‌اش را باز کردند. دکتر ظفرقندي و شکوري‌راد هم بعدا به جمع اضافه شدند و زماني که مطمئن شدم کادر درمان اورژانس متوجه ماجرا شده و با جديت در تلاش‌اند، به سمت شورا حرکت کردم و جريان را به دوستان که در صحن شورا همه در بهت و نگراني بودند، توضيح دادم». او در پاسخ به اين پرسش که بعد از اين ترور آيا ميان اصلاح‌طلبان ترسي از احتمال ترور‌هاي بعدي وجود داشت، بيان کرد: «آن زمان از اين بحث‌ها وجود داشت و بايد به مطبوعات و جو آن زمان برگرديد. ‌نواري هم منتشر شده بود که بعدا مشخص شد تهديد به ترور نسبت به حجاريان است. آقاي حجاريان هم شکايتي نکرد. حجاريان يک بار به طنز گفت: قاضي من آقاي رازقندي، پزشکم آقاي ظفرقندي است پس حتما عامل ترورم هم بزبزقندي بوده است!».
او در پاسخ به پرسش ديگري مبني بر اينکه شما چرا دستگير شديد، اظهار کرد: «آقاي مقدمي که خبر ترور را آورد و در جلوي شورا شاهد صحنه بود، يک نامه از من براي آقاي حجاريان گرفته بود، چون روزهايي که آقاي حجاريان به شورا نمي‌آمد، در روزنامه صبح امروز حضور داشت، آقاي مقدمي دنبال شغل در مجلس ششم مي‌گشت و نامه‌اي از من به ميثم سعيدي و آقاي حجاريان داده بود تا از طريق نيروهاي جبهه مشارکت مشکلش حل شود، چون حجاريان را در روزنامه پيدا نکرده بود، مي‌خواست نامه را در شورا به او بدهد. در اين حين جريان ترور اتفاق مي‌افتد و بعدا روزنامه کيهان و رسالت اين اتفاق را به سناريوي پليسي پيچيده و مسخره‌اي تبديل کردند و خواستند ماجرا را به درون جريان اصلاحات ربط بدهند. من ايام محرم را به زنجان مي‌رفتم که در بعدازظهر تاسوعا من را در خانه مرحوم پدرم دستگير کردند و اين اتفاقات زماني افتاد که آقاي حجاريان هنوز در کما بود و اگر خداي ناکرده ايشان فوت کرده بود، شايد من را به عنوان عامل معرفي مي‌کردند! اما ايشان بعد از به‌هوش‌آمدن گفت که با دستگيري حکيمي‌پور مسير پرونده من دارد منحرف مي‌شود. جالب است من خودم حجاريان را به بيمارستان رساندم، دکتر قاجار يکي از عوامل درمان سعيد هم بعدا در جلسه شورا توضيح داد که اگر چند ثانيه ديرتر به بيمارستان رسيده بود، از بين مي‌رفت. خاطرم هست وقتي دستگير شدم در اخبار گفتند حکيمي‌پور را به علت احتمال فرار و ازبين‌بردن اسناد و مدارک و بيم تباني دستگير کرده‌اند! در دادگاه نيز من را حتي به عنوان مطلع هم نخواستند و در نهايت حکم برائت صادر شد. نکته جالب برايم اين است که خبر رساندن حجاريان توسط من به بيمارستان در حال جعل بود و هرچه گفتم من اين کار را کردم عده‌اي توجه نمي‌کردند؛ چون بردن حجاريان به بيمارستان سينا توسط من سناريوي آنها را خراب مي‌کرد و از معجزات و الطاف الهي بود که خودم در آن لحظه بودم و او را به بيمارستان رساندم.
اين فعال سياسي درباره داستان نوار تهديدآميز نسبت به حجاريان هم گفت: «يک نفر نواري به حجاريان داده بود اما بعدا مشخص شد شخصي به‌صورت مستقل و سرخود الکي اين کار را کرده است. خيلي از مسائل در آن زمان گفته شد و کميته حقيقت‌ياب در شورا تشکيل شد اما کار شورا مختل شد. قبل از اين واقعه نيز سه نفر از اعضاي شورا براي شرکت در انتخابات مجلس از شورا رفته بودند و شورا تضعيف شده بود».
او درخصوص تحولاتي که در شوراي شهر بعد از اين اتفاق رخ داد، ادامه داد: «شورا معتقد بود جرياني براي اصلاح‌طلبان در حال بحران‌سازي است که نتوانيم به کارمان برسيم و در نتيجه تلاش کرديم که شورا وارد حواشي نشود اما در هر صورت فضا به شکلي بود که شورا درگير حاشيه‌ها مي‌شد و در نتيجه شوراي شهر اول تهران دو ماه قبل از انتخابات توسط وزارت کشور دولت اصلاحات منحل شد که يکي از طنز‌هاي تلخ روزگار است. آن حوادث تأثير خودش را در آن سال‌ها گذاشت و جريان اصلاحات در تله راديکاليسم افتاد».
‌روايت احمد زيدآبادي
احمد زيدآبادي هم درباره اين موضوع در جلد سوم خاطرات خود از آن واقعه چنين ياد مي‌کند: «در آن روزها من که از پيروزي اصلاح‌طلبان در مجلس ششم به شوق آمده بودم، براي تحليل اوضاع سياسي با سعيد حجاريان تماس بيشتري داشتم. يک روز غروب که با سعيد در خيابان وليعصر نرسيده به سه‌راه فاطمي گرم گفت‌وگو بوديم، پيکان فرسوده‌اش بنزين تمام کرد. دونفري از ماشين پياده شديم که آن را تا پمپ‌بنزيني در همان نزديکي هل دهيم. در طول مسير متوجه شدم که حجاريان به طور نامتعارفي به اطراف خودش دقتي ندارد و فقط جلوي پايش را نگاه مي‌کند. درست به خلاف من که معمولا چشم‌انداز اطرافم را زير نظر دارم و بيشتر چشم به دوردست مي‌دوزم تا جلوي پايم. از هنگامي که سعيد وارد شوراي شهر شده بود، من او را زياد نمي‌ديدم و معمولا هنگامي که براي ديدن علي رضايي به دفتر روزنامه صبح امروز مي‌رفتم، فرصتي هم براي گفت‌وگو با او دست مي‌داد. او بعضا اصرار داشت که براي ديدنش به محل شوراي شهر در خيابان بهشت بروم، اما آنجا از محل روزنامه همشهري دور و درعين‌حال نهادي رسمي بود و اين دو مرا براي رفتن به آنجا ترغيب نمي‌کرد. با اين حال، پس از پرکردن باک پيکان در پمپ‌بنزين خيابان فاطمي، با هم قرار گذاشتيم که صبح روز ۲۲ اسفند در محل شوراي شهر همديگر را ببينيم.
با اين قرار که البته من آن را مشروط به حال‌وهوايم در آن روز کردم، از او جدا شدم و سمت خانه‌مان رفتم. صبح ۲۲ اسفند من حسي براي ترک خانه در خود نديدم و با به‌يادآوردن شرط و شروطم با سعيد، ترجيح دادم که به جاي رفتن به خيابان بهشت، خود را براي عزيمت به سمت روزنامه آماده کنم. هنوز خانه را ترک نکرده بودم که تلفن منزل به صدا درآمد. آن سوي خط نيلوفر قديري از همکارانم در سرويس خارجي روزنامه همشهري بود که با صدايي گرفته گفت گويا در مقابل شوراي شهر به سعيد حجاريان شليک شده است! با دلهره و دستپاچگي پرسيدم يعني چي؟ يعني مشکلي برايش پيش آمده است؟ نيلوفر پاسخش به‌گونه‌اي بود که يعني کار سعيد تمام شده است. پاي تلفن وا رفتم و مدت زماني طول کشيد تا حواسم را جمع‌وجور کنم. مهديه که حالم را ديد با ترس و وحشت پرسيد چه خبر شده؟ گفتم حجاريان را ترور کردند! بيش از آن معطل نماندم و با عجله خودم را به روزنامه رساندم. نخستين خبري که در روزنامه شنيدم اين بود که حجاريان در جريان ترور کشته نشده و به حال کما به بيمارستان سينا منتقل شده است. اين خبر مرا قدري آرام کرد؛ گرچه نگراني همچنان پابرجا بود. وقتي جزئيات ماجراي ترور حجاريان را به نقل از رسانه‌ها خواندم، پيش خود انديشيدم که اگر صبح آن روز بر سر قرارم با او حاضر مي‌شدم، چه‌بسا ممکن بود با ديدن تروريست‌ها به او هشدار دهم! به نظرم آمد که اگر حجاريان اطرافش را مي‌پاييد و صرفا به جلوي پايش توجه نمي‌کرد، مي‌توانست از عمليات ترور جان سالم به در ببرد. با اين حال، حضور من در آن ساعت در جلوي شوراي شهر مي‌توانست برايم خطرآفرين هم باشد؛ البته نه از باب آنکه هدف مهاجمان قرار گيرم، بلکه بدان علت که متهم به شرکت در توطئه ترور او شوم!».
‌روايت صديقه وسمقي
صديقه وسمقي هم در کتاب خاطرات خود از آن روز و حواشي پس از آن اين‌گونه ياد مي‌کند: «روز ۲۱ اسفند به دفتر حجاريان رفتم و به او گفتم تهديدها عليه خود را جدي بگيرد و با گماردن محافظ موافقت کند. او با خنده گفت اين حرف‌ها شوخي است، آنها که روز روشن، پيش چشم مردم مرا نمي‌زنند. او افزود: آهنگر آورده‌ام و براي درها و پنجره‌هاي خانه حفاظ نصب کرده‌ام که اگر اتفاقي افتاد بتوانم 20 دقيقه مقاومت کنم تا از کلانتري نيرو برسد! روز ۲۲ اسفند ۱۳78 حدود ساعت ۹ صبح براي شرکت در جلسه علني به شوراي شهر رسيديم. وضعيت غيرعادي بود و زمين مقابل شورا خون‌آلود بود. گفتند که چند دقيقه قبل سعيد حجاريان، نايب‌رئيس شورا، هنگام ورود به ساختمان ترور شد. شاهدان گفتند که جواني سوار بر موتور ۱۰۰۰ از ساعت هفت صبح آن ‌سوي خيابان، مقابل شورا درحالي‌که تخمه مي‌خورد منتظر بود. هنگامي ‌که حجاريان از ماشين پياده شد و به سوي شورا رفت فردي به او نزديک شد و با او به گفت‌وگو پرداخت. در همين حال جوان موتورسوار به سوي او آمد و از فاصله دو‌متري به او شليک کرد. حکيمي‌پور در همان هنگام از راه رسيد. او و موسوي‌نسب و مقدمي سريعا حجاريان را به بيمارستان سينا بردند. در جلسه حاضر شديم. نمي‌دانستيم که آيا حجاريان زنده است يا نه. 
اعضاي شورا مي‌گريستند و از حجاريان سخن مي‌گفتند. تصميم گرفتيم قبل از هر کاري به بيمارستان رفته از حال حجاريان باخبر شويم. با نگراني فراوان به بيمارستان سينا که در نزديکي شورا بود رفتيم. خبر دقيقي به ما ندادند، فقط مطلع شديم که او در حال کما است. بلافاصله پس از ترور، تيم پزشکي خوبي تشکيل شد. سرپرست تيم ظفرقندي بود. هنوز يک ساعت از ترور حجاريان و انتقال او به بيمارستان نگذشته بود که احمد وحيدي، رئيس اطلاعات مجمع تشخيص مصلحت نظام و رئيس اطلاعات سپاه و فرمانده سپاه قدس، در بيمارستان سينا، بر بستر حجاريان حاضر شد. خسرو تهراني، مسعود حجاريان و مصطفي سليمي نيز در آنجا بودند. آقاي حجازي از بيت رهبري نيز در همان هنگام به بيمارستان آمد. وحيدي و حجازي پس از اطلاع از وضع وخيم حجاريان، بيمارستان را ترک کردند. در بازرسي وسايل حجاريان، نواري در اتاق او پيدا شد. در اين نوار، جواني خود را رضا احمدي از اعضاي انصار حزب‌الله و عضو گروه فدائيان اسلام و عضو مؤسس جوانان فدائي ولايت فقيه معرفي کرده، مطالبي را با صداي خود قرائت کرده بود. نوار را در جلسه کميته پيگيري گوش داديم. در آن نوار حجاريان مرتد شمرده شده و تهديد به مرگ شده بود. نوار مذکور، سند مهمي بود اما نه از جهت شناسايي عوامل ترور، زيرا جريان پشتيبان ترور، بزرگ و گسترده بود و بديهي است که جواني مانند گوينده آن نوار، آلت دست آن جريان بود. عليزاده‌طباطبايي گفت در ميان مسئولان جناح راست سخن از اين است که تشييع جنازه حجاريان چگونه باشد و تهران را چگونه کنترل کنيم. افرادي از آن جناح پيشنهاد کرده‌اند که براي کنترل اوضاع، جنازه را به کاشان (موطن پدري حجاريان) ببرند. بنا بر اعلام مقامات، مباشرين ترور عبارت بودند از: سعيد عسگر که به حجاريان شليک کرده بود؛ پورچالويي، طلبه و از اعضاي فعال بسيج شهر‌ري که داراي باشگاه ورزشي رزمي نيز بود، به عنوان همدست عسگر؛ مهدي روغني که طبق صورت‌جلسه مربوط به بازشماري آراي انتخابات مجلس ششم، نماينده هيئت نظارت شوراي نگهبان بوده است مقدمي که با دادن نامه‌اي به حجاريان وي را جلوي ساختمان شورا متوقف ساخته بود و مقصودي که به مباشرين سلاح فروخته بود».

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره