مرگ تدریجی جریان دوم خرداد

صبح نو/متن پيش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
گفتمان جريان اصلاحات در شرايط کنوني، نه در ساحت بالا اعتباري دارد و نه در ساحت پايين؛ نه التفاتي به مقتضيات ساختاري دارد و نه ميتواند در سطح جامعه، مطالبه اقشار وسيع جامعه را نمايندگي کند. جريان اصلاحات همچنان در نوستالژي دوم خرداد سير ميکند و تواني براي فهم روزآمد مطالبات اجتماعي نيز ندارد. از سويي با تضعيف دوگانه اصولگرا-اصلاحطلب در سالهاي اخير و جانمايي انقلابيگري-غيرانقلابيگري يا کارآمدي-ناکارآمدي بهجاي آن، نيروهاي اصلاحطلب با بحران هويتي در ساختار سياسي نيز مواجه شدهاند.
دوم خرداد سال 76 که طي آن نيروهاي چپگرا پاستور را فتح کردند و به قدرت اجرايي کشور رسيدند، نقطه آغاز جرياني شد که نيروهاي برآمده از آن را بعدها تحت عنوان اصلاحطلبي شناختند. پايگاه اصلي اصلاحات طبقه متوسط متجدد شهري بود که خواستههاي مدني و فرهنگي سرکوبشده خود در دولت سازندگي را از درگاه اصلاحات تقاضا کردند. با اين حال قدرتگرفتن گفتمان چپ، تدريجا ايشان را از مطالبات پايگاه اجتماعي اصلاحات دور کرد و از سويي دام راديکاليسم نيز اين توهم را در ذهن اصلاحطلبان انداخت که «هر چه راديکالتر، پس اصلاحطلبتر»؛ اين درحالي است که تندروي در شوراي شهر اول و پس از آن در مجلس ششم، زمينه قهر مطلق پايگاه اجتماعي اصلاحات و هزيمت تمامعيار اصلاحطلبان در انتخابات شوراي شهر دوم و مجلس هفتم را فراهم کرد. اصلاحات در سال 92 براي حضور مجدد در قدرت، از فردي حمايت کرد که کمترين نسبت معرفتي و گفتماني را با اصلاحطلبان داشت؛ حسن روحاني. دست يازيدن به عباورداي شيخ ديپلمات، براي اصلاحطلبان آمد داشت و باعث شد تا پس از مدتها سکاندار قوه اجرايي کشور شوند. همين قدرتطلبي مفرط، اصلاحات را از مردم دورتر کرد و هزينه ناکارکردي دولت اعتدال را پاي آنها که مهمترين حامي حسن روحاني بودند، نيز نوشت. معضل مديريتي دولت اعتدال-اصلاحات و مشکلات اقتصادي و معيشتي منتج از آن، طبقه متوسط که مهمترين پايگاه اصلاحطلبان بود را طي اين سالها دچار فروريختگي و بحران کرد. اين فروريختگي در حالي بود که اصلاحطلبان از واقعيت زمانه خود دور مانده بودند و نميتوانستند بفهمند که در شرايط مضايقات اقتصادي، سير و سياحت در فضاي استريل و گلخانهاي دموکراسيخواهي، براي مردم هيچ محلي از اعراب ندارد.
قدرتطلبي مفرط و يکسويه و نگاه ابزارانگارانه به مفاهيمي نظير مردمسالاري و دموکراسيخواهي، اصلاحات را دچار بحران هويتي ساخته و اجازه نداده که همپاي نيازهاي عصري و نسلي، جلو بروند. اصلاحات به جاي تاکيد بر کارآمدي و مديريت بهينه، شرط حيات و ممات خود را همچنان در طرح راديکال ايدههاي خود ميبيند و تصور ميکند که با اهرم راديکاليسم ميتواند نظر و راي توده مردم را بيشتر به خود جلب کند. همين تصور غلط نيز باعث شده تا جز بخش معدودي از جامعه، اکثريت مردم نسبت به اصلاحات و اصلاحطلبي نگاه مظنون و قهرآميزي به خود بگيرند. در اين بستر و در آستانه انتخابات رياستجمهوري 1400، برخي انديشهورزان اصلاحطلب، زبان به نقد جدي اصلاحات بازکردهاند و معتقدند که اين جريان بايد از زير تيغ روند بازبيني و بازآرايي و بازسازي گفتماني و تشکيلاتي عبور کند.
تاجيک: اصلاحطلبي منجمد شده است
محمدرضا تاجيک، فعال اصلاحطلب روز گذشته در گفتوگو با شرق، انتقاداتي را متوجه جريان اصلاحات و عملکرد مفهوم اصلاحطلبي کرد. او گفت: امروز جريان اصلاحطلبي به شکلي با يک بحران و فقدان پايگاه اجتماعي مواجه شده است، گفتمانش از طراوت برخوردار نيست و سترون و منجمد شده است. تاجيک با اشاره به جمود جريان اصلاحات و عقبماندن آن از نيازهاي روز تصريح کرد: در جريان اصلاحطلبي حالت موميايي ايجاد شده است. تاريخ ما به صورت فزاينده جلو ميرود و متحول ميشود، افکار و سبک زندگي و آرزوهاي نسل ما عوض ميشود اما جريان اصلاحطلبي در يک جاي تاريخ قفل شده است. جريان اصلاحطلب توان اينکه در پس و پشت اين نسل بدود و اجازه ندهد دور شود را ندارد. اين تئوريسين اصلاحطلب، همچنين با اشاره به آسيب قدرتطلبي در ميان اصلاحطلبان، گفت: بيرون دايره قدرت براي جريان رسمي و اسمي اصلاحطلب، يک قبرستان بوده و حياتش درون درياي قدرت است و بايد به هر شکلي در اين دريا بماند. تاجيک البته تنها چهرهاي نيست که در اين سالها، از لزوم خودانتقادي و بازسازي گفتماني و هويتي اصلاحات سخن گفته است؛ مثلا، سعيد حجاريان، تئوريسين اصلاحطلب خرداد 99 در گفتوگو با همشهري، درباره لزوم توجه اصلاحطلبان به مفهوم عدالت گفته بود: در کوتاهمدت معتقدم اصلاحطلبي علاوه بر دموکراسي و لوازمش بايد درباره چند مؤلفه نظر دقيق و صريح داشته باشد؛ نخستين آنها «عدالت» است. به هر حال يکي از بنمايههاي انقلاب، خيزش عليه نابرابري و فاصله طبقاتي بود که اکنون با هر دو درگير هستيم. پيش از حجاريان، جلاييپور، ديگر آکادميسين اصلاحطلب نيز در گفتوگو با ايران، خطاي راهبردي اصلاحطلبان را بيتوجهي به عدالت اجتماعي خوانده و تصريح کرده بود: وقتي دولت اعتدال آمد، جريان اصلي اصلاحات متأسفانه کمتر بر مضمون عدالت تأکيد داشت.
ماموريت ممتنع اصلاحات
بيگمان حمايت از حسن روحاني به عنوان چهرهاي محافظهکار، امتيازات و هزينههايي را بر دوش جريان اصلاحات بار کرد و مهمترين امتياز، حضور مجدد اصلاحات در قوه اجرايي کشور و به واسطه آن، احياي جريان اصلاحطلبي در عرصه سياسي کشور پس از فتنه سال 88 بود. اصلاحطلبان توانستند با نفوذ دادن نيروهاي خود در کابينه حسن روحاني و بهدستگرفتن پستهاي مديريتي کلان در دولتهاي يازدهم و دوازدهم، بار ديگر خود را به عنوان نيروي سياسي موثر در ساختار مطرح کنند. هزينه مترتب بر قدرتطلبي اصلاحطلبان از سال 92 به اينسو، همسفرهشدن با ناکارآمدي دولت اعتدال و ريزش شديد پايگاه اجتماعي ايشان بود. اصلاحطلبان آگاهند که حمايت همهجانبه از دولت روحاني، روي اعتبار سياسي آنها چه در سطح حاکميتي و چه در سطح اجتماعي به شدت تاثير گذاشته و پيش و بيشاز تلاش براي پيشبرد روند وحدت و اجماع، بايد به بازسازي چهره مخدوش شده خود در ميان مردم مبادرت کنند؛ ماموريتي که در فاصله سه ماه تا انتخابات رياستجمهوري، محال و ممتنع مينمايد.