آیا گاندو2 تاریخ مصرفدار و انتخاباتی است؟
فرهيختگان/متن پيش رو در فرهيختگان منتشر شده و انتشار آن به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
سالها پيش مجموعهاي در ايام عيد نوروز از تلويزيون ايران پخش شد با نام «وفا»؛ يک مجموعه امنيتي که تم عاشقانهاي هم در پسزمينهاش داشت و به اوج محبوبيت رسيد. با توجه به تجربه سريال وفا ميشود گفت هر سريالي که در ايام عيد از تلويزيون پخش ميشود، لزوما نبايد کمدي باشد و حتي ميتواند سوژههاي امنيتي را پي بگيرد و به اوج محبوبيت هم برسد اما مسلما بين گاندو۲ و وفا تفاوتهايي اساسي وجود دارد.
ميلاد جليلزاده/ سري دوم سريال گاندو که در نوروز سال ۱۴۰۰ از تلويزيون ايران پخش شد، همانطور که انتظارش ميرفت، با جنجالها و حواشي فراواني همراه بود. دولتيها در آخرين ايام روي کار بودنشان به بعضي بخشهاي اين مجموعه واکنشهاي شديدي نشان دادند و رسانههايشان مطالب متعددي عليه آن و اهدافي که اعتقاد داشتند از ساخته شدنش وجود دارد، توليد کردند. حتي در چند مورد سانسورهايي از طرف عوامل دولت بر بعضي بخشهاي کار اعمال شد که مهمترين و مشهورترين مورد آن حذف عنوان «تيم مذاکرهکننده» از يک قسمت مجموعه بود و باعث تاخير نيمساعته در روي آنتن رفتن کار هم شد. بيراه نيست اگر گفته شود که سري دوم گاندو بدون اين حواشي تا اين حد مطرح نميشد. درمورد گاندو۲ از چند منظر ميتوان به بحث نشست که اين حواشي تنها يکي از آنهاست. آيا چنين مجموعهاي مناسب پخش در ايام نوروز، آن هم نوروزي بود که پس از يک سال پرتنش و پراضطراب فراميرسيد؟ آيا اين مجموعه براي تمام مردم ايران از تمام سلايق فکري و سياسي ساخته شده بود يا دل عدهاي را خنک ميکرد و باعث ميشد عدهاي ديگر بهشدت عصباني شوند؟ آيا مجموعهاي که بخش قابلتوجهي از اهميت آن بهدليل دست گذاشتن روي نقاط حساس در بحثهاي سياست خارجي است، در شرايطي ديگر که آرايش نيروهاي سياسي ايران تغيير کرده باشد هم همچنان براي تماشا جذاب است يا با يک کار تاريخمصرفدار طرف هستيم و البته بحثهايي که درباره انتخاباتي بودن سريال گاندو۲ مطرح ميشوند هم با همين پرسش اخير مرتبط هستند. ميبينيم که اين پرسشها و بهعبارتي اين پنجرههاي گوناگون که به گاندو از آنها نظر انداخته ميشود، با همديگر مربوط هستند. بهطور مثال پرسش درباره اينکه آيا با يک مجموعه تاريخمصرفدار طرف هستيم يا نه؟ با اين پرسش که آيا نوروز ۱۴۰۰ زمان مناسبي براي پخش چنين مجموعهاي بود؟ ارتباط پيدا ميکند و هر دوي اين موارد، به اين هم مربوط هستند که آيا گاندو۲ براي تمام مردم ايران ساخته شده يا براي تعدادي از گروههاي فکري و سياسي؟ اما مهمترين جنبهاي که گاندو را بايد از چشمانداز آن بررسي کرد، بحث تحمل و طاقت دولتيها در برابر آن است. آنها اعتقاد دارند که در رسانه ملي نبايد مجموعهاي در نقد دولت ساخته شود. ريشه چنين انتقادي به جايي برميگردد که ظاهرا درمورد معناي اصطلاح «ملي» اختلافنظرهايي در کشور ما وجود دارد. عدهاي که حالا عوامل دولت مستقر هم جزء آنها قرار ميگيرند، ملي بودن يک رسانه را به اين معنا فرض ميکنند که اين رسانه بايد کاملا خنثي و تعارفي با تمام موضوعات برخورد کند و براي هيچکدام از طرفهاي هر مناقشهاي گزنده نباشد. عدهاي ديگر اعتقاد دارند در شرايطي که بخش قابلتوجهي از فضاي رسانهاي کشور بهطور مستقيم يا غيرمستقيم در اختيار قوه مجريه است و نميتوان نقد عملکردهاي يک دولت را لااقل تا وقتي روي کار است، در رسانههايي از ايندست بهطوريکه بايسته است، ديد، اين وظيفه رسانه ملي خواهد بود که چنين باري را بر دوش بکشد.
به هرحال، سريال گاندو به صورت مستقيم و جزئينگر و عيني، به موضوعي پرداخته که پيش از اين بارها توسط دو فيلمساز بزرگ سينماي دفاعمقدس يعني رسول ملاقليپور و ابراهيم حاتميکيا مورد اشاره قرار گرفته بود؛ ديپلماسي و امنيت. در آثار اين دو فيلمساز معمولا شخصيتهاي ديپلمات يا امنيتي بهعنوان نمايندههاي عقلانيت در مقابل انسانهاي آرمانگرا قرار ميگرفتند. يعني در فيلمهاي اين دو نفر، آرمانگرايي در مقابل واقعگرايي قرار ميگرفت؛ اما در گاندو، دو نوع واقعگرايي روبهروي هم قرار ميگيرند. از فراري کانال کميل در فيلم «هيوا» که گلولهاي به پاي خود زد تا از مهلکه بگريزد تا پدر بدذات و بهزعم خودش کاملا منطقي فيلم «ميم مثل مادر»، شخصيتهاي عقلگرا در سينماي ملاقليپور عمدتا ديپلمات بودهاند و در سينماي حاتميکيا نيروهاي امنيتي. گاندو هم يک دوگانه دارد اما دوگانهاي متفاوت؛ امنيتيها و ديپلماتها با دو گفتمان متفاوت. در گاندو عقل در برابر عقل است و خبري از قهرمان آرمانگرا نيست. البته هر دو طرف ماجرا در اين مجموعه هم اهداف و باورهايي دارند اما رفتارشان شکل فراهنجار پيدا نميکند و در دو چارچوب سياسي و فکري مشخص قرار ميگيرد. اين رويارويي، طبيعتا عمق اثيري و افسونواري را ندارد که در رويارويي آرمان و واقعيت به چشم ميخورد. مسائل بهصورت جزئي مطرح ميشوند و طبيعتا مخصوص به همين زمان حالحاضر هستند، نه آنچنانکه ۲۰ يا ۵۰ سال بعد هم تر و تازه بمانند و مصداقهاي عيني جديدتري پيدا کنند. آيا به اين نوع از کارکردن، عنوان تاريخمصرفدار را بايد داد؟ به نظر نميرسد سازندگان گاندو هم بهدنبال چيزي بيشتر از همين بوده باشند که حالا بشود آنها را در رسيدن به هدفشان شکستخورده دانست. اما بحث زمان ساخت مجموعه، جنبههاي ديگري هم دارد. در ادامه سري دوم سريال گاندو از چهار منظر مورد تحليل قرار گرفته که شامل پاسخهايي به چهار پرسش عمده درباره آن و حواشي آن است.
پرسش اول؛ آيا گاندو براي پخش در ايام نوروز مناسب بود؟
سالها پيش مجموعهاي در ايام عيد نوروز از تلويزيون ايران پخش شد با نام «وفا»؛ يک مجموعه امنيتي که تم عاشقانهاي هم در پسزمينهاش داشت و به اوج محبوبيت رسيد. با توجه به تجربه سريال وفا ميشود گفت هر سريالي که در ايام عيد از تلويزيون پخش ميشود، لزوما نبايد کمدي باشد و حتي ميتواند سوژههاي امنيتي را پي بگيرد و به اوج محبوبيت هم برسد اما مسلما بين گاندو۲ و وفا تفاوتهايي اساسي وجود دارد. وفا مجموعهاي بود که بهشدت از معيارهاي خلق جذابيت داستاني بهره برده بود. حتي همين که بخش قابلتوجهي از کار در خارج کشور جلوي دوربين رفت، آن را براي پخش در ايام نوروز مناسبتر ميکرد؛ چه اينکه يکي از جذابترين درونمايهها براي مخاطبان ايراني در چنين ايامي سفر است. اگر به اسم سريال وفا هم توجه ميشد که همنام با شخصيت اصلي زن مجموعه بود، مايههاي غليظ ملودرام در آن بيشتر به چشم ميآمد. اما نام سريال گاندو يک اصطلاح برساخته ژورناليستي و سياسي است و ارتباط بين کروکوديلهاي ايراني و جاسوسها براي مخاطب عام احتياج به تفسير دارد. وفا را در همان ايام ميشد در کشورهاي مختلف دنيا به نمايش گذاشت و مطمئن بود که خيليها از تماشايش لذت ميبرند و سرگرم ميشوند اما براي پخش گاندو لازم است که چندين زونکن بزرگ از روزنامههاي ايراني هم ترجمه و به سريال پيوست شوند تا مخاطب خارجي بداند که طعنههاي آن درحقيقت متوجه چه مواردي است. اين مساله حتي درمورد بخش قابلتوجهي از مخاطبان داخلي هم وجود دارد و بايد توجه داشت که تمام بينندگان تلويزيون، تمام آن روزنامهها را مطالعه نکردهاند يا لااقل چنين مباحثي تا اين حد برايشان اهميت نداشته است. تجربه وفا به ما ميگويد که ايام نوروز، زمان نامناسبي براي پخش يک مجموعه تلويزيوني با موضوع امنيتي نيست اما چنين کاري نياز به رعايت فاکتورهايي در خلق سرگرمي دارد که گاندو خيلي از آنها را ندارد. تم اصلي سريال گاندو ژورناليستي است نه ملودرام يا هر درونمايه ديگري که مخاطب عام را با دايرهاي وسيع شامل شود و حتي اين ژورناليسم هم کاملا بيانيهوار و بدون ظرافت و غيرمستقيمگويي است. به علاوه، زن در اين مجموعه نقش زنانهاي ندارد. زن جاسوس انگليسي يا همسر يکي از نيروهاي امنيتي ايران که کارمند وزارت خارجه است، به راحتي ميتوانند با يک مرد جايگزين شوند يا صرفا ابزاري در جهت پيشبرد روند جاسوسبازيها و کشف آنها هستند.
برنده بازي سريال نوروزي کسي است که زنان را به معناي زنانه و نه صرفا مهرههاي سياه يا سفيد شطرنج به بازي بگيرد و جديترين و وفادارترين مخاطبان سريالهاي تلويزيوني را به سبد مشتريهايش اضافه کند. سريال گاندو براي پخش در نوروز ابتدا احتياج داشت که مخاطب عام را با ابزارهاي متعارف سرگرميسازي، نسبت به اينکه پاي تماشايش بنشيند، اقناع کند و بعد هر حرفي را که خواست لابهلاي فرازهاي جذاب و سرگرمکنندهاش بزند. اما اعتقاد به اينکه همين حرفهايي که ميخواهيم بزنيم خودشان جذاب هستند، تنها کساني را پاي تماشاي کار ميآورد که مخاطب پيگير اخبار سياسي بودهاند و تازه بين اين افراد هم عدهايشان با موضع سريال موافقاند و عدهاي مخالف. از بين موافقان سريال هم ممکن است خيليهايشان بهدليل عدم جذابيتهاي سرگرميساز و يا لحن گلدرشت کار، چندان جذب تماشاي آن نشوند. آنها ممکن است بگويند به هرحال اخبار را که در طول سال مطالعه ميکنيم و پي ميگيريم و مواضع موافق خودمان را مرتب ميخوانيم و ميشنويم، حالا ميخواستيم سرگرم هم بشويم و لذت ببريم. اين چالشها که مرتبط با مسائل روز کشور درمورد سياستهاي کلان خارجي هستند و سريال گاندو با پرداختن به آنها اهميت پيدا کرده است، اگرچه حرارتبخش و در جاي خود جذاب هستند، اما به نظر نميرسد که مناسب فضاي نوروز و جذب حداکثري مخاطبان باشند و براي جذب چنين مخاطباني، به چيزهاي ديگري هم نياز بود.
پرسش دوم؛ آيا گاندو براي تمام سليقههاي فکري و سياسي در ايران ساخته شد؟
شايد سازندگان مجموعه گاندو بتوانند در پاسخ به تمام حملات صورت گرفته از جانب دولت و هوادارانش، استدلالها و فاکتورهاي دقيق و مستندي بياورند که راستي و درستي آنچه را نمايش دادهاند، اثبات کنند. فرض کنيم که کاملا همينطور است؛ از آنجا که دولتيها و هوادارانشان بهجاي پاسخ فني به مسائل طرحشده در اين مجموعه، کلا به اينکه چرا چنين مجموعهاي ساخته شده است ميتازند، اين فرض تقويت هم ميشود. اما گاندو نه گزارشي رسانهاي يا مستندي سياسي، بلکه مجموعهاي تلويزيوني و بهعبارتي کاري هنري است و صرفا با اتکا به اسناد و مدارکي که راستي و حقانيت طعنههايش را ثابت کنند، کار موفقي بهحساب نخواهد آمد. يک حکمت قديمي در باب کارکرد هنر وجود دارد که خيلي بهدرد تحليل اين موضوع ميخورد. قديميها ميگويند استدلال قابليت اسکات دارد؛ يعني اگر قوي باشد، در بهترين حالت طرف بحث را ناچار به سکوت ميکند، درحاليکه قلبش هنوز راضي نشده، اما هنر قابليت اقناع دارد، يعني قلبها را با يک باور همراه ميکند. يک شاعر زلف معشوقه را به يلدا تشبيه ميکند و ما ميپذيريم که زيبايي در زلف سياه و بلند است و شاعري ديگر زلف کوتاه معشوقه را به شب بهاري تشبيه ميکند و ما اينبار به زيبايي زلف کوتاه قانع ميشويم. اين شاعران براي اينکه ما را قانع کنند، روي قدرت استدلالشان و استنادات و ارجاعات علمي کار نکردهاند، بلکه روي زيباييشناسي بيانشان کار کردهاند. موفقيت عرفي براي يک کار هنري، در گرو اين نيست که چه ميگويد، بلکه در گرو اين است که چگونه ميگويد. يکي از مشکلات اساسي در آثار هنري ايراني که جنبه ايدئولوژيک دارند همين است که سازندگانشان صرفا با بيان حقيقت، رسالت خودشان را پايانيافته ميدانند و همين کارهايشان را به بيانيه شبيه ميکند. اين درحالي است که از خود بيان مهمتر، نحوه بيان است. ظرافت و غيرمستقيمگويي و تاثيرگذاري بر ناخودآگاه مخاطب، اساسا در کارهاي ايدئولوژيک سينما و بهخصوص تلويزيون ايران گوهري کمياب است.
گاندو۲ شبيه نطق دانشجوهايي است که در مراسم ۱۶ آذر مقابل رئيسجمهور ميايستند و تمام استدلالهاي منتقدانهشان عليه او را در بياني موجز و رگباري به زبان ميآورند. کار آن دانشجويان در جاي خود بسيار شجاعانه و جذاب است و با توجه به قالومقال بهخصوص اين نوع گفتوگوها، زيباييشناسي پرهيجان مخصوص بهخودش را هم دارد، اما يک سريال تلويزيوني چرا بايد از قالب هنري و اقناعگرانهاش خارج شود و سازندگان آن تصور کنند که با بيان برهنه و رگباري يکسري موضوعات و انتقادها، سرگرمي شبانه و نوروزي خلق کردهاند؟ دور شدن از ظرافتهاي لازم براي بيان چنين انتقادهاي مهمي، آنجا خودش را بسيار برجسته نشان ميدهد که سازندگان اين مجموعه تلويزيوني، ميخواهند مثل همان نطقهاي دانشجويي، يک مناظره را صد- هيچ ببرند. اين سبک از بيان بهدرد کار هنري نميخورد. در اوايل فيلم ضدايراني «آرگو» يکي از مقامات بلندپايه CIA به همکارش درباره اشغال سفارت آمريکا در تهران ميگويد که ايرانيها حق دارند چنين کنند، چون چندسال پيش ما در کشورشان کودتا کرديم، يعني حتي به مخاطب خودي يک باج ميدهند تا منصف بودنشان را باور کند و با آنها همراه شود، اما در گاندو حتي ذرهاي از چشمانداز حاميان برجام يا عوامل آن به موضوع نگاه نميشود. در بخشي از فيلم آرگو يک پيرمرد ايراني در بازار به شهروندان آمريکايي حمله ميکند، بعد عنوان ميشود که شاه پسر او را با يک اسلحه آمريکايي کشته است و دليل خشم او همين بوده، اما آيا گاندو هم نشان داد که چه چيزهايي باعث شده بود بخشي از مردم ايران به منتقدان برجام بدبين شوند و هشدارهاي آنان را -هرچند بحق- نپذيرند؟ مجموعهاي که اينقدر يکسويه، غيرظريف و غيراقناعي موضوعي را بررسي کند، حتي اگر مدافع موضعي برحق باشد، صرفا باعث خنک شدن دل کساني ميشود که قبل از ساخته شدن اين سريال هم منتقد برجام بودند و خشم کساني را در پي ميآورد که هرچند برجام شکست خورده و دستشان از استدلال خالي شده، اما دلهايشان هنوز اقناع نشده است.
پرسش سوم ؛آيا گاندو2 تاريخمصرفدار و انتخاباتي است؟
بهنظر نميرسد اينکه گاندو، يک سريال تاريخمصرفدار باشد براي سازندگان آن و مديران صداوسيما يک شکست بهحساب بيايد. آنها بهدنبال ساخت مجموعهاي براي ثبت در تاريخ و خاطره جمعي نبودهاند و اگر مسائلي که گاندو۲ بهدليل اشاره به آنها تا اين حد مهم شده، روزگاري از مرکزيت اخبار ايران کنار بروند، ممکن است اين مجموعه به دليل يکسري از ضعفهاي تکنيکي، براي تکرار از شبکههاي ديگر تلويزيون و پر کردن آنتن هم بهاندازه بعضي از سريالهاي ديگر مناسب نباشد. اما درخصوص تاريخمصرفدار بودن اين مجموعه، حرفوحديثهاي ديگري هم مطرح هستند که اگرچه همين امروز هم نميشود آنها را خيلي جدي گرفت، در آيندهاي که امکان دارد تماشاي مجدد گاندو ديگر جذابيت نداشته باشد، مطالعه مجدد آنها جذاب و باعث انبساط خاطر است. عدهاي از منتقدان گاندو۲ ميگويند اين مجموعه انتخاباتي است؛ مثلا عنوان ميکنند که قصد معرفي و جا انداختن گزينه نظامي را براي انتخابات پيشرو دارد. اين استدلالها خيلي سطحي و پارانويايي هستند، امکان دارد که گاندو۲ با توجه به انتخابات دور سيزدهم رياستجمهوري روي آنتن رفته باشد و اساسا نه عجيب است، نه غيرمنطقي. اگر آثار سينمايي و تلويزيوني ايران در چنين ايامي، با توجه به انتخابات پيشرو ملاحظاتي در آنچه بيان ميکنند، داشته باشند. اما اگر هم گاندو از اين جهت داراي پيشزمينه يک نگاه انتخاباتي باشد، کارکرد آن نهايتا سلبي است نه ايجابي. بهعبارتي اين مجموعه شايد بهنوعي نشان ميدهد که به چه نوع کانديدايي نبايد راي داد، اما نميگويد که به چه جور کانديدايي بايد راي داده شود. در ضمن، اين مجموعه بيشتر روي شاخصها تاکيد ميکند و مصداقهاي فردي را بهصورت سلبي هم مورد اشاره قرار نميدهد. همه اينها درحالي است که با سختگيري تمام، بخواهيم يک قرائت انتخاباتي از گاندو۲ داشته باشيم، درحاليکه خود مجموعه هيچ ارتباط مستقيم و غيرمستقيمي با انتخابات پيشرو ندارد و چيزي که چنين موضوعي را مطرح کرده، زمان پخش آن است. برخلاف تفسيرهاي پيچيدهاي که عدهاي از اين سريال ميکنند و سعي دارند از معاني و تاثيرات مستتر در آن لايهبرداري کنند، سبک سريالسازي يا حتي خبررساني صداوسيما بههيچوجه چنان نيست که باظرافت و غيرمستقيمگويي بتواند موضوعي را جا بيندازد. وقتي در يک سريال تلويزيوني، آدمهاي بد قصه، بلند و واضح به ضعفهايشان دربرابر ايرانيها اعترافات آبدار و تصنعي کنند، با نوعي خودستايي پسزننده و بسيار سطحپايين مواجه شدهايم و اين در گاندو۲ تا جايي پيش ميرود که در يکي از سکانسها، يکي از مسئولان وزارت خارجه درحاليکه با تلفن صحبت ميکند، روزنامه متعلق به صداوسيما را جلويش گذاشته و به تاثير تيتر آن بر کارشان اشاره ميکند؛ وزارت خارجه در سيطره دوتابعيتيها (که بهعبارتي يعني ديديد ما گفته بوديم) و به شخصي که پشت تلفن است، ميگويد: «اين طرف روزنامهها و سايتهاي خبريشان، آن طرف هم يک سريال ساختهاند و کلا پنبه توافق را زدهاند.شما صفحه اينستاگرام من را نگاه کن، کامنتهاي من را بخوان، همين مردمي که تا ديروز قربان صدقه ما ميرفتند، (حالا لابد تحتتاثير همين سريال!) برو ببين زير پستهاي من چي مينويسند، فحش و ناسزا ميگويند...» اين حجم از خودستايي صداوسيما که بارها سوژه همکاران خبرنگار و طنزپرداز آنها در رسانههاي ديگر هم شده است، در گاندو۲ از بالا تا پايين ميآيد؛ از اعترافهايي که در دهان خارجيها نسبت به قدرت و تسلط ايران گذاشته ميشود تا مراحل پايينتر و ستايش عجزآميز دولتيها نسبت به روشنگري و قدرت نفوذ صداوسيما و در آخر قدرت تاثيرگذاري همين سريالي که داريم ميبينيم. اين لحن غيرظريف و خودستايانه اگرچه مخاطب عام را جذب نميکند، بهمعناي سطح بالا بودن کار هم نيست و خيلي خوب نشان ميدهد که نسبت دادن لايههاي پنهان به گفتمان چنين سريالي، چقدر از حقيقت دور است.
پرسش چهارم؛ آيا کسي حق انتقاد از دولت را دارد؟
عوامل دولت و هواداران آنها واکنشهاي بسيار تندي نسبت به سري دوم سريال گاندو نشان دادند، اما درمورد حق اعتراض به اين سريال، بين خود دولتمردان و هوادارانشان بايد تفاوت قائل شد. درمورد هواداران دولت، اگر آنها بهجاي اينکه گفتمان سريال قانعشان کند، احساس بدي پيدا کرده باشند، اين را بايد به پاي ضعف سريال در گفتمانسازياش گذاشت، آن هم در دورهاي که نقد از عملکرد دولت بسيار هوادار دارد. چندسال پيش درباره فيلم سينمايي «باديگارد» هم واکنشهاي تندي از سمت هواداران دولت ديده شد؛ واکنشهايي که در بسياري از موارد، واقعا لجبازي و نقدناپذيري از سر و رويشان ميباريد، اما چندسال بعد هنگام نمايش فيلم «خروج» از همان کارگردان -که اينبار اتفاقا لحن صريحتري هم داشت-گذشته از نقدهاي کيفي، به مضمون کار در آن اندازه واکنش منفي نشان داده نشد که به باديگارد نشان داده شده بود. اين يعني هرقدر به اواخر روي کار بودن اين دولت نزديکتر ميشويم، نقدها نسبت به آن بيشتر ميشوند و اگر گاندو در چنين فضايي هم توانسته باشد بهجاي همراه و قانع کردن بخشي از مخاطبانش حرص آنها را در بياورد، واقعا در ساختار و لحن بيانش مشکلاتي داشته است. اما بحث دولتيها فرق دارد، رجل سياسي وظيفه دارد که بزرگتر بينديشد و از اينجور حرفها خم به ابرو نياورد. از مشاور رئيسجمهور تا سخنگوي دولت و وزير امور خارجه، همه به گاندو۲ واکنش نشان دادند و بدون تعارف بايد گفت خودشان را کوچک کردند. پيش از اين هم تحملناپذيري دولتيها را در برخورد با برنامه گفتوگومحور «زاويه» ديده بوديم. چنين برخوردهايي هم بيسابقه هستند و هم دون شأن کساني که بر کرسيهاي مهم تکيه زدهاند. چندماه به پايان کار رئيسجمهور قبلي مانده بود که از همين صداوسيما مستندي پخش شد با نام «پايان نامبارک». آن روزها اتفاقا رويدادهايي که به بيداري اسلامي موسوم شدند، در جريان بودند و دومين دولتي که سقوط کرد، دولت حسني مبارک در مصر بود. نام اين مستند به ماجراي سقوط مبارک طعنه ميزد و محتوايش درباره جريان عزل بنيصدر بود و چنان کنايههاي واضحي به رئيسجمهور وقت ميزد که هيچ جاي ترديدي در منظور اصلي کار باقي نميگذاشت. حتي تلويزيون بيبيسي فارسي نشستي برگزار کرد و به اين موضوع پرداخت که چرا تلويزيون رسمي جمهوري اسلامي چنين بيپروا به رئيسجمهور مستقر ميتازد و يکي از مصاحبهشوندگانش خود بنيصدر بود. امروز شايد کمتر کسي آن مستند را که لحني خيلي تندتر از گاندو داشت و حتي از نظر عدهاي تهديدآميز بهنظر ميرسيد، بهياد داشته باشد، چون هرکسي به آن واکنش نشان داد جز خود دولتيهاي وقت. درمورد دولتهاي قبل از آن هم ميشود گشت و چنين مثالهايي را پيدا کرد، اما دولت فعلي بيطاقتتر از اين حرفهاست. شايد ذکر اين نکته هم به دولتمردان فعلي لازم باشد که عملکرد تمام دولتها بهلحاظ کيفيت مديريت و عمل به وعدهها يکسان نيست و بعضي از آنها بيشتر ميتوانند مورد نقد باشند.
اين بيانصافي است که دولتيها توقع داشته باشند، دولتي با اين همه شکست و ضعف، مورد انتقاد بيسابقه رسانهها قرار نگيرد يا سريالهايي خيلي تندتر از آقازاده و گاندو دربارهاش ساخته نشوند. اما از بين تمام صحبتهايي که دولتمردان در واکنش به سريال گاندو مطرح کردند، بحثي که علي ربيعي، سخنگوي دولت مطرح کرد بيشتر نياز به پاسخ دارد. او گفت اگر فيلم، سريال يا تئاتري در فضاي خصوصي ساخته شود، حق دارد به دولت هرچه دلش خواست بگويد يا حتي عليه آن خيالبافي کند، اما وقتي مجموعهاي با پول بيتالمال ساخته ميشود، چنين حقي ندارد. هشت سال از روزي که اين دولت مديريت سينماي ايران را با شعار حمايت از بخش خصوصي بهدست گرفت، ميگذرد و امروز اين را که بخش خصوصي در سينماي فعلي ايران دروغي بيش نيست و دست نامرئي دولت پشت تمام آثار مدعي بخش خصوصي قرار دارد فقط کساني قبول ندارند که نميخواهند قبولش کنند. دولتيها ابلاغ پيامهايشان در قالب آثار هنري را به اين بخش خصوصي جعلي سپرده بودند و حالا که ديگر تقريبا همه ميدانند چنين چيزي بهواقع وجود خارجي ندارد، از بقيه ميخواهند مطابق قاعده منسوخ شده و لورفته خودشان بازي کنند. بهعبارت سادهتر، نقدهايتان را ببريد و در جايي مطرح کنيد که امروز فهميدهايد وجود خارجي ندارد. ميتوان باصراحت از وزير سابق کابينه روحاني و سخنگوي فعلي آن چنين پرسيد که ما بخش خصوصي واقعي در صنعت فيلمسازي ايران نداريم و بهدليل نوع عملکرد دولت شما در ساختارهاي هنري ايران، فعلا نميتوانيم داشته باشيم. با اين وصف، آيا کسي حق انتقاد از دولت را دارد؟