تحلیلگر آمریکایی: حمله نظامی، ایران را به اندیشیدن به سلاح هسته ای وا می دارد

ديپلماسي ايراني/متن پيش رو در ديپلماسي ايراني منتشر شده و انتشار آن به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
پل پيلار-ريسپانسيپل استيت کرافت/ عدم موفقيت موادم در ازسرگيري انطباق کامل آمريکا و ايران با برنامه جامع اقدام مشترک يا همان توافق هسته اي ايران با خطر درگيري نظامي دو کشور همراه است. برخي از سناريوهايي که مي تواند به چنين نتيجه اي بيانجامد، به انگيزه هاي نامرتبط «متحدان» ايالات متحده براي دامن زدن به آتش جنگ در منطقه مربوط مي شوند و برخي ديگر، درباره حوادث غيرمترقبه اي هستند که در نتيجه يک فضاي پرتنش و تقابل زياد خطر وقوع و از کنترل خارج شدن آنها وجود دارد. اما همانطور که تاريخچه پيش از برجام نشان مي دهد، مساله هسته اي خود مي تواند مسير مستقيم تري به سمت جنگ باشد.
يکي از انگيزه هاي باراک اوباما براي پيشبرد مذاکرات درباره برجام به رغم همه چالش ها و موانعي که بايد از آنها عبور مي کرد، جلوگيري از جنگي بود که مي توانست با حمله تهديدآميز اسرائيل به ايران آغاز شود. هر چه عدم انطباق با برجام براي مدت طولاني تري ادامه يابد و در نتيجه آن ايران برنامه هسته اي خود را بيشتر گسترش دهد، تهديد اسرائيل براي شروع چنين جنگي پررنگ تر مي شود. همين ماه گذشته بني گانتز، وزير دفاع اسرائيل، گفت که اسرائيل فعالانه روي فهرستي از اهداف ايراني کار مي کند تا در صورت ادامه گسترش برنامه هسته اي اين کشور، به آنها حمله کند. با توجه به ماهيت درک شده از «اتحاد» ايالات متحده و اسرائيل، چنين حمله اي با خطر قابل توجه کشيده شدن ايالات متحده به درگيري همراه خواهد بود.
مفهوم حمله نظامي براي جلوگيري از توليد سلاح هسته اي ايران فقط به اسرائيل محدود نمي شود. اين مفهوم در ميان برخي از استراتژيست هاي سياست خارجي در ايالات متحده و همچنين در ميان برخي از آنهايي که نفوذشان در سياست گذاري هاي ايالات متحده بيشتر به دليل پول است تا پيچيدگي استراتژيک، مورد توجه است. مي توان انتظار داشت که اين مفهوم در نتيجه گسترش برنامه هسته اي ايران در عقب نشيني از محدوديت هاي برجام، در ايالات متحده و همچنين در اسرائيل از حمايت بيشتري برخوردار شود.
اما اين مفهوم چندين نقص عمده استراتژيک دارد و اين نقص ها وراي ماهيت سياسي و اخلاقي يک عمل تجاوزکارانه براي جلوگيري از احتمال دستيابي يک کشور به سلاحي است که چندين کشور ديگر (از جمله در خاورميانه) پيشتر از آن برخوردار بوده اند. يکي از مفروضات اساسي در اين مفهوم اين است که ايران پس از قرار گرفتن در معرض چنين حمله اي، از برخورد با يک حمله احتمالا شديدتر خودداري خواهد کرد. اين فرض مبتني بر تصور از خونسردي مهار شده و رويکرد منطقي ايران با تصاويري که از جمهوري اسلامي در بطن بيشتر هشدارها درباره چرايي اينکه ايران مسلح به بمب اتم قابل تحمل نيست، مغايرت دارد. اين امر همچنين مغاير با رفتارهاي مکرر بسياري از دولت ها با غرور ملي است و نمي شود انتظار داشت کشوري در مواجهه با يک عمل تجاوز نظامي خونسردي خود را از دست ندهد و واکنش آن مبتني بر خشم و انتقام جويي نباشد.
اما وراي اين نقص هاي جدي استراتژيک در اين مفهوم، مي شود اينطور قلمداد کرد که چنين حمله اي ايران را بيشتر به سمت سلاح هسته اي سوق مي دهد. تجربه مشابه مربوطه در اين زمينه 40 سال پيش در همسايگي ايران، عراق، انجام شد: اسرائيل در يک حمله هوايي يک راکتور هسته اي نيمه کامل را در چند کيلومتري بغداد نابود کرد؛ بسياري در ايالات متحده آن زمان از اين حمله استقبال کردند؛ اما گذشت زمان و تحقيقات بيشتر نشان داد که اگر هدف از حمله اسرائيل عقب انداختن تلاش عراق براي ساخت سلاح هسته اي بود، اين حمله نتيجه معکوس داشت و به تلاش هاي عراق سرعت بخشيد. هر اقدام احتمالي که عراق تا قبل از سال 1981 در زمينه سلاح هسته اي انجام مي داد، کند بود و اهميت زيادي نداشت. اين شرايط بعد از حمله هوايي اسرائيل تغيير کرد و به تلاش هماهنگ براي ساخت بمب انجاميد. برنامه هسته اي ايران به طور پنهاني گسترش يافت و اين کشور در مسير دستيابي به مواد شکاف پذير در درجه ساخت بمب، در صدد غني سازي اورانيوم برآمد. تنها بعد از اولين جنگ خليج فارس در سال 1991 بود که معلوم شد عراق چقدر در اين زمينه پيشرفت داشت.
مي توان انتظار داشت که حمله نظامي به تاسيسات هسته اي ايران نيز به نتيجه مشابهي بيانجامد. برخي طراحي هاي تسليحاتي گذشته نشان داده اند که ايران به سلاح هسته اي بي توجه نبوده؛ اما به هر جهت اکنون تصميم گرفته يک عضو غير تحريمي بودن در جامعه بين المللي بيشتر از يک کشور مسلح به سلاح هسته اي بودن براي منافع بهتر است و از اين رو، با برجام که همه مسيرهاي ممکن به بمب اتم را مسدود مي سازد، موافقت کرده است. اما حمله مسلحانه به خاک اين کشور از آن دست اتفاقاتي است که به احتمال زياد هر صدايي در داخل جمهوري اسلامي در استدلال نياز به سلاح هسته اي را تقويت مي کند و چنين سلاحي را يک عامل بازدارنده در برابر هرگونه حمله در آينده مي انگارد.
اگر توافق هسته اي به طور کلي از بين برود، ايران بدون بازرسي هاي سرزده تحت برجام مي تواند به سادگي در صدد ايجاد توانايي تسليحاتي به طور مخفيانه برآيد. (ايران بارها اعلام کرده توليد سلاح هسته اي را خلاف موازين اخلاقي و شرعي خود مي داند.) به طور خلاصه، يک حمله نظامي فقط يک گزينه جايگزين پر هزينه براي برجام نخواهد بود؛ بلکه اصلا گزينه به شمار نمي رود و اساسا گافي است که علاوه بر تحميل هزينه هاي اقدامات تلافي جويانه و ساير هزينه هاي متوسل شدن به جنگ، تصميم گيري ايران به دستيابي به سلاح هسته اي را محتمل تر مي کند.