نماد آخرین خبر

سرمقاله فرهیختگان/ از جان آوینی چه می‌خواهید؟

منبع
فرهيختگان
بروزرسانی
سرمقاله فرهیختگان/ از جان آوینی چه می‌خواهید؟

فرهيختگان/ « از جان آويني چه مي‌خواهيد؟ » عنوان يادداشت روزنامه فرهيختگان به قلم محمد علي‌بيگي است که مي‌توانيد آن را در ادامه بخوانيد:
 
چرا حاشيه‌سازي از آويني مهم است؟ آيا اگر آويني کارهايي و آثار زبان و قلم و فکر نداشت، باز حاشيه‌سازي براي او و غوغا و جنجال پيرامون او چنان اهميتي داشت؟ چون آويني اهميت دارد، مي‌شود برايش حاشيه ساخت وگرنه براي هيچ‌ها و پوچ‌ها، نه متني هست و نه حاشيه‌اي.

1 مستند «آقامرتضي» که بنابر شعارش خواسته روايتي باشد «بدون سانسور» از شهيد سيدمرتضي آويني، از شبکه سوم سيما درحال پخش است. قسمت اول اين کار از کودکي آويني تا سال‌هاي اول بعد از پيروزي انقلاب را شامل مي‌شد و در اين چند خط، به همين «قسمت اول» مي‌پردازم. بي‌رودربايستي و تعارف، اين کار هيچ ربطي با «آويني» نداشت بلکه دل‌به‌هم‌زن‌ترين و خجالت‌آورترين کاري بود که تاکنون در داخل يا خارج از کشور براي اين شهيد سعيد و متفکر ساخته شده است، بلکه حتي کاري بود حقيقتا و تماما سانسور «آويني». توضيح اين فقرات را در بندهاي بعدي اين نوشتار آورده‌ام.

2 اخراجي‌هاي مسعود ده‌نمکي مي‌خواست بيان سيري باشد که طي جنگ، براي بعضي داش‌مشدي‌هاي آن دوران پيش آمد و خواسته بود نشان دهد شهدا و فداکاران جبهه و جنگ، همگي از ابتدا ملائک آسمان نبوده‌اند و مي‌شود کساني که ظاهرا تقيد چنداني نداشته‌اند هم به شهادت يا اوج مجاهدت نائل آيند. اين نکته غريبي نيست و در تاريخ و ادبيات‌مان کمابيش چنين نمونه‌هايي داشته‌ايم. تا به اينجا روايت اخراجي‌ها، بي‌وجه نيست اما مشکل از جايي آغاز مي‌شود که بنا باشد مبدأ و معاد همه انقلابي‌ها، هم نقطه عزيمت‌شان و هم نحوه تحول‌شان در انقلاب، از سنخ اخراجي‌ها نمايش داده شود و والسلام. مستند «آقامرتضي» و لااقل قسمت اول آن، از همين سنخ بود و گرچه از يک‌سو و با نقل‌هايي، براي آويني متفکر و کتابخوان و اهل علم و هنر «رپرتاژ خام» مي‌رفت اما نهايتا در روايت تحول آويني از ترک سيگارش و تغيير ظاهرش و امثال اينها فراتر نرفت يعني نشان نداد آويني اهل فلسفه که «در کتاب‌ها مي‌گشت و نمي‌يافت» چگونه به «امام» و تفکر او تمايل يافت يا آن را مقبول ديد. آويني‌اي که مطابق اقوال موجود در همين فيلم «پرسش داشت»، اصلا پرسشش چه بود و چه پاسخي در انقلاب به‌دستش آمد؟ لابد اين مستند بنا بوده چنين وظيفه سنگيني را به گردن بگيرد. چرا؟ چون در ابتدايش راوي مي‌گويد: «اگر حتي اسم شهيدآويني را نشنيده‌اند، تقصير ماست... کم گذاشتيم براي شناختن و شناساندنش.» عجب! پس با اين حجم از «احساس وظيفه» بناست مستند مذکور نشان دهد که چرا «آويني» اهميت خاص دارد. اگر به اين «اهميت خاص» توجه نشود، شهدا به‌مثابه توده‌اي تلقي مي‌شوند که في‌الجمله اخراجي‌وار از «تيپ جاهلي» به «ديانت تيپيک» پريده‌اند.

3 اما آيا اين مدعي اصلا توان شناسايي و شناساندن آويني را دارد؟ ربطش با آويني چيست؟ دردي را که به جان آويني افتاده بود دريافته است؟ آيا پرسش آويني يا پاسخ‌هايي که او در مقاطعي جسته و نيافته را دنبال کرده است؟ فکر انقلاب را در معماري يا سينما و ژورنال دنبال مي‌کند يا آيا در اين حوزه‌ها درد انقلاب دارد؟ آيا آثار آويني را ديده و خوانده و پرسش‌هايي برايش پيش آمده؟ پيداست که نه. اين تکه‌چسباني هيچ ربطي با اين چيزها نداشت و اصلا «سانسور» همين‌هاست. معلوم شد آن بي‌سانسوري که در پوستر و تيزر اين کار آمده، به‌معني کشفي تازه يا بيان ناگفته‌اي مهم راجع به سيدمرتضي نيست بلکه مشتمل است بر وضعيت فرهنگي تلويزيون و سينماي دوره پهلوي دوم (شامل دلقک‌بازي و تقليد صدا براي شاه، تبليغ مدل‌هاي گيسوي امريکي که ميزامپلي نمي‌خواهد، شيشکي بستن يا رقص و آواز در بعضي فيلمفارسي‌ها و الخ) که گوياي تماميت فضاي فرهنگي غالب بر اغلب مردم آن دوران است که لابد همه تلويزيون بر سردر سينما چله مي‌گرفتند يا اينکه شايد از نظر سازندگان، به فضاي دانشکده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران آن ‌زمان مربوط بوده است. البته اينها کم است؛ پس به‌عنوان افزودني اخيرا مُجاز، بايد تکرار داستان‌سرايي و شايعه‌سازي مسعود بهنود (قسمتي از مجموعه «هزار داستان با مسعود بهنود») يا خيال‌بافي‌هاي نشريات سياسي و زرد وطني هم به مستند ضميمه شود. شهروند امروز به سردبيري محمد قوچاني هم همين راه را رفته بود و از بي‌چيزي، درخت‌ها را به شهادت گرفته بود تا -به‌زعم خودش- از ربط سيدآويني و خانم عليزاده بگويد. داستان‌سرايي، دوخت‌ودوز يا «درخت‌هاي دانشگاه» را به شهادت گرفتن، گرچه مسخره است اما بي‌غرض يا بي‌اثر نيست.

مستند مذکور اما در وقاحت يا بهتر بگوييم در «سانسورر تفکر به‌نفع وقاحت» دست بهنود و قوچاني را از پشت بسته است، گرچه در همين مستند هم شهادت شهود(!)، دلالت بر وقوع معصيت يا عاشق‌پيشگي يا امثال آن ندارد و ازسوي ديگر آن شهود در همين ماجرا حرف‌هايي هم از «زن‌گريزي» آويني و کشش‌نداشتن او به خانم مذکور و مثل آن به ميان آورده‌اند ولي مستندساز به اين چيزها عنايتي نکرده -لابد چون دلالت بر معصيت‌کاري مرتضاي قبل از انقلاب نداشته‌اند- و عکس‌ها و فيلم‌هايي از ادوار ديگر حيات خانم عليزاده آورده تا او را هم به مخاطبش «بشناساند» و شاخ‌وبرگي بيش از بهنود و ديگران داده باشد و بدون ‌سانسورتر و مستدل‌تر بنمايد! شکرالله مساعيه! تقبل‌الله منه! آجره‌الله! اما انگار بازهم بي‌سانسوري در حد کمال نيست و بايد طي بازسازي‌هايي مبتذل، بازيگر نقش مرتضي هم در فضايي اثيري و دخاني مملو از دود سيگار غوطه بخورد تا نيک معلوم و مستدل شود که آويني پيش از انقلاب دقيقا تا چه ‌حد ماخوليايي بوده و انقلاب چطور خاکستر و بلکه از آن بدتر را به خود جلب و به طلا بدل کرده است.

4 اگر مسلمانيم، در نسبت دادن معصيت به افراد، يله و رها نيستيم مگر آنکه حجت شرعي محرزي در دست باشد و ثانيا نه‌فقط در نسبت دادن معاصي به افراد بلکه براي فاش گفتن آن هم بايد حجت موجه ديگري داشته باشيم. به‌وضوح نه بر «اصل خطاکاري» آويني چيزي در دست موج‌سواران و گل‌درشت‌سازان بود و نه گفتن و فيلم ‌ساختن از ماجرايي که اصلش محل سوال است، موجه به حجج ديني است. کسي را با دوخت‌ودوز در محل سوءظن و موضع اتهام گذاشتن، آيا مسلماني است؟ نه.

کسي را در محل سوءظن و افک و افترا گذاشتن، آيا تعظيم اوست؟ آيا چنين کاري از محبت و دوستداري نشأت گرفته است؟ چنين کاري آيا فقط در هتک‌حرمت و حيثيت يک فرد خلاصه مي‌شود يا آنکه هتک‌حرمت خانواده و عزيزان و دوستان و دوستداران سابق و لاحق او نيز هست؟ هتک‌حرمت شهيد و شهادت چطور؟ هتک تفکر و هنر انقلابي چه؟

5 کارهايي که -خواسته يا ناخواسته- تقليد از اخراجي‌ها محسوب مي‌شوند، غالبا بر ظواهر استوارند و در آنها وجوه غيرظاهري، «تحول قلبي و معنوي» يا «انقلاب در تفکر» موردنظر نيست. اينکه ظواهر رفتار کسي شرعي شده باشد البته مي‌تواند نشانه‌اي از تحول باطني و قلبي باشد اما با آن برابر نيست و تنسک و آداب‌داني هم اصل نيست وگرنه اگر ظواهر اصل و اساس بود، نفاق و ايمان چه فرق داشت؟ همين يعني تنسک و تشرع ظاهري گرچه مهم است ولي اصل و اساس نيست. بدون ايمان به غيب، مراعات ظواهر چيست جز شرک و نفاق؟

اخراجي‌ها البته از اين کارها جلوتر است. در اخراجي‌ها ظاهرالصلاحي منافقانه مذموم بود و پير دوتارزن يا روحاني سليم‌النفسي بود که فريب ظاهرالصلاحان را نخورد اما تقاليد از اخراجي‌ها از خود اخراجي‌ها پس‌رفته‌تر و عقب‌مانده‌ترند.

6 انس و آشنايي دادن با آقامرتضاي آويني لابد مستلزم حداقلي از قرابت و نزديکي با اوست. آيا اگر معرفي شهدا به‌عنوان يک اخراجي مفيد و موثر بود، او خود نمي‌توانست چنين روايتي به‌دست دهد؟ آويني به «شهيد زيستن» پرداخت و آن را معرفي کرد که اگر شهدا اهميتي دارند، به شهادت و شهيدانه زيستن است نه به اينکه سابقا چه بوده‌اند يا آنکه چه راه‌هاي ديگري غير از شهادت در پيش‌روي ايشان بوده است و نرفته‌اند.

به‌علاوه اين نحو روايت خطي از شهدا که «بد بود و خوب شد» هرچه گل‌درشت‌تر و پرسروصداتر، کمتر -درجهت معهود- اثربخش است. چرا؟ چون سروصداها و پرده‌دري‌ها نه به سلامت و تقدس که به آن دوران ماقبل، تعلق مي‌گيرد و هربار لابد بناست موثرتر و به‌اصطلاح بي‌سانسورتر باشد. با اين شلوغ‌بازي‌ها آيا توجه کسي به سادگي و صفاي شهدا جلب خواهد شد؟ آيا چنين کارهايي عظمت اين سادگي و صفا و خلوص را به نظر مخاطب خواهد آورد؟ نمي‌دانم اما مي‌دانم که آويني چنين نکرد و بنا نداشت چنين کند. علاوه‌بر اين، مستندي مثل «آقامرتضي» سخت با آنچه آويني راجع به مستندسازي گفته و نوشته يا مستندهايي که ساخته هم بيگانه است. در طول مستند چندبار تکه‌فيلمي از آويني تکرار شده که در آن مي‌گويد «دوربين روي دست» يا «نبودن ميکروفن در کادر» بي‌حکمت نيست اما آيا قاب‌بندي‌هاي مستند «آقامرتضي» يا تکه‌چسباني راش‌ها يا ويژاوليزيشن و موسيقي متن و... از حکمتي پيروي مي‌کنند؟ آيا دور و نزديک‌کردن تصوير مصاحبه‌شونده‌ها با صداي ديافراگم دوربين، با نظر مرتضي در کار مستند مناسبتي دارد؟ قرار است وسائط و مدياسيون‌ها کمتر جلوه کنند تا مرتضي -چنانکه بود- ديده شود؟ حاشا و کلا.

پس اگر کار و فکر آويني مقبول سازندگان نيست، ديگر وجه اهميت مرتضي در چيست؟ وقتي کاري بي‌خود و بي‌جا کرده و حکمت هنري که از آن مي‌گفته درنظر سازندگان مستند «آقامرتضي» کشک و زرشک است و نيازي به دانستن يا رعايتش نيست، ديگر سخن گفتن از زندگي‌نامه او يا نقل واکنش‌هاي مثبت راجع به او و کارش، چه معناي محصلي مي‌تواند داشته باشد؟ خوب است اين سازندگان با خود، که چه عرض کنم، لااقل با مخاطب‌شان صادق باشند و خود را نماينده مُجاز شناسايي آويني يا دلسوز کساني که با او آشنايي ندارند، جا نزنند.

7 چرا حاشيه‌سازي از آويني مهم است؟ آيا اگر آويني کارهايي و آثار زبان و قلم و فکر نداشت، باز حاشيه‌سازي براي او و غوغا و جنجال پيرامون او چنان اهميتي داشت؟ چون آويني اهميت دارد، مي‌شود برايش حاشيه ساخت وگرنه براي هيچ‌ها و پوچ‌ها، نه متني هست و نه حاشيه‌اي. پس بپرسيم و بينديشيم که چرا آويني، آويني شد. درد و پرسشش چه بود و چه گفت و نوشت و ساخت و چه جهتي را نشان داد. بدون اينها آويني، خوب باشد يا بد، مظنون باشد يا مبري از هر اتهام، ديگر سيدمرتضاي آويني نيست؛ فردي خواهد بود عادي که نام و نام‌فاميلش هرچه باشد، فرقي نخواهد داشت.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar