وضعیت بحرانی آبهای زیرزمینی ایران

فرهيختگان/متن پيش رو در فرهيختگان منتشر شده و انتشار آن به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
دسترسي به منابع آب، چه آبهاي سطحي و چه آبهاي زيرزميني داراي وضعيت مطلوب و مناسبي نيست و به نوعي ميتوان ادعا کرد که اصلا همين الان هم بخشي از مردم کشور درگير جنگ بر سر آب هستند.
ابوالقاسم رحماني/ احتمالا اين جمله را زياد شنيدهايد که جنگ آينده در دنيا، جنگ بر سر آب خواهد بود. جملهاي که با توجه به شرايط موجود و وضعيت آبوهوايي کرهزمين و کشورهايي که همين الان با بحران آب مواجهند، خيلي بيراه و البته دور از نظر نيست. کافي است کمي اخبار مربوط به همين کشور خودمان را مرور کنيد و روزانه به اخبار مربوط به حوزه آب، درگيريهاي روستاييان و برخي مردم کشور در نقاط گوناگون ايران خصوصا نقاط گرم و خشک توجه کنيد، بهخوبي متوجه ميشويد که دسترسي به منابع آب، چه آبهاي سطحي و چه آبهاي زيرزميني داراي وضعيت مطلوب و مناسبي نيست و بهنوعي ميتوان ادعا کرد که اصلا همين الان هم بخشي از مردم کشور درگير جنگ بر سر آب هستند. سواي اين نگاهي به وضعيت بارندگيها، منهاي بارندگيهاي چند سال اخير که تا حدي بارندگيهاي قابلتوجهي بود (هرچند هيچ استفاده درستي از آنها هم نشد) اين مهم را يادآور ميشود که ايران از لحاظ منابع آبي، وضعيت مساعدي ندارد و خيلي طول نخواهد کشيد که وضعيت آب و دسترسي به منابع آب، حادتر از وضعيت کشور در مواجهه با کرونا باشد. مسئولان هم که مثل سابق، اهتمامي به اين مساله نداشته و هيچ برنامهريزي، سياستگذاري و اقدام درخور توجهي جز اقدامات عجيب و آسيبزا همچون طرحهاي انتقال آب، سدسازي و نظاير اينها ندارند. حفر بيمحابا و زياد چاههاي مجاز و البته چند برابر آن چاههاي غيرمجاز و دستاندازي به منابع زيرزميني از يکطرف و عدم ساماندهي و بهرهبرداري از اندک بارشها و سيلابها براي جبران کاستيها و برداشتهاي بيرويه از سوي ديگر، وضعيتي را ايجاد کرده است که کمتر منطقهاي در کشور باقي مانده که در تامين احتياجات آبي خود به مرحله بحران نرسيده باشد. اينکه بايد چه کنيم، خب پرواضح است، بدون هيچ آمادگي و مطالعهاي، ساماندهي وضعيت آبياري زمينهاي کشاورزي، جلوگيري از توسعه سدسازي، بهرهبرداري از آبهاي سطحي، جلوگيري از حفر چاه، جايگزين کردن روشهاي نوين جهت تامين انرژي، جلوگيري از کشت محصولات کشاورزي که آب زيادي مصرف ميکنند، آمايش سرزميني و انتقال صنايع آببر از نقاط گرم و خشک کشور به سواحل و... ممکن نيست، بهعلاوه نبود سياستگذاريهاي بلندمدت و مسائلي از ايندست، منتها چون اينها را ما و آنهايي که بايد ميدانند، بايد دنبال تشريح يک مساله باشيم و آن، خشکسالي مديريتي در کشور است. مسالهاي که در ادامه بيشتر به آن خواهم پرداخت.
وضعيت بحراني آبهاي زيرزميني ايران؛ تهديد امنيت غذايي کشور
از آنجا که حرفهاي خودمان و اطلاعاتي که در مقالات و نشريات منتشر ميشود، موردتوجه مردم و مسئولان نيست، حداقل آنطور که بايد، نيست، اينبار و در ماجراي خطر بحران خشکسالي در ايران هم ماداميکه فلان نشريه، از نشريات نيچر اين زنگ خطر را به صدا درنياورد، اينطور اجماع و توجه عمومي نسبت به اين مساله معطوف نشد. فرصت و امکان اين گلايهگذاريها نيست، زودتر، اصل مطلب؛ طي دو سه روز گذشته، مقالهاي در نشريه «گزارشهاي علمي» از نشريات زيرمجموعه گروه نيچر منتشر شد که زنگ خطر جدي در ارتباط با منابع آبي کشور و مشخصا سفرههاي آبهاي زيرزميني ايران را به صدا درآورد. طي اطلاعات موجود در اين مقاله که به قلم سه پژوهشگر ايراني ساکن آمريکاي شمالي به نامهاي سمانه اشرف، علي ناظمي و امير آقاکوچک وضعيت سفرههاي آبهاي زيرزميني ايران در يک مقطع ۱۴ ساله از ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۴ مورد بررسي قرار گرفته که اصلا وضعيت خوبي را نشان نميدهد و برعکس نگرانيهاي زيادي را نسبت به آينده کشور و مساله امنيت غذايي و... کشورمان ايجاد ميکند. به گفته نويسندگان اين مقاله خشکسالي ناشي از فعاليت انساني عامل اصلي تخليه سفرههاي آب زيرزميني است. براساس برآورد اين سه نفر، ميزان کاهش آب آبخوانها در مقطعي ۱۴ ساله حدود ۷۴ ميليارد مترمکعب بوده است. همچنين، اضافه برداشت در ۷۷درصد مساحت ايران به نشست بيشتر زمين و شوري خاک انجاميده.
پژوهش و بررسي آمار و ارقام نشان ميدهد که در اين مقطع زماني، متوسط اضافه برداشت از آبخوانهاي کشور حدود 25.5 ميليارد مترمکعب در سال بوده است. نويسندگان معتقدند ادامه مديريت ناپايدار آبهاي زيرزميني ميتواند به اثرات برگشتناپذيري روي محيطزيست و اراضي ايران منتهي شود و امنيت آب، غذا و امنيت اقتصادي-اجتماعي کشور را تهديد کند. گرچه برخي بر اين نظر هستند که بارندگي در سالهاي پرباران ميتواند کسري سفرههاي آب زيرزميني را جبران کند، اما در سالهاي نسبتا پرباران نظير سال آبي 2019-2020، برداشت آب از آبخوانها زياد بوده و «منابع آب زيرزميني ايران بسيار سريعتر از زمان جبران[تغذيه] خالي شده است.» اين سه نويسنده استدلال کردهاند که توليد غذا بدون بهبود راندمان آبياري دليل اصلي افزايش بيش از حد اضافهبرداشت از سفرههاي آب زيرزميني ايران است. اضافه برداشت آب زيرزميني باعث ميشود که آبخوانها حتي در سالهاي مرطوب قادر به بازيابي کامل نباشند. حدود ۷۶درصد مساحت کشور با اضافهبرداشت مواجه است.
از نگراني کمبود آب نبايد شبها خوابمان ببرد
همانطور که گفتيم، از اين مقاله و اعداد و ارقام و اطلاعاتش که عبور کنيم، هشدار در ارتباط با خشکسالي کشور مساله تازهاي نيست و سالهاي سال است که در اين رابطه هشدارهايي داده ميشود منتها گوش کسي بدهکار نيست. اگر ادعا بکنم روزانه در ارتباط با اين مساله محتوا توليد ميشود و اخبار و اطلاعاتي از سوي برخي مسئولان و فعالان حوزه محيطزيست منتشر ميشود، بيراه نگفتهام. مثلا همين ديروز محمد شهرياري، مدير دفتر بهرهبرداري از تاسيسات آبي و برقابي شرکت آب منطقهاي تهران در ارتباط با ذخاير آبي تهران گفت: «درحالحاضر ۷۸۷ ميليون مترمکعب آب در سدهاي پنجگانه استان تهران ذخيره شده است که نسبت به مدت مشابه سال گذشته کاهش ۱۱۸ ميليون مترمکعبي را نشان ميدهد. درحالحاضر ۷۸۷ ميليون مترمکعب آب در سدهاي پنجگانه استان تهران ذخيره شده است که نسبت به مدت مشابه سال گذشته کاهش ۱۱۸ ميليون مترمکعبي را نشان ميدهد.» يا مثلا چند روز پيش در همين صفحه در ارتباط با بارندگيها در سال آبي اخير يعني از مهرماه سال 99 تا ارديبهشتماه 1400، احد وظيفه، رئيس مرکز خشکسالي و مديريت بحران سازمان هواشناسي کشور گفت: «خشکسالياي که در کشور داريم قطعا جزء بدترين خشکساليها به حساب ميآيد. در حوزه جنوبشرق و جنوب ما 93 تا 94درصد کمتر از نرمال بارندگي داريم. بالاترين هرمزگان و سيستانوبلوچستان حدود 92 تا 93درصد است که اساسا زير نرمال است. خراسان رضوي، خراسان شمالي و گلستان که در خطه شمال است، وضعيت خيلي بدي دارند. وضعيت آنها از نظر کمبارشي بسيار بد است. خود گلستان 43درصد بارندگي زير نرمال دارد. خراسانشمالي هم همينطور، کمبارشي خراسان رضوي به 54درصد رسيده است. سال آبي ما که تا پايان شهريورماه به پايان ميرسد. اميدوارم سال بعدي مثل امسال نباشد. اگر امسال هم ميتوانيم در برخي استانها خشکسالي را تحمل کنيم، دليلش اين است که سال قبل پربارش بوده است. اگر خداينکرده سال بعد سالي مثل امسال داشته باشيم واويلا ميشود و من نميدانم چه اتفاقاتي رخ خواهد داد ولي واقعا شرايط بسيار چالشبرانگيزي ميشود. خيلي از استانها حتي آبشرب را هم نميتوانند تامين کنند. کمااينکه امسال هم مشکل آبشرب داريم. کشاورزي که اوضاع بسيار بدتري دارد و آن در جاي خود بماند. هرجا توانسته کشاورزي توسعه پيدا کند متکي بر آب بهخصوص آبهاي زيرزميني بوده است. بلايي را سرمان آورده است که هماکنون شاهد آن هستيم. بسياري از دشتها و آبخانههاي کشور ممنوعه شدهاند. سطح آب آنها آنچنان پايين رفته است که ديگر اين نگراني وجود دارد که شايد 10 تا 20 سال آينده ديگر قابل استفاده نباشند يا آب آنقدر شور و سنگين و چگالي آن بالا رفته که ديگر قابل مصرف کشاورزي هم نيست. از يکطرف در برخي خطههاي کشورمان که آب به نسبت فراوان است مثل شمال کشور؛ کشت چندينباره برنج و بهخصوص استفاده از کودها و سموم گياهي باعث شده است که تقريبا آبهاي زيرزميني آنچنان آلوده شوند که هر چاهي که در شمال احداث کنيد براي شرب ديگر قابل استفاده نيست. با اين اوصاف نبايد از نگراني شبها خوابمان ببرد.»
آنچه را که در اين مقاله آمده، مدتهاست ميگوييم
در ادامه با محمد درويش، فعال و پژوهشگر حوزه محيطزيست و از مديران سابق سازمان حفاظت از محيطزيست کشور هم گفتوگويي انجام داديم تا هم در ارتباط با مقاله اخير در ارتباط با وضعيت سفرههاي زيرزميني و هم بهصورت کلي مساله آب در کشور توضيحاتش را بشنويم. او با گلايه از وضعيت مديريت منابع طبيعي و زيستمحيطي کشور به «فرهيختگان» گفت: «گزارشي که اين سه محقق ايراني منتشر کردند و در نشريات وابسته به نيچر منتشر شده، مستند گزارشهاي سالانه و آمارهايي است که وزارت نيرو و شرکت مديريت منابع آب و سازمان زمينشناسي کشور هر سال منتشر ميکنند. اين کار عجيبي نيست و اطلاعات عجيبي را منتشر نکردهاند. کافي بود قدري اين آمارها را بررسي کنيم، کافي بود سازمان متولي آب کشور براساس آمارهايي که دارد، تحليلهاي جدي اعلام کند و اينها را از دايره محرمانه بودن خارج کند تا مردم يکباره با مقالهاي در نيچر شوکه نشوند ولي وقتي شما اين کار را نميکنيد و بهعنوان پژوهشگر، استاد دانشگاه و... با شرکت آب منطقهاي استان اصفهان تماس ميگيريد که ميزان دبي خروجي رودخانه زايندهرود، ميزان بارندگي، تعداد چاهها، ميزان برداشت از چاههاي عميق و نيمهعميق، ميزان اختصاص آب به بخش کشاورزي، معدن، خدمات، صنعت را بدهيد، ميگويند اينها محرمانه است. يعني پايه هرگونه مطالعه و پاياننامهاي در کشور ما موضوع آب را محرمانه کرده است و مثل کبکي عمل ميکنند که سر خود را در برف فرو کرده و تصور ميکنند چون خودشان چيزي نميبينند، بقيه هم چيزي نميبينند. کساني هستند که اين مسائل را ميبينند و به حال آنها تاسف ميخورند. موضوع اطلاعات پايه، اساس هر نوع پژوهش و تحقيق و آيندهپژوهي در کشور است. همين حرفهايي که ما بيان ميکنيم، باعث ميشود بهراحتي اتهام بزنند و با همين اتهامات افراد دغدغهمند ميگويند دنبال دردسر نيستيم و هر کاري ميخواهند انجام دهند. يعني آنقدر اين نگاههاي خاص شديد شده که هر کسي هشداري درباره بحران آب بدهد، به او تهمت ميزنند تا جايي که فرد اين مساله را رها ميکند. اگر خروجي گزارش شما اين باشد که بايد در کشاورزي بازنگري کنيم تهمتهاي فراواني به شما ميزنند. تا زماني که چنين جوي است پژوهشگران مستقل که دل آنها براي آبادي اين سرزمين ميتپد، شجاعت و امنيت لازم براي اظهارنظرهاي دقيق و درست و کارشناسي را ندارند و اندککساني که دارند با هجمههاي زيادي روبهرو ميشوند.»
نابودي قانوني منابع طبيعي! اطلاعات عجيب درباره استثمار طبيعت
درويش ادامه داد: «به هرحال وقتي سازمان زمينشناسي ما سال 2010 اعلام کرد ميزان فرونشست زمين در جنوب تهران به 36 سانتيمتر رسيده است و اين ميزان 90 برابر آن چيزي است که به آن شرايط بحراني ميگوييم و در سال 2015 گفت در فاصلهاي بين دشت فسا و جهرم اين رقم به 54 سانتيمتر در سال رسيده است، يعني 140 برابر شرايط بحراني است. در همين گزارش آقاکوچک و دو نفر ديگر گفته شده بدترين وضعيت را استان فارس دارد. دو هزار و 600درصد افت دارد، وقتي ميزان فرونشست زمين را سازمان زمينشناسي اعلام ميکند که به 54 سانتيمتر رسيده است يعني 140 برابر آنچيزي که در اتحاديه اروپا بدان شرايط بحراني ميگويند؛ معلوم است که عدد آن 2 هزار و 600درصد ميشود. اين مقاله کار خاصي انجام نداده ولي چرا وزارت نيرو قبلا اين را اعلام نکرده است؟ چرا همه سکوت ميکنند؟ چون مديران هم ميگويند مصلحت اين است و شوراي امنيت ملي اين را بيان کرده است، من ميز و صندلي خود را بچسبم و در نتيجه نميگويد. درنتيجه چنين حادثه غمانگيزي اتفاق ميافتد و يکباره به جايي ميرسيم که مردم با هم درگير شدهاند در استاني که همواره به فزوني آب معروف بود؛ همانند اردبيل! با فرونشست زمين در جايي روبهرو ميشويم به نام لردگان در استان چهارمحال و بختياري که در سرچشمههاي کارون است و اين باورکردني نيست. اينها اتفاق يکي دو روز نيست. سال 1340 يعني 60 سال پيش وزارت نيرو اعلام کرده که دشتهاي جنوبي مشهد و توس بايد ممنوعه اعلام شود. از آن زمان تاکنون بيش از هزار حلقه چاه وزارت نيرو مجوز داده است. همان جايي که بيان کرده، بايد ممنوع اعلام شود. وقتي خودتان اين کار را ميکنيد از ديگران انتظاري نيست! در سال 85 نمايندگان مجلس قانون تصويب کردند که هر کسي بهصورت غيرمجاز چاه حفر کرده به آن مجوز بدهيد. يعني همچنان ادامه دهيد و بالاخره دولت و حاکميت مجبور ميشوند کوتاه بيايند و مجوز هم به شما بدهند. همان قانون باعث شد بسياري از چاههاي غيرمجاز حفر شود. فقط کافي است حاشيه جنوبي درياچه بختگان در استان فارس را بررسي کنيد، در همين حالت که ميگوييم بدترين شرايط کشور را استان فارس دارد، به فاصله 100 متر از اين درياچه موتور پمپ گذاشتهاند و آب را از زير زمين ميکشند. در کجاي دنيا به فاصله صد متر ميتوانيد چاه حفر کنيد؟ يعني آب همديگر را ميدزدند. وقتي خبرنگاري يک خط اشتباه مينويسند از او شکايتهاي بسياري ميکنند، چطور است که در روز روشن چاه حفر ميکنند؟ اين همه نهادهاي بازرسي و امنيتي نميفهمند؟ درنهايت چنين فاجعهاي ميشود که الان 50 هزار نفر در اطراف بختگان عملا چيزي براي از دست دادن ندارند. در کهگيلويه و بويراحمد براي 400 هزارتومان يک هکتار جنگل را اجازه ميدهند که با تراکتور شخم بزنند و گندم و جو بکارند. به آنها بگويند 400 هزارتومان را هم ندارند يعني پول بذري که ميريزيم، عموما درنميآيد. اما چرا اين کار را ميکنند؟ چون اين کار را هر سال ميکنند تا درنهايت منابع طبيعي کوتاه بيايد و سند منطقه را به آنها بدهد. درنهايت جنگلهاي ما از بين ميرود، يک سيل ميآيد، کلي خسارت به بار ميآورد، خاک ما از بين ميرود. در منطقه زاگرس در هر شهري برويد اعم از خرمآباد، کرمانشاه، ياسوج، دهدشت و... اين مساله وجود دارد و تمام جنگلها را به بهانه ايجاد اشتغال و حمايت از جامعه محلي از بين ميبرند و اجازه ميدهند اين کار انجام شود. کجاي دنيا اجازه داريد در جنگل شخم بزنيد و باعث شويد هيچ نهال جديدي رشد نکند و وقتي جنگل از بين برود يعني توان آبخيزي کشور کاهش مييابد يعني اصليترين رودخانههاي ما اعم از کارون، مارون، زايندهرود، سفيدرود و... نابود ميشوند. وقتي منطق شما اين است 4 سالي که رئيس هستيد، بگذرد و دورههاي بعدي به شما مربوط نميشود، نتيجه اين ميشود که يک زماني همگي در يک گورستان هستيم. آنجا که خرد جمعي بايد بدان حاکم باشد و اسم آن را سازمان برنامهوبودجه گذاشتهايم که فارغ از هر مصلحتي بايد بودجهها را اختصاص دهد، اگر درست عمل ميکرد يا اگر اجازه ميدادند درست عمل کند، اينچنين نميشد؛ چون يکباره يک مسئولي يا يک آدم قلدري ميگويد من ميگويم اينجا مجوز بدهيد و من ميگويم فلان کنيد. تا موقعي که علم به مفهوم مطلق کلمه در برنامهريزي حرف اول را نزند و در پاي مصلحتهاي سياسي، علم را ذبح کنيم وضعيت به همين شکل باقي ميماند. ولي اين حرفها را ميتوان در جايي بيان کرد؟ بلافاصله به شما تهمت ميزنند.»
هم در خشکسالي و هم در ترسالي متحمل خسارت شدهايم اين چه مديريتي است؟
اين فعال محيطزيست افزود: «ما همواره ميگوييم در کشوري که بيش از دوسوم وسعت آن فراخشک است، بخش بزرگي از سرزمين ما بين عرض 25 درجه تا 40 درجه است يعني جايي که بدان در دنيا کمربند خشک جهان ميگويند؛ اينجا تبخير دوبرابر بيشتر از متوسط جهاني است. اينجا بارندگي يکسوم کمتر از متوسط جهاني است. خردمندانه است در چنين جايي همه تخممرغها را در سبدي بگذاريد که چشم شما به آسمان است؟ اين خردمندانه است که وابستگي معيشتي خود را به منابع آب و خاک افزايش دهيم؟ امسال يک جاهايي در کشور همانند بلوچستان ميزان بارندگيها 88درصد کمتر از ميانگين درازمدت بوده است. اين يک فاجعه بزرگ است. به آن منطقه برويد هر کسي موز، محصولات جاليزي و سيبزميني کاشته است. نه فقط آنجا که در بوشهر، هرمزگان و... چنين است. پيشبيني اين است که حدود 70 هزار ميلياردتومان دولت بايد خسارت خشکسالي به کشاورزان بدهد. سال گذشته هم که ترسالي بود همين مقدار خسارات براي سيل و آتشسوزي جنگلها داديم. اين چه مديريتي است؛ اگر باران بيايد خسارت بايد بدهيم و اگر باران نباشد بايد همان ميزان خسارت بابت بيمه و خسارت کشاورزان پرداخت کند؟ اين نشان ميدهد يک جاي کار مشکل دارد. درست است در کشوري هستيم که با خشکسالي و تغييرات اقليمي درگير هستيم اما خشکسالي بزرگتر خشکسالي مديريت است؛ اينکه کساني تصميمگيري ميکنند که فهم اکولوژيک ندارند و نميفهمند وارث چه کشوري هستند و نبايد در چنين کشوري تمام تخممرغهاي خود را در سبد افزايش وابستگي معيشتي به منابع آب و خاک بگذارند. شما بايد دنبال تقويت توليد ثانويه برويد. بايد از نيروي جوان تحصيلکرده در منطقه استفاده کنيد تا توليد علم شود. بايد زيرساختهاي لازم را براي اينکه بتوانيد از محل ارائه زيباييهاي طبيعت پول توليد کنيد، نه از محل تخريب طبيعت! بايد مسيرهاي دسترسي کشورهاي جمهوري آسياي ميانه را به آبهاي آزاد فراهم کنيد و با تعامل قويتر و منسجمتر با کشورهاي همسايه کار کنيد و از محل تجارت مرزهاي مشترک و مرزهاي آبي پول توليد کنيد. ما ميگوييم به هر قيمتي بايد خودکفا باشيم و نتيجه اين ميشود. نسلي بايد بگذرد و بعد پدران ما را محکوم ميکنند که شما خيانت کرديد و سکوت کرديد و اجازه داديد اين کشور به جايي برسد که وضعيت اينچنين شود. من خودم اين حرف را 11 سال پيش بيان کردم. گفتم ايرانيان در طول 30 سال گذشته ذخيره هزارساله آب خود را مصرف کردند. الان گزارش نشريه نيچر بعد از 11 سال از حرفهاي من اين حرف را تاييد ميکند و ميگويد 75 ميليارد مترمکعب از فاصله 2015-2002 در کشور ما مصرف شده است يعني بيش از سه برابر آبي که در بهترين حالت در درياچه اروميه جمع ميشده ولي آن درويش چه کسي است که بخواهند به حرف او توجه کنند. اين حرفها بيان شده و اين حرفها دفعه اولي نيست که بيان ميشود.»
نقش مجلس چيست؟ چرا يک بحث راهبردي در بهارستان مطرح نميشود؟
درويش با اشاره به ضعف مديريت در تامين منابع و انرژي گفت: «باد 120 روزه در سيستانوبلوچستان به چه معناست؟ يعني يک انرژي لايزال الهي است که وجود دارد که شما اگر سر راه اين باد توربين بادي بگذاريد ميتوانيد برق توليد کنيد. چرا شما اينچنين به ماجرا نگاه نميکنيد؟ ما کشوري خشک و آفتابگير هستيم و بيش از 300 روز آفتابي داريم و اين باعث شده محدوديتهاي اقليمي داشته باشيم و بارش کم و تبخير زياد باشد اما چرا از اين بهعنوان استحصال انرژي خورشيدي استفاده نميکنيم و توليد انرژي نميکنيم؟ چرا بايد به مردم ما بگويند يا بايد مازوت تحمل کنيد يا خاموشي؟ چرا بايد از محل نيروگاههاي حرارتي برق توليد کنيم؟ چرا بهرغم اينکه چند برنامه 5 ساله دولت موظف شده 5 هزار مگاوات برق از طريق انرژيهاي نو تامين کند عملا اين بندها اجرا نشد و باقي ماند؟ حرف اين است که درست است در کشور محدوديتهايي وجود دارد اما براساس آن محدوديتها آن نوع نگاه را تغيير دهيم، فرصت ميشود. فقط دو کشور در دنيا هستند که به اندازه ما امکان دريافت انرژي خورشيدي را دارند که يکي استراليا و يکي بخشهايي در صحراي عربستان است. يعني آنها به اندازه ما هستند. آلماني که در جنوب کشور خود بهترين وضعيت را از نظر تابش خورشيدي دارد که به اندازه شمال ما هم نيست، نيمي از کل انرژي خود را از محل انرژيهاي نو تامين ميکند. چطور ما نميتوانيم اين کار را انجام دهيم؟ چون نفت داريم و لازم نيست به اين سمت برويم و درنتيجه اين بدبختي حاصل ميشود. ما کشور فقيري نيستيم اما وقتي اينطور مديريت ميکنيم فقير و بهشدت فقير ميشويم. در صحن بهارستان کجا موضوعي که بحث ميشود در اين خصوص است؟ دنبال اين هستند که ظريف چه گفته و فلاني سهم ميخواهد و چه کسي رئيسجمهور ميشود و... . بحثهاي راهبردي جايي ندارد چون فارغالتحصيل جاهايي نيستند که بحث راهبردي معنا داشته باشد و اصلا ملاک نبوده که فهم بومشناسي داشته باشيد که بخواهيد از فيلترهاي مختلف گزينشي رد شويد و بخواهيد سمت بگيريد. در اين مملکت مديرکل بودم و طرف من را کنار کشيده و گفته در سخنرانيتان در گرگان روسري نفر سوم رديف پنجم افتاده است. گفتم من چه کار کنم؟ گفت اينقدر سفر نرويد. بايد بهعنوان مسئول مشارکتهاي مردمي سازمان يقه من را بگيريد که چرا نرخ مشارکت در دوره 4 ساله شما افزايش نداشت، نه اين که سفر نروم تا روسري کسي از سرش نيفتد. يعني مدير بيحاشيه مديري است که سر ميز خود بنشيند و بخشنامهها را ارجاع دهد. به مجرد اينکه بخواهيد تغيير ايجاد کنيد و فعاليت کنيد، ميگويند اين ميخواهد رئيس و نماينده و... شود. يک درصد احتمال نميدهند شايد دلش براي مملکت بسوزد و هزار نوع حاشيه براي او ميسازند.»
چرا ماده 59 برنامه 5 ساله چهارم سه سال است که اجرا نشده است؟
اين پژوهشگر حوزه محيطزيست در پاسخ به اينکه راهکار برونرفت از اين وضعيت چيست، گفت: «حرف در اين نيست که بايد کشاورزي را تعطيل کنيم، ما ميتوانيم با تخصيص 20 ميليارد مترمکعب آب به بخش کشاورزي و محصولات استراتژيک همانند گندم و ذرت و جو و برنج را در حد نيازهاي خود تامين کنيم. حرف من اين است در کشوري که بهشدت با دريوزگي آب مواجه است، شما نبايد به نحوي برنامهريزي کنيد که فکر کنيد با صادرات آب مجازي ميتوانيد پول توليد کنيد. يعني بهسمت توليد سيب، هندوانه و پسته براي صادرات برويم. جايي که آب ندارد مترمکعبي 4 دلار هزينه ميکنيد بعد صادرات آب را داشته باشيد؟ مثل اين است که بچهدار شويد و بعد بگويد قيمت کليه و... خوب است و ميفروشيم. اين چطور خردمندي است؟ بايد تا جايي که امکان دارد به فکر فرزندان خود باشيد. پس ميتوانيم در کشاورزي بهصورت خردمندانه با انتخاب محصولات استراتژيک نيازهاي غذايي اصلي کشور را فراهم کنيم اما سراغ صادرات و توليد پول از بخش کشاورزي براي تامين اشتغال و سودآوري و ارزآوري نباشيم. بايد سراغ توليدات ثانويه برويم، يعني از بخش معدن و صنعت نفت پول به دست بياوريم. به جاي اينکه نفت را خام بفروشيم، ببينيم در پتروشيمي چند برابر ميتوانيم ارزشافزوده ايجاد کنيم. به اين ترتيب بايد توليد پول کنيم. براي بحثهاي نازايي صنعت پزشکي ما سالانه چند ميليارد دلار در يزد و اصفهان پول توليد ميکند چون بسياري از کشورهاي همسايه اينجا براي تکنولوژي و فناوري پيشرفته ميآيند تا از تسهيلات ما استفاده کنند. در يکي از ساختمانهاي مشهور چشمپزشکي در همين تهران تمام اتيکتها عربي نوشته شده چون فهميدهاند شيخنشينهاي اطراف اگر بخواهند بهترين کيفيت را براي چشمپزشکي داشته باشند بايد به اينجا بيايند. اينجور پول دربياوريم به جاي اينکه چاه آب بيشتر بزنيم و هوا را آلوده کنيم. بيشتر از 60درصد از نياز خود سيمان توليد کرده و اين را صادر ميکنيم! کشورهاي ديگر عقل ندارند اين کار را انجام بدهند؟ چون سيمان بهشدت آببر است و بهشدت آلودهکننده و خاک را از بين ميبرد. کشورهاي ديگر مالياتهاي سنگين براي چنين صنايعي اعمال ميکنند ولي در کشور ما چون اين نهادها مفت هستند، صنعت سيمان و فولاد تاسيس ميکنند. چرا مفت است چون ماده 59 برنامه 5 ساله چهارم دولت را موظف کرده ارزشگذاري اقتصادي کند و به عمد اجازه اجرا به اين قانون داده نشده است. اين يک فساد بزرگ است و يک نهاد بازرسي قدرتمند و يک وزارت اطلاعات قدرتمند و يک اطلاعات سپاه قدرتمند بايد يقه دولت و حاکميت را بگيرد که چرا ماده 59 برنامه 5 ساله چهارم سه سال است که اجرا نشده است؟ اگر اجرا ميشد شايد خيلي از اين سدها و خيلي از نيروگاهها صرف اقتصادي نداشت که اجرا شود و آن مافيايي که پول آنها در عمليات سازهاي است، ضرر ميکردند.»