سرمقاله فرهیختگان/ تفکر خصوصیسازی نمیگذارد پول صرف تربیت معلم شود

فرهيختگان/ « تفکر خصوصيسازي نميگذارد پول صرف تربيت معلم شود » عنوان يادداشت روزنامه فرهيختگان به قلم مرضيه تعقلي است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
از دانشگاه فرهنگيان گفتن هميشه براي من سخت است. تنها يک دانشجومعلم يا معلم فارغالتحصيل از اين دانشگاه که تجربه تحصيل در آن را داشته باشد، ميداند چه ميگويم. سخت است چون چيزي که من بهعنوان تجربه زيسته خود از اين دانشگاه ميگويم با خردهروايات گلچينشدهاي که ميان مردم ردوبدل ميشود، فرسنگها فاصله دارد. براي اثبات اين حرف کافي است عبارت «دانشگاه فرهنگيان» را در گوگل سرچ کنيد. خواهيد ديد که رسانهها و صفحات کاسبان کنکور چه اطلاعات زرد و جهتداري از اين دانشگاهها به خورد مخاطبان خود ميدهند. براي مردمي که اغلبشان اينروزها بيکاري را بيشاز هرزمان ديگري به خود نزديک ميبينند و در تامين معاش خود بهسختي افتادهاند، ليستي از مزاياي اين دانشگاه از استخدام قطعي، حقوق و مزايا، معافيت از سربازي و... رديف ميکنند که خوشايند و بازديدخور باشد و اينگونه تصويري کاذب از اين دانشگاه بازتاب ميدهند. براي همين هم ميگويم شما هرقدر که از اين دانشگاه بشنويد و بخوانيد تا در اين دانشگاه روزگار نگذرانده باشيد، درک درستي از فضايش نخواهيد داشت. اين را از کسي بشنويد که دوسال تمام از هرجا که توانست پرسيد و شنيد و حتي رفت و از نزديک ديد که بهزعمش با حقيقيترين نگاه ممکن وارد اين دانشگاه شود، ولي بازهم چندماه اول ورودش مبهوت فاصله ميان تصوراتش با واقعيت موجود مانده بود. من البته از انتخاب اين دانشگاه هيچگاه پشيمان نبوده و نيستم، ولي اين دليل نميشود که درمقابل خيل عظيم انسانهايي که از دانشگاه فرهنگيان احوال ميپرسند، سکوت کنم و از ضعفهاي جدي اين ساختار نگويم. هرچند بنا بر تجربه، گفتههايم از اين دانشگاه بهدليل همان تصور غلطي که پيشتر از آن گفتم، براي خيليها باورپذير نيست و از طرفي هم خيليوقتها دفاعياتم به مذاق بعضي خوش نميآيد! حوصله کنيد، از همهچيز مختصري خواهم گفت؛ از هرچيزي که به اين دانشگاه مربوط است و مهم. بگذاريد در ابتدا کمي از وجه آموزشي اين دانشگاه برايتان بگويم. بالطبع اصليترين وجه يک دانشگاه که مدعي تربيت معلم است، سطح علمي آن است. براي بچهدبيرستانياي که احتمالا دانشگاه فرهنگيان از گزينههاي روي ميز او براي ادامه تحصيل است، معلم منتهاي دانايي در جهان ساده و کوچکش است و اين فرضيه که دانشگاهي با هدف تربيت معلم «آموزش» را در اندازه يک مدرسه ساده بگيرد از اساس براي او ملغي است. ولي متاسفانه حقيقت اين است که اين دانشگاه معموليترين و در دسترسترين اساتيد محدوده جغرافيايي خود را براي تربيت دانشجويانش بهکار ميگيرد و تعداد هياتعلمي آن فاصله معناداري با استانداردهاي جهاني دارد. محتواي واحدهاي درسي دانشجويان بيربط با نياز آنان و اقتضائات حرفهشان است و دانشگاه در تامين بستر مناسب براي رشد مهارتهاي معلمي ناتوان است. هيچوقت فراموش نميکنم روزهايي را که تازه وارد دانشگاه شده بوديم و با دوستانم رتبه سهرقميمان را بهياد ميآورديم و کلاسهاي درس و فضاي علمي دانشگاه را با بهترين دانشگاههايي که به عشق معلمي قيدشان را زده بوديم، مقايسه ميکرديم و غصه ميخورديم. القصه، از سطح علمي دانشگاه بگذريم.
دانشجومعلمان، بهدليل سختگيريهاي بعضي مسئولان و محدوديتهايي که زندگي کارمندي در ذهنشان القا کرده، از همان بدو ورود انفعال را ميپذيرند و حواسشان جمع ميشود که خيلي کاري به سياست و جامعه و ماوقع اطرافشان نداشته باشند و در مطلوبترين حالت صبحها چندساعتي بروند درسشان را بدهند و بعد گوشهاي آبونانشان را بخورند و دردسر درست نکنند. تفکري که معلم را بهمثابه يک ربات تربيت و او را در اندازه يک سيدي آموزشي بيارزش ميکند. البته بخش اعظمي از اين رخوت معلول استخدام قطعي و اقتضائات زيستکارمندي است که در اغلب سيستمهاي اينچنيني زندگي افراد را راکد نگه ميدارد. در ارتباط با اوضاع پذيرش دانشجو نيز بايد بگويم که بخش قابلتوجهي از متقاضيان اين دانشگاه با گزينش ناصواب وارد سيستم ميشوند، درحاليکه نه اعتبار علمي معلمي را دارند و نه صلاحيت اخلاقي اينکار را. قسمي از آنان اساسا نسبتي با معلمي ندارند و نه حتي عشق و علاقهاي به آن و صرفا بهدلايلي مثل موقعيت شغلي و حقوق و مزايا اشتياق ورود به اين سيستم را دارند. از نظر رفاهي هم اين دانشگاه از شرايط مطلوبي برخوردار نيست. دانشجويان دانشگاه فرهنگيان از سرانه غذايي بيبهرهاند. خوابگاهها ظرفيت کافي ندارند و وضعيتشان به لحاظ خدمات و امکانات اصلا جالب نيست. بخش عمدهاي از مواردي که گفته شد، ناشي از عملکرد ضعيف مسئولان اين سيستم است که گاه از سر کاهلي و ندانمکاري است و گاه هم بعضي بهعمد نميخواهند که اين دانشگاه پا بگيرد و رشد کند.
تفکر خصوصيسازي که اين سالها گريبانگير کشور ماست، نميگذارد پول خرج معلم و تربيت آن شود و بيشتر به مسيرهاي کوتاه و کمخرجي مثل خريد خدمات و ماده۲۸ متمايل است. اينها مختصري از اهم مشکلات اين دانشگاه است که گفته شد، اما ميخواهم متذکر شوم که قصدم از نوشتن اين يادداشت سياهنمايي و تخريب اين دانشگاه نيست و از مزاياي آن را هم خواهم گفت. پيشتر هم در خلال مطالب گفتم من بهعنوان دانشجوي اين دانشگاه هيچگاه از انتخابم پشيمان نبوده و نيستم و حقا اگر به عقب بازگردم بازهم تنها انتخابم همين دانشگاه، عليرغم همه ضعفهايش خواهد بود. دلايل زيادي براي اين حرف دارم. اولين و جذابترينش علاقه بيحد من به معلمي است که بالطبع منطقيترين راه براي دنبال کردن اين عشق و معلمي در مدارس دولتي حاشيهشهر و حتي روستا و خدمت به مردمان مستضعف کشور، دانشگاه فرهنگيان بوده و هست. دليل مهم ديگرم ورود براي تغيير اين سيستم بيمار حتي شده در اندازه بضاعت اندکم است؛ چراکه بهجد معتقدم دانشگاه فرهنگيان با همه کموکاستيهايش همچنان درستترين و اصوليترين مسير براي تربيت معلم شايسته است و راه درمان مشکلات آن قطعا جا زدن و طرد آن نيست، بلکه بايد منتقدانه وارد شد و براي اصلاح آن تلاش کرد. بهخصوص که طي اين چندسال اخير، جمعي از دانشجويان دغدغهمند اين دانشگاه و برخي مسئولان دلسوز در عمل نشان دادهاند که پتانسيل خوبي براي اصلاح وضع موجود و بالندگي اين مجموعه دارند و همين ما را بيشازپيش اميدوار به آيندهاي روشن کرده، بار مسئوليت ما را سنگينتر ميکند. بارها گفتهام، اينجا هم ميگويم که دانشگاه فرهنگيان با همه قوت و ضعفهايي که دارد براي من يک رنج زيباست. رنجي که بهيقين روزي تبديل به نور خواهد شد و به دل معلمان اين سرزمين خواهد تابيد. روز معلم مبارک همه معلمهايي که از اين سيستم منزجر ميشوند، کفش آهنين بهپا ميکنند و عازمش ميشوند؛ عزمي براي فتح و انعکاس نور.