بقای اصلاحطلبی به شرط خوداصلاحی ساختاری

اعتماد/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
نظارت استصوابي، کاهش اعتماد عمومي و البته عملکرد پرحاشيه و غيرقابل دفاع اصلاحطلبان دست به دست هم دادند تا اصلاحطلبان در سه انتخابات مجلس ۹۸ و رياستجمهوري ۱۴۰۰ و ظاهرا شوراي شهر قافيه را به رقيب ببازند. کار تا آنجا پيش رفت که حتي خود اصلاحطلبان هم در تصميمگيري و حمايت از کانديداتوري تنها نامزد نزديک به آنها، دچار دو دستگي شوند و به اختلاف بخورند. ماجراي نقد عملکرد اصلاحطلبان از درون و البته از سوي مردم آنقدر جدي بود که حتي روز برگزاري انتخابات هم، اين اختلافنظرها مورد بحث و موشکافي قرار ميگرفت. اتفاقاتي که صادق زيباکلام نام «تير خلاص بر شقيقه اصلاحطلبان» بر آن نهاده. او که بعد از شکست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس يازدهم در اسفند ۹۸ هم پيشبيني کرده بود که اصلاحطلبان انتخابات رياستجمهوري را واگذار ميکنند و همان موقع هم گفته بود که بايد براي جريان اصلاحات فاتحهاي قرائت کرد، حالا و بعد از مشخص شدن نتايج انتخابات رياستجمهوري سيزدهم هم بار ديگر بر مرگ اصلاحات تاکيد کرده است. صادق زيباکلام با اشاره به اينکه «رهبري اصلاحات اگرچه با تاخير اما تمامقد به حمايت از آقاي همتي برخاست، يکي پس از ديگري چهرههاي اصلاحطلب از شخص آقاي خاتمي گرفته تا جناب کروبي، غلامحسين کرباسچي، حسين مرعشي تا چهرههاي روشنفکري همچون دکتر عبدالکريم سروش و استاد مصطفي ملکيان مردم را به شرکت در انتخابات و راي به آقاي همتي دعوت کردند اما هيچيک از آن حمايتها و دعوتها نتوانست يخي را آب کند» تاکيد کرد که «دو و نيم ميليون راي براي آقاي همتي در حقيقت تير خلاصي در شقيقه اصلاحطلبان بعد از ۲۴ سال حيات سياسيشان بود. در بدبينانهترين حالت دستکم ۱۰ ميليون و در خوشبينانهترين حالت حتي رفتن به دور دوم را اصلاحطلبان براي نامزدشان پيشبيني کرده بودند؛ اما شکست آنان به مراتب سنگينتر از ديگران بود». عدم تاثيرگذاري چهرههاي اصلاحطلبان بر نظر مردم و آراي عبدالناصر همتي نکتهاي است که علاوه بر زيباکلام، روز گذشته مورد تاکيد عبدالله گنجي، مدير مسوول روزنامه جوان هم قرار گرفت. گنجي که در يادداشتي به توهينها به رايدهندگان سيد ابراهيم رييسي پرداخته بود، در پايان اين نوشته با بيان اينکه «راي جناب همتي نشان داد از خاتمي تا سروش و ۱۶حزب اصلاحطلب هيچ تاثيري بر مشارکت نداشتهاند»، اين موضوع را نشانگر اين دانست که «اگر جهانگيري هم حضور داشت، چفت و بست وي با دولت مستقر شرايط را بدتر ميکرد».
او از اين گزاره نتيجهگيري کرد که بنابراين يا مردم پذيرفتهاند که اصلاحطلبي در مسير اولويتهاي آنان نيست يا رقيب توانسته است با اثبات خود اين گزاره را در ذهن جامعه معتبر نمايد. البته اگرچه برخي معتقدند اصلاحطلبان در کشور به پايان راه خود رسيدهاند اما اصلاحطلبان چنين تفکري ندارند. آنها چنانچه حسين مرعشي هم در يادداشت روز گذشته خود نوشته، معتقدند که بايد «شخصيتهاي سياسي اصلاحطلب متحدتر شوند و جبهههاي سياسي تجديد ساختار کنند و تقويت شوند و روابط خود با مردم را از نو باز تعريف کنند». اين عضو حزب کارگزاران تاکيد دارد که «به پايان جريان سياسي اصلاحات معتقد نيست»؛ اما اينکه «اين جريان تضعيف شده و بايد خود را باز تعريف کند» ضمن اشاره به اينکه «ما با ۲۵ميليون راي و پتانسيل قوي اجتماعي روبرو هستيم که ميتوان با تغيير ساختار و برنامهها و توسعه دادن سازمانهاي اصلاحطلب آنها را در آينده دوباره جذب کرد»، تاکيد کرده که ما اصلاحطلبان با سازوکارها و سازمانهاي کنوني نميتوانيم اين ۲۵ميليون راي را با خود همراه کنيم و بايد در ساختارهاي خود تجديد نظر کنيم. عليمحمد نمازي، ديگر فعال سياسي اصلاحطلب هم مانند مرعشي بر لزوم تغيير ساختار تاکيد دارد. او بر همين اساس از «انتقاد شجاعانه و صريح از خود و شناخت نقاط ضعف و قوت خود» به عنوان اولين کار مهم اصلاحطلبان و از «شروع به اصلاح معايب از طريق تعيين اهداف، تعريف ساختار، برنامهريزي، سازماندهي، تهيه زمانبندي فعاليت دايمي و توجه به بازخورد و ارزيابي از فعاليتها و خروج و نتيجه کار خود و سوم رفتن به سمت کارکرد حزبي» به عنوان دومين آن ياد ميکند. نمازي معتقد است که «اصلاحطلبان يا هر حزب و تشکيلات بايد ضمن پرهيز از عوامزدگي، در متن مردم باشند. لازم است بهطور سازمانيافته در جريان مطالبات مردم بوده و حلقه ارتباط بين آنها و حکومت باشند و خواسته مردم را به حکومت منتقل و از خواستههاي آنها دفاع و انتظارات دولت و حکومت را به شهروندان منعکس و ترميمکننده تعارض و تضادها باشند». هرچه هست، حتي اگر بپذيريم اصلاحطلبان تير خلاص خوردهاند يا فاتحهشان خوانده شده و به پايان عمر ۲۴ سالهشان رسيدهاند اما آنچه مشخص است، اين است که «اصلاحات» هرگز نخواهد مرد. اين ديگر وظيفه اصلاحطلبان است که اگر ميخواهند مشي اصلاحطلبي در پيش بگيرند، چنانچه خود اذعان دارند، اصلاحات را از ساختار خود آغاز کرده و با گام گذاشتن در مسير مطالبات مردمي و دريافت دقيق از آنها، دوباره جايگاه خود را در ميان مردم بازيابي کنند و اينبار با همراهي مردم به اصلاحات بپردازند. البته اصلاحطلبان بايد توجه داشته باشند که ماندن در مسير اصلاحات، مهمتر از آغاز راه است وگرنه دوباره مسير به بيراهه ميرود و حمايت مردم را از دست خواهند داد.