سرمقاله شرق/ چاه حسرت

شرق/ « چاه حسرت » عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سيدمصطفي هاشميطبا است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
پس از جنگ جهاني دوم در سال 1945 آلمان به دو قسمت شرقي و غربي تقسيم و قسمت غربي زير نظر کشورهاي غربي و قسمت شرقي زير نظر اتحاد شوروي قرار گرفتند و شهر برلين که در قسمت شرقي قرار داشت، نيز به دو قسمت تقسيم شد؛ اما ارتباطات قسمت شرقي و غربي همچنان حالت عادي داشت. در سال 61 دولت آلمان شرقي ارتباطات دوطرفه را قطع و شروع به احداث ديواري بتوني با ارتفاع 3.55 متر و طول 155 کيلومتر بين دو قسمت کرد و جداسازي را به طور کامل اجرا کرد. هرچند ساکنان آلمان شرقي به طور کلي از مراودات خارجي ازجمله با ساکنان آلمان غربي منع شده بودند، با اين حال قبل از احداث ديوار ساکنان برلين شرقي قادر به انجام مراودات با ساکنان برلين غربي بودند؛ اما پس از جداسازي و بهويژه با احداث ديوار اينان نيز از ارتباطات مذکور محروم شدند. نوعا تبليغات دولت آلمان شرقي چنين بود که ساکنان آلمان شرقي نبايد به اخلاقيات بورژوازي مردم آلمان غربي و ديگر کشورها آلوده شوند و چنين بود که مردم آلمان شرقي که کموبيش از پيشرفت و رشد و آزادي مردم آلمان غربي آگاه بودند، مغموم و افسرده و بيانگيزه شدند؛ هرچند دولت آلمان شرقي اين حالت مردم را انکار ميکرد. نگارنده در زمان تصدي وزارت صنايع بين سالهاي 1359 تا 1363 حسب مأموريت محوله چند بار از آلمان شرقي بازديد و با مقامات و برخي از افراد نسبتا عادي مذاکراتي داشته است. علاوه بر آنکه در سطح شهر برلين و نيز سه شهر ديگر که از آن بازديد شد، هيچگونه نوسازي و نوآورياي ديده نميشد و ساختمانها به جز برخي ساختمانهاي مسکوني با معماري روسي کاملا قديمي بود، مردم نيز از شادابي و تحرک لازم برخوردار نبودند و نيز در بحثهاي سياسي و ايدئولوژيک به جز يک يا دو نفر فاقد انگيزه لازم و علاقه نسبت به مارکسيسم-لنينيسم و شيوه حکومت کمونيستي بودند. جداسازي برلين با هر انگيزه و هر دليلي صورت گرفته باشد، نتوانسته بود دلهاي مردم شرقي و غربي را از يکديگر جدا کند و نوعا دلهاي مردم ناحيه شرقي برلين در آرزوي وصال به دلهاي ناحيه غربي بود. در سالهاي بين 1961 تا سال 1989 چه بسيار مردم شرقي که کوشيدند به ناحيه غرب مهاجرت کنند که با گلوله پليس مرزي از پا درآمدند و سرانجام در سال 1989 که ديوار برلين فروريخت، مردم شرقي با اشتياق به ناحيه غربي گريختند. اين پديده يعني آنکه اين مردم سالها حسرت حضور در ناحيه غربي و حسرت زندگي به صورت مردم ناحيه غرب را در دل داشتند. در احاديث اسلامي داريم که «الانسان حريص علي ما منع» شايد اگر دولت آلمان شرقي آن ديوار را نکشيده بود، مردم آنقدر در حسرت ورود به بخش غربي برلين نبودند. ميخواهم اين را استنتاج کنم که نبايد شرايط را به گونهاي سامان بخشيد که در دل مردم حسرت چيزي، جايي، مکاني و شرايطي ريشه کند و مردم با آن حسرت روزگار بگذرانند؛ زيرا که آن حسرت تبديل به انگيزه و احيانا حرکت مخرب ميشود. ارائه طرح جديد در مجلس يعني طرح «حمايت از حقوق کاربران و خدمات پايه کاربردي فضاي مجازي» انگيزه نگارش چنين متني شد. خواهناخواه در دل مردممان در شرايط مطلوب نيز حسرتهايي وجود دارد که از آن گريزي نيست؛ اما نبايد شرايطي فراهم آورد که حسرت بسياري از موارد متعدد در وجود مردم لانه بگذارد و هوشيار باشيم و بينديشيم که چون در برخي امور نظير صنايع موشکي يا هستهاي پيشرفتهايي داشتهايم، دلهاي مردم خالي از حسرت به ديگر پديدههاي روزمره که آن را دائم لمس ميکنند، است. برعکس مردم نوعا به زندگي روزمره خود نگاه ميکنند و اگر از چگونگي آن قانع شدند، خالي از حسرت نسبت به ديگران ميمانند و اگر قانع نشوند، حسرت مانند موريانه در دل آنان تخريبگر انديشه ميشود. بد نيست اندکي به حسرتهايي که در دل مردم است، بيشتر پرداخته شود. مردم ما باور دارند که ايران کشوري است که خداوند نعمات و ثروتهاي بينظيري براي آنان به وديعه گذاشته است. حال گروههاي مردمان حسب نوع بينش و ديدگاهي که دارند، به کشورهاي ديگر مينگرند. آنان که مظاهر شهري را ميبينند و استهلاک امکانات حملونقل و تجهيزات کشور مورد توجهشان است، حسرت شهرهايي مانند پکن و توکيو و کوالالامپور و سنگاپور و سئول که در 30 سال اخير موجوديت يافته، در دلشان ميماند. آنان که به کشاورزي عقبمانده و محتاج به ورود 25 ميليون تُن کالاي کشاورزي ميانديشند، حسرت کشاورزي مدرن هلند و استراليا و کانادا در دلشان هست. آنان که به آموزش و پرورش فرزندان کشور پروا دارند، از امکانات آموزشي اروپاييان، ژاپنيها و مالزياييها حسرت به دل هستند و خلاصه هر کسي حسرتي از جايي و مکاني و موضوعي در دلش جوانه زده و ميرود تا به نهالي سرکش تبديل شود. براي يک کشور و نظام بدترين پديده آن است که مردم حسرت شرايط ديگر کشورها و زندگي مردم آن را در دل داشته باشند. انکار اين امر و اينکه برخي مسئولان با لحن محکم بگويند «خير چنين نيست و مردم حسرت به ديگر کشورها و مردمشان را در دل ندارند»، مسئلهاي را حل نميکند و بر مسئله ميافزايد. البته ممکن است کساني که در حکمراني هستند و ذهنشان از مسائل اجرائي انبوه است و همواره هم به دليل احساس حقبودن خالي از انديشههاي ديگر است، به حسرت مردم نينديشند؛ اما حسب فرمايش پيامبر اکرم (ص) حاسبوا قبل أن تحاسبوا را بايد به ياد داشته باشند و در اين زمينه بينديشند که درباره حسرتهاي مردم چه کار کردهاند. بينديشيم که حسرتها در دل پنهان است و گو اينکه برخي مردم جرئت به زبان آوردن برخي حسرتهاي خود را دارند؛ اما نوعا آن را از ترس يا ارادت يا شرم حضور پنهان ميدارند؛ هرچند در خفا و نه در علن آن را بيان ميدارند. صداقت در جستوجو و انگاشتن حسرتهاي مردم ميتواند متضمن بقاي نظام و خوشبختي و سعادت مردم باشد. آيا ميتوانيم در عصري که همه اطلاعات بهسرعت در جسم انسانها مينشيند، از دل و انديشه همه ايرانيان حسرتزدايي کنيم؟ اگر نتوانيم بايد مطمئن باشيم که قافيه را باختهايم.