سرمقاله رسالت/ دکترین هزار تکه بایدن!

رسالت/ « دکترين هزار تکه بايدن! » عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنيف غفاري است که ميتوانيد آن را در ادامه بخوانيد:
با گذشت 6 ماه از حضور جو بايدن در رأس معادلات سياسي و اجرايي واشنگتن، اين سؤال مهم مطرح است که چارچوب فکري و محاسباتي رئيسجمهور دموکرات آمريکا در کاخ سفيد، بر چه مباني و اصولي استوار بوده و اين مباني، چگونه از حوزه تئوريک و انتزاعي به حوزه عملياتي و کاربردي قابل انتقال ميباشد؟
طي 6 ماه اخير، مصاديق و نمادهاي شکست سياست خارجي دولت جديد آمريکا ( بهمانند دولت ترامپ) قابلمشاهده هستند. از ناکامي بايدن در تحميل توافقي يکطرفه (با اسم رمز احياي توافق هستهاي) به ايران، شکست در راهاندازي شورشهاي گسترده در کوبا،پيروزي بزرگ چپگرايان ضدآمريکايي در انتخابات رياست جمهوري پرو، ترک جنجالي و بيسروصداي افغانستان توسط نيروهاي آمريکايي، رشد تصاعدي هزينههاي حضور اشغالگرايانه آمريکا در عراق و ... جملگي مواردي هستند که رئيسجمهور آمريکا و همراهانش قدرت انکار آن را ندارند.
رئيسجمهور جديد آمريکا در اين ميان ، به دکترينهاي شکستخورده يا محکوم به شکستي فکر ميکند که تا قبل از تحولات اخير در نظام بينالملل، سعي داشت بازي خود را بر آنها استوار سازد. بايدن امروز نميداند بايد در قبال تحولات جاري جهان، چه دکترين خاصي را تدوين يا بازسازي کند! دکترين مونروئه يک دکترين سياسي آمريکايي بود که در دسامبر 1823 توسط مونروئه، رئيسجمهور وقت آمريکا اعلام شد. بر پايه اين دکترين، دولت ايالاتمتحده آمريکا تصميم گرفت که از دخالت در جنگهاي بين قدرتهاي اروپايي و مستعمرات آنها خودداري و از سوي ديگر وقوع جنگ در قاره آمريکا را بهعنوان حرکتي خصمانه تلقي کند. دکترين مونروئه تا حدود يک قرن جايگاه ويژهاي در سياست خارجي آمريکا داشت،تا اينکه «ويلسون »با واردکردن آمريکا به جنگ جهاني اول خط بطلاني بر اين دکترين کشيد.درهرحال،جهان امروز با جهان سال 1823 بسيار متفاوت است.امروزه آمريکا در مقامي قرار ندارد که بخواهد ميان «کنش خود» و«واکنش ديگران»نوعي توازن ايجاد نموده و اين توازن را مبناي نگاه و عمل خود در نظام بينالملل قرار دهد.
در قالب يک نتيجهگيري کلي ميتوان گفت که دکترين مونروئه در «آمريکاي محدود شده» نمودي ندارد. به عبارت بهتر، چنانچه افرادي نظير جيمي کارتر و بيل کلينتون اذعان کردهاند، واشنگتن اکنون در جايگاهي قرار ندارد که بخواهد با استناد به يکجانبهگرايي، پازلها و معادلات جاري در حوزه روابط بينالملل را تدوين و تعيين کند!
دکترين «ديويد آيزنهاور» دکترين ديگري است که جوبايدن در مواردي قصد بازتعريف آن را در حوزه سياست خارجي آمريکا دارد. آيزنهاور عليرغم اينکه يک جمهوريخواه بود، طي دو دوره تصدياش در پست رياست جمهوري سياستهاي داخلي را تعديل کرد. او درصدد بود تا اتحاد آمريکا را با کشورهاي همپيمان تقويت کرده و واشنگتن را براي مقاومت در برابر تهاجم «سرخ» به اروپا، آسيا و آمريکاي لاتين مهيا نگه دارد. حتي دکترين آيزنهاور در سال 1957 سطح تعهدات کشورش را در قبال منطقه غرب آسيا ا فزايش داد،اما امروزه «تهاجم سرخي»وجود ندارد که آمريکا بخواهد دکترين آيزنهاور را در خصوص آن اعمال نمايد.متعاقبا، آمريکا در بسياري از نقاط جهان، ديگر قدرت مانور خود را ازدستداده و چشماندازي نيز براي احياي اين قدرت ازدسترفته متصور نيست. بدون شک در چنين شرايطي دکترين ابداعي يا ترکيبي بايدن، نهتنها منتج به تسلط واشنگتن بر نقاط مختلف دنيا نخواهد شد، بلکه بهمثابه کاتاليزور و عاملي تسريعکننده در مسير انزواي بينالمللي آمريکا محسوب ميشود. حقيقتي که دير يا زود بايدن و همراهانش با آن مواجه خواهند شد.