همه حواشی مرگ رضاشاه

شرق/ متن پيش رو در اعتماد منتشر شده و انتشار آن در آخرين خبر به معناي تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
اميرحسين جعفري/ در اين نوشتار، نميخواهيم مانند يک متن کتاب تاريخ دبيرستاني، اقدامات رضاشاه را تيتروار بنويسيم و داستان اين بار بعد از مرگ رضاشاه آغاز ميشود. با سقوط ايران توسط قواي ارتش سرخ اتحاد جماهير شوروي و نيروي نظامي انگلستان و سپس آمريکا، رضاشاه از هراس محاکمه دست به فرار زد و سپس تسليم اراده انگليسيها مبني بر تبعيد شد. در آن شرايط بحث جانشيني محمدرضا به نوعي تحت نظر و مديريت انگليس صورت گرفت.
فردوست با اشاره به اين موضوع ميگويد: در آخرين روزهاي سلطنت رضاخان، به دستور محمدرضا به سفارت انگليس رفتم و در آنجا با فردي به نام ترات که رئيس اطلاعات انگليس در ايران بود، ملاقات کردم. ترات مقداري صحبت و خاطرنشان کرد: ما از درون کاخ اطلاعات دقيق و مستندي داريم که او دائما به راديو آلمان گوش ميدهد و اوضاع جنگ دوم جهاني را روي نقشهها دنبال ميکند. نتيجتا انگلستان در سقوط و مرگ رضاشاه نقش اساسي داشت.
تبعيد و مرگ
25شهريور 1320 رضاشاه پس از گذشت سه هفته از اشغال ايران از سوي قواي متفقين و در حالي که حکومت را به پسرش محمدرضا واگذار کرده بود، تن به تبعيد داد. ابتدا تصميم داشت براي استراحت چند هفتهاي به هند برود اما در نزديکي هند، انگليسها مانع ورود او ميشوند و جزيره موريس در آفريقاي جنوبي را براي ادامه زندگي شاه مخلوع تعيين ميکنند. غربت براي او آسان نبود و به مرور بيشتر فرسوده و ناتوان ميشد. تحمل زندگي در هواي گرم جزيره موريس را نداشت و مدام نارضايتي خود را از اقامت در چنين جايي ابراز ميکرد. رضاشاه پس از مدتي زندگي در موريس به ژوهانسبورگ پايتخت آفريقاي جنوبي نقلمکان کرد و در نهايت پس از حدود سه سال زندگي در تبعيد در 68سالگي در چهارم مرداد 1323 به علت حمله قلبي در ويلاي شخصي خود در ژوهانسبورگ درگذشت. علي ايزدي در خاطراتش مينويسد که وي در حال برخاستن از جاي خود دچار حمله قلبي ميشود. او مينويسد: «دچار حمله قلبي شديدي ميشوند و به زحمت خود را تا نزديک تختخواب ميرسانند و در آنجا بهسختي زمين ميخورند بهطوريکه يک دست و صورتشان مجروح ميشود و از هوش ميروند».
مومياييشدن در مصر و انتقال به ايران
جنازه رضاخان پس از مرگ وي به مصر منتقل و در آنجا موميايي و شش سال به امانت در مسجد رفاعي نگهداري شد تا در ارديبهشت سال 1329 به ايران آمد و در مقبرهاي که براي او ساخته بودند در جوار حرم حضرت شاهعبدالعظيم به خاک سپرده شد. پس از انتقال پيکر رضاشاه به مصر، سفير ايران در قاهره در نامهاي در سال ۱۳۲۳ خطاب به علا از مومياييشدن جنازه رضاشاه خبر داد و گفت: در تاريخ ۲۶ آبانماه ۱۳۲۳ با حضور والاحضرت، شاهپورها و نماينده دربار و اينجانب با احترامات لازمه در سرداب مقبره خاندان سلطنتي در مسجد رفاعي امانت گذارده شد تا دستور حمل جنازه به ايران يا عتبات صادر گردد.
يرواند آبراهاميان در کتاب «ايران بين دو انقلاب» مينويسد: «سرنگوني و سرانجام مرگ رضاشاه در تبعيد که در آخرين سالهاي پادشاهي به مستبدي حريص و بيرحم و مرموز تبديل شده بود، کسي را متأسف و متأثر نکرد». پيکر رضاشاه پس از مرگ ابتدا به مصر منتقل شد و بهصورت امانت در آن کشور باقي ماند تا اينکه سرانجام در سال ۱۳۲۸ جسد او را به ايران آوردند و در آرامگاهي در شهرري به خاک سپردند.
شش سال بعد، در سال 1329 و در زمان نخستوزيري رزمآرا، جسد مومياييشده رضاشاه با مراسم و تشريفات مفصل با هواپيما به اهواز و از آنجا با قطار به تهران آورده شد و در جوار شاهعبدالعظيم در شهرري در آرامگاهي به خاک سپرده شد. اين مقبره به مدت ۳۰ سال يکي از مراکز رسمي ديدار ميهمانان خارجي بود. اين ساختمان در بخش غربي حرم حضرت عبدالعظيم حسني قرار داشت و مساحت آن 9هزار متر و ارتفاع آن ۲۵ متر بود. فروغي در گفتوگويي اعلام کرده بود ارتفاع بنا هفت متر کوتاهتر از گنبد حضرت عبدالعظيم ساخته شده است. سنگ قبر رضاشاه بر اساس الگوي سنگ قبر ناپلئون بناپارت در انوليد ساخته شده بود. عليرضا پهلوي برادر تني محمدرضا پهلوي که در سال ۱۳۳۳ درگذشت نيز در کنار اين آرامگاه به خاک سپرده شد. فضلالله زاهدي، عامل کودتاي ۲۸ مرداد، حسنعلي منصور و ارتشبد خاتم، داماد شاه و سليمان بهبودي از کساني بودند که در اطراف آرامگاه به خاک سپرده شدند. معمار اين بنا محسن فروغي، استاد معماري و رئيس دانشکده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بود که کاخ نياوران و دانشکده حقوق دانشگاه تهران هم از آثار اوست. در نهايت آرامگاه رضاشاه پس از پيروزي انقلاب توسط صادق خلخالي تخريب شد.
خلخالي و تخريب آرامگاه رضاشاه
صادق خلخالي در کتاب خاطراتش درباره قبر رضاشاه مينويسد: «ما به دفتر امام رفتيم و طبق معمول، از هر دري سخن به ميان آمد و گفته شد زمان آن فرارسيده است که مقبره پهلوي خراب شود. اين ايام مصادف بود با ورود مجدد شاه به مصر. سادات با پناهدادن به شاه، ميخواست او را در بازگشت به ايران کمک کند ولي ما ميخواستيم به او و ياران او نشان دهيم که ديگر در ايران، هيچگونه ريشه و پايه و خانهاي ندارد. يکي از انگيزههاي ما در خرابکردن مقبره پهلوي همين بود و نيز ميخواستيم طرفداران او در ايران که همچون ستون پنجم عمل ميکردند، به کلي مأيوس شوند. ما آن روز به سپاه رفتيم و سرپرست سپاه (عباس دوزدوزاني)، امکانات لازم را در اختيار ما گذاشت. ما حدود دويست نفر، با هم جمع شديم و با بيل و کلنگ، به طرف حضرت عبدالعظيم به راه افتاديم. بايد به هر وسيلهاي که شده، مقبرههاي سردمداران کفر و الحاد تخريب شود. مردم لحظه به لحظه تکبير ميگفتند و ابراز شادي ميکردند. من حدود سه ربع ساعت براي مردم صحبت کردم و صحن حرم مملو از جمعيت شد». در بخش ديگري از اين کتاب آمده است: «هرچه قبر رضاخان را کندند، حتي استخوانهاي او هم به دست نيامد. بعدا معلوم شد که شاه هنگام فرار، استخوانهاي پدرش را برداشته و با خود به قاهره برده است و حالا هم در يک جاي امن، در لسآنجلس، نگهداري ميشود. اين استخوانها را در کنار جنازه فرزند اشرف، آقاي شفيق، به امانت نگاهداري ميکنند تا بهاصطلاح، در يک فرصت مناسب در ايران دفن کنند». او همچنين مينويسد: «ما به چشم خود ديده بوديم که مردم سادهلوح، پس از زيارت حضرت عبدالعظيم، بر مقبره ناصرالدينشاه هم فاتحه ميخواندند. البته، ما دست به کار شديم و دستور داديم که سنگ قبر ناصرالدينشاه را بکنند تا اثري از مقبره او در کنار حضرت عبدالعظيم نمانده باشد. ما نهتنها قبر رضاخان را با خاک يکسان کرديم، بلکه قبر عليرضا پهلوي [برادر محمدرضاشاه] و فضلاللهخان زاهدي، عامل کودتاي ۲۸ مرداد و منصور، امضاکننده قرارداد کاپيتولاسيون و مصونيت مستشاران نظامي آمريکا و دهها نفر ديگر از سردمداران فساد را نيز نابود کرديم. آنها با نزديککردن خود و خانواده خود به دربار، طي ساليان دراز، مردم را به انحطاط کشانده بودند».
شائبه پيداشدن جسد در سال97
ماجرا از خبري شروع شد که در ارديبهشت سال 97 زمزمههاي پيداشدن جسد موميايي رضاشاه به گوش رسيد. در آن زمان گفته شد: «به دنبال اجراي طرح گسترش و توسعه بخش غربي آستان حضرت عبدالعظيم شهرري، تيغهاي بيلمکانيکي بهطور اتفاقي به جنازهاي برخورد کرد که به گفته برخي از مردم که شاهد اين حفاريها بودند، گويا جنازه مومياييشده بوده و در همان محل مقبره تخريبشده رضاشاه پيدا شده». به نوشته خبرنگاراني که به اين محوطه رفتهاند: «بخش غربي آستان، همان جايي است که مقبره رضاشاه قرار داشته و پس از تخريب به دستور صادق خلخالي، حاکم شرع اوايل انقلاب در ارديبهشت ۱۳۵۹، در محل آن يک حوزه علميه بنا شد. اما به نظر ميرسد مسئولان آستان حضرت عبدالعظيم حسني در چارچوب طرح توسعه، تصميم گرفته بودند در محل مورد نظر سرويسهاي بهداشتي عمومي چندطبقه بسازند».
خلخالي در اول آبان ۱۳۶۱ در پاسخ به سؤال حسن يوسفياشکوري، نماينده مجلس که سؤال حسين مکي را پرسيده بود، در نامهاي با شرح کارهايي که براي تخريب مقبره نوشته بود، بار ديگر تأکيد کرد جسد را بردهاند که اين ادعا البته از سوي خانواده پهلوي تکذيب شد.
آنطور که گفته ميشود، در سال 97 کارگران زمين را تا عمق هشتمتري حفر کردند و در اين عمق بود که به محفظهاي بتني رسيدند. يکي از شاهدان عيني گفته بود شکافتن اين محفظه بهسختي انجام شد. هنگام حفر آن برخي بناها و ساختمانهاي آستان ميلرزيد اما بالاخره کارگران موفق شدند و ما بعدا فهميديم که اين محفظه بتني همان محل جنازه رضاشاه بوده است.